در حالی که توجه ناظران مسائل خلیج فارس به قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین معطوف بود، رسانهها از قرارداد چین و عربستان سعودی برای گسترش برنامه هستهای ریاض خبر دادند.
طی سالیان اخیر رابطه چین و ایران زیر ذرهبین تحلیلگران قرار داشته، واقعیت اما این است که در منطقه خلیج فارس شرکای اصلی تجاری چین، عربستان و امارات متحده عربی بودهاند.
در حالی که دشمنی جمهوری اسلامی با ایالات متحده ایران را تشنه اتحاد استراتژیک با چین میکند، بررسی جریان تجارت و سرمایهگذاری اما نشان میدهد متحدین آمریکا در منطقه بسیار بیش از ایران مشغول ایجاد روابط اقتصادی پایدار با کمونیستهای چینی بودهاند.
حتی پیش از اعمال دوباره تحریمها، امارات متحده عربی و عربستان سعودی بخش عمده تجارت کشورهای خلیج فارس با چین را به خود اختصاص میدادند. در سال ۲۰۱۸، چین ۴۸ میلیارد دلار به ریاض و ابوظبی کالا صادر کرد، در حالی که سهم تهران ۱۴ میلیارد دلار بود. در همان سال چین ۶۲ میلیارد دلار از ابوظبی و ریاض کالا وارد کرد، در حالی که واردات پکن از تهران ۲۱ میلیارد دلار بود.
نگاهی به صادرات کالای استراتژیک نفت از خلیج فارس به چین دو نکته را برجسته میسازد.
نخست اینکه سهم خلیج فارس از سبد واردات نفت چین افزایش پیدا کرده است. بر اساس آمارهای بانک جهانی و گمرک چین، به موازات رشد خیرهکننده اقتصاد چین، واردات نفت پکن از سه میلیارد دلار در سال ۱۹۹۶ به ۲۴۲ میلیار دلار در سال ۲۰۱۹ رسیده است. همزمان سهم خلیج فارس از واردات نفت چین از ۳۵ درصد در سال ۱۹۹۶ به ۴۴ درصد در سال ۲۰۱۹ رسیده است.
در بازه ۱۰ ساله ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ سهم خلیج فارس از واردات نفت چین به طور متوسط سالانه ۴۸ درصد بوده است. به عبارت دیگر نزدیک به نیمی از نفت چین از منطقه خلیج فارس میآید و چین هر چه گذشته به نفت این منطقه وابستگی بیشتری پیدا کرده است.
نکته دوم آن است که سهم ایران از واردات نفت چین از سال ۲۰۱۲ به این سو، رو به کاهش بوده است. ایران که برای سالها دومین صادرکننده نفت به چین پس از عربستان سعودی بود، حتی پس از برجام در سال ۲۰۱۸ به مقام چهارمین صادرکننده از منطقه خلیج فارس سقوط کرد.
ادامه سقوط جایگاه ایران به عنوان صادرکننده ریشه در طبیعت بازار نفت، قراردادهای نفتی و ریسک تجارت با ایران دارد، اما نکته قابل تأمل این است که حتی اگر دولت بایدن به سرعت تحریمهای نفتی را لغو کند، بعید است ایران بتواند به سرعت بازار از دست رفته را پس بگیرد.
به عبارت دیگر بر خلاف هیاهوهای رسانهای، ایران تحت زعامت جمهوری اسلامی آنچنان شریک استراتژیکی هم برای چین نیست. سیاست چین در خلیج فارس معامله با همه طرفهای درگیر است و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نقش مهمی در استراتژی بلندمدت اقتصادی-سیاسی چین در منطقه بازی میکنند.
کشورهایی همچون امارات متحده و عربستان سعودی هماکنون متحدان سیاسی-نظامی ایالات متحده و شریک تجاری چین هستند. روابط روزافزون تجاری چین با این کشورها در حالی که اهمیت نفت خلیج فارس برای ایالات متحده روزبهروز کمتر میشود، دروازه ورود جدیتر چین به منطقه است.
به کاهش روابط تجاری آمریکا با این کشورها، گسترش علاقه به خروج از منطقه در میان هر دو حزب واشینگتن را نیز باید اضافه کرد. خروج تدریجی آمریکا از خلیج فارس در ساهای آینده منجر به ایجاد حفرهای در منطقه خواهد شد که بعید است اروپا بتواند یا بخواهد آن را پر کند. چین اما هم انگیزه و هم توانایی مالی-نظامی پر کردن این حفره امنیتی را خواهد داشت.
در سالهای اخیر سیاست خارجی ایالات متحده بیش از پیش به محل دعواهای حزبی بدل شده و ثبات را از سیاست خارجی آمریکا گرفته است. یکی از دو حزب آمریکا بیشتر و بیشتر به متحدین آمریکا در خلیج فارس با عینک بیاعتمادی نگاه میکند و متحدین سنتی آمریکا نیز نسبت به سیاستهای آن نگرانیهای بزرگی دارند.
در سوی دیگر سیاست خارجی چین طی دهههای اخیر از ثبات برخوردار بوده است. علاوه بر مسئله ثبات در سیاست خارجی چین نسبت به مسئله حقوق بشر بیتفاوت است، در حالی که ایالات متحده به خاطر طبیعت دموکراتیک نظم سیاسیاش به این مسئله حساس است، چندانکه مسئله قتل جمال خاشقچی رابطه ایالات متحده و عربستان را دچار تنشهای جدی کرد.
در مقابل اما کشورهای غیردموکراتیک خلیج فارس در مسئله نقض فاجعهبار حقوق اقلیت مسلمان اویغور در چین حمایت کردند و چین نیز با نقض حقوق بشر در این کشورها هیچ مسئلهای ندارد.
در کوتاه مدت بعید است اتحاد تاریخی ایالات متحده با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس فرو بپاشد، اما اگر این رابطه همین مسیر کنونی را طی کند این اتحاد تاریخی روزبهروز متزلزلتر خواهد شد و این کشورها به چین نزدیکتر خواهند شد. در جنگ سرد پیش روی میان چین و آمریکا واگذاری خلیج فارس به چین از سوی واشینگتن اشتباهی تاریخی خواهد بود.