دولت ایالات متحده، پس از بیرون رفتن از «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) تحریمهای ایران را تشدید کرده و وعده سختتر کردن آن، تا قطع کامل صدور نفت، را نیز داده است. هماکنون، صدور نفت ایران از تقریباً ۱.۵ میلیون بشکه به حدود ۴۰۰ هزار بشکه در روز کاهش پیدا کرده است. اجرای این سیاست، ایالات متحده دو اهرم در اختیار دارد؛ دلار و تهدید.
بزرگترین منبع درآمد ارزی دولت اسلامی ایران صدور نفت است. داد و ستد جهانی نفت با دلار انجام میشود و معاملات دلاری باید از سیستم بانکی ایالات متحده بگذرند. واشینگتن این گلوگاه را بر دادوستدهای حکومت اسلامی بسته است.
دولت آمریکا، به عنوان نخستین قدرت اقتصادی جهان، شرکتهای اقتصادی و صنعتی کشورهای ثالث را تهدید کرده است که در صورت داد و ستد با ایران، از بازار آمریکا محروم خواهند شد. همین تهدید سبب شد تا دهها شرکت صنعتی و اقتصادی اروپایی و آسیایی ایران را ترک کنند.
اکنون آمریکای ترامپ، حربه تهدید را علیه خریداران نفت ایران نیز به کار گرفته است.
تدبیر اتحادیه اروپا برای برقراری مکانیزمی به منظور ادامه بسیار محدود داد و ستد پایاپای با ایران، اینستکس، نه به نیازهای مبرم ایران پاسخ میدهد و نه حتی بر تعهدات اروپاییها در چارچوب برجام منطبق است.
راهاندازی سازوکار ویژه مالی با عراق برای دریافت قیمت انرژی صادراتی، چیزی بیش از برنامه «نفت در برابر خوراک و دارو» که ۲۵ سال پیش به رژیم صدام حسین تحمیل شد، نیست زیرا قیمت برق و گاز صادراتی ایران به عراق، به دینار عراقی، در حسابی در یک بانک عراقی واریز خواهد شد و حتی پرداخت قیمت دارو و خوراک برای ایران، در اختیار یک مقام عراقی میماند، نه در اختیار ایران.
اکنون، پس از نزدیک به چهل سال، در مهمترین و نیرومندترین کشور غربی، در ایالات متحده، دولتی روی کار است که نمیخواهد با رژیم اسلامی حاکم بر ایران روابط عادی برقرار کند. هرچند درستتر این است که بگوییم در برابر پافشاری حکومت اسلامی بر ادامه دشمنی با آمریکا، میخواهد برای یک بار هم که شده، مقابله به مثل کند و در برابر شعارهای همه روزه «مرگ بر آمریکا» دست دوستی دراز نکند.
صرف نظر از شخصیت و رفتارهای مناقشه برانگیز دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، عدم پایبندیش به توافقی که دولتِ پیش از او در چارچوب گفتوگوهای ۵+۱ با ایران انجام داده بود و هدفهای واقعی واشینگتن، سختگیری بر حکومت اسلامی ایران، همان چیزی است که مخالفان حکومت اسلامی از ۳۹ سال پیش تاکنون خواستار آن بودند.
چه این سختگیری در اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران باشد، که هیچ دولت خارجی هرگز انجام نداد، یا در مخالفت با سیاستهای منطقهای حکومت اسلامی باشد، که اکنون آمریکای ترامپ پرچمدار آن شده، بازتابش بر زندگی روزمره مردم ایران تقریباً یکسان است.
جلوگیری از سرمایهگذاری در ایران، محدود کردن واردات و صادرات و مختل کردن جابهجایی پول توسط حکومت اسلامی با هر انگیزهای که باشد، به سقوط ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی، کمبود مواد مورد نیاز مردم، تعطیل شدن کارخانهها و گسترش بیکاری میانجامد. اگر فساد نهادینه شده در همه ارکان حکومت اسلامی و ندانمکاریهای کسانی را که صرفاً بر پایه روابط به مسئولیتهای کلیدی گماشته شدهاند، به آثار تحریمها بیفزاییم، به وضعیتی میرسیم که هم اکنون شاهدش هستیم.
تحریم رژیم اسلامی ایران، خواست تقریباً همیشگی مخالفان این رژیم بوده است. از ۳۹ سال پیش که شاپور بختیار نخستین مصاحبه مطبوعاتیاش، پس از گریختن از ایران، را در پاریس برگزار کرد تا پناهندگی برخی از فعالان سیاسی اصلاح طلب هوادار «جنبش سبز» به اروپا پس از سرکوبی اعتراضهای سال ۱۳۸۸، و همه آنهایی که در میان این دو تاریخ قرار میگیرند، وجه مشترک همه گروههای سیاسی ایرانی در خارج از کشور، این بود که میخواستند «مردم جهان را از موارد متعدد و گسترده نقص حقوق بشر در ایران آگاه کنند، فساد گردانندگان حکومت اسلامی را فاش سازند و صدای مظلومیت مردم ایران را به گوش جهانیان برسانند». وقتی در همان هنگام از هر یک از این گروهها، شخصیتها و افراد پرسیده میشد که از این اطلاعرسانی چه نتیجهای را انتظار دارید، میگفتند که دولتهای غربی باید رژیم حاکم بر ایران را برای رعایت حقوق بشر زیر فشار قرار بدهند.
بسیاری از آنها به آنچه میگفتند، باور داشتند و هر از گاهی به سران کشورهای غربی و سازمانهای بینالمللی نامه مینوشتند و آنها را از برقراری روابط عادی با حاکمان اسلامی ایران برحذر میداشتند یا به امضای قراردادهای کلان بازرگانی و همکاریهای اقتصادی با رژیم اسلامی اعتراض میکردند.
شعار معترضان به نتیجه انتخابات مناقشهبرانگیز سال ۱۳۸۸ را هنوز از یاد نبردهایم که فریاد میزدند: «اوباما، اوباما - با اونایی یا با ما». در آن سال از واشینگتن پاسخی نیامد ولی به فرض که اوباما نمیخواست با «آنها» باشد، چه باید میکرد یا میتوانست بکند؟ مطمئناً کسی انتظار نداشت که به سبب «تقلب انتخاباتی» به سود احمدینژاد، آمریکا به ایران لشکر بکشد. اگر منظور، صدور بیانیه و «به شدت محکوم کردن» سرکوبی معترضان توسط رژیم بود، که اوباما این کار را کرده بود. و اگر منظور، تحت فشار گذاشتن حکومت آیتالله خامنهای از طریق وضع تحریمهای سخت بود، دولت اوباما آن را آغاز کرد و این، کاری است که جانشین اوباما هم اکنون در حال انجام آن است.
بدیهی است که فشار تحریمها نخست به مردم وارد میشود. این را نیز میدانیم که تاکنون رژیم هیچ کشوری در پی تحریمهای خارجی سرنگون نشده است، نه کوبا و کره شمالی، نه ونزوئلا و نه رژیم بعثی عراق. ولی روی دیگر سکه آن است که برقراری روابط عادی سیاسی، اقتصادی و بازرگانی با حکومت اسلامی، به نوعی، تأیید یا دست کم، نادیده گرفتن موارد متعدد نقض حقوق بشر توسط این رژیم است و دستش را در خاموش کردن هر صدای مخالف در درون کشور باز میگذارد. چه این «مخالف» سیاسی و فرهنگی باشد، یا اقلیت دینی. خواه اقلیت قومی باشد یا درویش گنابادی مسلمان شیعه اثنیعشری.
و باز این اتهام ترامپ هم دروغ نیست که حکومت اسلامی دهها میلیارد دلار پولهای آزاد شده ایران و سود ناشی از برداشته شدن بخشی از تحریمها را به جای اینکه صرف بهبود زندگی مردم ایران کند، به مصرف پرداخت هزینه حفظ رژیم بشار اسد در سوریه، ایجاد نیروی شبهنظامی حشدالشعبی در عراق، کمک به طالبان در افغانستان، تأمین هزینه انصارالله یمن و حزبالله لبنان رسانده است و میرساند.
از آنجا که ضد آمریکایی بودن و مرگ بر آمریکا گفتن، یکی از وجوه مشترک همه این گروههاست، چه جای تعجب دارد که آمریکا همه آنها را تروریست بداند و حکومت اسلامی ایران را بزرگترین پشتیبان تروریسم بینالمللی بشناساند و تا آنجا که در توان دارد، برای به صفر رساندن امکانات مالی این رژیم بکوشد؟
اینجاست که مخالفان رژیم حاکم بر ایران دچار سردرگمی شدهاند. مخالفان بنیادی رژیم جمهوری اسلامی، ضد انقلاب، یا آنها در سالهای اخیر «مخالفان برانداز» نامیده میشوند، میترسند سختگیری دولت ترامپ بر حکومت ایران را آشکارا تأیید کنند؛ زیرا فشار تحریمها بر مردم ایران میتواند افکار عمومی را علیه آنها برگرداند.
تبلیغات حکومت ایران به آسانی اینگونه مخالفان بنیادی رژیم را تأییدکننده فشار تحریمها بر مردم قلمداد میکند و اینگونه از مخالفان، عملاً تحت تأثیر جنگ روانی رژیم، در موضع انفعالی قرار گرفتهاند و برای دوپهلو حرف زدن، حداکثر تلاششان را میکنند.
البته مجاهدین خلق، طبق معمول، حسابشان از بقیه گروهها و گرایشهای مخالفان بنیادی رژیم جداست. آنها به روشنی و بی قید وشرط از مواضع «باز»هایی مانند جان بولتون دفاع و آن را توجیه میکنند، همانطور که جان بولتون آنها را تأیید میکند.
آنها که آمریکا ستیزیشان بر مخالفتشان با رژیم حاکم میچربد، عمدتاً کمونیستها، و نیز کسانی که به نوعی در انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی شرکت داشتند، ملی-مذهبیها، ناسیونالیستهای افراطی و بخشی از جداشدگان از بدنه همین رژیم، که هنوز به استحاله درونی حکومت انقلابی و تغییرات تدریجی امید دارند، به روشنی با تشدید تحریمهای جمهوری اسلامی مخالفند و این مخالفت را ابراز میکنند.
اما این نیروها دیگر نمیتوانند از قدرتهای جهانی گله کنند که چرا این رژیم را برای رعایت حقوق بشر زیر فشار قرار نمیدهد. فشار، یعنی همین تحریمها. حالا، اجراکنندهاش دولت ترامپ است و بهانهاش امنیت اسرائیل و دیگر متحدان آمریکا در منطقه. اگر بهانه تحریمها، حقوق بشر هم میبود، در عمل همین میشد که امروز شده است. اگر هم قرار بود تحریم طوری انجام شود که به کسی فشاری نیاید، که البته به حکومت جمهوری اسلامی هم هیچ فشاری وارد نمیآمد.