ریچارد فولتز ایرانشناس آمریکاییتبار کانادایی که کتابها و مقالات گوناگونی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران دارد، نوشتاری جدید با عنوان «زرتشتیان ایران، چه آیندهای در زادبوم خود خواهند داشت؟» منتشر کرده که در شماره تازه (۶۵:۱) فصلنامه «نشریه خاورمیانه» (The Middle East Journal) به چاپ رسیدهاست.
این ایرانشناس باسابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کردهاست در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز مینویسد.
بخشها و چکیدههایی از این مقاله را با هم میخوانیم:
دین زرتشت که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانیتبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.
تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیدهای یکباره و یکپارچه نبود بلکه سدههای متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیتهایی که حکومتها بر زرتشتیان ایجاد میکردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها میکردند افزوده شد.
این روند همچنان ادامه یافت به طوریکه در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شدهبودند.
روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن همچنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی ماندهاند.
در پی سدهها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازهای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کردهبودند، آغاز به کمک مالی به همکیشان خود در ایران کردند و برای آنها مدرسه و بیمارستان ساختند.
با افزایش فشارها بر ناصرالدینشاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیاتهای ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.
«احترامی گم شده»
ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه میدهد:
زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هموطنان مسلمان خود قرار داشتهاند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آنها را ناچار کردهبودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آنها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیتهای دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمیشد، زیرا اسبسواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده میشد سوار خر بشوند.
صفویان در زمان خود گروههای مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دورههای مختلف از ایران دیدار کردهاند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی میکردند.
در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.
با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملیگرایی دولتی شد و در همان سالها نیز افزایش قیمت زمینهای روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.
اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان همچنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدنها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر میدهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش میدهند.
اما در کلیت خود، میتوان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشتهاست.
انقلاب ۱۹۷۹ اما آزار و اذیت در جامعه را برای زرتشتیان، به خصوص در سالهای اولیه پس از انقلاب، بازگرداند.
آیتالله روحالله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقهای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارتهایی چون «آتشپرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.
مسلمانان ایرانی که با این نطقها گستاخ شدهبودند به مصادره داراییهای زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شدهبود نیز به سرعت از میان رفت.
از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی بهرسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آنها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آنها نسبت به مسلمانان قائل است.
جوانان زرتشتی و دیگر اقلیتها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانیهای مختلط داشتهباشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.
البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمیشود و کار روزمره نمایندههای زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شدهاست از نامهنگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن میگیرند یا مشروباتی همراه داشتهاند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.
دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» مینامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامههای فراوانی که به مسئولان مینوشت نامهای نیز در اعتراض به توهین به نشانههای دین زرتشتی بنویسد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشانهای مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شدهبود.
مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟
ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود مینویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یکسو و قوانین آسانتری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد بهاینسو را در پی داشتهاست.
وی میافزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواجها مسلمان شناخته میشوند. از سوی دیگر بیشتر خانوادههای زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیستهزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.
اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح میدهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت میگروند.
روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با اینکه در خفا انجام میشود تعداد قابل توجهی را در بر میگیرد. مرکز «نوزرتشتیهای» ایرانی در جهان غرب در لسآنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علیاکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.
گرایش دوباره ایرانیان به دین زرتشت که در نیمه نخست قرن بیستم تعداد کمی چون صادق هدایت، نویسنده ایرانی، را به خود جلب میکرد امروزه در واکنش به استقرار حکومت اسلامی، روندی قابل توجه شده به طوریکه ایرانیان در تبعید، حتی از جمعیتی «سه میلیونی» از «نوزرتشتیان» و مردمی که به این دین علاقه قلبی پیدا کردهاند در میان جمعیت ایران صحبت میکنند.
اگر این گفتهها صحت داشتهباشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.
در هر صورت از آمارها چنین برمیآید که مرکز ثقل جامعه زرتشتیزادگان ایرانی هماینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.
این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت.
این ایرانشناس باسابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کردهاست در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز مینویسد.
بخشها و چکیدههایی از این مقاله را با هم میخوانیم:
دین زرتشت که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانیتبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.
تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیدهای یکباره و یکپارچه نبود بلکه سدههای متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیتهایی که حکومتها بر زرتشتیان ایجاد میکردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها میکردند افزوده شد.
این روند همچنان ادامه یافت به طوریکه در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شدهبودند.
روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن همچنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی ماندهاند.
در پی سدهها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازهای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کردهبودند، آغاز به کمک مالی به همکیشان خود در ایران کردند و برای آنها مدرسه و بیمارستان ساختند.
با افزایش فشارها بر ناصرالدینشاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیاتهای ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.
«احترامی گم شده»
ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه میدهد:
زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هموطنان مسلمان خود قرار داشتهاند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آنها را ناچار کردهبودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آنها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیتهای دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمیشد، زیرا اسبسواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده میشد سوار خر بشوند.
صفویان در زمان خود گروههای مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دورههای مختلف از ایران دیدار کردهاند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی میکردند.
در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.
با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملیگرایی دولتی شد و در همان سالها نیز افزایش قیمت زمینهای روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.
اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان همچنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدنها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر میدهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش میدهند.
اما در کلیت خود، میتوان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشتهاست.
انقلاب ۱۹۷۹ اما آزار و اذیت در جامعه را برای زرتشتیان، به خصوص در سالهای اولیه پس از انقلاب، بازگرداند.
آیتالله روحالله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقهای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارتهایی چون «آتشپرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.
مسلمانان ایرانی که با این نطقها گستاخ شدهبودند به مصادره داراییهای زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شدهبود نیز به سرعت از میان رفت.
از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی بهرسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آنها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آنها نسبت به مسلمانان قائل است.
جوانان زرتشتی و دیگر اقلیتها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانیهای مختلط داشتهباشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.
البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمیشود و کار روزمره نمایندههای زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شدهاست از نامهنگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن میگیرند یا مشروباتی همراه داشتهاند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.
دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» مینامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامههای فراوانی که به مسئولان مینوشت نامهای نیز در اعتراض به توهین به نشانههای دین زرتشتی بنویسد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشانهای مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شدهبود.
مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟
ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود مینویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یکسو و قوانین آسانتری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد بهاینسو را در پی داشتهاست.
وی میافزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواجها مسلمان شناخته میشوند. از سوی دیگر بیشتر خانوادههای زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیستهزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.
اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح میدهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت میگروند.
روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با اینکه در خفا انجام میشود تعداد قابل توجهی را در بر میگیرد. مرکز «نوزرتشتیهای» ایرانی در جهان غرب در لسآنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علیاکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.
گرایش دوباره ایرانیان به دین زرتشت که در نیمه نخست قرن بیستم تعداد کمی چون صادق هدایت، نویسنده ایرانی، را به خود جلب میکرد امروزه در واکنش به استقرار حکومت اسلامی، روندی قابل توجه شده به طوریکه ایرانیان در تبعید، حتی از جمعیتی «سه میلیونی» از «نوزرتشتیان» و مردمی که به این دین علاقه قلبی پیدا کردهاند در میان جمعیت ایران صحبت میکنند.
اگر این گفتهها صحت داشتهباشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.
در هر صورت از آمارها چنین برمیآید که مرکز ثقل جامعه زرتشتیزادگان ایرانی هماینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.
این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت.