چهارشنبه، هفدهم مرداد ماه، همچون نه سال گذشته در این روز، در صفحه اول اکثر رسانه های داخلی ايران اين جمله ديده می شود: «روز خبرنگار مبارک!»
سالروز بزرگداشت حرفه خبرنگاری که يادآور روز کشته شدن محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران، ايرنا به دست نيروهای طالبان است، در ۱۷ مرداد سال ۱۳۸۶ خورشيدی، در حالی فرارسيده است که بسياری، از «موجی تازه» از برخورد با روزنامه نگاران سخن می گويند.
روز ۱۷مرداد از سوی انجمن صنفی روزنامه نگاران که انجمنی غیر دولتی محسوب می شود به عنوان «روز خبرنگار» تعیین شد.
در همين روز، اگر به درون تحريريه نشريات سر بزنيد، از زبان خبرنگاران تناقض آشکاری را خواهيد شنيد که ميان اثر برجای مانده از آنها در مطبوعات ايران و آنچه آرزوی انجام ان را دارند وجود دارد.
روزبه ميرابراهيمی، کسی که بعد از مدتی اشتغال در روزنامه های ايران، «به ناچار» ايران را ترک کرده، برای توصيف شرايط امروزی حرفه خبرنگاری در ايران، ترجيح می دهد همان تشبيه کليشه ای را تکرار کند: «خبرنگار در ايران، چون راه رفتن در ميدان مين است.»
مين های اين ميدان پر خطر، هر لحظه ممکن است منفجر شوند و زندگی روزنامه نگاران ايرانی را با مخاطرات جدی رو به رو کنند و آن گونه که ماشاء الله شمس الواعظين، سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات می گوید، همين «مين های پرخطر» موجب شده اند تا «روند انتشار آزاد اطلاعات» در ايران تضعيف شود.
کنايه «مين های مرگ آفرين»، آینه پرهياهوی مشکلاتی است که در جزئی ترين ابعاد حرفه خبرنگاری وجود دارند و آقای شمس الواعظين، با صراحت بيشتر، آنها را دلیل «نبود امنيت شغلی» برای روزنامه نگاران می خواند.
«حرفه: رنج کشيدن!»
گروه بسيار بزرگی از«خط قرمزها و خود سوسانسوری» در فضای مطبوعات ايران، برای بسياری از روزنامه نگاران مانند باران، که حرفه خبرنگاری رابرای جستجو و انتشار حقيقت انتخاب کرده، «رنج آور» ساخته و این «شغل جذاب» را برای او، تنها به شغلی برای امرار معاش تبديل کرده است.
- «تنها در سال گذشته ۱۲۰۰ روزنامه نگار و خبرنگار به جمع ۲۸۰۰ روزنامه نگاری که از بهار سال ۱۳۷۹ بيکار شدند، پيوستند.»
اين روزنامه نگار جوان، با انتخاب نام «باران» به عنوان نامی مستعار يادآوری می کند که ناملايمات خبرنگاری در ايران امروز، چنان است که طرح انتقاداتی از آن دست که او به زبان می آورد نیز می تواند به «از دست رفتن شغلش» منجر شود.
آقای شمس الواعظين در گفت و گو با راديو فردا می گويد: «حرفه خبرنگاری امروزه در مقايسه با ساير مشاغل تهديد کننده در ايران مانند کار سينما، موسيقی و انتشار کتاب، ضربه پذير ترين شغل محسوب می شود و روزنامه نگاران پناهگاهی برای تامين امنيت شغلی خود ندارند.»
سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، کارنامه سال گذشته مطبوعات ايران در حوزه «گردش آزاد اطلاعات» را نگران کننده می داند.
به گفته وی «اگر چه در سال گذشته برخی از روزنامه های توقيف شده مثل روزنامه هم ميهن، وقايع اتفاقيه و آريا رفع توقيف شدند ، اما از سوی ديگز شاهد صف طولانی متقاضيان دريافت مجوز انتشار نشريه هستيم.»
آقای شمس الواعظين می گويد: «حدود سه هزار نفر در صف متقاضيان دريافت مجوز قرار دارند و از سوی ديگر بيش از ۱۲ نشريه در سال گذشته به وسيله هيات نظارت بر مطبوعات که وابسته به قوه مجريه است تعطيل شده ند.»
به گفته ماشاءالله شمس الواعظين «تنها در سال گذشته ۱۲۰۰ روزنامه نگار و خبرنگار به جمع ۲۸۰۰ روزنامه نگاری که از بهار سال ۱۳۷۹ بيکار شدند، پيوستند.»
سانسور مدرن، خودسانسوری هميشگی
در فاصله مردادماه سال ۸۵ تا مرداد ماه سال ۸۶، چون هر سال برخی از روزنامه نگاران بيکار شده، تن به مهاجرت دادند، بعضی از آنها برای هميشه با قلمشان خداحافظی کرده اند و بسياری از نيز «خودسانسوری و قاعده موجود در رسانه های داخلی ايران» را پذيرفته اند و به راهشان ادامه می دهند.
«باران» که در تحريريه يکی از نشريات دولتی ايران، دوازده سال سابقه دارد، در دسته آخر جای می گيرد، چرا که معتقد است اين روزها، فضای مطبوعات ايران با «رکودی کم سابقه» رو به رو شده است و او ناچار است تا این وضعیت را تاب بیاورد.
او نشريه ای که در آن کار می کند را «سخنگوی دولت» می خواند و با صراحت می گويد که جز «پذيرش قاعده کلی در رسانه های ايران» چاره ديگری برای حفظ شغلش نداشته است.
اين خبرنگار می گويد: «در اين نشريه امنيت شغلی دارم، حداقل مطمئنم که فردا صبح که از خواب بيدار می شوم خبر توقيف روزنامه را نمی شنوم، اما از لحاظ روحی و حرفه ای کار در اين رسانه برايم رنج آور است.»
باران در انتخاب موضوع گزارش ها «محدوديت» دارد، در نوشتن گزارش جايی که به عملکرد حکومت انتقاد می شود بايد به صورت «غير مستقيم» انتقادات را مطرح کند و می گويد: «در زمينه موضوعات سياسی و اقتصادی اکثر خبرنگاران حتی از لحاظ باور و عقيده بايد با مديران بالا دستی خود هماهنگ باشند.»
قلم به دست، مزدور و کودتاچی!
اتهاماتی نظير تبليغ عليه نظام، تشويش اذهان عمومی، تهاجم فرهنگی، توهين به مقدسات و اخيرا زمينه سازی برای انقلاب نرم و جاسوسی، بخشی از اتهاماتی است که با انتخاب حرفه روزنامه نگاری، می تواند گريبان گزارشگران را بگيرد.
به گفته سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات تنها در سال ۸۵ زندگی نزديک به ۲۰ روزنامه نگار با اتهاماتی مشابه دستخوش بحران شده است.
اما گويی اين همه کافی نبوده و محافظه کاران در قدرت، اخيرا به تعداد «مين های» ميدان کار روزنامه نگاران افزوده اند.
چندی پيش حسين صفار هرندی، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی ايران گفت که«کودتای خزنده» با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی، در دستور کار برخی روزنامه نگاران قرارگرفته است، مطرح شد.
در فاصله کوتاهی پس از اين سخنان، اسماعيل احمدی مقدم فرمانده نيروی انتظامی تهران، از موج برخورد با روزنامه نگاران در راستای طرح ارتقای امنيت اجتماعی خبر داد و گفت: «افرادی که با چاپ و انتشار مطالبی زمينه ساز اختلاف ميان دستگاه های دولتی و مردم هستند هدف چهارم طرح ارتقای امنيت اجتماعی اند.»
و سرانجام هفته گذشته با بازداشت و احضار پنج روزنامه نگار و توقيف روزنامه شرق، از معدود روزنامه های اصلاح طلب ايران بار ديگر در آستانه روز خبرنگار، کام خبرنگاران با خبرهايی که ديگر اين روزها تکراری شده اند، در آميخت: احضار، بازداشت و توقيف...
برخوردهای تازه، از سوی برخی سازمان های مدافع آزادی بيان «آغاز موج تازه سرکوب روزنامه نگاران در ايران» توصيف شده است؛ سرکوب در کشوری که در نگاه سازمان گزارشگران بدون مرز، تا همين امروز عنوان «بزرگترين زندان روزنامه نگاران» را يدک می کشد.
غم نان اگر بگذارد ...
و البته، هميشه توقيف های سياسی و بيکاری های اجباری، درد خبرنگاران ايران نيست، در زمان اشتغال نيز، شرايط مالی و حمايتی موجود، محور انتقاد بسياری از روزنامه نگاران است.
روزبه مير ابراهيمی خبرنگار مهاجر، از دوستان و همکاران خود ياد می کند که برای تامين مخارج زندگی در کنار کار روزنامه نگاری «مسافرکشی» می کرده اند.
با وجود فشار های موجود بر خبرنگاران، کسانی که در اين حرفه باقی مانده اند به باور روزبه مير ابراهيمی خبرنگاری که پس از تحمل ماه ها زندان و شکنجه به دليل مقالاتی که نوشته بود اکنون از ايران مهاجرت کرده است تنها «عشق» است که خبرنگاران را در اين حرفه نگه می دارد.