لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۳۰

نهاوندی:‌ نفوذ نهضت آزادی در دانشگاه های ایران ناچیز بود


 هوشنگ نهاوندی
هوشنگ نهاوندی
هوشنگ نهاوندی،رئيس پيشين دانشگاه های شيراز و تهران و وزير سابق آموزش عالی و مسکن و آبادانی در زمان محمد رضا پهلوی، آخرين شاه ايران،در مورد نهضت آزادی با رادیو فردا گفتگو کرده است.

آقای نهاوندی، زمانی که شما رئيس دانشگاه بوديد ، حضور و فعاليت نهضت آزادی چگونه بود؟ ايدئولوژی نهضت آزادی که می خواست علم و اسلام را به همديگر پيوند بدهد چقدر در ميان دانشجوها و اساتيد اثرگذار بود؟

در ميان استادان دانشگاه تهران به جز دو يا سه نفر ، آنهم بيشتر در دانشکده فنی و تا جايی که من اطلاع دارم، يک نفر در دانشکده پزشکی ، کسی در اين نهضت نبود.

اصولا نفوذ نهضت آزادی در دانشگاه تهران و ساير دانشگاه های ديگر – شايد به استثناء دانشگاه پلی تکنيک که نهضت آزادی در اين دانشگاه مقداری بيشتر نفوذ داشت - ناچيز و بسيار بسيار حاشيه ای بود.

آقای مهندس بازرگان هم ، بخصوص در دو سال آخر، دوباره شهرتی پيدا کرده بود.

به اين دليل می گويم دوباره، به اين خاطر که ايشان در زمان مرحوم دکتر مصدق ، نام و نشانی داشت و پس از دکتر مصدق و مشکلاتی که جبهه ملی پيدا کرد، اعضا جبهه ملی به دو دسته تقسيم شدند؛ يک دسته کسانی بودند که مثل خود دکتر مصدق به ضرورت جدايی مذهب از سياست عقيده داشتند و دسته کوچک ديگر، هم کسانی بودند که به دور آقای بازرگان حضور داشتند و می خواستند پلی بين اسلام و ملی گرايی ايجاد کنند و در نهايت يک نهضت ملی- مذهبی به وجود بياورند.

البته در اسنادی که اخيرا منتشر شده و همچنين متن خاطرات برخی از آقايانی که در اين جريانات شرکت داشته اند، نشان می دهد که مرحوم مهندس بازرگان با بعضی از گروه های افراطی شبه تروريست که در لبنان و در مصر زمان عبدالناصر و يا در ليبی پايگاه داشتند، بی ارتباط نبوده است.
ولی در مجموع اهميت نهضت آزادی مهندس بازرگان در دانشگاه تهران و دانشگاه پهلوی بسيار بسيار محدود بود.

آقای نهاوندی، نهضت آزادی تمايل داشت که در زمان شاه در چهارچوب قانون اساسی فعاليت کند. طبعا به معنای اين است که بايستی مسئله سلطنت مشروطه را هم می پذيرفت. عکس العمل رژيم سلطنتی در اين مورد چه بود؟ و چرا اعضا نهضت و کسانی را که می خواستند در چهارچوب نظام فعاليت کنند،به دادگاه نظامی می فرستاد؟

بايد گفت که شايد به غلط، بسيار از کسانی که در رژيم سابق قادر به تصميم گيريهای سياسی و امنيتی بودند، بيش از حد ضرورت از مخالفين و مخالفت می ترسيدند.

به اعتقاد من اين يک رويه درستی نبود. شايد اگر فضای سياسی به جز دو سال آخر که واقعا آزاد شده بود، بيشتر از اين تحمل مخالفت و انتقاد را داشت، بسياری از مشکلات داخلی که باعث بروز انقلاب شد، هرگز پيش نمی آمدند.

من دقيقا اطلاع ندارم که چرا آقای بازرگان را به دادگاه نظامی فرستادند. اما همين اندازه می دانم که ارتباطاتی با گروه های «خرابکار» داشتند ولی در عين حال بايد به اين نکته اشاره کرد که رهبران جبهه ملی از زنده ياد دکتر صديقی که بگذريم، که تقريبا کنار کشيده بود و در عين حال هم عقايدش را هميشه ابراز می کرد، يا مرحوم دکتر سنجابی و ديگران، کسی مزاحمتی برايشان ايجاد نمی کرد.

در سال های ۵۶ و ۵۷ که تظاهرات گسترده مردم شکل گرفت و مخالفت ها با شاه آغاز شد، و شاه در تلويزيون ملی اعلام کرد که «صدای انقلابتان را شنيدم»، آيا هرگز تلاشی شد تا با نهضت آزادی گفت و گو کنند، يا اينکه پلی ايجاد شود بين نهضت آزادی از يک سو و رژيم سلطنتی و مخالفان از سوی ديگر؟

هرگز نهضت آزادی آن وزن و اهميتی را که امروز برخی از محققين درباره اش قائلند، نداشت.

دو قطب اصلی در ميان مخالفين رژيم سلطنتی وجود داشت، يکی جبهه ملی و بخصوص گروه دکتر سنجابی بود که متاسفانه آنهم ديده شد که چقدر از خودشان ضعف نشان دادند در آن تصميم شرم آور در برابر آقای خمينی در پاريس که واقعا افتخارآميز نبود.

قطب دوم هم آيت الله العظمی شريعتمداری بود که تا اواخر تابستان ۱۹۷۸ رهبر و مظهر اصلی مخالفين دولت محسوب می شد. به اين دليل نمی گويم ايشان از مخالفين اصلی سلطنت بود، چرا که شريعتمداری معتقد بود که قانون اساسی بايد دقيقا رعايت شود . شاه کماکان سلطنت کند و دولت بايستی حکومت نمايد.

اين را با اطمينان می گويم برای اينکه خودم در تمام آن سال يکی از رابطين اصلی ميان شاه و قم بودم و بخصوص با آيت الله العظمی شريعتمداری در تماس بودم و تمام اينها را در دو، سه کتاب مختلف نوشته ام.

بعضی ها می گويند که آيت الله خمينی از نهضت آزادی و اين چهره های آکادميکی که برخی شان هم تمايل به ليبراليسم داشتند، استفاده کرد تا پيش از وقوع انقلاب به غربی ها بقبولاند که انقلاب اسلامی چيزی نيست که آنها بخواهند از بروزش وحشت زده شوند. شما اين باور را قبول داريد؟

من معتقدم که خمينی در آن دوران تزوير زيادی کرد و ديگران ، از جمله آمريکاييها هم به او کمک کردند تا اين تزوير، جهان گير و عمومی شود.
دروغ هايی که ايشان در آن زمان گفت و مصاحبه هايی که برايش ترتيب داده شد - که تمام اين مدارک غير قابل انکار وجود دارد- را خودش نمی نوشت بلکه متخصصينی که اطرافش بودند برايش می نوشتند و به عنوان مصاحبه های او منتشر می کردند.

تمام اين مصاحبه ها نشان می دهد که او می خواست آنچه را افکار عمومی دنيای غرب توقع دارند، به آنها بگويد و پس از آن ، وقتی به ايران رسيد به تمامی، آنچه را که خودش در دل داشت اجرا کند.

به طور کلی بايد گفت که ماجرای انقلاب اسلامی در ايران و استفاده ای که خمينی از افراد خوشنام و به نام آن زمان کرد، يک دروغ و فريبکاری بزرگ بود.
XS
SM
MD
LG