سفر حسن روحانی به عراق از نگاه ناظران داخلی و خارجی از زوایایی گوناگونی مورد مداقه قرار گرفته است. بررسی این سفر موضوع این یادداشت نیست. آنچه موضوع این یادداشت است نکتهای مغفول ماندهای است که کمتر کسی به آن توجه کرده است: چرا در دیدار روحانی با آیتالله سیستانی هیچ پیامی از سوی آیتالله خامنهای به این مرجع تقلید شیعیان و برعکس، حتی در حد ابلاغ سلام و آرزوی سلامتی مخابره نشده است؟
وزن و جایگاه آیتالله خامنهای در ایران از یکسو و منزلت و موقعیت آیتالله سیستانی به عنوان مرجع اعلی جهان تشیع از سوی دیگر بر کسی پوشیده نیست. یکی مرجعیت تشیع و رهبری سیاسی را در ایران برعهده دارد و دیگری مرجعیت تشیع را از عراق هدایت میکند. با در نظر گرفتن چنین جایگاهی برای این دو مرجع دینی چرا حتی خبر کوتاهی مبنی بر مبادله پیام میان این دو در کمترین سطح یعنی در حد سلام و علیک و آرزوی سلامت مخابره نشده است؟
این پرسش آنگاه از اهمیت برخوردار است که حسن روحانی در کسوت رئیسجمهوری ایران و از حلقههای نخست قدرت که از قضا در کسوت و لباس روحانیت نیز هست، به راحتی میتوانست حامل پیام رهبر جمهوری اسلامی و یا دستکم حامل سلام خامنهای به سیستانی باشد. نه تنها، گزارشی مبنی بر انتقال پیامی از خامنهای به سیستانی گزارش نشده بلکه از آن بالاتر حتی گفته نشد که روحانی حامل سلام رهبر به سیستانی بود. متقابلا آیتالله سیستانی نیز آرزوی سلامتی و ابلاغ سلام برای رهبر جمهوری اسلامی ارسال نکرده است. چرا؟
مکتب نجف، مکتب قم
چنین رفتاری از دو مرجع شیعه، هر دو ایرانی، در دو کشور همسایه، بهخودی خود تأمل برانگیز است. پاسخ پرسش بالا را در مکتب فقهی نجف و مکتب فقهی قم باید جست. مکتب نجف با هزار سال تاریخ در واقع اصلیترین مرکز جهان تشیع است. از قضا مراجع بزرگی از ایران در طول این تاریخ دراز، سکاندار این حوزه علمیه بودهاند.
حوزه علمیه قم در مقایسه با نجف، عمری کوتاهتر از صد سال دارد. این حوزه در سال ۱۳۰۱ خورشیدی توسط شیخ عبدالکریم حائری یزدی تأسیس شد. بهرغم جایگاه محوری نجف، مکتب قم اینک به دلیل وسعت و تعداد بیشماری که حتی از دیگر کشورها در این شهر تحصیل میکنند از اهمیت برجستهای برخوردار است.
برجستهترین امتیاز قم بر نجف، نه در قدمت و وسعت مکتب قم بلکه در جایگاه سیاسی این مکتب است؛ جایگاه سیاسی که با ظهور آیتالله خمینی به «سرعت نور» مکتب فقهی قم را از «نهادی دینی» به «نهادی سیاسی» در جهان تشیع مبدل ساخت در حالی که مکتب فقهی نجف همچنان غیرسیاسی باقی مانده اگر چه این دو مکتب در تاریخ معاصر خود عمدتا تحت تاثیر مراجع ایرانی همچون آیتالله ابوالقاسم خویی در نجف و آیتالله خمینی در ایران بوده و هست.
اختلاف رویه این دو مرجع شیعه بر کسی پوشیده نیست. آیتالله خویی به شدت از ورود در سیاست پرهیز داشت و جایگاه خود را در مشورت دادن به حاکمان میدانست. او هرگز سخنی در مخالفت علنی با محمدرضا شاه نگفت. در مقابل آیتالله خمینی، نماد بارز اسلام سیاسی شد. تفاوت این دو رویه آن جا بروز کرد که آیتالله خمینی از جایگاه یک فقیه و مرجع دینی، با رهبری انقلاب اسلامی و تاسیس جمهوری اسلامی به جایگاه یک قدرت سیاسی تبدیل شد. او این میراث خود را برای آیتالله خامنهای به جای گذاشت.
در مقابل آیتالله خویی با تمسک به اسلام غیرسیاسی و التزام خود به جایگاه منحصرا دینی مرجعیت شیعه، این میراث را به جانشین خود آیتالله علی سیستانی واگذار کرد.
در عدم ابلاغ سلام و آرزوی سلامتی میان علی خامنهای و علی سیستانی نباید تعجب کرد هنگامی که به یاد آوریم آیتالله خمینی و آیتالله خویی نیز هرگز مراودهای میانشان نبود. هیچ پیام تبریکی از سوی خویی به مناسبت تاسیس انقلاب اسلامی به همتایش در ایران مخابره نشد. او در جنگ هشت ساله مطلقا ورود نکرد. او جنگ ایران و عراق را جنگ اسلام و کفر –گفته خمینی- نمیدانست. خلف او، آیتالله سیستانی، نیز بر همان رویه است. او حتی در ۴۰ سال عمر جمهوری اسلامی یکبار به ایران سفر نکرده در حالی که همچنان تابعیت ایرانی خود را دارد و بس.
به عبارت دیگر، تفاوت این دو رویه در باور آنان به ماهیت اسلام است. نجف نماد اسلام غیرسیاسی و قم نماد برجسته اسلام سیاسی است تا آنجا که آیتالله خمینی یک نظام سیاسی (جمهوری اسلامی) را بنیاد نهاد و فرمانده کل قوای مسلح ایران شد. این سخن او همچنان آوازه گوش است که اسلام یا سیاسی است یا دیگر هیچ.
در حالی که اسلام سنی از آغاز با شکلگیری نهاد خلافت –نهادی که وظیفه رهبری سیاسی جامعه را عهده داشت-، نماد اسلام سیاسی بود، شیعیان به دلیل باور به غصب رهبریت اسلام، همواره رویه دیگری را پیش گرفتند: رویه اسلام غیرسیاسی.
این رویه قرنها ادامه داشت تا اینکه ناگهان با ظهور آیتالله خمینی در سپهر سیاسی جهان تشیع، او نیز یک شبه رَهِ قرنها اسلام سیاسی سنی را پیمود؛ رویهای که مطلقا مورد پذیرش مکتب نجف نبوده و نیست.
در عدم ابلاغ سلام و آرزوی سلامتی میان علی خامنهای و علی سیستانی نباید تعجب کرد هنگامی که به یاد آوریم آیتالله خمینی و آیتالله خویی نیز هرگز مراودهای میانشان نبود. هیچ پیام تبریکی از سوی خویی به مناسبت تاسیس انقلاب اسلامی به همتایش در ایران مخابره نشد. او در جنگ هشت ساله مطلقا ورود نکرد. او جنگ ایران و عراق را جنگ اسلام و کفر –گفته خمینی- نمیدانست. خلف او، آیتالله سیستانی، نیز بر همان رویه است. او حتی در ۴۰ سال عمر جمهوری اسلامی یکبار به ایران سفر نکرده در حالی که همچنان تابعیت ایرانی خود را دارد و بس.
مکتب غیرسیاسی نجف را اساسا باید با مشی و منش دیگری غیر از «غوطهور بودن» مکتب قم در سیاست متمایز دانست. مکتب سیاسی قم نسخه شیعی اخوان المسلمین مصر است. علی خامنهای در سال ۱۳۴۴ و ۱۳۴۸ دو عنوان کتاب را از سید قطب –تئوری پرداز اسلام سفلی جهادی- با نامهای المستقبل لهذا الدین (آینده در قلمرو اسلام) و الاسلام و مشکلات الحضارة ( ادعانامه علیه تمدن غرب) به فارسی برگردانده است.
جالب اینکه اخوان المسلمین مصر به رغم استقبالی که از تاسیس نظام جمهوری اسلامی کرده بود، در فاصله اندکی پس از انقلاب مخالفت خود را با بنیادهای جمهوری اسلامی اعلام کرد. در این باب سخن بسیار است. اما، همین بس که محمد مرسی -تنها رئیسجمهوری مصر با گرایش اخوانی- هنگامی که در سال ۲۰۱۲ فقط برای پنج ساعت به ایران سفر کرد تا ریاست جنبش عدم تعهد را به ایران واگذار کند، حاضر به دیدار و سلام وعلیک با علی خامنهای نشد. تو خود بخوان حدیث مفصل که مبنای رفتار آیتالله سیستانی چیست؟
----------------------------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.