محمود احمدینژاد به دنبال تحقق مدل پوتین- مدودف است. کاندیدای اصلی او، اسفندیار رحیم مشایی است. نگرانی اصلی او، رد صلاحیت مشایی است. البته آن قدر زیرک و فرصتساز است که نامزدهای ذخیره (محمد شریف ملکزاده، غلامحسین الهام، و...) را هم در نظر گرفته است. اما میداند که هیچ یک از کاندیداهای دیگرش به اندازه مشایی رأیآور نیستند.
مشایی همچنان استراتژی سکوت را برگزیده است. تمامی نکات ضروری را در سالهای گذشته بیان کرده است. پس از آن، شخصیتسازی از خود را به مراجع تقلید، فقیهان، اصولگرایان و... سپرد تا با اسلامستیز، روحانیتستیز، دشمن رهبری، ایرانگرا، لیبرال، ساحری که احمدینژاد را مسحور کرده، جنگیر، بابی، طرفدار اسرائیل و آمریکا، و... به شمار آوردنش، بر شهرتش به عنوان چهرهای استثنایی بیفزایند.
بخش دیگر چهرهسازی از مشایی، به احمدینژاد واگذار شده تا از او قدیس، مدیر و مدبر جهانی، نماد ارزشهای اخلاقی، مظلوم، و...بسازد. احمدینژاد در حکمی خطاب به مشایی نوشت: «آشنایی و همکاری با شما را برای خود هدیهای الهی و افتخاری بزرگ میشمارم». در روز اهدای نشان درجه یک فرهنگ و هنر به مشایی گفت:
مشکل مشایی مشکل تبلیغات نیست، مسئله رد صلاحیت است. آیتالله علی خامنهای شخصاً مشایی را رد صلاحیت نخواهد کرد. شورای نگهبان این وظیفه را انجام خواهد داد. آیتالله خامنهای با حکم حکومتی -در سال ۸۸- مشایی را از معاون اول رئیسجمهوری عزل کرد. اگر معاون اولی ریاست جمهوری مشایی به مصلحت نباشد، ریاست جمهوریاش به طریق اولی به مصلحت نخواهد بود.
احمدینژاد برای مقابله با این فرآیند -رد صلاحیت مشایی- با بلند کردن بیرق آیتالله خامنهای به جنگ شورای نگهبان رفته است. در چند ماه اخیر، بارها اعلان کرده که رهبری فقط یک رأی دارد و در انتخابات مطلقاً دخالت نخواهد کرد. سخنان اول فروردین ۹۲ آیتالله خامنهای یکی از مستندات اوست که گفت:
احمدینژاد بر این مبنا استدلال میکند:
الف- انتخاب رئیسجمهور حق مردم است.
ب- رهبر به عنوان ولی فقیه، مانند همه مردم دارای یک رأی است.
پ- آیتالله خامنهای در انتخابات بیطرف است و قصد ندارد هیچکس را به عنوان رئیسجمهور به مردم تحمیل کند.
ت- آیتالله خامنهای همه سلایق و جریانهای سیاسی را به کاندیداتوری دعوت کرده است.
ث- اگر حکم آن که دارای ولایت مطلقه است، این است، پس هیچ فرد یا نهاد دیگری نیز حق ندارد افرادی را رد صلاحیت کرده و به جای مردم رئیسجمهور انتصاب کند.
به دو نمونه از سخنان اخیر احمدینژاد بنگرید:
نمونه اول: در جمع استانداران درباره حق انتخاب مردم، ضرورت مشارکت بالا، و ضرورت حضور همه سلایق برای رسیدن به این منظور سخن گفت:
نمونه دوم: همین مدعیات را در سخنرانی ۲۲ فروردین در سمنان به شکل تندتری تکرار کرد. به گفته او، «حماسه سیاسی» مورد نظر رهبری با مشارکت ۵۰ میلیونی مردم در انتخابات محقق میشود. اگر این تعداد از مردم در انتخابات شرکت کنند، توطئههای دشمنان به نتیجه نخواهد رسید و این اقدام «همه معادلات بینالمللی را به هم میزند». او سپس گفت:
وی خطاب به شورای نگهبان گفت:
گفته است که «مردم آقا بالاسر نمیخواهند». آیا این ترفند جدید- یعنی با بلند کردن بیرق رهبری به جنگ شورای نگهبان رفتن- چاره بیچارگی احمدینژاد است؟ پاسخ منفی است. برای اینکه آیتالله خامنهای در همان سخنرانی اول فروردین ۹۲ گفته است:
آیتالله خامنهای نکته مهم دیگری را هم گوشزد کرد و گفت:
این یعنی تبعیت محض از نظر شورای نگهبان در کلیه مراحل (از تأیید صلاحیتها تا تأیید نتیجه انتخابات و مرجعیت رسیدگی به شکایات انتخاباتی). آیتالله خامنهای در دیدار ۱۷ اسفند ۹۱ با اعضای مجلس خبرگان رهبری، انتخابات ریاست جمهوری ایران را «بهترین، آزادترین و استانداردترین انتخابات در دنیا» خواند و گفت:
بدین ترتیب، احمدینژاد نمیتواند با برافراشتن بیرق آیتالله خامنهای به جنگ شورای نگهبان، و در واقع خود رهبری، برود. اگرچه آیتالله خامنهای «همه سلیقهها و جریانهای معتقد به جمهوری اسلامی» را به کاندیداتوری دعوت میکند. اما،
اولاً: به صراحت گوشزد میکند که صلاحیت داوطلبان باید به تأیید شورای نگهبان برسد، و این عین دموکراسی و آزادی است.
ثانیاً: همه سلیقهها و جریانها باید به نظر شورای نگهبان التزام عملی داشته باشند.
ثالثاً: توسط نهادهای نظامی (سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) و امنیتی (وزارت اطلاعات) فضایی ایجاد میکند تا هیچیک از چهرههای شاخص اصلاحطلب کاندیدا نشوند تا رد صلاحیت آنان برایش هزینهآور شود.
به عنوان نمونه، تعداد زیادی از افرادی که اخیراً طی بیانیهای از خاتمی دعوت کردند تا کاندیدای ریاست جمهوری شود، احضار شده و تهدیدهای جدی شدهاند. تهدیدهایی بالاتر از بازداشت و زندانی شدن. برخی از احضارشدگان پرسیدهاند: اگر فرد دیگری غیر از چهرههای شاخص اصلاحطلب توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت شود، آیا ما مجاز هستیم در ستاد او فعال شویم؟ پاسخ منفی و همراه با تهدید بوده است.
با توجه به همین اقدام رهبری، حسن روحانی و علی یونسی (وزیر اطلاعات دولت خاتمی)، در مراسم اعلام نامزدی حسن روحانی گفته اند: اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی قطعاً کاندیدا نخواهند شد. حسن روحانی گفت: «آیتالله هاشمی رفسنجانی و خاتمی قصد کاندیداتوری ندارند و قطعاً در انتخابات کاندیدا نمیشوند».
علی یونسی نیز گفت: «اطلاع دقیق دارم که آیتالله هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا نمیشوند».
آیتالله محمد تقی مصباح یزدی صریحتر سخن گفته است. او میگوید: هاشمی رفسنجانی را به نماز جمعه راه نمیدهند، از دولت وحدت ملی سخن میگوید؛ «متأسفانه افرادی که از همه جا شکست میخورند و هیچ جایی آنها را راه نمیدهند حتی در نماز جمعه، دم از وحدت میزنند و میگویند وحدت آن چیزی است که ما میگوییم». درباره چهرههای شاخص اصلاحطلب هم گفته است: «سران اصلاحطلبان قطعاً رد صلاحیت میشوند».
مسئله فقط و فقط به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی محدود نمیشود. علیاکبر ناطق نوری هم گفته است که «شرایط» برای آمدن و کاندیدا شدنش در این انتخابات «مناسب و مهیا نیست».
ناطق نوری به هاشمی رفسنجانی گفته بود، شما حتماً کاندیدا شوید. هاشمی هم متقابلاً به ناطق نوری گفته بود: شما حتماً کاندیدا شوید و من از شما پشتیبانی می کنم. ناطق نوری پاسخ داده بود: هر تخریب و افشاگری که قرار بود علیه شما صورت بگیرد، تاکنون صورت گرفته است. اما با کاندیداتوری من، تازه تخریبها و افشاگریها آغاز خواهد شد.
آیتالله خامنهای، پیشاپیش- از طریق مهندسی انتخابات- چهرههای شاخص اصلاحطلب، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، و...را حذف کرده است. حضور همه سلیقهها از نظر او، معنایی جز رقابت میان کاندیدای مقبول او (فرد کاملاً وفادار به شخص وی) با کاندیدای دیگری از اصولگرایان- و برخی از اصلاحطلبان غیر رأیآور (مانند محمدرضا عارف)- ندارد.
انتخابات فرصت خوبی است که باید از آن استفاده میشد و بشود. یکی از فرصتها، هزینهمند کردن انتخابات برای آیتالله خامنهای از طریق کاندیداتوری چهرههایی (محمد خاتمی، عبدالله نوری، محمد موسوی خوئینیها، احمد منتظری، محمدرضا خاتمی، مصطفی معین، و...) است که قطعاً رد صلاحیت خواهند شد. کاندیداتوری در انتخابات، عملی اصلاحطلبانه است، نه ساختارشکنانه.
احمدینژاد نیز به شکل خود از فرصت انتخابات استفاده میکند. او حاضر است که برای رسیدن به اهدافش، انتخابات را برای نظام و آیتالله خامنهای هزینهمند سازد. فرصتهای دیگری هم در برابر او قرار دارد. به عنوان مثال، او میتوانست و میتواند در کنار دفاع از کاندیداتوری مشایی؛ از نامزدی مهندس میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، سید حسن خمینی و... نیز دفاع کند. در آن صورت سخنرانیهای مکررش درباره حضور همه سلایق در انتخابات گوش شنوایی در میان مخالفان مییافت. اما هیچیک از اصلاحطلبان، سبزها، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی و آیتالله خامنهای، سخنان او را جدی تلقی نخواهند کرد، برای اینکه فقط و فقط به دنبال مدل پوتین- مدودف است.
هر کس اهدافی را تعقیب میکند. اما «خواستن» و «توانستن» دو امر متفاوت هستند. هیچکس قادر به تحقق همه خواستهای خود نیست. پیامدهای ناخواسته گفتار و رفتار، غیرقابل پیشبینی است. انتخابات ریاست جمهوری ایران، هنوز همه قوای خود را به فعلیت نرسانده است. جنبش سبز، یکی از پیامدهای ناخواسته انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بود.
۳۴ سال مهندسی دانشگاهها، نتایجی به دنبال داشته که مطلوب جمهوری اسلامی نیست. برای اینکه دانشگاه نهادی مدرن و غیرخنثی است. دانشگاه مومی در دست فرد نیست که به هر شکلی بتواند درش آورد.
نهاد انتخابات هم چنین است. آیا آیتالله خامنهای و اصولگرایان مطلقاً حدس میزدند که محمود احمدینژاد پیامد مهندسی انتخابات باشد؟ انتخابات احمدینژاد را دگرگون کرد. علی فلاحیان اخیراً گفته است: عمرم در وزارت اطلاعات تلف شد. نهاد انتخابات او را مجبور میسازد تا چنین سخنانی بر زبان جاری سازد. تاریخ گشوده است. پیامدهای ناخواسته گفتار و رفتار شاید سرنوشتساز باشند.
مشایی همچنان استراتژی سکوت را برگزیده است. تمامی نکات ضروری را در سالهای گذشته بیان کرده است. پس از آن، شخصیتسازی از خود را به مراجع تقلید، فقیهان، اصولگرایان و... سپرد تا با اسلامستیز، روحانیتستیز، دشمن رهبری، ایرانگرا، لیبرال، ساحری که احمدینژاد را مسحور کرده، جنگیر، بابی، طرفدار اسرائیل و آمریکا، و... به شمار آوردنش، بر شهرتش به عنوان چهرهای استثنایی بیفزایند.
بخش دیگر چهرهسازی از مشایی، به احمدینژاد واگذار شده تا از او قدیس، مدیر و مدبر جهانی، نماد ارزشهای اخلاقی، مظلوم، و...بسازد. احمدینژاد در حکمی خطاب به مشایی نوشت: «آشنایی و همکاری با شما را برای خود هدیهای الهی و افتخاری بزرگ میشمارم». در روز اهدای نشان درجه یک فرهنگ و هنر به مشایی گفت:
«برای بنده سخن گفتن از آقای مشایی سخت است، اما باید شهادت بدهم این مرد دلی دارد مانند آیینه پاک و زلال؛ قلبی دارد مهربان که عاشق همه انسانهاست و ایمانی به استواری دماوند، الوند، دنا و سبلان دارد. بنده افتخار آشنایی با مهندس مشایی را از حدود ۲۸ سال قبل دارم و این آشنایی را جزو عنایات اصلی خداوند به خود میدانم. ایشان مدیری با تدبیر و مسلط و مرد اخلاق و هنر و عشق است که با تلاش استثنایی ایشان که نقشی منحصربهفرد در ثبت جهانی نوروز داشتند در یک دوره کوتاه چند برابر تاریخ، آثار و میراث ملی کشور به ثبت جهانی و ملی رسید و به جامعه جهانی معرفی شد. تا کنون ندیدهام که کسی با ایشان بدون اراده قبلی و خاص ملاقات کرده باشد و شیفته اخلاق، منش و بزرگی وی نشود. مهندس مشایی دارای اندیشه و نظریه در زمینههای گوناگون به خصوص در مسائل بنیادین جهانی، انسانی و مدیریت جهان است و بنده بر خود وظیفه دیدم به نمایندگی از ملت ایران از ایشان به نمایندگی از فرزندان شایسته ملت تقدیر کنم. البته بنده برای نصب مدال از ایشان اجازه گرفتم و این کار را جزو افتخارات زندگی خود میدانم که علیرغم همه هیاهوهای بیبنیان، خدای متعال این توفیق را داد که بنده به نمایندگی از ملت، از این فرزند برومند قدردانی کنم و مطمئناً ملت ایران قدر فرزندان خود را میشناسد و شناخته است. اگر بخواهیم مهندس رحیم مشایی را در یک کلمه توصیف کنیم باید بگوییم مهندس مشایی مردی است بهاری بهاری بهاری.»
مشکل مشایی مشکل تبلیغات نیست، مسئله رد صلاحیت است. آیتالله علی خامنهای شخصاً مشایی را رد صلاحیت نخواهد کرد. شورای نگهبان این وظیفه را انجام خواهد داد. آیتالله خامنهای با حکم حکومتی -در سال ۸۸- مشایی را از معاون اول رئیسجمهوری عزل کرد. اگر معاون اولی ریاست جمهوری مشایی به مصلحت نباشد، ریاست جمهوریاش به طریق اولی به مصلحت نخواهد بود.
احمدینژاد برای مقابله با این فرآیند -رد صلاحیت مشایی- با بلند کردن بیرق آیتالله خامنهای به جنگ شورای نگهبان رفته است. در چند ماه اخیر، بارها اعلان کرده که رهبری فقط یک رأی دارد و در انتخابات مطلقاً دخالت نخواهد کرد. سخنان اول فروردین ۹۲ آیتالله خامنهای یکی از مستندات اوست که گفت:
«رهبری، یک رأی بیشتر ندارد. بنده حقیر مثل بقیه مردم، یک رأی دارم؛ این رأی هم تا وقتی که در صندوق انداخته نشود، هیچکس از آن مطّلع نخواهد بود. حالا ممکن است آن کسانی که صندوق دست آنها است، بعد باز کنند، خط این حقیر را بشناسند، بفهمند بنده به چه کسی رأی دادم؛ اما تا قبل از رأی دادن، کسی مطّلع نخواهد شد. اینجور نیست که کسی بیاید نسبت بدهد که رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نیست. اگر چنین نسبتی داده شد، این نسبت درست نیست.»
احمدینژاد بر این مبنا استدلال میکند:
الف- انتخاب رئیسجمهور حق مردم است.
ب- رهبر به عنوان ولی فقیه، مانند همه مردم دارای یک رأی است.
پ- آیتالله خامنهای در انتخابات بیطرف است و قصد ندارد هیچکس را به عنوان رئیسجمهور به مردم تحمیل کند.
ت- آیتالله خامنهای همه سلایق و جریانهای سیاسی را به کاندیداتوری دعوت کرده است.
ث- اگر حکم آن که دارای ولایت مطلقه است، این است، پس هیچ فرد یا نهاد دیگری نیز حق ندارد افرادی را رد صلاحیت کرده و به جای مردم رئیسجمهور انتصاب کند.
به دو نمونه از سخنان اخیر احمدینژاد بنگرید:
نمونه اول: در جمع استانداران درباره حق انتخاب مردم، ضرورت مشارکت بالا، و ضرورت حضور همه سلایق برای رسیدن به این منظور سخن گفت:
«انتخابات در جمهوری اسلامی یک ابزار سیاسی در دست سیاستمداران و قدرتمندان و نمایش دموکراسی و بازی سیاسی نیست. انتخابات در ایران اصالت دارد و در اصول متعدد قانون اساسی به آن تصریح شده است که این کشور باید با اتکا به اراده عمومی و مردم اداره شود. یک انتخابات پرشور همه مشکلات را برطرف خواهد کرد و انتخابات تبلور یک اراده و اتفاقی عظیم محسوب میشود که میتواند همه معادلات را به نفع ملت تغییر دهد. همانگونه که رهبری عزیز تأکید کردند باید همه سلایق در انتخابات حضور داشته باشند تا ملت انتخاب خود را انجام دهد و تجربه هم نشان داده، انتخاب ملت همیشه بهترین بوده است. همه باید تابع رأی ملت بوده و هر کسی که ملت انتخاب کرده را یاری و پشتیبانی کنند. همه باید مراقب باشند و در جهت تشویق انگیزههای حضور و مشارکت بالای مردم حرکت کنند.»
نمونه دوم: همین مدعیات را در سخنرانی ۲۲ فروردین در سمنان به شکل تندتری تکرار کرد. به گفته او، «حماسه سیاسی» مورد نظر رهبری با مشارکت ۵۰ میلیونی مردم در انتخابات محقق میشود. اگر این تعداد از مردم در انتخابات شرکت کنند، توطئههای دشمنان به نتیجه نخواهد رسید و این اقدام «همه معادلات بینالمللی را به هم میزند». او سپس گفت:
«انتخابات حق مردم است، امام فرمود که من یک رأی بیشتر ندارم. رهبری معظم انقلاب نیز گفتند که من یک رأی بیشتر ندارم و البته قبلاً نیز بارها بر این نکته تأکید کرده بودند. برخی باید مراقبت باشند که سخنانی نگویند که مردم را بیانگیزه و یا مأیوس کنند وقتی رهبری با جایگاه برجستهای که دارند به صراحت میگویند که من یک رأی بیشتر ندارم این درسی است برای همه ما؛ اما یک عده میگویند نظر رهبری این است که این شخص بیاید و آن شخص نیاید، به شما چه مربوط است؟ این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند، همه سلایق باید بیایند.»
وی خطاب به شورای نگهبان گفت:
«مردم همیشه درست عمل میکنند و چرا بعضی این گوشه و آن گوشه پیدا میشوند که فکر کنند مالک مردم هستند.»
گفته است که «مردم آقا بالاسر نمیخواهند». آیا این ترفند جدید- یعنی با بلند کردن بیرق رهبری به جنگ شورای نگهبان رفتن- چاره بیچارگی احمدینژاد است؟ پاسخ منفی است. برای اینکه آیتالله خامنهای در همان سخنرانی اول فروردین ۹۲ گفته است:
«در انتخابات، همه سلیقهها و جریانهای معتقد به جمهوری اسلامی باید شرکت کنند؛ این، هم حق همه است، هم وظیفه همه است. انتخابات مال یک سلیقه خاص، مال یک جریان فکری و سیاسی خاص نیست. همه کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و به استقلال کشور معتقدند، به آینده کشور اهمیت میدهند، دلشان برای منافع ملی میسوزد، باید در انتخابات شرکت کنند. رو گرداندن از انتخابات، مناسب کسانی است که با نظام اسلامی مخالفند.»
آیتالله خامنهای نکته مهم دیگری را هم گوشزد کرد و گفت:
«در مسئله انتخابات و غیر انتخابات، همه باید تسلیم رأی قانون باشند؛ در مقابل قانون تمکین کنند. آن حوادثی که در سال ۸۸ پیش آمد ــ که برای کشور ضرر داشت و ضایعهآفرین بود ــ همه از همین ناشی شد که کسانی نخواستند به قانون تمکین کنند؛ نخواستند به رأی مردم تمکین کنند... خوشبختانه سازوکارهای قانونی برای رفع اشکال، رفع اشتباه، رفع شبهه وجود دارد؛ از این راهکارهای قانونی استفاده کنند.»
این یعنی تبعیت محض از نظر شورای نگهبان در کلیه مراحل (از تأیید صلاحیتها تا تأیید نتیجه انتخابات و مرجعیت رسیدگی به شکایات انتخاباتی). آیتالله خامنهای در دیدار ۱۷ اسفند ۹۱ با اعضای مجلس خبرگان رهبری، انتخابات ریاست جمهوری ایران را «بهترین، آزادترین و استانداردترین انتخابات در دنیا» خواند و گفت:
«اینکه برخی تلاش دارند بررسی صلاحیتها در انتخابات را به عنوان یک اشکال نظام اسلامی مطرح کنند، سخن غیرفنی و ناشیانهای است، زیرا بررسی صلاحیت کاندیداها و عبور آنها از صافیهای قانونی، در دموکراسیهای دنیا وجود دارد. هدف از بررسی صلاحیت کاندیداها در انتخابات عرضه افراد دارای شرایط لازم و متناسب با میل و رغبت مردم در انتخابات است. باید در انتخابات، افرادی حضور یابند که دارای صلاحیتها و حدّ و اندازههای لازم برای مسئولیت ریاستجمهوری باشند.اعضای شورای نگهبان باید همانگونه که تا به حال بر اساس قانون عمل کردهاند، در انتخابات ریاستجمهوری نیز در چهارچوب قانون عمل کنند و در نهایت هر فردی که بر اساس ضوابط قانونی از این صافی عبور کرد، میتواند وارد انتخابات شود.»
بدین ترتیب، احمدینژاد نمیتواند با برافراشتن بیرق آیتالله خامنهای به جنگ شورای نگهبان، و در واقع خود رهبری، برود. اگرچه آیتالله خامنهای «همه سلیقهها و جریانهای معتقد به جمهوری اسلامی» را به کاندیداتوری دعوت میکند. اما،
اولاً: به صراحت گوشزد میکند که صلاحیت داوطلبان باید به تأیید شورای نگهبان برسد، و این عین دموکراسی و آزادی است.
ثانیاً: همه سلیقهها و جریانها باید به نظر شورای نگهبان التزام عملی داشته باشند.
ثالثاً: توسط نهادهای نظامی (سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) و امنیتی (وزارت اطلاعات) فضایی ایجاد میکند تا هیچیک از چهرههای شاخص اصلاحطلب کاندیدا نشوند تا رد صلاحیت آنان برایش هزینهآور شود.
به عنوان نمونه، تعداد زیادی از افرادی که اخیراً طی بیانیهای از خاتمی دعوت کردند تا کاندیدای ریاست جمهوری شود، احضار شده و تهدیدهای جدی شدهاند. تهدیدهایی بالاتر از بازداشت و زندانی شدن. برخی از احضارشدگان پرسیدهاند: اگر فرد دیگری غیر از چهرههای شاخص اصلاحطلب توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت شود، آیا ما مجاز هستیم در ستاد او فعال شویم؟ پاسخ منفی و همراه با تهدید بوده است.
با توجه به همین اقدام رهبری، حسن روحانی و علی یونسی (وزیر اطلاعات دولت خاتمی)، در مراسم اعلام نامزدی حسن روحانی گفته اند: اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی قطعاً کاندیدا نخواهند شد. حسن روحانی گفت: «آیتالله هاشمی رفسنجانی و خاتمی قصد کاندیداتوری ندارند و قطعاً در انتخابات کاندیدا نمیشوند».
علی یونسی نیز گفت: «اطلاع دقیق دارم که آیتالله هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا نمیشوند».
آیتالله محمد تقی مصباح یزدی صریحتر سخن گفته است. او میگوید: هاشمی رفسنجانی را به نماز جمعه راه نمیدهند، از دولت وحدت ملی سخن میگوید؛ «متأسفانه افرادی که از همه جا شکست میخورند و هیچ جایی آنها را راه نمیدهند حتی در نماز جمعه، دم از وحدت میزنند و میگویند وحدت آن چیزی است که ما میگوییم». درباره چهرههای شاخص اصلاحطلب هم گفته است: «سران اصلاحطلبان قطعاً رد صلاحیت میشوند».
مسئله فقط و فقط به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی محدود نمیشود. علیاکبر ناطق نوری هم گفته است که «شرایط» برای آمدن و کاندیدا شدنش در این انتخابات «مناسب و مهیا نیست».
ناطق نوری به هاشمی رفسنجانی گفته بود، شما حتماً کاندیدا شوید. هاشمی هم متقابلاً به ناطق نوری گفته بود: شما حتماً کاندیدا شوید و من از شما پشتیبانی می کنم. ناطق نوری پاسخ داده بود: هر تخریب و افشاگری که قرار بود علیه شما صورت بگیرد، تاکنون صورت گرفته است. اما با کاندیداتوری من، تازه تخریبها و افشاگریها آغاز خواهد شد.
آیتالله خامنهای، پیشاپیش- از طریق مهندسی انتخابات- چهرههای شاخص اصلاحطلب، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، و...را حذف کرده است. حضور همه سلیقهها از نظر او، معنایی جز رقابت میان کاندیدای مقبول او (فرد کاملاً وفادار به شخص وی) با کاندیدای دیگری از اصولگرایان- و برخی از اصلاحطلبان غیر رأیآور (مانند محمدرضا عارف)- ندارد.
انتخابات فرصت خوبی است که باید از آن استفاده میشد و بشود. یکی از فرصتها، هزینهمند کردن انتخابات برای آیتالله خامنهای از طریق کاندیداتوری چهرههایی (محمد خاتمی، عبدالله نوری، محمد موسوی خوئینیها، احمد منتظری، محمدرضا خاتمی، مصطفی معین، و...) است که قطعاً رد صلاحیت خواهند شد. کاندیداتوری در انتخابات، عملی اصلاحطلبانه است، نه ساختارشکنانه.
احمدینژاد نیز به شکل خود از فرصت انتخابات استفاده میکند. او حاضر است که برای رسیدن به اهدافش، انتخابات را برای نظام و آیتالله خامنهای هزینهمند سازد. فرصتهای دیگری هم در برابر او قرار دارد. به عنوان مثال، او میتوانست و میتواند در کنار دفاع از کاندیداتوری مشایی؛ از نامزدی مهندس میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، سید حسن خمینی و... نیز دفاع کند. در آن صورت سخنرانیهای مکررش درباره حضور همه سلایق در انتخابات گوش شنوایی در میان مخالفان مییافت. اما هیچیک از اصلاحطلبان، سبزها، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی و آیتالله خامنهای، سخنان او را جدی تلقی نخواهند کرد، برای اینکه فقط و فقط به دنبال مدل پوتین- مدودف است.
هر کس اهدافی را تعقیب میکند. اما «خواستن» و «توانستن» دو امر متفاوت هستند. هیچکس قادر به تحقق همه خواستهای خود نیست. پیامدهای ناخواسته گفتار و رفتار، غیرقابل پیشبینی است. انتخابات ریاست جمهوری ایران، هنوز همه قوای خود را به فعلیت نرسانده است. جنبش سبز، یکی از پیامدهای ناخواسته انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بود.
۳۴ سال مهندسی دانشگاهها، نتایجی به دنبال داشته که مطلوب جمهوری اسلامی نیست. برای اینکه دانشگاه نهادی مدرن و غیرخنثی است. دانشگاه مومی در دست فرد نیست که به هر شکلی بتواند درش آورد.
نهاد انتخابات هم چنین است. آیا آیتالله خامنهای و اصولگرایان مطلقاً حدس میزدند که محمود احمدینژاد پیامد مهندسی انتخابات باشد؟ انتخابات احمدینژاد را دگرگون کرد. علی فلاحیان اخیراً گفته است: عمرم در وزارت اطلاعات تلف شد. نهاد انتخابات او را مجبور میسازد تا چنین سخنانی بر زبان جاری سازد. تاریخ گشوده است. پیامدهای ناخواسته گفتار و رفتار شاید سرنوشتساز باشند.