صدها هزار کودک مهاجر افغانستانی مقیم ایرانند، کودکانی که در ایران به دنیا آمدهاند، کودکانی که پدر و مادرشان از جنگ و ناامنی در کشور همسایه فرار کرده، زمانی به عنوان برادران ایمانی، بعدتر به عنوان مهمانان ناخوانده و دست آخر به عنوان آوارگان افغان در ایران پذیرفته شدهاند. بخش بزرگی از این کودکان در تمام این سالها از تحصیل محروم بودهاند.
وقتی در بهار سال گذشته، دولت ایران اعلام کرد از این پس شهریه کودکان افغانستانی در مدارس دولتی حذف خواهد شد و دیگر هیچ مدرسهای اجازه ندارد از کودکان افغانستانی بابت تحصیل پول بخواهد و وقتی این تصمیم با سخنان آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران همراه شد که کودکان افغانستانی چه از خانوادههای مهاجر قانونی و چه غیرقانونی، باید بتوانند در مدارس ایران درس بخوانند، ناظران مسائل اجتماعی نشانههای مثبتی از تغییر نگاه مسئولان درباره آموزش کودکان مهاجر در ایران دیدند.
حالا بیش از یک سال از آن زمان گذشته. اما آیا واقعاً وضعیت کودکان افغان و فضای نظام آموزشی ایران برای پذیرش بدون تبعیض کودکان مهاجر عوض شده است؟
این صدا میگوید نه:
«[من را] در مدرسه نمیگرفتند. برادرانم سعی کردند از شش سالگی من را بیاندازند مدرسه. ولی نمیگرفتند آنجا… دوست دارم بروم دانشگاه اما نمیتوانم. این باعث خوشحالی است که هم بتوانی درس بخوانی و هم بتوانی کار کنی. من از شش سالگی شروع کردم به کار. قبلاً میرفتن به گوسفندچرانی با برادرانم. با او و گوسنفدها میرفتم. دیگر الان میروم بازار، یا گوجهچینی است یا لبو».
اینجا یک مدرسه خودگردان است. جای که تعدادی از معلمهای افغانستانی و ایرانی با هم درست کردهاند. فضایی را راه انداختهاند تا به کودکان افغانستانی محروم مانده از تحصیل درس بدهند. بیهیچ مدرک تحصیلی، بیهیچ بودجهای و بیهیچ دستمزدی. این کودکان در اینجا سواد خواندن و نوشتن و آموزشهای اولیه را یاد میگیرند اما هرگز مدرکی که سوادشان را تأیید کند، دریافت نمیکنند.
نوجوان افغان اما حتی از همین سطح از یادگیری هم راضی است. کار میکند، کار سنگین و درس هم میخواند:
«گاهی وقتها میروم چغندر میچینم. فعلاً که راضیام. بچهها که درس میخوانند، کسی میآید اینجا اینها را میبیند دوست دارد با اینها هممدرسه بشود. ما هم سعی میکنیم که بیاریمش در مدرسه تا درس بخواند و با ما چیزی یاد بگیرد».
بر اساس دادههای رسمی مرکز آمار ایران، جمعیت مهاجران افغانستانی در سرشماری سال ۱۳۹۰ حدود ۱.۵ میلیون نفر است و در این میان بیش از ۵۵۰ هزار نفر در سن تحصیل قرار دارند. از این تعداد آن طور که رئیس هیئت مدیره انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده به خبرگزاری ایرنا گفته است ۳۰۰ تا ۴۵۰ هزار کودک افغان هرگز امکان درس خواندن در ایران را پیدا نکردهاند.
خیلی از آنها شناسنامه یا کارت اقامت نداشتهاند. خیلیهاشان پول نداشتهاند و خیلیهاشان به دلیل رفتارهای تبعیضآمیز در محیطهای آموزشی مدرسه را ترک کرده و هر جه بیشتر به حاشیه رانده شدهاند. این کودکان بیش از آنکه درس بخوانند کار کردهاند. در بهترین حالت در مدرسهای خودگردان مثل همین مدرسه:
«ما تا پنج صبح کار میکردیم. از هفت شب کار میکردیم تا پنج صبح. در ماه مثلاً روزی پنجاه تومان میدهد و اگر گوجه [بچینیم] هشتاد تومان. من کیفم را میبرم سر کارم و اگر کار زیاد نباشد درسم را میخوانم تا وقتی که مشتری بیاید و راه بیاندازم. از همان جا هم میآیم مدرسه و از مدرسه آمدم بیرون میروم خانه».
در حاشیه همیشه فضا بستهتر است. همیشه سنتها مسلطتر و امکان توسعه محدودتر است و اولین قربانی معمولاً زنان و کودکان هستند. اینجا هم دختربچههای افغانستانی بیش ار پسربچهها از تحصیل محروم نگاه داشته میشوند:
«دخترانمان زیاد نمیتوانند درس بخوانند. اوائل دخترها را میفرستادند مدرسه که چیزی یاد بگیرند الان دیگر نمیفرستند. فامیلها بفهمند ناراحت میشوند و میگویند برای چه فرستادید مدرسه؟ میگویند وقتی بزرگ شود و به دانشگاه برسد بچههای دانشگاه به او گیر میدهند و مثلاً چیزی به او میگویند و دعوا میشود و دیگر نمیشود دیگر. نمیگذارند بروند مدرسه».
علاوه بر آنچه سال گذشته وزارت آموش و پرورش اعلام کرد، قانون اساسی ایران هم اصل آموزش اجباری برای همه کودکان را به رسمیت میشناسد. از هر خانواده و هر ملیت و موقعیتی. اما چرا شرایط برای کودکان افغانستانی در ایران تغییر محسوسی نکرده است؟ مهرداد درویشپور، جامعهشناس:
«ما نیازمند یک تغییر در نگاه خودمان به شهروندان و افراد حامعه هستیم. نگاه تبعیضآمیز که جامعه افغانی را تنها به عنوان نیروی کار ارزان میشناسد، با با نگاههای تحقیرآمیز به این گروه مهاجرتبار حقوق آنها را به رسمیت نمیشناسد، روشن است که در برخورد با کودکان افغانیتبار هم باعث میشود که این کودکان از کمترین حقوق شهروندی در جامعه برخوردار باشند و خب دولت در این زمینه نیازمند تغییر ساختاری در نگاه خود است».
این جامعهشناس همچنین در مقایسه میان مهاجرپذیری در جامعه ایران و جامعه سوئد نه تنها توجه به حقوق کودکان در ایران را اندک میداند بلکه موفقیت کودکان مهاجر افغان در سوئد را نیز ممکنتر توصیف میکند:
«حقوق کودکان به طور کلی بسیار بسیار کم مورد توجه قرار میگیرد یا به یک معنی نفس کودک بودن هم از شأن درخور برخوردار نیست. در جامعههایی که هر چه پدرسالاری به گونهای خشنتر جریان دارد، حقوق مردان و پدران محور جامعه و خانواده است در حالی که در جامعه دموکراتیک حقوق کودکان محور هم خانواده هم سازماندهی اجتماعی است.
خب در جامعهای نه با برنامهریزی صحیح رشد اقتصادی روبهرو هستیم و با کمبود امکانات مالی و آموزشی و نگاه تحقیرآمیز به مهاجران افغانستانتبار و هم اصولاً بیاعتنایی به حقوق کودک، روشن است که اولین گروههایی که میتوانند قربانی این سیاستهای کاملاً غلط بشوند خود کودکان افغانستانیتبار هستند.
در کشوری مثل سوئد که اتفاقا من یک کار تحقیقی جدیدی را درست در مورد کودکان تازه به سوئد آمده که بیشترشان هم افغانستانیتبار هستند منتشر کردهام، این کودکان جزو موفقترین گروههای اجتماع هستند. تحصیل را خیلی سریعتر یاد گرفتهاند. یک دلیلش هم این است که اینها در ایران آنقدر با تجربه بدی از نژادپرستی و تحقیر روبهرو بودهاند که وقتی که به سوئد آمدهاند یک روحیه ممنون بودن بسیار بالایی نسبت به جامعه دارند و در نتیجه خودش انگیزه رشد بیشتر آنها شده.»
در شرایط ایران اما زندگی کودکان مهاجر افغانستانی شکل دیگری دارد. نمیتوانند درس بخوانند پس ازدواج میکنند:
«میخواستم ۲۵ سال بعد ازدواج کنم. میخواستم تا آن موقع درس بخوانم تا ان موقع یک شغلی یاد بگیرم. اما پدر و مادرمان زود عروسیمان میکنند. دیگر به هیچ چیر نمیرسیم نه به کار نه به درس…»
خیلی از این کودکان که موضوع تحقیق مهرداد درویشپور در سوئد شدهاند، از ایران به سوئد رفتهاند:
«اولاً خیلی از این کودکان افغانستانیتبار از ایران آمدهاند نه از کشور افغانستان. پدر و مادرنشان از آنجایی که هیچ امکانی برای پیشرفت کودکانشان در ایران نمیبینند، خودشان را به آب و آتش زدهاند و تمام امکاناتشان را به کار گرفتهاند که این کودکان برای اینکه مبادا فردا به عنوان نوجوان در جنگهای سوریه به خدمت گرفته بشوند یا برای اینکه در جامعه ایران با تبعیض روبهرو نشوند به سوئد بیایند».
او از رنجشی که کودکان افغانستانی از ایران دارند میگوید:
«مسابقه فوتبالی بود بین ایران و سوئد و در این مسابقه تمام بچههای به اصطلاح افغانستانتباری برای تیم ملی سوئد هورا میکشیدند یا تشویق میکردند. وقتی گفتوگو کردند با آنها که چرا به جای سوئد، ایران را که بالاخره کشور همسایه محسوب میشود و فرهنگ مشترک دارد تشویق نمیکنید، به صراحت گفتند ما از ایران به دلیل میزان تبعیض و تحقیری که با آن روبه رو بودهایم نفرت داریم.
خب هر انسانی مقایسه میکند وقتی میبیند که در کشوری که حتی در آن به دنیا آمده، چون خیلی از این کودکان اصلاً در ایران به دنیا آمدهاند، خودشان و پدر و مادرشان فاقد کوچکترین حق شهروندی هستند و در کشوری مثل سوئد این گونه امکانات در اختیارشان گذاشته میشود خب این انگیزه و نگاه مثبتتر را افزایش میدهد و باعث رشد آنها میشود.»
در سالهای اخیر گروهی از مسئولان در ایران به تلاشهای سالیان فعالان حقوق ماجران و کودکان پاسخ داده و برای حل مشکل آموزش کودکان افغانستانی در ایران اقدام کردهاند.
قانون تا حدودی تغییر کرده و سیاستهای بهروزتری ابلاغ شدهاند با این حال به نظر میرسد تنها تغییر قانون یا ابلاغ سیاستهای تازه برای تغییر وضعیت راهگشا نیست. شاید این جامعه ایرانی است که حالا باید برای کمی مهماننوازتر شدن تصمیم بگیرد.