مجموعه شعری با عنوان «و غیره» سروده سپیده جدیری اخیراً در نشر بوتیمار در تهران منتشر شد. این شاعر پیش از این سه مجموعه شعر دیگر از سال ۱۳۷۹ تا به حال منتشر کرده. یک مجموعه داستان کوتاه و همچنین ترجمه اشعار ادگار آلن پو و همین طور «آبی گرمترین رنگ است» کامیک بوک نوشته جولی مارا، دیگر آثار این شاعرند.
سپیده جدیری این هفته مهمان این برنامه است اما قبل از آن شعر بلندی از مجموعه «و غیره» با صدای شاعر:
شاید فقط زندگیِ من بود
که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع تا خاوران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم...
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایشِ ظالمانهی صورتِ من میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای قندیلهای بَسته!
ای شکستگیهای سَرَم!
تکرارتان برای من
تکرارِ طوافِ زمین است
که خورشید به خورشید بلندتر میشود
و «هوا
که هَوی دارد مرا
بخورد!»
ای مصر!
ای زنانهترین روز!
صورتت را که لُخت میکُنی
هرگز
هرگز
چشمهای مرا
سیاه نخواهد کرد!
و نور
در تمامِ "تَرین"ها
فرو رفته است...
بِیت، خون و نان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
رَنگینَکی که پُختیم، رنگینتر از خونمان بود
و عشق
درست وقتی بالای سَرَم نشست
افتاد و
شکست!
گورِ پدرسوختهی پدرم!
«که هر چه دارم از اوست!»
گورهای نیمهجان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند
مثلِ روزهایی که از سَرَم نمیگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار
بیآبترین آبهای جهاناند
مثلِ من
که زن نیستم اصلاً
که رنگ نیستم اصلاً
که جان نیستم اصلاً
فقط صورتی
که میگذارد
و میرود.
آنچه شنیدید(و خواندید) بخشی بود از شعر بلند مجموعه «و غیره» آخرین مجموعه شعر سپیده جدیری که مهمان برنامه این هفته ما است. خیلی خوش آمدید خانم جدیری به این برنامه. قبل از هرچیز خودتان توضیح بدهید که تم و بنمایه شعر شما در این آخرین مجموعه چیست و آن را چطور تعریف میکنید؟
سپیده جدیری: من سلام عرض میکنم خدمت شما و شنوندگان(و خوانندگان) عزیز. شعر من کلاً به خصوص از مجموعه دوم به بعد این طور که منتقدان حداقل راجع به آن نوشتهاند و خود من تا حدودی اعتقاد دارم بیشتر میشود گفت در دسته شعر زبان میگنجد. اما خود من چون به شکل جوششی شعرهایم را مینویسم تعمدی کار زبانی در شعرم انجام نمیدهم به شکلی که مثلاً میگویند بازی زبانی. من اصلاً کار بازی زبانی انجام نمیدهم. اما از نظر محتوا این مجموعه به خصوص تمام شعرهایی که در این کتاب هست سرودههای بعد از مهاجرت است که من سرودهام، سرودههای سه سال و نیم چهار سال اخیر. برای همین تم آنها بیشتر روی موضوع تبعید قرار گرفته و مسائل اجتماعی سیاسی که در این چند سال اخیر در ایران پیش آمد.
به طور مشخص منظورتان از شعر زبان یا آن چیزی که شما به عنوان تکیهتان و تمرکزتان بر زبان شعر تاکید کردید چیست؟ خودتان هم معلوم است که این را میپذیرید. منظورتان به طور مشخص چیست؟
راستش من اصولاً به اینکه کارهای ما شبیه هم است و در یک دسته قرار میگیریم اعتقاد ندارم. چیزی که متفاوت میکند شاعری را از شاعر دیگر موضوع آن شعر یا محتوای آن نیست. فرم و زبان آن شعر است. منظور من این است که من زبان خاص خودم را در شعر دارم و شاعر دیگری که در این دسته میگنجد مثلاً محمد آزرم یا علیرضا بهنام یا پگاه احمدی که از نظر من همه در دسته شعر زبان میگنجند، اما شعرهای هیچکدام ما شباهتی به هم ندارد. زبان هرکدام ما ویژگیهای زبان شعری خودمان را دارد. از این نظر همهشان در دسته شعر زبان میگنجند که در شعر کار زبانی انجام میشود. یعنی فرض کنید من ویژگیهای شعرم این است که ضربالمثلها را به هم میریزم. مثلا در همین شعر که خواندم چندین ضربالمثل هست که در شعر آمده ولی به هم ریخته آن و کارکرد دیگری پیدا کرده. کلاً این در شعرهای من همیشه پیش میآید.
شما با تاکیدی که دارید خودتان را در دسته شاعرانی دستهبندی کردید که حساسیتهایشان زبان شعر است. مجموعه «وغیره» را که تورق میکنیم به سه بخش تقسیمبندی شده. دو شعر اول کتاب و بعد میرسیم به یک بخش میانی که طولانی است و یک بخش انتهایی که چند شعر کوتاه است. اینها لحنها و زبانهای متفاوتی در آن استفاده شده. چرا این لحن و زبان اینقدر با هم تفاوت دارند؟
اینها مال دورههای مختلف نیستند. من به این دلیل دستهبندی کردم که از نظر سبکی اینها را میخواستم جدا کنم. یعنی آن شعرهایی که خیلی کوتاهند و تقریباً هم زبان سادهتری دارند نسبت به شعرهای اول کتاب، آنها را در بخش آخر آوردم و شعرهای بلند را که اصلاً ویژگیهای زبانی خاص خودشان را دارند که فرق دارند با بقیه شعرها که شما درست فرمودید، آن را در بخش اول آوردم و بخش میانی هم شعرهایی هست که بیشتر ادامه دهنده مجموعه قبلی من هست. مثلاً سبک زبانی و سبک سرایش آن. ولی در مورد دو شعر اول، من قبلاً در کتابهای قبلیام به این شکل کار نکرده بودم .
شعرهایی که زنان شاعر و شعری که مردان شاعر میسرایند، چقدر معتقد هستید که این شعرها میتوانند تحت تاثیر جنسیت اینها تفاوت داشته باشد در حوزه لحن یا زاویه دید یا دیدن آنات و تصاویری که ممکن است جنسیت توی آنها تاثیر بگذارد؟
نه تنها در شعر که در هرگونه نوشتار، داستان، مقاله، نقد... من تاکید دارم روی این قضیه. من اعتقاد دارم زبان کاملاً زنانه و مردانه دارد. چون زبان شعری زبان نوشتاری حاصل تجربیات شخصی یک فرد است. تجربیات من به عنوان یک زن با تجربیات یک مرد که زندگی مردانه داشته در اجتماع، کاملاً فرق دارد و در نتیجه زبان من هم باید فرق کند.
من این سئوال را برای این مطرح کردم که به این سئوال برسم که وقتی مخاطب حرفهای شعر سپیده جدیری را بررسی میکند و میخواند این که بتواند آن زاویه دید کاملاً زنانه یک شاعر را ببیند، کمتر به آن برخورد میکند. این سئوال پیش میآید که آیا پنهان کردن این جنسیت عمدی است یا خودسانسوری حسهای زنانه؟
من حقیقتش امیدوار بودم که زبان شعرم زنانه باشد. الان که شما این را گفتید احساس کردم که خب پس من موفق نبودم. چون من خودم خودسانسوری نمیکنم. هرچیزی که نشات میگیرد من مینویسم و بعد یک ادیت نهایی میکنم و آن هم نه به منظور خودسانسوری. شاید این چیزی که میفرمایید برگردد به ویژگیهای شخصیتی خود من. شاید من زنی بودم که با آن کلیشههایی که برای زن در اجتماع تعریف شده شاید خیلی مطابقت نداشتم، شاید ویژگیهای هویتی من هویت جنسی من این مدلی هست و من خودم خیلی سر در نمیآورم. ولی خب خودم همیشه به زن بودنم افتخار کردهام. این طور نبوده که مثلاً بخواهم گرایش داشته باشم که مثلاً ویژگیهای مردانه یا زبان مردانه پیدا کنم.