در بخشهای پیشین شنیدیم که چگونه اروپای دو قطبی در آغاز قرن بیستم، در پی ترور یک مقام سلطنتی درگیر یکی از بزرگترین درگیریهای نظامی تاریخ خود شد. همچنین شنیدیم که ایران در آستانه این جنگ بزرگ، وضعیتی نابسامان و بسیار ضعیف داشت. این قسمت به واکنش ایران به جنگ جهانی اول اختصاص دارد.
وقتی در پنجم مرداد ماه سال ۱۲۹۳ خورشیدی جنگ در اروپا آغاز شد، تنها شش روز از تاجگذاری شاه ایران گذشته بود و احمد شاه قاجار، قدرت سیاسی یک پادشاه مشروطه را از رییس ایل قاجار تحویل گرفته بود.
در این زمان هفت سال از امضای قرارداد ۱۹۰۷ میان روسیه و بریتانیا گذشته بود و بر اساس این قرارداد، شمال کشور، منطقه نفوذ روسیه و جنوب، منطقه نفوذ بریتانیا تعیین شده بود.
ضمن اینکه بعد از اختلاف روسها با اصلاحات اقتصادی-مالیاتی مورگان شوستر آمریکایی، چند سالی از حضور نیروهای نظامی روسیه در شمال کشور نیز میگذشت.
در چنین شرایطی، در سومین دوره مجلس شورای ملی که توسط نمایندگان دو حزب اصلی اعتدالیون و عامیون (حزب دموکرات) اداره میشد، رجال سیاسی ایران باید موضع ایران را در قبال جنگ بزرگ تعیین میکردند. (دموکراتهای عامیون، مشروطهطلبانی بودند سکولار که از حقوق اقلیتها و فعالیت زنان در جامعه حمایت میکردند. اعتدالیون، محافظهکارانی سنتگرا بودند که از شریعت و ارزشهای سنتی طبقه مرفه حمایت میکردند.)
در این مقطع، دموکراتها، موفق شدند نامزد مورد نظر خود را به نام مستوفی الممالک، به نخستوزیری برسانند.
رایزی طولانی
مجید تفرشی، مورخ ساکن لندن میگوید که مسنوفیالممالک بعد از یک دوره نزدیک به سه ماه مشورت و رایزنی، به این نتیجه می رسد که بهتر است ایران در جنگ، بیطرف بماند و در تاریخ ۱۰ آبان سال ۱۲۹۳، فرمان بیطرفی ایران را به امضای احمد شاه میرساند و ایران رسما اعلام بیطرفی میکند.
اعلام بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول، یکی از تصمیمات کلیدی بود که رجال سیاسی ایران در آن زمان اتخاذ کردند.
این تصمیم موجب شد تا ایران به شکل رسمی در جنگ مشارکت نکند و به همین دلیل در پایان جنگ نیز، قدرتهای جهان، در زمان تصمیمگیریهای کلیدی، ایران را به کلی نادیده گرفتند. هر چند که حتی متحدان بریتانیاییها در خاورمیانه نیز در نهایت و در پایان جنگ، به رغم پیروزی متفقین (Triple Entente)، امتیازاتی را که بهشان وعده داده شده بود، به دست نیاوردند، اما بهرحال ایرانیها برخلاف دیگر بازیگران خاورمیانه یعنی ترکهای عثمانی و اعراب استقلالطلب، تصمیم گرفتند که از بیرون ناظر میدان جنگ باشند.
چرا ایران اعلام بیطرفی کرد؟
غلامرضا وطندوست، استاد تاریخ در پاسخ به این سئوال میگوید: «اختلاف بین کشورهای اروپایی، چه ارتباطی به ایران داشت؟ ما آن زمان مشکلات خودمان را داشتیم. نه ارتش درست و حسابی داشتیم و نه توانایی [درگیر شدن در جنگ را] داشتیم و نه سودی برای ما داشت. وزارت امور خارجه ما در همان ابتدای جنگ تمام مدارک مبتنی بر بیطرفی ایران را جمع میکند و به شکل یک کتاب منتشر میکند. این بیطرفی خیلی تصمیم درستی بود. دو کشور روس و انگلیس از نظر ایرانیان و دولتمردان، دشمنان ایران بودند. اگر طرف آلمان را هم میگرفتند که بیشتر خرد میشدند چون توان جنگیدن با روس و انگلیس را نداشتند.»
رکسان فرمانفرمائیان، استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کمبریج نیز معتقد است که ایران چارهای جز اعلام بیطرفی نداشت.
او میگوید: «من فکر میکنم ایران گزینه دیگری نداشت. اول اینکه این جنگ، جنگ ایران نبود. همزمان چندین کشور دیگر در تلاش بودند تا بر سرزمینهای ایران، اعمال قدرت بکنند. ضمن اینکه کسانی در داخل کشور نیز بودند که از آلمان حمایت میکردند و شاه قاجار هم در این زمان به شدت ضعیف بود. نیروی نظامی قدرتمند هم وجود نداشت. حتی در مجلس هم به شدت بین مشروطهطلبان و محافظهکاران اختلاف نظر وجود داشت.»
دشمنی با روس و انگلیس
اما به رغم این اعلام بیطرفی، نارضایتی برخی رجال سیاسی سرشناس ایران از روسیه و بریتانیا، بر کسی پوشیده نبود. در آن سالها نه تنها جزئیات زد و بندهای پشت پرده قرارداد ۱۹۰۷ فاش شده بود، بلکه اصولا برخی دخالتهای این دو قدرت را در امور داخلی ایران، دخالتهایی مخرب میدانستند و مواردی مانند آنچه بر سر پروژه اصلاحات اقتصادی مورگان شوستر آمد، بر آتش مخالفت با روسیه و برتانیا میدمید.
غلامرضا وطندوست از جمله کارشناسانی است که معتقد است این نارضایتی موجب شده بود تا گروه بزرگی از رجال ایران به رغم اعلام بیطرفی دولت، طرفدار امپراتوری آلمان باشند.
این استاد دانشگاه آمریکایی کویت میگوید: «از آنجا که آلمان اذیت و آزاری برای ایران ایجاد نکرده بود عدهای طرفدار آلمان شده بودند. ضمن اینکه شعار آلمان هم این بود که استعمار ایران پایان یابد. همین شعار هم برای ایرانیان خیلی دلچسب بود. البته دولتمردان ما این شعور و زرنگی را داشتند که تشخیص بدهند این شعار نمیتواند عملی بشود، چون در توان ایران نیست که با دو ابرقدرت سرشاخ بشود. عثمانی هم شعار دفاع از مسلمانان را سر میداد که آن هم برای ایرانیان مسلمان و شیعه، دلچسب بود.»
از آنجا که آلمان اذیت و آزاری برای ایران ایجاد نکرده بود عدهای طرفدار آلمان شده بودند. ضمن اینکه شعار آلمان هم این بود که استعمار ایران پایان یابد. همین شعار هم برای ایرانیان خیلی دلچسب بود.غلامرضا وطندوست
طرفداری از آلمان، به ویژه در میان دموکراتهای مشروطهطلب و سکولار بیشتر دیده میشد و حتی برخی از چهرههای سرشناس این گروه مانند حسن تقی زاده که در پی درگیریهای خونین دموکراتها و اعتدالیون در مجلس دوم، به ناچار ایران را ترک کرده بود، به شکل علنی سعی کردند حمایت از آلمان را بین سیاستمداران ایرانی سازماندهی کنند.
یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب و استاد تاریخ کالج باروک در نیویورک، این تلاشهای گسترده را ناشی از ناآگاهی این گروه از سیاستمداران میداند.
او معتقد است: «در سال ۱۹۱۴، برای سیاستمداران ایرانی تنها روسیه و بریتانیا قدرتهای استعمارگر محسوب میشدند و آلمان به نظرشان بیگناه بود و یک قدرت استعمارگر نبود. قطعا اگر از جزئیات حضور آلمان در آفریقا مطلع بودند میفهمیدند که آلمان هم به اندازه روسیه و بریتانیا استعمارگر است و تنها مساله این بود که پای استعمار آلمان به ایران نرسیده بود. این اتفاق هرازگاهی رخ میدهد که نگاه محلی سیاستمداران، واقعیت سیاست بینالملل را دگرگون میکند.»
استراتژی دو طرف
این میان آلمانیها نیز از این تلقی گروهی از سیاستمداران ایرانی آگاه بودند و به آن دامن میزدند.
ضمن اینکه نیروهای مرکزی یا متحدین و در راس آنها کشور آلمان از همان آغاز جنگ در تلاش بودند تا منافع دشمنانشان را در سراسر جهان به خطر بیاندازند. در چنین شرایطی، ایرانی که میان روس و انگلیس تقسیم شده بود نمیتوانست از برنامههای نیروهای مرکزی بیرون بماند.
مجید تفرشی، استراتژی نیروهای مرکزی در قبال ایران را چنین شرح میدهد: «متحدین و بیشتر آلمان و عثمانی معتقد بودند که باید ایران را به جنگ کشاند و کنار آمدن ایران باعث میشود که قدرت روس و انگلیس تقویت شود. بنابراین از هر طریقی به دنبال این موضوع بودند. چه از طریق تعرض نظامی و چه از راه بالابردن پان اسلامیسم و اسلامگرایی که عثمانیها مدعی آن بودند و چه از طریق جاسوسان آلمانی و عثمانی، در تلاش بودند رهبران ایران را متقاعد کنند که علیه روس و انگلیس و به نفع نیروهای مرکزی وارد جنگ بشوند. در تبلیغات آلمان هم تحریک ملیگرایی ایرانی، اسلامگرایی ایران و اتحاد مسلمانان علیه استعمار روس و انگلیس، خیلی جدی وجود دارد و تا حدی کارکرد هم پیدا میکند.»
ضمن اینکه به گفته مجید تفرشی، هر دو امپراتوری آلمان و عثمانی علاقهمند بودند که بتوانند از طریق ایران به مناطق جنوبی قفقاز که تحت سلطه روسیه تزاری بود دسترسی پیدا کنند و به همین شبکه جاسوسی خود را در ایران تقویت کردند.
از آن سو نیز در میان نیروهای متفقین، به ویژه بریتانیا، اعلام بیطرفی ایران به شکل رسمی گویی اهمیت چندانی نداشت. در زمان آغاز جنگ در سال ۱۹۱۴، هفت سالی از کشف نفت در مسجد سلیمان گذشته بود و پنج سالی بود که شرکت نفت ایران و انگلیس تاسیس شده بود.
انگلیسیها همچنین دو سال پیش از آغاز جنگ کار ساخت پالایشگاه نفت آبادان را به پایان برده بودند که در آن زمان یکی از بزرگترین پالایشگاههای نفت جهان بود.
با توجه به اینکه نیروی دریایی بریتانیا سوخت کشتیهای خود را از ذغال سنگ به نفت تغییر داده بود، کنترل مناطق جنوبی ایران میتوانست بر سرنوشت نهایی جنگ جهانی اول تاثیر بگذارد.
اهمیت این موضوع برای بریتانیا به حدی بود که در همان ابتدای جنگ تصمیم گرفت تا استان بصره را که متعلق به امپراتوری عثمانی بود اشغال کند تا نیروهای مرکزی نتوانند از آنجا به پالایشگاه نفت آبادان حمله کنند.
بدین ترتیب اهمیت ایران برای هر دو طرف درگیر در جنگ جهانی اول به حدی بود که هر دو گروه نمیتوانستند تنها به دلیل بیطرف ماندن ایران در جنگ، از آن چشم بپوشند. آن هم ایرانی که هیچ نیروی نظامی قابل اعتنایی برای حفظ بیطرفی خود در اختیار نداشت و نمیتوانست در برابر حمله نیروهای نظامی بیگانه، از خود دفاع کند.
(بخش بعدی سلسله برنامه جنگ اول به نقض بیطرفی ایران توسط نیروهای متفقین اختصاص دارد. چرا روسیه و بریتانیا ایران را اشغال کردند؟ واکنش سیاستمداران ایرانی به اشغال کشور چه بود؟ در زمان اشغال در تهران چه رخ داد؟ پاسخ این سئوالات در قسمت بعدی برنامه جنگ اول که دوشنبهها ساعت هشت شب از رایو فردا پخش میشود.)