خانه محمود اعتمادزاده معروف به بهآذین، نویسنده و مترجم نامی ایران، ۱۴ سال پس از درگذشتش، در آستانه تخریب برای آپارتمانسازی قرار گرفته، اما فرزندش با سهم چهلدرصدی که از این خانه دارد، در تلاش برای جلب کمک دیگران برای تبدیل آن به موزه است.
کاوه اعتمادزاده، فرزند بهآذین، روز یکشنبه، ۲۸ اردیبهشت، به خبرگزاری ایسنا گفته است پس از درگذشت پدرش، دیگر وارثان سهم خود را به بسازبفروشها فروختند و حالا فقط ۴۰ درصد آن به نام خود اوست. یکی از آنها دستور «خلع ید» خانه را گرفته و گفته است میخواهد تا هفته دیگر آن را تخلیه کند.
آقای اعتمازاده که تاکنون خانه بهآذین را با همان شکل و شمایل سابق نگه داشته است، اکنون خواستار نجات اینخانه از دست بساز و بفروشها و تبدیل آن به یک خانهموزه است؛ کاری که او قصد دارد با مراجعه به دادگاه و نیز سازمان میراث فرهنگی به انجام برساند، اما به لحاظ قانونی بسیار دشوار به نظر میرسد.
خانه بهآذین در آریاشهر تهران است و او از سال ۴۶ تا پایان عمرش، سال ۸۵، در این خانه ساکن بود. فرزندش کاوه در تمام این چهارده سال سعی کرده شکل و شمایل خانه را حفظ کن: اتاق پدرش با میز کار او که بخشی از کتابخانهاش است؛ کتابها و نوشتهها و بریدهروزنامهها و جراید انباشتهشده؛ ماشین تایپ او که در گوشهای از اتاق مانده و روزگاری پدرش با آن کار میکرده؛ صندلیهای راحتی و صندلی چرخدار او و حتی بارانی کرمرنگش.
کاوه اعتمادزاده که خود در برخی از دشوارترین دورههای زندگی پدرش ازجمله بازداشتها پیش و پس از انقلاب ۵۷ همراه او بوده، دربارهی تاریخچه این خانه میگوید: ما از سال ۴۶ به این خانه آمدیم. عمویم اصرار کرد این خانه را بخریم. میگفت در آریاشهر خانههایی هست که ۷۰ هزار تومان میفروشند. پدرم میگفت ۳۰ هزار تومان بیشتر ندارد. عمویم ۳۰ هزار تومان از بانک وام گرفت و به هر ضرب و زوری بود، بهآذین صاحبخانه شد و تا آخر عمر اینجا ماندگار شد.
خانه بهآذین تا خرداد ۱۳۸۵ که او بر اثر ایست قلبی در ۹۲ سالگی درگذشت، همچون یک پاتوق فرهنگی محل رفتوآمد نویسندگان و هنرمندان مشهوری بود، از بهرام بیضایی، محمدعلی سپانلو، هوشنگ ابتهاج تا سیاوش کسرایی و نادر ابراهیمی و توران میرهادی.
اکنون بسازبفروشها ناقوس تخریب این خانه ۵۳ ساله را به صدا درآوردهاند و باید دید آیا فرزندش کاوه میتواند با جلب همدلی دوستداران بهآذین و همکاری نهادهای قانونی آن را آزاد و به خانهموزهٔ بهآذین تبدیل کند یا نه.
محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین)، زاده ۲۳ دیماه سال ۱۲۹۳ خورشیدی بود و درگذشتهٔ ۱۰ خرداد سال ۱۳۸۵. او فعالیتهای ادبی خود را از سال ۱۳۲۰ با انتشار داستانهای کوتاه آغاز کرد. در سالهای پس از آن با ترجمه آثار شکسپیر، بالزاک، رومن رولان و شولوخوف و نگارش خاطرات و تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰، به کوششهای ادبی خود ادامه داد.
بهآذین در چهارم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی زخمی برداشت که منجر به قطع دست چپ او شد. پس از آن، چون افسر بودنش مانع فعالیتهای ادبی و سیاسیاش میشد، از آن شغل استعفا کرد.
بهآذین از بنیانگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود و بهخاطر فعالیتهای آزادیخواهانهاش دورهای را نیز در دوران پهلوی در زندان گذراند. پس از انقلاب اسلامی نیز در سال ۱۳۶۱ در جریان دستگیریهای گسترده اعضای حزب توده دستگیر و در اعتراف اجباری تلویزیونی مجبور به نفی گذشته شد، با این حال تا سال ۱۳۶۹ در زندان ماند.
خاطرات بهآذین از نحوه شکنجهها و برخورد بازجویان جمهوری اسلامی، سه سال پس از مرگ او در دیماه ۱۳۸۸ منتشر شد.
از کتابهای معروف بهآذین میتوان به «دختر رعیت»، «مهمان این آقایان»، «قالی ایران» و «گفتار در آزادی»، و از ترجمههایش به «بابا گوریو» نوشته انوره دو بالزاک، «دُنِ آرام» نوشته میخائیل شولوخف، «اتللو» نوشته ویلیام شکسپیر، «جان شیفته» و «ژان کریستف» نوشته رومن رولان اشاره کرد.