«سیران آتش: جنسیت، انقلاب و اسلام» عنوان مستند تازهای است ساختهٔ نفیسه اوزکل لورنتزن که اینروزها در جشنواره بینالمللی فیلم مستند کپنهاگ به نمایش درآمده است.
این فیلم نروژی دربارهٔ سیران آتش، فعال سیاسی، است که در استانبول به دنیا آمده و در آلمان زندگی میکند؛ زنی جنجالی که در برلین مسجدی تأسیس کرده که خود امام آن است و در آن زنان و مردان و همجنسگرایان در کنار هم عبادت میکنند.
فیلم با دشنامها و تهدیدهایی آغاز میشود که به بخشی از زندگی روزمرهٔ این زن بدل شده و او حالا با دقت و جزئیات برخی از آنها را برای ما میخواند.
در اولین نماهای فیلم پس از عنوانبندی، از او در یک سخنرانی بهعنوان «یک دوجنسگرای مسلمان، یک فمینیست و یک وکیل» یاد میشود و فیلمساز با تعقیب او در یادبودها و مراسم مختلف در کشورهای گوناگون سعی دارد این تصویر را کامل کند، هرچند در مورد دوجنسگرایی و زندگی شخصی او چیزی نمیشنویم و بهتمامی بر فعالیتهای فمینیستی و اجتماعی او متمرکز میشویم، از جمله بهعنوان یک وکیل.
خیلی زود میفهمیم که او از سال ۲۰۰۶ تحت حفاظت پلیس است و ورود و خروج او حتی به مسجدی که خودش تأسیس کرده، چطور با تدابیر امنیتی همراه است. فیلم برای روشن شدن این مسیر، به گذشتهٔ او بازمی گردد و سیران به ما میگوید که در کودکی، زمانی که میبیند والدینش- یکی کردتبار و دیگری ترک- چطور برای او محدودیت قائل میشوند درحالیکه برادرانش این محدودیتها را ندارند، علیه این تبعیضها علیه زنان میشورد و در هجده سالگی از خانوادهاش جدا میشود و در بیستویک سالگی، زمانی که در حال کار در یک مرکز کمک به زنان ترک است، یک مرد مهاجم او را با شلیک گلوله زخمی میکند.
فیلمساز برای روایت این ماجرا از مادرِ سیران کمک میگیرد؛ جایی که سیران در کنار مادر و خواهرش این اتفاق را روایت میکند و مادرش نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد. این صحنه از معدود صحنههای شخصی در روایت شخصیتی است که آگاهانه مسیر بسیار مشکلی را برای مبارزه با حجاب دختربچهها، آزادی همجنسگرایی، برابری زن و مرد حتی در مقام امام جماعت و مبارزه با اسلام افراطی در پیش گرفته است.
کتاب جنجالی او با عنوان «اسلام و نیاز به یک انقلاب جنسی» در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و او در این فیلم توضیح میدهد که چرا دنیای اسلام سکسزده است و «این چیزی است که باید دربارهٔ آن حرف بزنیم».
فیلمساز برای روایت این سکسزدگیِ جهان اسلام شخصیت اصلیاش را به یکی از بزرگترین روسپیخانههای آلمان میبرد و در آنجا صدای چند کارگر جنسی را میشنویم که دربارهٔ تجربیات خود دربارهٔ مردان مسلمان حرف میزنند. یکی از آنها میگوید که چطور مرد مسلمانی با خواندن کلماتی عربی او را برای نیمساعت صیغه کرده و دیگران هم از مشتریان مسلمانی میگویند که در ماه رمضان به آنجا نمیآیند، اما روز عید فطر همهٔ آنها را میشود یکجا دید!
سیران در ابتدای فیلم اشاره میکند که ما در قرن بیستویکم زندگی میکنیم و نمیتوانیم قوانین اسلام را به شکل قرن هفتم تدریس کنیم. هرچند تمام فیلم تلاش او را در این زمینه به نمایش میگذارد اما سر بزنگاه، سیران در پاسخ به زن همجنسگرای چینی که به طور مستقیم دربارهٔ نظر قرآن در مورد همجنسگرایی میپرسد، به نظر میرسد که عاجز میشود و پاسخ نامربوطی میدهد.
سیران میگوید میخواهد از طریق اسلام با اسلام سیاسی مبارزه کند، در نتیجه بخش مهمی از فیلم به مقولهٔ افراطگرایی اسلامی اختصاص دارد و دست بر قضا خواهرزادهٔ خود او - که حالا در کنارش است- توضیح میدهد که چطور در نوجوانی به دام اسلام افراطی افتاده و اگر حضور خالهاش نبود، میتوانست به یک تروریست انتحاری بدل شود؛ مردی که بعدتر میفهمیم همجنسگراست و به ما میگوید که گمان میکرده با اسلام میتواند همجنسگراییاش را درمان کند.
از سویی، فیلمساز افراطگرایی اسلامی را در برابر راستگرایان افراطی قرار میدهد و با بردن شخصیت اصلیاش به مادرید (در یادبود بمبگذاری تروریستهای اسلامی در ایستگاه قطار در سال ۲۰۰۴) و نروژ (کشتار تروریستی سال ۲۰۱۱ توسط راستگرای افراطی) دو سوی افراطگرایی خطرناک را برای جامعه به تصویر میکشد، اما در این روایت اساساً ظرافتهای لازم را به کار نمیگیرد و به مرز شعار میرسد؛ مشکلی که فیلم در بخشهای متعدد دچار آن است.
فیلم اما اساساً تماشاگر غربی را درگیر میکند و با جذابیتهای اعمال و رفتار شخصیت اصلی (از جمله برپایی رقص و موسیقی در مسجدش)، چهرهٔ دیگری از «اسلام» را به تصویر میکشد که به قول سیران قابل تطبیق با آزادی و دموکراسی است، اما برای تماشاگری با تجربهٔ مستقیم اسلام و زیستن در کشوری مسلمان، انبوهی اما و اگر باقی میگذارد.