میزبان/ شاهرخ مشکینقلم
میزبان: شاهرخ مشکینقلم
میهمانان: فروغ فرخزاد، مهدی اخوان ثالث، میرزاده عشقی، صادق هدایت و ایرج میرزا
موسیقی: آوازهای مارونیت
منوی شام: انار بیج و ماهی کبابی
میزبان این هفته ما شاهرخ مشکینقلم است. آقای مشکینقلم یکی از معروفترین رقصندههای ایرانی در اروپاست و همچنین به زبان فرانسه و فارسی در تئاتر فعالیت میکند. او در نوجوانی به فرانسه رفت و در رشته تاریخ هنر و تئاتر در دانشگاه پاریس تحصیل کرد.
آقای مشکینقلم بسیاری از متون ادبیات فارسی از جمله «خسرو و شیرین»، «سهراب و گردآفرید» و «هفت پیکر» را به صورت رقص طراحی و اجرا کرده است. او دو اثر معروف «عارفنامه» و «زهره و منوچهر» از ایرج میرزا را در شهرهای مختلف اروپا به روی صحنه برد که با تحسین فراوان ایرانیان مواجه شد.
آقای مشکین قلم در تئاتر فرانسه نیز از اعتبار برخوردار است و از بازیگران «کمدی فرانسز» یکی از معتبرترین و قدیمیترین گروههای تئاتری در اروپاست. او مقیم پاریس است و من تلفنی با او گفتوگو کردم.
درباره شاهرخ مشکینقلم
میزبان این هفته ما شاهرخ مشکینقلم است. آقای مشکینقلم یکی از معروفترین رقصندههای ایرانی در اروپاست که در تئاتر نیز به زبان فرانسه و فارسی فعالیت میکند. او بسیاری از متون ادبیات فارسی را به صورت رقص طراحی و اجرا کرده و اجراهای او با تحسین فراوان ایرانیان مواجه شد.
آقای مشکین قلم خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. طبق معمول اگر ممکن است به من بگویید چه کسانی را میخواهید به مهمانی شام دعوت کنید؟
مهمانان من، خانم فروغ فرخزاد، جناب مهدی اخوان ثالث، جناب میرزاده عشقی، جناب صادق هدایت و بالاخره جناب ایرج میرزا هستند.
خُب آقای مشکین قلم حالا برای این مهمانانی که شما دارید حتما یک موسیقی هم میخواهید پخش کنید. از بین همه موسیقیهایی که در دنیا وجود دارد چه چیزی را می خواهید پخش کنید؟
من یک کسی را که سالهاست پیروی و دنبال میکنم و شبها صدای او با من است و مرا مثل یک لالایی میخواباند. یک صدای روحانی از یک خواهر روحانی به نام ماری کیروز است که ایشان خودشان راهبه هستند در کلیسای کاتولیک لبنان و به زبان عربی آوازهای الهی میخوانند.
مفهومش زیاد برای من مهم نیست. صدا و کیفیت صدای این خواهر روحانی است که میتواند این فضایی را که مهمانان من در آنجا تشریف دارند به انسجام برساند.
شاهرخ مشکینقلم/ آوازهای مارونیت
موسیقی انتخابی: آوازهای مارونیت
با صدای: ماری کیروز
میخواهید ترانه خاصی را از ایشان پخش کنید؟
يک آلبومی است که من هر شب می گذارم و گوش می دهم به نام «آوازهای مارونیت».
مهمان اول گفتید فروغ فرخزاد.
فروغ یکی از زنانی است که در ایران به عقیده من به صورت نمادین سمبل آزادی است، سمبل برداشتن این دیوار زشت تفاوتهای جنسی است و اولین زنی است که یکهو تمام جامعه ایران را متفقالفکر از زن و مرد معشوق خودش کرده و شیفته سبکش کرده و به خصوص درگیر اندیشههای آزادهاش کرده.
این به خصوص برای من خیلی اهمیت دارد که یک زن معاصر است و در یک فضایی رشد کرده که اولین دورههای آزادی واقعی مردم بوده که باعث پیدایش و آفرینش همچین پدیده هایی می شود ولی در عین حال هنوز ما در دوره خفقان زندگی میکنیم در مملکتی که هنوز مردسالاری وجود دارد و اسلام هنوز خیلی رنگ غلیظی دارد روی جامعه و سنتها خیلی خیلی پر رنگ هستند. و فروغ اولین کسی است که میآید این فاصلهها را بردارد بدون شعار دادن و این برای من خیلی خیلی زیباست.
میهمانان شاهرخ مشکینقلم/ فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد (۱۳۱۳-۱۳۴۵ ه.ش.): شاعر و مستندساز ایرانی
آثار: این خانه سیاه است (فیلم مستند)، عصیان، تولدی دیگر، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
دلیل دعوت: فروغ یکی از زنانی است که سمبل آزادی است، سمبل برداشتن این دیوار زشت تفاوتهای جنسی است و به خصوص برای من خیلی اهمیت دارد که یک زن معاصر است.
من شنیدهام که بعضی از خانوادهها به خصوص دخترانشان را منع میکردند که شعرهای فروغ را بخوانند برای اینکه فکر میکردند که ممکن است آنها را از راه درست…
فاسد کند.
مثلاً فکر میکنید که فروغ به یک عبارتی نابهنگام بوده و برای جامعه ایران زود بوده؟
نه اتفاقاً زود نبوده. ای کاش زودتر پیدا میشد و زودتر این اتفاق میافتاد. همیشه کسانی که باعث یک اتفاق ویژهای میشوند در یک مملکتی خُب برای زمان خودشان زود هستند. این انسانهای ویژه اگر اینقدر بالا آمدند فقط به خاطر این بوده که با بقیه جامعه متفاوت بودند و این تفاوتشان رو به آینده داشته.
انسانهای ارتجاعی مثل این ملاها که تو مملکت همش دارند باعث در جا زدن میشوند خُب اینها هیچگاه در حافظه تاریخی مردم نخواهند ماند به خاطر اینکه نگاهشان به پشت است. در صورتی که فروغ و امثالش مثل صادق هدایتها نگاهشان به سوی آینده است و خود به خود باعث پیشرفت جامعه میشوند و در حافظهها میمانند.
میرویم به مهمان دوم شما مهدی اخوان ثالث.
میهمانان شاهرخ مشکینقلم/ مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۷ تا ۱۳۶۹ ه.ش.): شاعر معاصر ایرانی
آثار: ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، در حیاط کوچک پاییز در زندان، و آثار دیگر
دلیل دعوت: اخوان ثالث را من به عنوان پدر شعر نو فارسی میشناسم. در واقع مهمترین متفکر زبان فارسی است به خصوص در زمینه شعر. تنها کسی است که واقعاً شعر نوی او مرا منقلب میکند.
اخوان ثالث را من یک جوری پدر شعر نو فارسی میشناسم. یعنی همانقدر که سعدی در اعصار گذشته اینقدر اهمیت داشت برای آفرینش واژه و ترکیبهای زبان فارسی، به عقیده من اخوان ثالث در واقع مهمترین متفکر زبان فارسی است به خصوص در زمینه شعر. تنها کسی است که واقعاً شعر نوی او مرا منقلب میکند همانقدر که شعر کلاسیک معاصرش مرا تکان میدهد. همانقدر داستانسرایی هایش جالب است مثل «خوان هشتم»… من وقتی که خوان هشتم را میخوانم فقط یک شعر نمیبینم بلکه یک داستان میبینم و یک متن ادبی که از تجمل زدوده شده است.
چیزی که بعضی موقعها مرا آزار میدهد توی شعر نو مثل سبک نیما یوشیج و حتی شاملو این است که یک خرده پر طمطراق نوشته شده برای اینکه چشمگیر بشود برای اینکه مردم نفهمندش و باور بکنند که خیلی چیز متفکرانهای نوشته شده. در صورتی که اخوان ثالث این را ندارد و زبانش خیلی خیلی ساده است حتی مثلاً در خوان هشتم که اینقدر ادبیات سنگینی است ولی باز فهمش خیلی سادهتر است تا یک شعر خیلی سادهتری از شاملو. این برای من خیلی پسندیده است و خواندن شعرهای او خیلی لذتبخش است.
به نظر میآید که شاعر واقعگراتری هم هست یعنی موقعی که کودتای ۲۸ مرداد رخ میدهد و جنبش شکست میخورد و شعر زمستان را که میگوید واقعیت را دارد توصیف میکند که واقعیت شکست است. درست است؟
بله شعار زیاد نمیدهد و از جنس بلور است و همه چیزش شفاف است. در شعرش تمام لایهها را میتوان دید و تمام طیفهای رنگ را میتوان دید و این خیلی برای من مهم است.
خُب مهمان سوم میرزاده عشقی است.
میهمانان شاهرخ مشکینقلم/ میرزاده عشقی
میرزاده عشقی (۱۲۷۳ تا ۱۳۰۳ ه.ش.): روزنامهنگار، نمایشنامهنویس و شاعر ایرانی
آثار: کفن سیاه، رستاخیز سلاطین ایران، بچه گدا و دکتر نیکوکار، و آثار و اشعار دیگر
دلیل دعوت: میرزاده عشقی به عقیده من در واقع پدر شعر نو ایران است چون کسی است که باعث شد نیما یوشیج به جامعه معرفی شود. تعهدش و میهنپرستیاش هم برای من خیلی ارزشمند است و دیدگاههای اجتماعیاش.
میرزاده عشقی به عقیده من در واقع پدر شعر نو ایران است چون کسی است که باعث شد نیما یوشیج به جامعه معرفی بشود. کسی است که اگر زنده میماند و در سن ۳۲ سالگی نکشته بودنش متوجه میشدیم که باعث چه اتفاقی شده برای اینکه سبک کلاسیک شعر فارسی را برداشته بود.
مثلاً وقتی «سه تابلو»ی او را میخوانیم و داستان مریم را در تابلوی اول آنچنان با زبان محاورهای در شعر سبک خراسان حلش میکند که اصلاً آدم متوجه نمیشود که دارد شعر میخواند. مثلاً محاوره بین مریم و آن پسری که معشوقش بوده در شمیران و به هم میرسند و از جیب بغلش یک شیشه شراب بیرون میآورد و میخورد. اینقدر این جالب است که توی شعر یک مکالمهای اتفاق میافتد.
تعهدش و میهنپرستیاش هم برای من خیلی ارزشمند است و دیدگاههای اجتماعیاش خیلی شبیه صادق هدایت است. مثلاً موقعی که شعر «کفن سیاه» را مینویسد و التهابی که در وجودش است.
کفن سیاه اشاره به چادر است. درست است؟
بله دقیقاً. آن داستان خیلی زیبایی که وقتی که داشت مهاجرت میکرد و در طرفهای ایوان مدائن به طاق کسری که میرسد یهو تمام این دردش و خاطراتش به سرش بر میگردد و شروع میکند این داستان را دیدن و برمیگردد به گذشتههای ایران و جنگ دوره ساسانیها با اعراب که باعث میشود ایران شروع کند به ازهم پاشیدن و اسلام شروع میکند به رخنه کردن. همانقدر این اسلامزداییش یا دینزداییش، دیدگاهِ نمیتوانم بگویم آتئیستی ولی خُب یک جور دیدگاه ضددینش…
البته یک نقطه اشتراکی بین میرزاده عشقی و صادق هدایت هست که اینها به خاطر تهاجم اسلام یک رویکردی به سمت زرتشتگرایی دارند که یک دگماتیسمی در آنها به وجود میآورد که گاه گاه میتوان در متون آنها این را دید. ولی این را واقعاً من چشمپوشی میکنم به خاطر اینکه فکر میکنم که گرایش زرتشتپرستی هر دوشان بیشتر برای مقابله با هجوم اسلام است نه اینکه خودشان بخواهند مجذوب یک دین دیگری شده باشند و به عنوان یک فلسفه بپذیرندش.
بنابراین کفن سیاه اینجا یک ضربه خیلی محکمی میزند به اسلام و خیلی راحت حرفش را بیان میکند. اینکه شهامت و جسارت خیلی بالایی میرزاده عشقی دارد، برای من خیلی جذاب است. از سبک شعریش خوشم میآید چون راحت حرفش را میزند و مثلاً میتوپد در شعر «مجلس چهارم»اش به همه رجال سیاسی زمان خودش بدون آنکه نگرانی داشته باشد که ممکن است سرش را به باد بدهد، کما اینکه سرش را هم به باد میدهد.
می رسیم به مهمان چهارم شما صادق هدایت که اشاره کوتاهی به او کردید. ولی صادق هدایت را برای چه دوست دارید؟
میهمانان شاهرخ مشکینقلم/ صادق هدایت
صادق هدایت (۱۲۸۱ تا ۱۳۳۰ ه.ش.): داستاننویس، مترجم و روشنفکر ایرانی
آثار: بوف کور، فواید گیاهخواری، وغوغ ساهاب، حاجی آقا، و آثار دیگر
دلیل دعوت: صادق هدایت را واقعاً به این جهت دوست دارم که کاملاً با او احساس نزدیکی میکنم و میفهممش. به خاطر اینکه دردی دارد که میداند در جای خودش قرار نگرفته. یعنی در جایی که قرار گرفته به دوره ایران صد سال پیش تعلق ندارد و از این میسوزد.
صادق هدایت را من به خاطر «بوف کور»ش دوست ندارم، صادق هدایت را من به خاطر جسارتش در «توپ مرواری» دوست دارم، به خاطر دیدگاه ضدمذهبیاش در «افسانه آفرینش» دوستش دارم. به خاطر اینکه صادق هدایت یک دردی دارد که باعث خودکشی او میشود، دردی که میداند در جای خودش قرار نگرفته. یعنی در جایی که قرار گرفته به دوره ایران صد سال پیش تعلق ندارد. به دوره هزار سال آینده ایران شاید تعلق داشته باشد و از این میسوزد.
خیلی همیشه با او احساس نزدیکی کردم به خصوص که در پاریس بزرگ شده و دیدگاههایش تحت تأثیر نویسندگان بزرگ غربی هستند. یکی از چیزهایی که دردمندانه با آن مواجه هستم این است که فمینیسم مدرن و ظاهری ایرانی باهاش درافتاده و فکر میکند که صادق هدایت یک آدم ضد زن است در صورتی که اصلاً این طوری نیست. شخصیتهایی را که با یک نگاه زنستیزانه با آنها توی متونش برخورد میکند شخصیتهایی هستند که خیلی راحت بهشان اشاره میکند که این زنها به صورت نمادین زنهای سنتیای هستند که باعث میشوند که مردهای ضد زن در آنجا رشد بکنند و باعث آفرینش این مردها همین جنس زنها هستند و اینها مکمل همدیگر هستند و مجزا از همدیگر زندگی نمیکنند.
و «توپ مرواری» هم خیلی به خوبی اشاره میکند که چطور دخیل میبندند. من صادق هدایت را واقعاً به این جهت دوستش دارم نه به خاطر اینکه قابل فهم نیست. بلکه برعکس اتفاقاً به خاطر اینکه کاملاً با او احساس نزدیکی میکنم و میفهممش.
آقای مشکینقلم شما اگر از داستان های هدایت، خُب داستان خیلی نوشته و خیلیها «بوف کور» را بهترین کار او میشناسند، شما اگر بخواهید یکی از داستانهای او را انتخاب کنید کدام خواهد بود که مخاطبان ما بدانند و بروند بخوانندش؟
من واقعاً چهار تا متنی را که هیچوقت چاپ نشد… دوست دارم چون در همه دورهها ممنوع الچاپ بود ولی الان خوشبختانه اینها در یک مجموعه گردآوری شدهاند که اسم کل کتاب را گذاشتند «افسانه آفرینش» که با داستان افسانه آفرینش شروع میشود که اتفاقاً من الان مشغول پرداختش هستم به صورت نمایش تئاتر.
یک داستان دیگر در همان مجموعه چهارگانه «البعثة الاسلامیه الی البلاد الفرنجیه» است که آن هم یک متن سه پردهای است که خیلی خیلی جذاب است به خاطر این که به صورت پیشگویانه درباره ۱۲ نفر از سران عرب است که میخواهند بیایند به اروپا و اسلام را ترویج بکنند. یعنی دقیقاً انگار که داستان داعش امروز را صد سال پیش صادق هدایت نوشته. من واقعاً پیشنهاد میکنم همه این داستان را بخوانند و به خصوص «توپ مرواری» را که فکر میکنم بزرگترین اثر معاصر ایران است.
ولی در مورد صادق هدایت، همانطور که شما درباره میرزاده عشقی هم اشاراتی کردید، این ایران باستانگرایی او و ضدعرب بودن او، اینها شما را آزار نمیدهد که نویسنده بزرگی مثل او چنین دیدگاههایی داشته و همه خوبیها را در ایران باستان میدیده و ضدعرب بوده؟
من در واقع همانطور که در مورد گرایشش به سمت زرتشتیگرایی خدمتان عرض کردم، همانقدر ضدعرب بودنش را در این تعریف میکنم که ضدعرب بودن او به صورت نژادپرستانه اینجا مطرح نمیشود. بنابراین چیزی که دیدگاه صادق هدایت را از یک دیدگاه نژادپرستانه و ضدعرب و یا ضدمسلمان میزداید. این است که دیدگاه او در آن زمان یک معنای دیگری دارد. من امروز با نگاه قرن بیست و یکمی خودم نمیتوانم بیایم قضاوت بکنم و محکوم بکنم نگاه نژادپرستانه صادق هدایت را یا میرزاده عشقی را و یا کسان دیگر را. بنابراین من اگر بتوانم به خودم بقبولانم و اجازه بدهم که بروم به عصر صادق هدایت و در دوره او مواجه بشوم با متنش میتوانم ببینم که صادق هدایت یک نژادپرست یا زنستیز نیست.
مهمان پنجم شما فکر کنم که ایرج میرزاست.
میهمانان شاهرخ مشکینقلم/ ایرج میرزا
ایرج میرزا (۱۲۵۲-۱۳۰۴ ه.ش.): شاعر و ادیب ایرانی
آثار: عارفنامه، زهره و منوچهر، دیوان اشعار
دلیل دعوت: ایرج میرزا عشق بزرگ زندگی من است و برای من تمام ارزشش در این است که بیپرواست و هیچگونه نگرانی ندارد که چه بهش میگویند و یا چه انگی بهش میزنند.
بله او که دیگر عشق بزرگ زندگی من است.
چرا اینقدر ایرج میرزا را دوست داری؟
من جسارتش را خیلی دوست دارم. یک چیزی که وجه مشخصه این پنج شاعر و نویسنده است جسارت و شهامتشان است. من از آدمهای جسور خیلی خیلی لذت میبرم، به خصوص وقتی که منطق و شعور پشتش قرار گرفته باشد. جسارتی که فقط بخواهی بروی مشت بزنی تو دهن کسی که جسارت نیست بلکه بیشتر جهالت است. ولی چیزی که برجسته میکند این شخصیتها را برای من این است که همهِ ریسکها را پذیرفتند و همهِ حرفهاشان را هم زدند. این فصاحتی که در زبان ایرج میرزا وجود دارد که تو فکر نمیکنی که داری شعر میخوانی.
یا اثر دیگر او «عارفنامه»؛ همانطور که خبر دارید من عارفنامه را آوردم روی صحنه و بدون سانسور اجراش کردم. ماها از واژه های مستهجن فقط در خفا یا وقتی که دعوا میکنیم استفاده میکنیم. خُب وسط دعوا کسی نمیگوید که یارو چقدر بیتربیت بوده. خُب این واژهها بخشی از فرهنگ ما هستند و جای استفاده مشخص دارند. بنابراین اگر بتوانید بجا از این واژهها استفاده بکنید کسی نمیتواند به شما بگوید بیتربیت.
و ایرج میرزا هم در «عارف نامه» خیلی بجا از تمام این واژههای مستهجن استفاده میکند و برای من تمام ارزشش در این است که بیپرواست و هیچگونه نگرانی ندارد که چه بهش میگویند و یا چه انگی بهش میزنند.
من هم وقتی میخواستم «عارفنامه» را روی صحنه بیاورم خواستم همان بیپروایی را که او در نگارش آن داشته من در اجرای آن به صورت تئاتر ایفا بکنم. «عارفنامه» که پر از پندهای اجتماعی است یک جایی مرا نزدیک میکند به عمر خیام و دیدگاه لذت بردن از زندگی و درحال بودن و به روز بودن و درگیر نشدن با مسائلی که باعث میشود که مملکت ما همیشه عقب برود.
نگاه عاشقانهای که ایرج میرزا دارد در «زهره و منوچهر» و داستانی را از ادبیات غرب و شکسپیر میگیرد و آن را تبدیل میکند به یک داستان ایرانی. باز زن را تبدیل میکند به شخصیت اول و شخصیت محوری داستان خودش. او برای زن چقدر ارزش قائل است و برعکس آنچه که مردم فکر میکنند و بهش انگ می زنند که ایرج میرزا زنستیز است اتفاقاً هیچ متنی در صد سال پیش وجود ندارد که اینقدر از زن بزرگداشت کند که در «زهره و منوچهر» و «عارف نامه» وجود دارد…
ایرج میرزا انسان خیلی والایی برای من است. قدرت کلامش… مثل اولین شعری که همهمان خواندیم «گویند چو زاد مرا مادر…». یا زیباترین شعری که برای مادر سروده شده «داد معشوقه به عاشق پیغام/ که کند مادر تو با من جنگ…». همه این اشعارش واقعاً خیلی خیلی دلکش هستند. ولی برای من خیلی مهم است که مردم رو بیاورند به اشعار خیلی مهمتری که تعهد ایرج میرزا را نشان میدهد مثل «عارفنامه».
حالا آقای مشکین قلم، ایرج میرزا و عشقی و اخوان و هدایت و فروغ فرخزاد در مهمانی شما یک شام هم می خواهند. شما قرار هست که به اینها چیزی بدهید؟
بله دیگر…گشنه که نمیمانند. نه پیتزا سفارش میدهم نه…
پس چه میکنی؟
خودم که گیاهخوارم و می دانم که صادق هدایت هم گیاهخوار بوده و به همین خاطر بیشتر غذاها گیاهی خواهند بود. میخواهم که برای آنها «انار بیج» درست بکنم.
انار بیج؟ انار بیج که غذای شمالی است قربان بشم…
بهترین غذاهای ایران به عقیده من یعنی به سلیقه بنده غذاهای شمالی هستند چون اولاً که بیشترشان گیاهی هستند و اگر هم غذاهایی با پروتئین حیوانی داشته باشند آن هم ماهی است. البته من فکر نمیکنم که صادق هدایت حتی ماهی هم بخورد ولی من یک ماهی درست میکنم چون خودم عاشق ماهی هستم. یک ماهی آزاد صورتی کبابی درست میکنم با کلی سبزی. متنفرم از ماهیهایی که سرخش میکنند توی روغن و تمام بوی گند این روغنِ ماهی در میاد. من ماهی را میگذارم قشنگ توی فر و یک ربع فقط از بالا بهش حرارت میدم. یک کوکو سبزی و کته افغانی هم کنارش درست می کنم با یک سالاد.
به به چه آشپز درجه یکی هستی. نمیدانستم که اینقدر تخصص داری.
آشپز خوبی هستم و خیلی هم آشپزی را دوست دارم. «انار بیج» هم که درست میکنم همه شمالیها باید صف بکشند تا بهشون دستور تهیه «انار بیج»ام را بدهم!
امیدوارم مهمانان تو خوششان بیاید از «انار بیج». حالا میخواهم ببینم که در سر میز شام چه خبر است. شما گفتید که این پنج نفر یک ویژگیشان جسارت و شجاعتشان است. اینها در سر میز شام درباره چه چیزی با هم صحبت میکنند و شما چه صحبتی با اینها دارید؟
متأسفانه فکر میکردم که با حضور این پنج تن در سر میز شام چه بحث ادبی زیبایی خواهد شد و چه بحث سیاسی زیبا و پیچیدهای خواهد شد و چه جنگ و جدالی خواهد شد. ولی وقتی که این غذاهای زیبا را من سرو کردم همهشان از اول تا آخر شام فقط راجع به غذا صحبت کردند و بس.
فروغ که از من میخواست دستور تهیه «انار بیج» را به او بدهم. من هم داشتم صادق هدایت را قانع میکردم که ماهی خوردن هیچ ضرری ندارد برخلاف آن کتاب «فواید گیاه خواری»اش. اخوان ثالث هم میگفت ما خودمان در خراسان یک چیزی شبیه این کته افغانی شما داریم. ایرج میرزا هم فوری داشت از من سؤال میکرد که توی این غذاهاتون شما زنجبیل هم ریختید آقا، چون من حالتهایی به من دست دارد میدهد که نمیدانم اثر چیست. آیا از این زنجبیلی است که شما درغذا ریختید که اینجور آفرودیزیاک بوده!
البته خودش برایم توضیح میدهد که آفرودیزیاک بیشتر روی خانمها تأثیر میگذارد و به غذاهایی که روی آقایان تاثیر میگذارد به آنها میگویند غذاهای اروتیک، که هر دو از خداوند عشق یونان میآید. آفرودیت خداوند عشق زنانه است و اِروس که غذاها و فضاهای اروتیک را باعث میشود برای آقایان. بنابراین صحبت حول و حوش غذاست ولاغیر متأسفانه یا خوشبختانه.
وقتشان را صرف مباحث بیهوده سیاسی نمیکنند و میخواهند با غذا و موسیقی حال کنند!
چون همهشان هم اهل حال هستند در آخر ما هم بحثمان را حول و حوشِ حال و هول میگذرانیم و بس.
درود بر شما. آقای مشکین قلم عزیز خیلی ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردی. امیدوارم به شما و مهمانتان خیلی خوش بگذرد در این شب.
سپاسگزارم از لطف شما و به امید دیدار.