میزبان/ مجید درخشانی
میزبان: مجید درخشانی
میهمانان: قمرالملوک وزیری، فریدون مشیری، بهروز وثوقی، پرویز کلانتری و روحالله خالقی
موسیقی: می ناب با صدای بنان
منوی شام: دیگی و تهچین سنگسری
میزبان این هفته ما مجید درخشانی است. آقای درخشانی یکی از مشهورترین آهنگسازان و نوازندگان تار است که در سالهای اخیر رهبری کنسرتهای استاد شجریان را بر عهده داشته است.
او تحصیلکرده دانشکده هنرهای زیبا در تهران است و تار را از محمدرضا لطفی فراگرفت. بعد از انقلاب در گروههای شیدا و چاوش فعالیت میکرد. آقای درخشانی در سالهای اخیر با تشکیل گروه ماهبانو چند خواننده زن را به جامعه موسیقی ایران معرفی کرد، از جمله مهدیه محمدخانی و سحر محمدی.
او از ممنوعیت آوازخواندن زنان در ایران بارها انتقاد کرده است و دو سال پیش به اتهام انتشار کلیپ تکخوانی زنان برای مدتی ممنوعالخروج شد. با آقای درخشانی در جریان یکی از سفرهایش به لندن برای اجرای کنسرت گفتوگو کردهام.
درباره مجید درخشانی
میزبان این هفته ما مجید درخشانی، یکی از مشهورترین آهنگسازان و نوازندگان تار است که در سالهای اخیر رهبری کنسرتهای استاد شجریان را بر عهده داشته است. آقای درخشانی با تشکیل گروه ماهبانو چند خواننده زن را به جامعه موسیقی ایران معرفی کرد. او از ممنوعیت آوازخواندن زنان در ایران بارها انتقاد کرده است.
آقای درخشانی خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. قبل از هرچیز اگر ممکن است بگویید برای مهمانی شام چه کسانی را دعوت کردید؟
برای مهمانی امشب دوست داشتم دوستان زیادی را دعوت کنم. اصولاً مهمانیهای شلوغ را خیلی دوست دارم. به خصوص که اهل هنر و ادب همه جمع باشند. ولی خب باید چند نفر را انتخاب میکردم.
متأسفم که فقط باید پنج نفر را انتخاب کنید. چون وقت برنامه کم است.
بسیار خوب. از قدیمیترها خانم قمر، از شعرا آقای فریدون مشیری را که ارادت قلبی بهشان دارم. از هنرپیشهها آقای بهروز وثوقی را که از کودکی با ایشان زندگی کردم، خاطره دارم و ایشان مهمان من هستند. از نقاشها آقای پرویز کلانتری و آقای روحالله خالقی آهنگساز بزرگ ایران سازنده سرود «ای ایران».
من بعداً از شما میپرسم که چرا این افراد را برای مهمانی شام دعوت میکنید. ولی قبل از آن میخواهم سؤال کنم که با توجه به اینکه خودتان موسیقیدان هستید و آهنگساز و نوازنده هستید شاید هم سؤال زیاد راحتی نباشد ولی اگر بخواهید یک موسیقی برای مهمانی شام انتخاب کنید، چی را انتخاب میکنید؟
مجید درخشانی/ می ناب
موسیقی انتخابی: می ناب
آهنگساز: روحالله خالقی
با صدای: بنان
موسیقیهای زیادی هست که دوست دارم. ولی اگر بخواهم یک موسیقی انتخاب کنم ترانه «می ناب» اثر روحالله خالقی است که استاد بنان خوانده و شاید موسیقی است که فکر میکنم ۴۵ سال است دارم گوش میدهم.
خواندن استاد بنان را دوست دارید یا ترانه را یا مجموعه را؟
کارهایی که خالقی و بنان در آن دوره کردند یک جورهایی مکمل هم و چسبیده به هم هستند. یعنی اصلاً نمیتوانم تصور کنم که این «می ناب» را کسی دیگر بخواند. یا کس دیگر بسازد برای بنان. موسیقی اینها به خاطر شرایط آن دوره که موسیقیدانها با هم عاشقانه زندگی میکردند، آثارشان خیلی جفت است. یعنی چیزی که خالقی میسازد و بنان میخواند حتما چیز خیلی عالی از آب درمیآید.
و ماندگار میشود...
ماندگار شده. آثار بسیاری مثل «ای ایران»، «حالا چرا» و آثار بزرگ دیگری از این دو هنرمند باقی مانده. من همیشه یکی از آرزوهایم این بود که در آن دوران زندگی میکردم. در دوره گلها...
دوست میداشتید که برای استاد بنان تار میزدید...
جزو آرزوهایم بود که در دوره برنامه گلها زندگی میکردم...
برگردیم به مهمانانی که دعوت کردید. اول گفتید قمر. اهمیت قمر در چیست؟
میهمانان مجید درخشانی/ قمرالملوک وزیری
قمرالملوک وزیری (۱۲۸۴ تا ۱۳۳۸): خواننده سنتی ایرانی
شهرت: از نامآوارترین خوانندههای زن آوازهای سنتی ایرانی در دوران معاصر
دلیل دعوت: قمر نه تنها برای یک موسیقیدان یک خاطره خوب است بلکه کسانی که میشناختندش شخصیت هنری و اجتماعیاش و زندگی قمر یک درس بزرگی بود برای همه رشتهها و فقط موسیقی نه.
قمر نه تنها برای یک موسیقیدان یک خاطره خوب است بلکه کسانی که میشناختندش شخصیت هنری و اجتماعیاش و زندگی قمر یک درس بزرگی بود برای همه رشتهها و فقط موسیقی نه. برای اینکه زندگی قمر دورههای مختلف داشته.
در دوره اوج که بود بسیار آدم دست و دل بازی بود. بسیار انسان بزرگی بوده و کمک میکرده به همه. خاطرهای هست که در همدان که عارف قزوینی در آنجا در تبعید بوده به قمر در کنسرتی جامی پر از جواهر میدهند. او آن را به عارف که درجلو نشسته بود، تقدیم میکند.
زندگی قمر را که نگاه میکنید پر از این چیزهاست و درآمدهایش از موسیقی را همه را خرج مردم میکرد و آخر عمر میدانید که تهیدست بود و در فقر مطلق زندگی میکرد. شخصیت هنری و انسانیاش یک طرف، صدایش یک سوزی دارد که مرا همیشه تحت تأثیر قرار داده...
چه چیزی در صدای قمر هست که همچنان مردم او را دوست دارند؟
مطمئن باشید که اگر صدای قمر را ما تمیز با ضبط امروزی داشتیم جور دیگری میشد. با اینکه کیفیت ضبط خیلی پایین است و گوش دادنش سخت است، ولی بازهم هر کسی که قمر را گوش میکند یک جایی رویش تأثیر میگذارد. نمیدانم. یک رمزی در این خواندن هست... البته به پشتوانه زندگیش برمیگردد و شرایطی که در آن زندگی کرده. حتماً خودش هم دردی داشته که توانسته درد مردم را اینقدر خوب بیان کند.
ولی خب قمر فقط این نبوده که یک صدای خوبی داشت. او در دوره خودش برمیخورد به استاد مرتضی خان نیداود که یکی از بزرگان بود و شخصیتی بود که در زندگی قمر و در هنر او نقش اساسی داشت و تقریباً اکثر آهنگهای نیداود را خوانده. مثل مرغ سحر و چیزهایی که نیداود ساخته. میشود گفت که قمر توسط نیداود در خواندن به تکامل رسید. و یک سوزی در صدایش هست و حس غریبی هست که هر کس وارد دنیایش میشود دیگر نمیتواند بیاید بیرون.
مثل همین مرغ سحر که شما اشاره کردید. هنوز...
مرغ سحر را قمر هم خوانده ولی جالب است صفحهای که از مرغ سحر موجود است اسم قمر رویش نیست. یعنی خوانندهاش قمر نیست.
ولی قمر خوانده.
نه با صدای قمر موجود نیست.
شما بارها در ارکسترهای استاد شجریان که بودید مردم آخر سر داد میزنند که مرغ سحر را بخوانید. شما بارها آن را اجرا کردید.
بله. یک جورهایی درد دل مردم را بیان میکند. هم از نظر آرمانی و هم از نظر موسیقی حتماً این توانایی را دارد که بعد از سالهای سال میتواند همچنان جذاب باشد.
خب میرویم سراغ مهمان دومتان؛ فریدون مشیری.
میهمانان مجید درخشانی/ فریدون مشیری
فریدون مشیری (۱۳۰۵ تا ۱۳۷۹ ه.ش.): شاعر نوپرداز و ترانهسرای معاصر
آثار: بهار را باور کن، مروارید مهر، تشنه طوفان، آواز آن پرنده غمگین، ابر و کوچه و...
دلیل دعوت: فریدون مشیری از شخصیتهایی است که من قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم، و شیفته اخلاقش شدم. البته شعرهایش را در جوانی میخواندیم و شعر «کوچه» برای ما خاطرهانگیز بود.
فریدون مشیری یکی از شخصیتهایی است که من در سالهای قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم، و یک جوری شیفته اخلاقش شدم. البته شعرهایش را در جوانی میخواندیم و شعر «کوچه» برای ما خاطرهانگیز بود...
مال دوران جوانی!
ولی تصویر قشنگی که از آقای مشیری دارم این است که روزی از رادیو آمده بود منزل آقای هوشنگ ابتهاج. کار «سواران دشت امید» آقای علیزاده ساخته شده بود و هنوز اسمی نداشت. تا این را گذاشتند آقای مشیری اینقدر احساساتی شد و یک جوری جوش و خروش کرد و گفت این موسیقی سواران دشت امید... یک دفعه گفت سواران دشت امید دارند می آیند. مثل گروهی از سواران دشت امید دارند میآیند. چون موسیقی خیلی متحرک شروع میشود. همه گفتند این بشود اسم قطعه.
پس اسم را آقای مشیری انتخاب کرد.
یک جوری موسیقی را توصیف کرد و این شد اسم قطعه. این هیجان او روی من خیلی تأثیر گذاشت. بعداً چند بار دیدمش و یکی از آدمهایی است که میخواهم اظهار تأسف کنم که چرا از وجودش خوب استفاده نکردم.
چطور باید استفاده میشد؟
من موقعیت این را داشتم که بیشتر در حضورش باشم. بیشتر از نظر ادبیات و شعراز ایشان یاد بگیرم. یکی هم اینکه در آلمان آمده بودند میخواستند که شعرهایشان ضبط شود و موسیقی رویش گذاشته شود. به من زنگ زدند و از من خواسته شد که من شعرهایش را ضبط کنم و موسیقی انتخاب کنم.
سیستم صوتی را بردم نزدیک فرانکفورت و تأسفی که حالا میخورم این است که ضبط صوت با باتری کار میکرد. باتریاش سی دقیقه بیشتر کفاف نداد. من تصور میکردم که ۶۰ دقیقه ضبط میکند. فقط به خاطر اینکه آقای مشیری راحت باشد در طبقه بالا دستگاه را گذاشتم جلویشان و گفتم من میروم پایین و یک ساعت دیگر میآیم که اگر لازم بود نوار عوض کنم. غافل از اینکه دیدم ۳۰ دقیقه ضبط شده بود و باتری تمام شده بود. خیلی خودم را سرزنش کردم. بعد هم آقای مشیری که فوت کرد بیشتر تأسف خوردم. الان تنها چیزی که با صدای ایشان موجود است همین است.
یکی هم برخورد انسانیاش که روی من خیلی تأثیر گذاشت. من برگشتم کلن و شب تا صبح همه را میکس کردم و همه کارها را کردم و فردا تحویلش دادم. هیچ یادم نمیرود جمله ایشان... خیلی خجالت کشیدم. گفت که روی جلد کاست بنویس که شما این کار را کردی، ضبط و تنظیم موسیقی. گفتم نه آقای مشیری من این را برای دلم کردم. بنویسم خراب میشود. بهتر است که اسم من نباشد. بعد برگشت گفت مرا قابل نمیدانی اسمت را کنار اسم من بگذاری! گفتم مرا شرمنده نکنید. بعدا رفتم تهران دیدنش. شعر نوشت داد به من. خیلی محبت کرد.
خیلی انسان وارستهای بود...
لحظاتی که با ایشان بودم اصلاً بهترین لحظات بود.
و شعرهایش بسیار لطیف...
شعرهایش همان شخصیت خودش بود.
در موسیقی ایرانی هم خیلی از شعرهایش استفاده شده.
بله بسیار.
من یادم است که قبل از انقلاب آقای شجریان شعر «پر کن پیاله را» را از او اجرا کرد که به نظرم یکی از زبیاترین کارهایی است که شده.
خیلی دوست داشتم که آقای مشیری بود و دوباره ایشان را میدیدم. ولی خب حالا در خیالم ایشان را دعوت کردم.
این ترانهای هم که شما اجرا کردید با استاد شجریان، «تفنگت را زمین بگذار»... آن را هم شعرش را آقای مشیری گفته؟
بله آن هم کار آقای مشیری است.
خیلی هم طرفدار پیدا کرده...
واقعاً از کسانی است که آدم دلتنگش میشود.
خوب است که در این مهمانی مجازی لااقل ایشان را میبینید! میرویم به مهمان سومتان؛ روحالله خالقی.
میهمانان مجید درخشانی/ روحالله خالقی
روحالله خالقی (۱۲۸۵ تا ۱۳۴۴ ه.ش.): آهنگساز و موسیقیدان ایرانی
شهرت: تلاش برای احیای موسیقی ایرانی
آثار مشهور: سرگذشت موسیقی ایران، نظری به موسیقی، ای ایران، قطعاتی بسیار از برنامههای گلها، و آثار دیگر
دلیل دعوت: خالقی یکی از بهترین آدمهایی بود که خاطرهاش هیچوقت از ذهن من پاک نمیشود. همیشه روی من تأثیر گذاشته است. چیزهایی در زندگی و رفتار و منش بود که اصلاً دیگر در موسقی ایران تکرار نشد.
در آن دوره که من خیلی سخت توانستم بروم در عالم موسیقی حرفهای، برای اینکه از شهرستان آمده بودم و خیلی سختیها بود، ولی اولین چیزی که مرا با موسیقی آشنا کرد کتاب «سرگذشت موسیقی» خالقی بود.
کتاب به صورت خاطره نوشته شده و شیرین است. برای کسی که عاشق موسیقی است و به خصوص موسیقی آن دوره خالقی را دوست دارد و برای من که یک دانشجوی موزیک بودم این از نظر احساسی به من کمک کرد که با خواندن آن نسبت به بزرگان موسیقی و شرایط خوب موسیقی در آن دوره حس مشترک پیدا کنم. دیدم همان عشقی را که ایشان به وزیری میورزید... خب من هم نسبت به آقای لطفی این حس را دارم، در یک دوره دیگر.
این خاطراتش و تعریف از همکاران و عشق به همکاران و اصلاً عشقش به موسیقی که داشت... واقعاً در راه موسیقی هم از بین رفت. با زخم معدهاش آنقدر حرص و جوش خورد برای موسیقی. با خالقی من این جوری آشنا شدم و بعد فهمیدم خیلی از آثاری که در برنامه گلها من گوش میدهم مال خالقی است. اولینش ای ایران ای مرز پرگهر. که هر روز ظهرها از رادیو پخش میشد. زمان قبل از انقلاب...
که آهنگش را ایشان ساخته...
بله و بنان خوانده که بهترین اجرای «ای ایران» است. یکی از بهترین آدمهایی بود که خاطرهاش هیچوقت از ذهن من پاک نمیشود. همیشه تاثیر گذاشته روی من.
هم بر شما و هم بر موسیقی ایرانی. به هرحال آقای خالقی یکی از ستونهای موسیقی ایرانی بود...
خیلی عجیب است. یعنی یک چیزهایی در زندگی و رفتار و منش بود که اصلاً دیگر در موسقی ایران یک چنین شخصیتی تکرار نشد.
میرسیم به مهمان بعدی شما پرویز کلانتری.
میهمانان مجید درخشانی/ پرویز کلانتری
پرویز کلانتری (۱۳۱۰ تا ۱۳۹۵ ه.ش.): نقاش و تصویرگر معاصر ایرانی
شهرت: ابداع سبک کاهگلی در نقاشی ایران
دلیل دعوت: پرویز کلانتری یک نقاش شاید بگویم سادهدل و سادهاندیش بود. یا حتی از سادگی و خالص بودن مثل یک بچه کوچک بود. کارهایی که ایشان میکرد در من خیلی تأثیر گذاشت.
پرویز کلانتری یک نقاش شاید بگویم سادهدل و سادهاندیش بود. یا حتی از سادگی و خالص بودن مثل یک بچه کوچک بود. ایشان رئیس قسمت نقاشی کانون پرورش فکری بود. کتابخانههای کانون پرورش فکری. من اول مربی نقاشی بودم و کارمند ایشان بودم.
شخصاً او را میشناختید؟
کارمندش بودم. و ایشان ما را از شهرستان وقتی یکی از بچههای نقاشی من در برزیل نقاشیاش مدال طلا گرفت از آن موقع ایشان مرا میشناخت. من میآمدم تهران دیدنشان. همانجا که رئیس ما بود. کارهایی که ایشان میکرد در من خیلی تأثیر گذاشت. خیلی دوست داشتم.
مثلاً من میرفتم شمال، ۱۵ روز رشت بودم. آنجا مربی نقاشی نداشت با بچههای کتابخانه نقاشی کار میکردم. بعد نقاشیهای آنها را جمع میکردم میآوردم پیش آقای کلانتری، ایشان میدید اصلاً یک ابراز احساساتی میکرد. گاهی حتی گریه میکرد. مثلاً نقاشیهای بچههای جنوب کشور را آورده بودم پیش ایشان. آنها را پهلوی هم میگذاشت و میگفت ببین تمام نقاشیهای بچههای رشت همه سبز است. ولی اینها همه زرد است. همهاش نارنجی است. به دلیل آفتاب و فلان... بسیار آدم احساساتی بود و مثل یک پدر یا مادر قربان صدقه آدم میرفت. وقی یک کار خوب میآوردی از نقاشی بچهها. نقاشیهایش هم دیدید که خیلی روستایی...
خیلی زلال و خانه های روستایی را که میکشد و از رنگ سفید استفاده میکند، چقدر زیباست.
خودش بود و متأسفانه از دست دادیم...
ایشان اخیراً فوت کرد، درست است؟
بله. پارسال فوت کرد.
میرسیم به آخرین مهمانتان بهروز وثوقی؛ که یکی از معروفترین هنرپیشههای ایران است.
میهمانان مجید درخشانی/ بهروز وثوقی
بهروز وثوقی (۱۳۱۶ ه.ش.): هنرپیشه سرشناس سینما و تئاتر ایران
آثار: قیصر، گوزنها، داش آکل، رضا موتوری، و آثار دیگر
دلیل دعوت: بهروز وثوقی را من از قیصر شناختم. بعد متوجه فیلمهای دیگرش شدم. برای من نوجوان اصلاً دیدن خود بهروز وثوقی با نقشهایی که بازی میکرد یک آرزو بود.
بهروز وثوقی در دوره شانزده هفده سالگی من شاید هم کمتر یعنی موقعی که فیلم قیصر آمد...
شما او را از قیصر میشناختید؟
من از قیصر شناختم. بعد متوجه فیلمهای دیگرش شدم. این است که خیلی زندگی میکردم. بعد از قیصر، داش آکل آمد و رضا موتوری آمد. برای من نوجوان اصلاً دیدن خود بهروز وثوقی با نقشهایی که بازی میکرد یک آرزو بود. بهروز وثوقی را فکر نمیکردم یک هنرپیشه است فکر میکردم همان شخصیت توی فیلمهایش است...
قیصر است...
بله قیصر است. شخصیتهایش را که بازی می کرد دوست داشتم و همینطور توی این آرزو بودم. فکر نمیکردم اصلاً هیچوقت ببینمش. تا اینکه چند سال پیش برای اولین بار در تور آمریکا که با استاد شجریان داشتیم در پشت صحنه دیدم و بعد در یک مهمانی با بهروز وثوقی حضوری نشستیم. هرچه میخواستم به ایشان بگویم که من چه جوری عاشق شما بودم نمیتوانستم. آقای شجریان هم نشسته بود و فقط میگفتم دو تا اسطوره. اسطوره آواز و اسطوره بازیگری.
بعد که با او آشنا شدم، چند جلسه دیدم و چند تا مهمانی، بسیار نزدیک شد به همان تصویری که ازش ساخته بودم. از نظر شخصیتی، انسانی و عاطفی. حالا حیف باعث تأسف است که دیگر بازی نکرد و یا کم بازی کرد. ولی دیدارش برای من خیلی مهم بود که چندبار اتفاق افتاد خوشبختانه.
بسیار خوب. مهمانان شما معلوم شدند. برای این مهمانان میخواهید از نظر غذایی چه کار کنید؟
راستش را بگویم؟
راستش را بگویید...
از آنجا که من بیست و چند سال است تنها زندگی میکنم هیچوقت برای هیچ مهمانم تا این لحظه غذا درست نکردم. ولی برای مهمانانی که خیلی دوستشان داشتم از بهترین جاها برایشان غذا سفارش میدادم.
ولی با این سلیقههای مختلف چه میخواهید که سفارش بدهید؟
برای اینها البته نمیتوانم از بیرون غذا سفارش بدهم. من پنج تا خواهر دارم و خیلی وقتها مهمان که داشتم برایم غذا پختند و فرستادند.
مثل همه خواهرهای مهربان...
بله. واقعاً خواهرهای مهربان. یکی از غذاهای سنتی ولایت ما سنگسر که از دهات شمال سمنان است غذایی است که همه آن را دوست دارند به نام دیگی.
دیگی؟
این غذا در اصل مال چوپانها بود. یک چاله میکندند روی زمین، آتش درست میکردند و بعد یک قابلمه یا دیگی را میگذاشتند روی آن. توی آن برنج، گوشت، ادویهجات، اسفناج، قره قوروت، روغن حیوانی و سیر را میریختند و همه اینها تا صبح با هم میپخت.
درش را میبستند و رویش را هم خاک میریختند. این به تدریج در اثر آتش آن زیر میپخت. الان جشنواره دیگیپزی در ایران هنوز برگزار میشود. سنگسریها در یک دشتی جمع میشوند سالی یک بار. اینها ییلاق قشلاق میرفتند و جزو سنتهایشان است. این غذای دیگی را وقتی میخوری تا دو سه روز نمیخواهی غذا بخوری.
آنقدر سنگین است. مال چوبانها بوده. یک وعده میخوردند و تا فردا انرژی داشتند توی کوه و دشت. بعد این غذا آمد توی زندگی مردم غیر از چوپانها و حالا جزو غذاهای خیلی عالی سنگسریهاست که توی خانه هم درست میکنند. ولی توی خاک و زیر آتش نمیگذارند. با قابلمه درست میکنند ولی همان کیفیت را دارد. یکی از غذاهایی است که همه دوست دارند. اگر قرار است این مهمانی اتفاق بیفتد از خواهرهایم تقاضا میکنم که برای من تهچین سنگسری درست کنند.
کمک کنند به شما...
اصلاً درست کنند و بیاورند. چون من هیچ بلد نیستم.
پس برای مهمانها دیگی درست میکنید...
یا تهچین سنگسری که حالا اسمش شده ...
من فکر میکنم مهمانهای شما حتماً خوششان میآید.
همه برایشان تازه است...
تازه است... فکر میکنم برای شنوندگان این برنامه هم جالب است که بروند غذای دیگی درست کنند...
حتماً اگر به آن ولایت رفتند ته چین سنگسری بخورند.
توی رستورانها هست؟
یکی دو ماه پیش که سنگسر بودم دیدم زده بود ته چین سنگسری.
به به.
یعنی رستوران هم این غذا را میدهد.
چقدر خوب است که در این برنامه ما غذاهای مناطق مختلف ایران را معرفی میکنیم مثل غذای شما. حالا مهمانهای شما دارند ته چین سنگسری میخورند، و صدای مخملی و زیبای استاد بنان را گوش میدهند با آهنگ روحالله خالقی. شما هم آنجا میزبان هستید. این مهمانها با هم چه میگویند و شما با آنها چه میگویید؟ اصلاً میتوانند با هم ارتباطی برقرار کنند؟
من فکر میکنم مثلاً آقای کلانتری و آقای مشیری میتوانند با هم خیلی دوست شوند. خیلی شباهتهای اخلاقی دارند. حتماً هم در گذشته همدیگر را دیدند و میدانم چیزهای قشنگی برای گفتن دارند. یعنی هرچه در صحبتشان باشد مهر و محبت و عاطفه و انسانیت است. آقای خالقی قطعاً اگر بود من از ایشان خیلی سؤال داشتم.
چی میخواهید ازش بپرسید؟
من خیلی دلم میخواست بدانم که در دورهای که در رادیو و برنامه گلها کار میکردند چه کار میکردند که آثارشان اینقدر خالص بود؟ خالص و جاودانه و عاری از این چیزهای بیهوده که در موسیقی امروز ایرانی ما هست، حالا به عنوان بگوییم یک چیز شامورتی بازی. یک چیز ظاهری که ممکن است خیلی ظاهر فریب هم باشد. ولی آنها چه کار میکردند که کارشان اینقدر عمق داشت.
سؤال من این است که آیا فکر نمیکنید محیط آن دوره رادیو و برنامه گلها و موسیقیدانها که عاشقانه با هم کار میکردند، آهنگساز، شاعر و خواننده با هم یک آهنگی را کنار هم میساختند. رهی معیری، محجوبی، بنان، مثلاً. رهی معیری، خالقی، بنان، معینی کرمانشاهی... و خیلی از شعرای آن دوره، ترانهسراها... چه چیزی باعث میشد که اینها اینهمه با هم متحد بودند و کنار هم بودند و با هم کار میکردند و این آثار بسیار بدیع را خلق میکردند و این همه تاثیر میگذاشتند.
چه رهنمودی میتواند بدهد که ما در این دوره یک ذره به آن دوره نزدیک شویم؟ از خصومتها و تمام مسایلی که باعث رنجش و آزار و اختلاف و نفاق بین موسیقیدانهای ایرانی شده و واقعاً مثل موریانه دارد موسیقی ایرانی را نابود میکند کم شود و طبعاً وقتی آن محیط دوستانه و صمیمی نباشد این اتفاقات هنری هم نمیافتد. چون موسیقی یک هنر فردی نیست به نظر من یک هنر جمعی است.
حالا امیدوارم استاد خالقی بتواند راهنمایی کند...
یک راهنمایی کند که ما یک ذره از این حال و روز دربیاییم.
برگردیم به دوران طلایی موسیقی.
دوران حال.
چه از لحاظ تولید و چه از لحاظ روابط بین موسیقی دانها. یعنی سادگی و صفایی که بین اهل موسیقی وجود داشت.
اصلاً در نوشتههای خالقی کاملاً مشخص است. چقدر موسیقیدانها با هم رابطه خوب داشتند.
خب بهروز وثوقی هم هست در این مهمانی شام. چه کار میکند؟
بهروز دلم میخواهد که... یعنی دوست دارم از آن صحنههایی را که در نوجوانی می دیدم تکرار بشود. آن صحنهها را زنده برای من بازی کند. تقاضای بزرگی است. انشاءالله یک روز ببینمش بهش میگویم.
داد بزند فرمان توی فیلم قیصر...
تداعی کند به صورت زنده برای ما آن صحنههایی که برای ما شده خاطرههای خیلی دوست داشتنی.
من فکر میکنم مهمانانتان دارند غذای تهچین سنگسری را میخورند و صدای استاد بنان را گوش میدهند و بحثهایشان ادامه دارد. حتماً شب خوبی دارند و آدمهای مورد علاقه شما هم پیش شما هستند و شما کیف میکنید! ولی وقت برنامه ما دارد تمام میشود. خیلی متشکرم آقای درخشانی که در این برنامه شرکت کردید.
خیلی متشکرم که مرا دعوت کردید به این برنامه خیلی جذاب. امیدواریم که صحبتهای ما این ارزش را داشته باشد که در برنامه شما استفاده بشود.
حتماً دارد. قربان شما.