به هر شبکهٔ اجتماعی که سر بزنید، هر بار که هشتگ «من هم» را جستوجو کنید، با دهها روایت جدید زنان از آزار جنسی روبهرو میشوید؛ روایتهایی که به دلیل بیاطلاعی قربانیان از قوانین در ایران، در حد شبکههای اجتماعی باقی میمانند و تلخی بیمجازات ماندن آزارگر، همچنان زندگی قربانیان را با رنج همراه میکند.
در کنار این رنج، با تندتر شدن فضا نیز روبهرو شدهایم. روزبهروز تلاش برای حفظ هویت آزارگر تا اثبات اتهامات در دادگاه کمتر میشود و زنان آزاردیده برای کاهش رنج خود به دنبال راههای جایگزین شکایت قضایی هستند.
در گفتوگو با فرنگیس بیات، حقوقدان و پژوهشگر مسائل زنان ساکن آلمان، ابتدا از او پرسیدم با اینکه مدتهاست موضوع آزار جنسی در شبکههای گوناگون اجتماعی مطرح میشود، چرا این افشاگریها و روایتها همچنان ادامه دارد؟
فرنگیس بیات: اگر بخواهیم فضا را ترسیم کنیم یا با دقت اندکی بیشتر ببینیم، زمانی که این بحران اجتماعی وجود دارد، هیچیک از آن مراجعی که میتواند راهحلی را برای این مسئله پیش بگذارد یا مسئله را بهشکلی هدایت کند یا حل کند، کاری نمیکند. نهاد قضایی در نهایت زمانی که تنها آزارها وجه تکنیکال «تجاوز جنسی» دارد، رسیدگی میکند؛ که آن هم چالشهای خودش را دارد. بسیاری از آزاردیدهها بهواسطهٔ حکم احتمالی اعدامی که برای آزارگر صادر خواهد شد، چه بسا از طرح این مسئله چشمپوشی کنند. چون گمان میکنند با طرح این موضوع ممکن است باعث گرفته شدن یک جان بشوند.
در سوی دیگر، به هرحال با بحث سرکوب اجتماعی گسترده روبهرو هستیم و هیچ جنبش قابل شناساییای نیز به لحاظ فضای اجتماعی نداریم. سازمانهای زنان سرکوب شدهاند. جمعها سرکوب شده، گروهها هر روز باید به سازمانهای اطلاعاتی جواب پس بدهند و... این است که اساساً پیگیری این بحران از سوی جامعه با هزینههای خیلی بالایی همراه است.
تنها چیزی که باقی میماند، افکار عمومی است که مطالبهٔ جدی دارد و تنها فضایی که میتواند در آن صدایش را بلند کند، فضای رسانههای آنلاین است. جامعهای که از ما دریغ شده، در فضای آنلاین توانسته تا حدودی جبران شود. و اگر میبینیم بسیار پرتعداد است و روی این مسئله بسیار حساسیت وجود دارد، به این دلیل است که ما جامعهٔ واقعی را که [طبیعتاً باید] در آن زندگی کنیم، از دست دادهایم. این رسانههای آنلاین شکل جبرانی آن فضای واقعی است و بهنظر [میآید] موضوع هم مهم است و هم متأسفانه پربسامد و پرتکرار.
اما خانم بیات، آن چیزی که در جامعهٔ واقعی اتفاق میافتد، در صورت وقوع آزار جنسی و در صورت ثبت شکایت علیه آزارگر جنسی، احتمالاً فرد مورد تحقیق قرار میگیرد، احتمالاً در مورد ثابت شدن اتهام تحقیق میشود و در صورت اثبات، فرد موردنظر مجازات خواهد شد. اما در شبکههای اجتماعی چه؟ هیچکدام از این مراحل آن جا اتفاق نمیافتد. پس این صحبت کردن و حرف زدن در شبکههای اجتماعی چه نتیجهای دارد؟ آیا فقط درددلی ساده تلقی میشود؟
به طور قطع اینطور نیست. بهنظرم مکانیسم طرح شدن این روایتها در فضای آنلاین چند کارکرد مهم با خودش میآورد؛ قبل از هرچیز، این مسئله را تبدیل به یک مسئله عمومی میکند. فریاد میزند که این مسئله همهجا هست و برای همه هست و موضوع خیلی مهمی است. ما این مسائل را معمولاً از چه طریقی عمومی میکنیم؟ از طریق آموزش. وقتی راه و کانال آموزش مسدود است، شما میتوانید این کارکرد را در واقع برای بیان روایتها در فضای آنلاین قائل شوید که در حال جبران کارکردی هستند که نهاد دیگری در جایی دیگر میبایست انجام بدهد؛ مسئله را عمومی و توجه عموم را جلب میکنند.
از آن مهمتر این است که جامعه را به مسئولیت خودش برای مقابله با این سیر آزارگری آگاه میکنند. این اتفاق کوچکی نیست. درست است که وقوع و تکرار این آزارها بسیار بالاست، اما در عین حال ما نباید فضای خیلی نومیدکنندهای ترسیم کنیم.
ولی خانم بیات، در جامعهای پر از تبعیض و قوانین ضد زن، چرا زنان نباید از انتشار اخبار مربوط به آزار جنسی نومید بشوند؟
به این دلیل که مسئله شدن اینها بین مردم حساسیت مردم را به این مسائل بالاتر میبرد. ما فعلاً آمار و ارقام و معیار دقیقی نداریم که بگوییم رفتارها از این بازه زمانی تا آن بازه زمانی چنین تغییراتی کرده. اما میشود اینطور پیشبینی کرد که زمانی که مردم نسبت به چیزی حساس میشوند، احتمالاً هم بیشتر مراقب رفتار خودشان هستند و هم آن کسانی که در این فضا مسئولیت دارند، اندکی بیشتر احساس مسئولیت اجتماعیشان را درک میکنند و برای رفع این مشکل کار میکنند.
برای من جالب بود که بعد از طرح روایت آزارهای جنسی علیه زنان، گروههای مختلفی از اجتماع از آزار علیه خودشان گفتند؛ مسئلهٔ آزارها در سربازخانهها، مسئلهٔ آزار علیه پسربچهها... اینها مسائلی است که معمولاً در حوزهٔ عمومی با توجه به فرهنگ ما مسائلی نیستند که در مورد آنها بحث یا گفتوگو در گرفته باشد. اینها همیشه تابوست و کسی سراغش نمیرود. در صورتی که با شروع این موج روایتها گروههای دیگری صداهای جدیدی را بلند کردهاند و این نشان میدهد که جامعه کمکم خودش را از این مسئله نجات میدهد. خیلی راه درازی است. نمیگوییم که روایت تنها راهحل است، خیر، ولی گام مهمی برای شروع است.
کاملا حق با شماست خانم بیات. روایت میتواند آغاز یک حرکت باشد، اما تکلیف یک آزاردیده چه میشود؟ کسی که بعد از مدتها زخم خودش را به منظر عمومی گذاشته و از آن در شبکههای اجتماعی حرف زده، که معمولا هم این موارد بسیار هم پربازتاب و پربازخورد است و در بسیاری موارد فردی که آزار را مطرح کرده مورد اتهامهای گوناگون هم قرار میگیرد، تکلیف او چه خواهد شد؟
طرح آزارها همین طور است؛ هم اینکه روایتکننده مورد فشارهای بیشتری قرار میگیرد و گفته میشود تا موقعی که میزان تحمل کافی برای دریافت ضربههای بعدی را ندارند، اصلاً اقدام به چنین کاری نکنند. چون واقعاً فشار مضاعفی را به روایتکننده وارد میکند. اما مسئلهای که وجود دارد و من فکر میکنم خیلی باید به آن فکر کنیم، این است که در غیاب رویههای قضایی و مکانیسمهای حقوقی و مکانیسمهای مدنی، افکارعمومیای میبینیم که تنها امکان فرد آزاردیده برای بیان مسئلهٔ خود است.
این مسئله آنجا دشوارتر میشود که وقتی پاسخی مناسب، پاسخ جبرانی مناسبی، نمیبیند، من شخصاً ترسم این است که این رویههای روایتگری تا زمانی که نتواند در کانال عدالت ترمیمی به پیش برود یا بهشکلی از جبران دست پیدا کند، به قدری خشمگین شود که سراغ رویههای تلافی[جویانه] یا انتقامجویانه برود.
اصلاً اتفاق عجیبی نیست اگر اینطور پیش بیاید. کمااینکه میبینیم بعضی از روایتها با خشم ابراز میشود. کسی که آزاردیده قصد آزارگری مجدد ندارد، اما از آن جایی که هیچیک از مکانیسمها کار نمیکند و حتی آزارگرها کمترین تلاش برای جبران کارهای قبلیشان نکردهاند، این خشم را افزایش میدهد و بعد قاطی شدن این فضاها با همدیگر؛ اینکه شما بهعنوان یک راوی اول قصدت بیان مسئلهٔ خودت است و بعد کسب حمایت از جامعه، ممکن است شکل دیگری پیدا کند و به سمت و سویی برود که واقعاً قابل کنترل نباشد.
خب نتیجهٔ این خشم چه میشود؟ زنان ایرانی سالهاست که در جنبههای مختلف زندگیشان با تبعیض و بیعدالتی روبهرو هستند، بالأخره یک جایی خشم خودشان را نشان میدهند.
از آن جایی که هیچکدام از اینها مکانیسم روشنی ندارد و ما هیچ نهادی نداریم که به طور خاص پیگیر این مسئله باشد، این مسئله به وجود میآید که ما پلهای آزارگری را از مردان بسازیم و این را به همه مردها منتسب کنیم؛ مردهایی که همهشان آزارگر نیستند. آنها به طور بالقوه میتوانند از حامیان جنبش علیه آزارگری باشند، اما در فضایی که این مکانیسمها به اندازهٔ کافی وجود ندارد و ارادهای برای حل این مسئله وجود ندارد، ممکن است این سنگ آزارگری به همه پرتاب بشود و این اتفاق جالبی نیست.