در صد روز اول دولت مسعود پزشکیان، سیاست خارجی که میبایست بر مدار «تعامل با دنیا و رفع تحریمها» قرار گیرد زیر ضربات مناقشه خاورمیانه و مبادلات تسلیحاتی با روسیه به مسیر متضادی رفت. همسوشدن پزشکیان با «توهم نگاه به شرق» نیز گشایشی بوجود نیاورده است. رویکار آمدن ترامپ نیز وضعیت را لزوماَ آسانتر نکرده است.
دولت مسعود پزشکیان هفتم مرداد با انجام مراسم تحلیف کار خود را آغاز کرد و حالا صد روز از زمامداری آن میگذرد. گرچه حضور تعدادی از زنان و چهرههای سیاسی وابسته به اقلیت سنی کشور در ساختار دولت و نیز برخی اقدامات غیرراهبردی، در بخش مثبت کارنامه این دولت قابل مشاهدهاند ولی هنوز معلوم نیست این گزینشها و اقدامات در کارکرد دولت از جمله در تامین حقوق زنان و اقلیتها و تحقق سایر وعدههای انتخاباتی پزشکیان تا چه حد موثر واقع شود.
این در حالی است که در مجموع، کارنامه دولت با همان برنامه حداقلی و مبتنی بر «وفاق» با سایر بخشهای بالادستی حکومت هم که در کارزار انتخاباتی پزشکیان مطرح شد، فاصلهای عظیم دارد.
در عرصه داخلی هنوز از رفع فیلترینگ از شبکههای فضای مجازی به عنوان «فوریترین اقدام اجتماعی و اقتصادی» خبر و نشانهای در دست نیست و مقامهای ریز و درشت دولت با امید دادن به مردم که «بالاخره برداشته میشود» آنها را به «صبر و شکیبایی» فرا میخوانند.
توقف اقدام موسوم به «طرح نور» و خشونت علیه زنان و جوانان هم کماکان رسمیت و موضوعیت نیافته، سهل است که دولت کموبیش در چالش ابلاغ قانون «عفاف و حجاب» قرار دارد و دستکم به اجرای آن در ادارات و موسسات عمومی روی خوش نشان داده است.
تصویب «ایایتیاف» که میتواند انسداد و فلجشدگی ارتباطات بانکی ایران با جهان خارج را تا حدودی رفع کند نیز در محاق است و مجمع تشخیص مصلحت نظام به حرف و حدیثهای دولت در باره این تصویب وقعی نگذاشته است، زیرا به نظر نمیآید که علی خامنهای هم نظر مساعدی به این موضوع داشته باشد.
در مجموع، دولت پزشکیان همچنان در عمدهترین مشکلات کشور، یعنی وضعیت بد اقتصادی و معیشتی، تورم بالا، رکود صنعتی و حل ناترازیهای انرژی اقدام معناداری انجام نداده و به نظر میرسد که قطبنما و برنامه معینی هم ندارد. در کنار مقابله با فساد گسترده و رانتخواری و محدودسازی اقتصاد خصولتی، بخش بزرگی از حل مشکلات اقتصادی در گرو حل مشکلات با جهان خارج است، که در این زمینه هم تحول خاصی رخ نداده است.
اتفاق روز اول و یادآوری نکتهای مهم
به عبارت دیگر، در عرصه سیاست خارجی در بر همان پاشنه سابق میچرخد و و کارنامه دولت پزشکیان کموبیش تهی مانده است.
شاید اتفاقی تصادفی بود که روز شروع به کار دولت چهاردهم با حمله به اقامتگاه اسماعیل هنیه، رهبر گروه افراطی حماس، در تهران مصادف شد و به گونهای نمادین به یاد آورد که مناقشه با اسرائیل مشکل محوری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که بدون حل آن سایر مشکلات در این عرصه هم شاید قابل حل نباشند.
در این صد روز، جمهوری اسلامی یک حمله و ضدحمله مستقیم با اسرائیل را تجربه کرده است که اگر خبرها درست باشد، ضدحمله اسرائیل ضربهای موثر به توان نظامی و دفاعی ایران زده است. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی در تمامی دهههای گذشته سعی داشت که مقابله با اسرائیل، «محاصره این کشور» و نفی موجودیت آن را عمدتاَ از طریق گروههای نیابتی یا همپیمان خود به پیش ببرد و درگیری مستقیمی با اسرائیل نداشته باشد. در بطن و متن حمله هفتم اکتبر به اسرائیل و جنگ غزه در یک سال گذشته اما، نه تنها نیروهای همپیمان تهران ضرباتی اساسی متحمل شدهاند و نابودی بخش بزرگی از کادر رهبری و توان تهاجمی آنها را در پی داشته، بلکه خود جمهوری اسلامی نیز مستقیم و غیرمستقیم زیرضرباتی قرار گرفته است که لزوماَ توان تداوم حملات و ضدحملات پینگپنگی اخیر را نخواهد داشت.
البته اسرائیل از ضرباتی که به جمهوری اسلامی و همپیمانانش وارد کرده است هنوز بردی استراتژیک به دست نیاورده و بدون گردن نهادن به راهحلی منصفانه و عادلانه برای حل معضل تاریخی فلسطینیها پیروزی راهبردی، «ایجاد خاورمیانه جدید» و دستیابی به امنیتی پایدار همچنان برایش توهم و دور از دسترس خواهد بود. ولی ضربات یادشده و تاکیدی که این ضربات بر ناترازی در معادلات قدرت میان تهران و همپپیمانانش از یک سو و اسرائیل و متحدانش از سوی دیگر داشتهاند برای تهران اساسیتری از آن بودهاند که بتواند در عمل و حتی در میانمدت به شعارها و گفتمان منطقهایش ادامه دهد.
کشتار وسیع و وضعیت فاجعهآمیز در غزه و لبنان ناشی از نوع رویکرد نظامی اسرائیل هم مشروعیتی برای مواضع تهران به وجود نیاورده و لزوم تغییر این مواضع را بلاموضوع نکرده است. هنوز البته از تهران و از هسته سخت قدرت همان شعارهای سابق در مورد اسرائیل و نابودی آن به گوش میرسد و هنوز هم اخبار مربوط به مقابلههای نظامی و غیرمتقارن حزبالله و حماس و حوثیها (با یا بدون هماهنگی یا تهران) در رسانههای جمهوری اسلامی در ابعاد وسیع بازتاب مییابند، بدون آن که این عملیات لزوماً در عرصه معادلات واقعی قدرت تغییر اساسی ایجاد کند یا تهران را به هدف خود در نابودی اسرائیل نزدیک سازد.
دولت پزشکیان هم روایتی متفاوت را در این زمینه نمایندگی نمیکند. و هنوز هم صداهایی در میان اصلاحطلبان که در دعوت به تمکین به حقوق بینالملل و مصوبات سازمان ملل در مورد مناقشه خاورمیانه بلندتر و بلندتر میشود با تهدید و ارعاب و سرکوب روبرو هستند. با این همه به نظر میرسد که روند معادلات در منطقه و سیاست جمهوری اسلامی در وضعیتی قرار گرفته که بدون یک چرخش محسوس قابل تداوم نیست. بروز دور دیگری از حملات رفتوبرگشت میان ایران و اسرائیل به معنای نفی این گزینه نیست، بلکه میتواند وقوع آن را تسریع کند.
روی کارآمدن ترامپ؛ فرصت یا تهدید؟
مهمتر اما اتفاقی است که در صحنه سیاسی آمریکا افتاده است، و محاسبات تهران که شاید روی آمدن کامالا هریس حساب باز کرده بود را برهم زده است. تحلیل این بوده که حداکثر با همان سیاست «نه جنگ و نه مذاکره» و دورزدن گسترده تحریمها بسان دولت بایدن و تهدید به ساختن بمب اتمی، بتوان مناسبات با جهان خارج را ادامه داد. تجربه دولت اول ترامپ اما سختتر از آن بوده که از خاطره رهبران جمهوری اسلامی محو شده باشد و بتوان با همان سیاستهای قبلی با دور دوم دولت او احیاناً کجدار و مریز ادامه داد.
دولت ترامپ برای جمهوی اسلامی و دولت پزشکیان، هم میتواند تهدید باشد و هم فرصت. فرصت به این معنا که او مانند دولت اول خود خواهان جنگ در این یا آن گوشه دنیا نیست. صحبتهایش در باره ضررهای تحریمهای آمریکا برای قدرت دلار در جهان هم روزنهای است که ناخشنودیاش را از تداوم این تحریمها نشان میدهد. تأکیدش بر آسودهشدن از سایر بحرانها در جهان برای تمرکز بر معضل اصلی آمریکا (قدرتگیری چین) هم میتواند نکته مثبتی برای تهران باشد، چنان که رویکردش در جنگ اوکراین و تاکیدش بر پایاندادن سریع به آن هم در خدمت همین راهبرد است.
اینها اما، همچنان که در دور اول دولت ترامپ هم دیدهایم به این معنا نیست که مشکلاتی که واشینگتن با جمهوری اسلامی دارد را دستکم بگیرد یا آماده انعطاف بدون ما به ازا باشد. او در زمینه برنامه هستهای به دنبال توافقنامهای سختتر و محکمتر از برجام است و با توجه به پیوندهای نزدیکترش با اسرائیل در قیاس با دموکراتها، در مورد سیاست جمهوری اسلامی در قبال خاورمیانه و اسرائیل نیز امتیازهای معین (ولو نه یک باره و ضربتی) از تهران طلب خواهد کرد. امتناع تهران از انعطاف در این زمینهها و ایستادن بر موضع «نه جنگ و نه مذاکره»، بیش از پیش میتواند سببساز تنگکردن حلقه تحریم و فشار علیه ایران باشد و دولت پزشکیان را با معضلات و ناکامیهای بیشتری روبرو کند.
پزشکیان البته بسان سایر مقامهای ارشد جمهوری اسلامی گفته که «برای ما تفاوتی نخواهد داشت چه کسی در انتخابات آمریکا پیروز شده است»، ولی در عمل و در چارچوب شعارهای انتخاباتیاش که حل مشکل تحریمها را اولویت خود عنوان کرد و هر روز هم از معضلاتی که تحریمها برای دولت او ایجاد کرده سخن میگوید، در عمل خیلی هم فرق میکند که چه کسی ساکن کاخ سفید شود. او اگر بخواهد دولتش حداقلی از موفقیت داشته باشد، باید به فکر تدبیر و اعمال فشار دردرون حکومت برای گذار از راهبرد خامنهای مبتنی بر «نه جنگ و نه مذاکره» و در جهت همراهی مناسب با شرایط جدید در جهت رفع تحریمها باشد، ولو که موفق نشود و نهایتاً این جرأت و جسارت احتمالی را پیدا کند که در رفتاری شفاف با مردم دلیل این عدم توفیق را توضیح دهد.
البته بعید است ترامپ در رویکردش در قبال خواستها و مقاصد اسرائیل و از جمله نحوه رویارویی با جمهوری اسلامی بسان دور اول و با اجابت تام و تمام این خواستها عمل کند. از طرفی هم بعید است که تحولات منطقه بعد از هفتم اکتبر همپیوندی دولت او با اسرائیل را در همان کم و کیف سابق نگهدارد وامنیت اسرائیل را صرفاً در چارچوب پیشبرد پروژه نزدیکسازی اسرائیل و کشورهای عربی (پیمانهای ابراهیم) و بدون طرح راهحلی برای مشکل فلسطینیها یا بدون سوق دادن قطعی جمهوری اسلامی به قبول توافقاتی تا حدودی مطلوب تهران، قابل تامین بداند.
از طرفی، حصول آتشبس در غزه و لبنان و نیز به جریان افتادن دوباره عادیسازی مناسبات میان اسرائیل و کشورهای عرب منطقه، به علاوه تاکید و تصریح کشورهای عربی منطقه در گفتوگوها و تماسهای تنگاتنگتری که با تهران پیدا کردهاند، پیش از پیش جمهوری اسلامی را احتمالاَ در وضعیتی قرار خواهد داد که از تجدیدنظر در سیاستهای منطقهای گریزی نداشته باشد؛ تجدیدنظری که اسرائیل را هم در داشتن بهانه برای به حاشیهراندن معضل فلسطینیها و نفی حقوق آنها با مشکل بیشتری مواجه خواهد کرد و نیز تجدیدنظری که لزوماَ با چهرهای مانند خامنهای که نماد «سیاست فاجعهبار» کنونی بوده است، قابل انجام و باورپذیر نخواهد بود و کم و بیش باید چهرههایی مقبولتر آن را ارائه و نمایندگی کنند.
انتظارات عبث از «متحدان»
تجربه دولت اول ترامپ و درگیری مستقیم اخیر با اسرائیل، برای تهران این درک و دریافت را تقویت کرده است که «متحدانی» مانند چین و روسیه هم لزوماً با صدای بلند علیه دولت ترامپ یا محکومیت اسرائیل، در کنار جمهوری اسلامی نخواهند ایستاد و عمدتاَ جز موضعی احتیاطآمیز و فراخوان به کاهش تنشها ابراز نخواهند کرد.
طرفه این که حمله اخیر اسرائیل به تاسیسات دفاعی و نظامی ایران ظاهراً توان کشور را در تأمین موشک و پهپاد برای روسیه در جنگ علیه اوکراین نیز کاهش داده است. ایران به دلیل همین نقشش در یکی دو سال اخیر آماج فشارها و تحریمهای بیشتری از سوی غرب بوده است. پزشکیان تلاش کرد به غرب بقبولاند که در دوره او تسلیحاتی به روسیه صادر نشده است، تلاشی که ناموفق بود و دولت او شاهد تحریمهای بیشتری تا حد ممنوعیت پروازهای ایران ایر به اروپا شد.
توهمی به نام «نگاه به شرق»
دولت پزشکیان تا کنون ناامید از گشایش در برداشتن تحریمها و حل مسئله «افایتیاف» تلاش کرده که کموبیش همصدا با هسته سخت قدرت «نگاه به شرق» را حلاّل مشکلات عنوان کند. او که اخیراً در شانزدهمین اجلاس سران گروه بریکس شرکت کرده بود، ابراز امیدواری کرد که «حضور ایران در بریکس تاثیرگذاری ابزار تحریمهای غیرمنصفانه را کاهش دهد». این در حالی است که حضور در بریکس و در پیمان شانگهای و نیز توافقات با حوزه یوروآسیا که از اضلاع «نگاه به شرق» جمهوری اسلامی به شمار میروند تا کنون، همچون «اقتصاد مقاومتی» در کاهش تأثیر تحریمها و بیرون آوردن اقتصاد ایران از زیر بار فشار آنها یا گشایش در معیشت مردم عملاَ تأثیر محسوسی نداشتهاند.
تقریباً به جز ایران و روسیه سایر کشورهای عضو بریکس هم از این مجموعه نه به عنوان آلترناتیوی در برابر غرب، بلکه همچون گشایشی در متنوعکردن ابزارها، شرکا و افزایش قدرت مانور خود در جهان متمایل به چند قطبی شدن، نگاه میکنند. از همین رو اکثر آنها در عین عضویت در بریکس مناسباتی تنگاتنگ هم با آمریکا و اروپا دارند و به توهماتی که در تهران راجع به امکانات و نقش بریکس رایج است مبتلا نیستند.
«وفاق»؛ زنجیری که بر دست و پای دولت است؟
در مجموعِ صد روز اول دولت پزشکیان در عرصه سیاست خارجی، اگر از برخی تحولات مثبت و البته نه لزوماً پایدار در مناسبات تهران و کشورهای عرب منطقه صرفنظر کنیم، نه تنها با گشایشی در تعامل با دنیا و حل مشکلات عدیده اقتصادی و بیرونآوردن ایران از انزوا توام نشده است، بلکه در اکثر عرصهها با عقبنشینی و بدترشدن اوضاع همراه بوده است.
ریشه این وضعیت البته نه در در رویکرد و نیات خود دولت چهاردهم که در راهبردها و سیاستهای هسته سخت قدرت و رهبر جمهوری اسلامی نهفته است.
وضعیت این صد روزه باید برای پزشکیان و دولتش بیش از پیش ثابت کرده باشد که بدون تغییر در شاکلههای اصلی سیاست خارجی و منطقهای جمهوری اسلامی، به ویژه با توجه به دست به دست شدن قدرت در کاخ سفید، تلاشهای او برای «تعامل با دنیا و حل معضلات اقتصادی و معیشتی مردم» سترون خواهد ماند و حتی اوضاع بدتر از گذشته خواهد شد. منتهی با درک و روایتی که پزشکیان از «وفاق» و همراهی با هسته سخت قدرت در انجام برنامههایش اشاعه داده است امیدواری به این که تجربه ناشی از صد روز تمشیت ناموفق امور، او و دولتش را به سوی ایجاد زاویه با رویکردهای هسته سخت قدرت و گفتوگو با مردم و روشنگری درباره این رویکردها سوق بدهد ودر کنار شرایط جدید منطقهای و بینالمللی فشار برای دستکشیدن از این سیاستهای فاجعهبار داخلی و خارجی و گذار به سیاستهایی در راستای منافع ملی و خواست و آمال اکثریت جامعه را تشدید کند، هنوز اساس و مبنایی ندارد.
برای افتادن در چنین مسیری نیاز به چرخشی اساسی در تعریف «وفاق» و استوار کردن آن بر اولویت منافع و آمال اکثریت جامعه است.