چرا خواب میبینیم؟ آیا خوابهای ما میتوانند حقیقتی را توضیح دهند یا آیندهای را پیشبینی کنند؟ آیا آنچه که از آن در فرهنگ سنتی و مذهبی با عنوان «تعبیر خواب» یاد میشود اعتبار علمی دارد؟ انسان در خوابهایش به کجا میرود؟ آیا هیچ جنبه معنوی در خواب انسان یا آنچه از آن با عنوان «رویاهای صادق» یافت میشود میتوان پیدا کرد؟ اینها پرسشهایی است که شما مخاطبان تابو از ما خواستهاید در برنامه مطرح کنیم.
دکتر تقی کیمیایی اسدی، فوق تخصص طب تشخیص الکتریکی و نویسنده کتاب « خلقت و تکامل مغز و روان» میگوید نهتنها هیچ جنبه معنوی در خوابهای انسان وجود ندارد بلکه حتی ناخودآگاه فرویدی هم دیگر امر معتبری نیست. او میگوید به خوابهای خود اهمیت ندهید و فریب تعبیرهای گوناگون از خواب را نخورید. در برابر، دکتر مهرنگ خزاعی، روانشناس از اهمیت خوابها، سمبلیک بودنِ آنچه در خواب میبینیم و ضرورت توجه به آنها میگوید.
خانم خزاعی پرسشی که بد نیست با آن شروع کنیم این است که خواب دیدن نشانه چیست؟ چه مکانیسمی دارد؟ شما به عنوان روانشناس چه توضیحی در این مورد میتوانید بدهید؟
مهرنگ خزاعی: ما انسانها همیشه اسیر عوامل روز به روز زندگی و چالشها و اضطرابهای آن هستیم و همه اینها میتوانند در خواب ما اثر بگذارند. در زندگی روزمره خودمان با امور بسیاری هر روز سر و کار داریم که فکر ما را مشغول میکند و احساسات ما را تحت تأثیر قرار میدهد. بعد از این که جسم ما از آن فعالیت روزانهاش فارغ شد و به حالت نیمهتعطیل درآمد و به خواب رفتیم؛ بعد دوباره این احساسات و افکار شروع میکنند به واکنش نشان دادن.
بنابراین خوابهایی که ما میبینیم معمولاً یک نوع واکنش نسبت به افکار و فعالیتها و احساسهایی است که در طول روز داشتیم. چون رویاها همیشه یک بخش جدانشدنی از موجودیت ما هستند. بعضیهاشان شفافاند، بعضی به صورت کابوس میآیند. بنابرایم نقش خواب این است که آرزوهای ما را برآورده میکند.
بشر همیشه به دنبال این بوده که بداند تعبیر خوابش چیست و اسرار خوابهایش را تعبیر کند. خوابگزاران همیشه از دوران باستان تا امروز تعبیر خواب را به پیشگویی آینده ربط میدادند ولی یک روانشناس از روی تعبیر خواب به ریشه بعضی از مشکلات درونی حال و گذشته فرد پی میبرد. مثلاً فرض کنید که بعضی افراد خواب مرده میبینند و میخواهند بدانند که تعبیر آن چیست. خواب مرده به این معنی نیست که یکی میمیرد. چون در زندگی واقعی ما وقتی کسی میمیرد، ما این طور توصیف میکنیم که آن شخص تمام شده و دیگر وجود ندارد.
بنابراین ما وقتی خواب مرده میبینیم این سمبل آن است که مشکلی که در زندگیمان بوده دیگر دارد از سر راهمان میرود و دیگر نگراناش نیستیم و آن را پشت سر میگذاریم. یک روانشناس برای این که بتواند خواب یک نفر را تعبیر کند اول باید به وضعیت واقعی زندگی آن فرد نگاه کند و بعد آن سمبلها را تفسیر یا همان تعبیر کند. مثلاً آب سمبل انرژی و احساسات است. آب گلآلود سمبل افسردگی است.
آقای دکتر کیمیایی اسدی، خانم دکتر خزاعی میگویند که درواقع در خواب آنچه که هست میتواند سمبل باشد. مثلاً آب یا آب گلآلود یا مردن...اینها هر کدام سمبل چیزی است و معنایی را میرساند. آیا همینطور است؟ آیا وقتی که ما خواب میبینیم یک سری معانی تولید میشود؟
تقی کیمیایی اسدی: خواب شب از نظر رابطه با آگاهی چهار مرحله دارد. یک مرحله از آن درست قبل از به خواب رفتن است. یک ایدههای ذهنی پدیدار میشود که میتواند بینایی، شنوایی یا لمسی یا هر چیز دیگری باشد.
این درست قبل از اینکه آدم به خواب برود ایجاد میشود و چون قشر جلوی پیشانی درست کار نمیکند و از کار افتاده است، این به حالت توهمات درمیآید. این معمولاً مربوط به کارها و اتفاقاتی است که در طول روز فکر آدم را مشغول کرده و بعد از این مرحله که خیلی کوتاه است، آدم وارد خواب با امواج آهسته میشود که در آن آگاهی از بین میرود و انسان از محتویاتی که در ذهناش میگذرد بیخبر میماند. بعد از حدود ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه اولین مرحله خواب با امواج تند و حرکات سریع چشم ایجاد میشود که همراه با رویاهاست.
در هر شب پنج بار این اتفاق میافتد و این مرحله بیشتر در نزدیکهای صبح رخ میهد. علت این که خواب میبینیم به فیزیولوژی مغز برمیگردد و برای تثبیت اتفاقات سهچهار روز گذشته و اتفاقات قدیمی است. در حین رویاهای خواب، امواجی از ساقههای مغز بالا میآیند و شبکههای مغزی را تحریک و در واقع تثبیت میکنند. ۷۵ درصد محتویات خوابهای ما مربوط به سه یا چهار روز قبل است و بقیهاش مربوط به گذشتههای دور است. در آخر خواب و وقتی که خواب تمام میشود و شخص در حال بیدار شدن است، دوباره توهمات دیگری به انسان دست میدهد که به آن Hypnopompic Hallucinations میگویند. این درست قبل از بیدار شدن کامل است.
توهمات اولی و آخری به حافظه آدن سپرده میشود و تمام خوابهایی که مردم گزارش میکنند در واقع همان Hypnopompic Hallucinations است که به خاطر انسان میماند. چون در این مرحله است که هیپوکامپ که مرکز به خاطر سپردن است کار میکند و این توهماتی را که مغز ایجاد کرده به خاطر میسپرد و [شخص] میتواند بعدها اینها را تعریف کند. کارِ [رویاهای خواب] صرفا و صرفا این است که مدارهای مغز را تقویت کند. چون اگر مدارهای مغز به کار نیفتند محتویات و خاطراتی که در آنها هست کم کم از بین میرود.
آقای دکتر آیا این خوابها معنا دارند و چیزی به نام تعبیر خواب وجود دارد؟
کیمیایی اسدی: به نظر من چنین چیزی معنا ندارد و در طول تاریخ هم چیزی ساختگی بوده و همه این نمادها ساختگی است و معنی ندارد. تعدادی خوابهایی هست که بین انسانها مشترک است مثل این که مثلاً حیوانی یا ماری آدم را [در خواب] دنبال میکند یا این که آدم از جایی سقوط میکند. اینها سمبلیک نیستند. در واقع اینها آن ترسها و اضطرابها و دلخوشیها یا ناخوشیهایی هستند که در طی تاریخ طبیعی در مغز ما قرار گرفتهاند و برای این که حفظ شوند شبها در حین خواب رِم به فعالیت درمیآیند.
هیچ کس نمیتواند به محتویات خواب دیگران پی ببرد و تعبیر خواب در واقع کاملاً غیرعلمی است. دسترسی به معنی خوابها غیرممکن است. یک مسئله مهم این است که مغز، مخصوصاً نیمکره راست مغز افسانه میسازد و وقتی که این امواج که گفتم (پانتو ژنیکولو اکسیپیتال) به نیمکره راست میرسند، مغز شروع به افسانهسازی میکند و افسانههای عجیب و غریبی میسازد که هیچ کدام هم معنای خاصی ندارند و درواقع فعالیت مغشوش شبکههای مغز است.
بسیار خوب. خانم دکتر خزاعی شاید پاسخی داشته باشید. آقای دکتر کیمیایی نمادهایی را که از آن صحبت کردید ساختگی میدانند و میگویند که تعبیر خواب اساساً معنایی ندارد بلکه غیرعلمی است. ایشان از واژه توهم استفاده میکنند. شما توضیحی دارید در مورد نظرتان؟
خزاعی: ببینید آقای دکتر فرمودند که مغز افسانه میسازد و این همان نمادهایی است که هیچ معنایی هم ندارد. حالا اگر کسی درباره چیزی خواب خاصی میبیند، الزاماً همیشه آن چیزی نیست که در تصویر میبیند چون خوابها همیشه با زبانی بسیار سمبلیک با ما سخن میگویند و ان ذهن نیمههشیار ما رویاهامان را با اشیا مقایسه میکند.
برای مثال در عالم خواب یک آدم افسرده بیشتر خواب تاریکی و آب تیره میبیند، آسمان تیره و آتشسوزی و کابوس میبیند. برعکس افراد خوشحال که در آرامش هستند خواب میبینند که پرواز میکنند یا از باغ گل رد میشوند و آب زلال میبینند. بنابراین اگر کسی خوابهای برهمریخته ببیند این نشانه این نیست که مثلاً اینها توهم است.
خوابها آیینه افکار ناخودآگاه ذهن ما هستند و آن کشمکشهای عاطفی و با دنیای درونی ما در ارتباط مستقیمند. روانشناس در تعبیر کردن خوابها میآید این سنبلها را بررسی میکند و به شخصیت و مشکلات درونی یک فرد ربطش میدهد. فروید معتقد بود که در زندگی انسانها هیچ چیز همینطوری یا بر حسب شانس اتفاق نمیافتد. حتی رویای ما بر اثر انگیزه و ناخودآگاه ماست. برای مثال سربازها بعد از این که جنگ تمام میشود تا سالها خواب جنگ میبینند و هنوز آن خشم را دارند. خب آیا این افسانه است؟
میخواهم بدانم که شما که این نکات را مطرح میفرمایید در این مورد چه نظری دارید؟ از نظرتان خواب عنصر غیرمادی است و نشان این است که در انسان روحی دمیده شده و روحی دارد؟
خزاعی: پدیدهای که در بدن ما انسانها هست و آن را اداره میکند و به ما قدرت تفکر میدهد، اسماش را روح میگذارند. بعضی افراد معتقداند که روح به معنای یک موجود غیرمادی وجود خارجی ندارد و آن چیزی که معتقدان به عالم معنا به عنوان روح میشناسند در حقیقت یک سری فعل وانفعالات عصبی و مغزی است. بنابراین روحی که ما از آن صحبت میکنیم و ادیان به آن باور دارند، ان روح الهی است که در بدن ماست و همیشه آزاد است و درباره آن چالشهای زیادی مطرح است.
علم نه میتواند ثابت کند که روح نیست و نه میتواند ثابت کند که هست. کارل یونگ میگوید اینها خصوصیاتی است که ما از اجدادمان و از نسلهای قبل میگیریم. او میگ.ید هر فرد انسانی نهتنها خصوصیات اجداد خودش را به ارث میبرد بلکه تجربههای آنها را هم از طریق وراثت به دست میآورد. خب این ثابت میکند که یک چیزی هست که میتواند از یک نسل به نسل دیگر برسد. میتوانیم به آن بگوییم «روح».
آقای دکتر کیمیایی حالا من برمی گردم به شما. ایشان میگویند هیچ چیز همین طوری اتفاق نمیافتد و روحی وجود دارد که به هر حال خواب به آن روح مربوط است. آیا همین طور است؟
کیمیایی اسدی: من بارها گفتهام هیچ نهاد و ماهیت و جوهر غیرمادی در انسان و در هیچ جای جهان وجود ندارد، منجمله در خواب. ولی چند موضوع را من روشن کنم. یکی این که تعریف توهم. گفتم که به همه پدیدههایی که در خواب ایجاد میشود توهم میگویند. علتش این است که هر وقت که محرکی خارج از مغز وجود ندارد و مغز دارد به کمک لب جلوی پیشانی محصولاتی تولید میکند که به ادراک میرسند اینها توهمات ایجاد میکنند.
تمام رویاهای خواب در سه مرحله که من گفتم شامل همین تعریف میشوند. یک موضوع دیگری که روانشناسان باید دیگر آن را فراموش کنند، ناخودآگاه فرویدی است. ناخودآگاه فرویدی درواقع همان سیستم حافظه آدم است و هیچ چیز بیش از آن نیست. حتی روان هم جدا از مغز وجود ندارد. از اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که اصلاً هیچ عنصر یا ماهیتی مانند روح هم در کار نیست.
آن اداراکاتی که پیدا میشوند که گویی وجود آدم از این طرف به آن طرف میرود فقط همان توهماتی هستند که در حین خواب با حرکات سریع چشم ایجاد میشوند و اگر کسی معتقد باشد که [اینها] ماهیتی غیرفیزیکی دارد باید ثابت کند، اینها چگونه با مغز ارتباط برقرار میکنند. همان چیزی که حتی فیلسوفی مثل دکارت در آن فرو ماند که چگونه روح با مغز ارتباط پیدا میکند.
اگر فکر میکنید که روحی دارید که در شب به این طرف و آن طرف میرود باید مشخص کنید که آن چگونه ارتباط برقرار میکند و چرا در روز ارتباط برقرار نمیکند و چرا وقتی که خواب هستید اگر دزد به خانهتان بیاید و خانهتان را بزند، این روح که همان اطراف هست شما را خبر نمیکند؟ چرا به آن طرف دنیا میرود ولی خبر ندارد که در اتاق شما چه میگذرد؟
اعتقاد به وجود روح یا غیرفیزیکی بودن رویاهای خواب را باید کنار گذاشت. تعبیر خواب فروید هم اکثراً ساختگی بود. بیشتر داستانهای فروید ساختگی بوده و بعداً هم معلوم شده که آنها را بیشتر خودش ساخته تا این که واقعاً مریضها آنها را گزارش داده باشند. اکثر رویاهایی هم که مردم گزارش میدهند همان محتویاتی است که در ذهن گذشته و باقی میماند و بعدا آنها را گزارش میدهند.
نهتنها روح وجود ندارد بلکه همه چیزهایی که در خواب اتفاق میافتد کاملاً فیزیکی هستند و میشود محتواشان را عوض کرد. اگر شما شربت بنادریل بخورید خوابهاتان خیلی خوشتر میشوند تا اینکه یک شب یک قرص ایندرال یا پروپرانول بخورید.
خانم خزاعی شما پاسخی به این صحبتهای آقای دکتر دارید؟ ایشان معتقد هستند که حتی خوابی که آدمها گزارش میکنند اغلب یک نوع داستانسازی است که میکنند. شما نکتهای دارید که به بحث اضافه کنید؟
خزاعی: آقای دکتر پاک ما را ناامید کردند (میخندد). ببینید دانشمندان روانشناس معتقداند که ذهن خودآگاه ما انسانها مثل جزیرهای است که از درون دریایی سر بر افراشته و ما تنها یک بخش را که بیرون آن است میبینیم ولی قسمت پهناورش که آن منِ اصلی قرار دارد و میتواند زندگی من را کنترل کند زیر آن آب قرار دارد.
برای مثال یک خشمی که ۲۰ سال در درون من بوده، من میتوانم با دیدن یک صورت مشابه، آن را دوباره تازه کنم. یا صورت یک مرد زورگو که در زمان بچگی من را اذیت کرده میتواند در خواب من بیاید و در من اضطراب ایجاد کند.
من حالا برایتان یک مثال میزنم. خانمی از بیماران من میگفت که خواب دیدم به سمت خانهام میروم و یک دفعه یک گرگ به من حمله میکند و پنجهاش را در پشت من فرو میکند و من از شدت وحشت نمیدانم چه کار کنم و چگونه از دست این گرگ فرار کنم و با وحشت از خواب بیدار میشوم. من در جلسه روانکاوی متوجه شدم که این خانم دارد از مریضی سختی رنج میبرد و آن گرگ که در خواب به او حمله کرده و پنجهاش را در پشت او فرو کرده، در ذهن ناخوآگاه و در خواب این خانم همین بیماری است که او نمیداند چگونه از آن رهایی پیدا کند. بنابراین اضطرابهای ما در خواب خودشان را به شکل این سمبلها نشان میدهند.
همه چیز انسانها فیزیکی نیست. الآن دانشمندان زیسنتشناس باور دارند که در دی ان ای یا آن عنصر تشکیلدهنده ژنهای ما انسانها چیزی وجود دارد که به آن نیروی کشش به آینده میگویند. اگر که همه چیز ما فیزیکی است، این قدرت تفکر از کجا پیدا میشود؟ چه قدرتی در ذره تخمک و اسپرم است که مشخص میکند من در دوران بلوغ چه حالتی خواهم داشت و چین و چروکهای من از چه زمان آغاز میشوند و موهای من از چه زمان سفید میشوند و مرگ من در چه زمان اتفاق میافتد؟ چرا من توانایی در برابر این تغییرات را ندارم و فقط نظارهگر هستم؟ چرا انسانی که میتواند به کهکشانها دسترسی پیدا کند هنوز قدرت این را ندارد که زمان مرگ خود را معین کند؟ اگر همه چیز فیزیکی است پس جواب اینها چیست؟ من میخواهم آقای دکتر به من جواب بدهند.
کیمیایی اسدی: انسانها مثل بقیه طبیعت محصول یک جبر لایه لایهای هستند که از سطح کائناتی از روز اول بیگ بنگ شروع شده تا لحظهای که لقاح پیدا میکنیم جبری است. کوروموزمها و ژنهایی که نوزاد اولیه را میسازند به طور جبری تعیین میشوند و انتخابی در آنها نیست.
سرنوشت ما هم سرنوشتی جبری است که باز هم با عواملی تعیین میشود که خارج از کنترل ماست. تنها چیزی که تحت کنترل ماست این است که مغزهامان را تربیت کنیم تا حتی رویاهای خوابمان را هم عوض کنیم. فرض بر اینکه یک چیز خارقالعاده در این جهان یا در وجود ما هست یا یک دریای عمیقی هست که ما مثل حباب روی آن هستیم، اینها فرضیات معنوی هستند که ارزش علمی ندارند و قابل بحث هم نیستند.
آقای دکتر فرمودید که میشود محتوای خواب را تغییر داد. چطور میشود آدمها محتوای خوابهاشان را تغییر دهند؟
کیمیایی اسدی: کافی است که چند از اسن قرصهای خواب را امتحان کنید. شما به اشخاص بگویید که شب شربت بنادریل بخورند. میبینید که کیفیت خواب عوض میشود. یک نفر که عادت ندارد الکل مصرف کند اگر شب الکل مصرف کند و بخوابد، محتوای خوابش عوض میشود. بیشتر داروهایی که در نورالوژی مصرف میکنیم محتوای خواب را عوض میکنند. اگر آدم قبل از خواب مدیتیشن کند خب خوابهاش آرامتر میشود. به این جهت کاملاً میشود محتوای خواب را از طریق شیمیایی عوض کرد.
خزاعی: خب اینها درست است برای این که اینها همه فعل و انفعالات مغز است ولی در علم روانشناسی فرق میکند. روانشناسان گاه سعی میکنند در خواب مصنوعی یا هیبنوتیزم آن خاطرات کودکی را که در ذهن بیمار هست و اذیتاش میکند بیرون بکشند تا بهبود پیدا کند. روانشناس از این روش استفاده میکند که افکار ناخودآگاه رنجآور را به زمان حال بیاورد و بعد شروع میکند به تجزیه و تحلیل خوابهای بیمار تا به او کمک کند.
به نظر شما هم آقای دکتر با خوابها میشود بیماری را درمان کرد؟
کیمیایی اسدی: تنها چیزی که من شنیدهام و علمی است این است که رویاهای خواب، حتی رویاهای وحشتناک و اضطرابآور خودشان درمانکننده هستند. به خاطر این که به این ترتیب آن مدارهایی که باید در روز فعالیت کنند و اضطراب یا وحشت ایجاد کنند در شب فعال میشوند و وقتی مغز بعضی شبکههایش را به کار میاندازد تا مدتی این شبکهها قدرت خودشان را از دست میدهند و آرامش پیدا میکنند.
این تنها چیز علمی است که من خبر دارم از درمان با رویاهای خواب. بقیهاش فقط در رابطه با سیستم حافظه است. روانشناسها واقعا بایستی از به کار بردن اصطلاح ناخودآگاه فرویدی دیگر دست بکشند. چون حتی هیبنوتیزم که فرمودند درواقع زنده کردن حافظه گذشته مریض است. اگر بتوانیم حافظههایی را که خیلی قدیمی هستند و شبکههاشان ضعیف شدهاند با هیبنوز یعنی با خارج کردن محرکهای دیگر [زنده کنیم] مغز را تحریک کردهایم که به انبار حافظههای قدیمیاش دستیابی پیدا کند.
در واقع ناخودآگاه غیرفیزیکی هم وجود ندارد و همین انبار حافظه انسان است. بیشتر روانشناسانی که هنوز دنبالهروی فروید هستند هنوز هم از اصطلاح ناخودآگاه فرویدی استفاده میکنند که کاملاً معنی خودش را از دست داده. فروید اشتباهات زیادی میکرد. نه از فیزیولوژی مغز خبر داشت. نه تصویربرداریهای مغز از خواب را دیده بود. به این جهت تعبیر خوابهایش را هم باید کاملاً کنار گذاشت و با یک نظر علمی وارد خواب و رویاهای خواب و اینها شد.
خانم دکتر خزاعی میخواهم اگر در این مورد توضیح نهایی دارید بفرمایید و جمعبندی شما را بشنویم.
خزاعی: ببینید در علم روانشناسی ما با انسانها سر و کار داریم. انسانها تمام مشکلاتی که در زندگی زمان حالشان دارد همه از تجربیات تلخ گذشتهشان سرچشمه میگیرد و تمام اینها در ذهن ناخودآگاهشان جمع شده و وقتی که به یک مسئله ناخوشایند برمیخورند یک دفعه همه آنها زنده میشود.
حالا ما اگر این تئوری را کنار بگذاریم چطور به انسان مضطرب کمک کنیم؟ انسانها که همهشان از روی علم نیستند. ما انسانها با امید زندگی میکنیم. علم روانشناسی میگوید که در جهان هستی هنوز خیلی چیزها هست که ما نمیدانیم چیست، علم هم نمیداند. مهم این است که انسان بتپاند به خودش کمک کند که در این مدت کوتاهی که در کره زمین است بتواند در آرامش زندگی کند و از این دردها و رنجها خودش را آزاد کند.
و شما معتقد هستید که به انسان از طریق خوابهایش میتوان کمک کرد؟
خزاعی: کاملاً میشود کمک کرد. خوابها میتوانند به ما کمک کنند.
سپاسگزارم اجازه بدهید که جمعبندی آقای دکتر کیمیایی اسدی را بشنویم. میخواهم که جمعبندی شما روی این موضوع متمرکز باشد که آیا با خواب میشود کار بخصوصی کرد و آدمها باید روی خوابشان حساب بخصوصی بکنند؟ چون خیلی از آدمهای معمولی روی خوابهایشان حساب ویژهای ممکن است باز کنند یا معتقد هستند که خوابهایشان ممکن است که آیندهای را توضیح دهد یا حتی پیشبینیای در خواب باشد. مواردی هم بوده که گفتهاند آنچه را که اتفاق افتاده از قبل خواباش را دیدهاند. آیا میتوایند برای این گروه روشن کنید که چهقدر روی محتوای خوابهایشان میتوانند حساب کنند و آن را برای خودشان یک موضوع مهم قلمداد کنند؟
کیمیایی اسدی: در یک کلمه هیچ! من با روانپزشکی و روانشناسی هیچ منازعهای ندارم ولی تعبیر خواب کاملاً یک چیز موهوم است و درآوردن این نمادها کاملاً ساختگی است. باید این تعبیر خوابها را کنار گذاشت. مخصوصاً مردم عادی باید مطلقاً به خوابهایشان اهمیت ندهند. چون فیزیولوژیاش را نمیدانند، پاتولوژیاش را نمیدانند، آسیبشناسیاش را نمیدانند و به این جهت باید اصلاً تعبیر خواب را مردم عادی کنار بگذارند.
من سی سال است که در آمریکا دارم کار نورولوژی میکنم. یک نفر نیامده که از خواب خودش حرف بزند. بعضی از ایرانیهای خودمان که شهرت هم دارند ادعا میکنند که حتی در رویاهاشان خدا یا پیغمبر وارد میشود. اینها همه خواستههای خود آدم است که در آن مرحله آخر خواب به صورت داستان درمیآید و یک عده هم با ادعای پوچ و مخصوصاً بیسوادهایی که از روانشناسی و روانپزشکی چیزی سرشان نمیشود، شروع میکنند و این کارها را تعبیر میکنند. توصیه شدید من این است که اصلاً به رویاهای خوابتان اهمیت ندهید و فراموششان کنید.
خوابهایی که تکرار میشود و به خاطر میماند آنها بیماریزا هستند و آنها هم چیزهایی نیستند که عمه و خاله و دایی و بابابزرگ بتوانند حل و فصلشان کنند یا تعبیرشان کنند و تمام خوابهایی هم که در کتابهای مقدس آمده همهشان اسطوره هستند و بیمعنی. یعنی فقط به خاطر اثبات ادیان این حرفها را درست کردهاند و هیچ کدامشان معنا ندارد.
خیلی سپاسگزارم. دکتر تقی کیمیایی اسدی و دکتر مهرنگ خزاعی این هفته در تابو میزبان شما بودیم.