لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۳:۰۵

چرا حاجی‌زاده نه برکنار شد و نه استعفا داد؟


انتظار عمومی پس از سرنگونی هواپیمای مسافری اوکراینی توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران این بود که امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، استعفا کند یا برکنار شود. اما چرا او نه استعفا داد و نه برکنار شد؟

پاسخ این سؤال به جایگاه نیروی هوافضا در ساختار و توان نظامی جمهوری اسلامی، نگرش شخص آیت‌­الله خامنه‌­ای به جایگاه سپاه در بقا و ماندگاری نظام، کارکردهای نیروی هوافضا در چالش­‌های ایران و آمریکا، و مخالفت رهبر با رواج فرهنگ استعفا بین مسئولان جمهوری اسلامی برمی‌گردد.

برخلاف برخی تصورات رایج، در این میان شخص امیرعلی حاجی‌زاده از اهمیت کمتری برخوردار است.

نیروهای هوافضا و قدس پایه‌­های اصلی قدرت نظامی جمهوری اسلامی

نیرو­های مسلح ایران به لحاظ کلاسیک یک نیروی مسلح قدرتمند به شمار نمی‌روند. عمده هواپیماهای کشور فرسوده و دست‌کم متعلق به پنج دهه قبل هستند. روسیه که جمهوری اسلامی آن را متحد خود می‌داند، در ۲۰ سال گذشته حاضر به فروش هواپیماهای پیشرفته شکاری و بمب‌افکن به ایران نشده است. تلاش‌­های داخلی برای تولید هواپیماهای جنگی قابل استفاده در جنگ نیز هنوز به جای قابل اتکایی نرسیده است.

ناوهای ایران نیز کهنه و فرسوده و متعلق به دست‌کم پنج دهه قبل هستند. ناوچه‌های ساخت داخل نیز هنوز نمی‌توانند اساس و پایه یک نیروی دریایی قوی باشند. قایق‌­های تندرو سپاه پاسداران نیز با وجود آنکه بسیار در مورد توان و کارآمدی آن‌ها تبلیغ و بزرگنمایی می‌شود، بیشتر به عنوان ابزار اذیت و آزار شناورهای بزرگ جنگی دیده می‌شوند و توان آن‌ها برای این‌که بتوانند محور یک قدرت دریایی تأثیر­گذار و یا تعیین‌کننده در یک نبرد دریایی باشند، مورد تردید است.

آیت‌الله خامنه‌ای و سپاه، نیروی قدس و نیروی هوافضا را دو پایه اصلی توان نظامی ایران در یک نبرد نامتقارن ارزیابی می‌کنند و به همین دلیل به رغم خواست عمومی استعفای امیرعلی حاجی‌زاده نادیده گرفته شد.

در این میان، نیروهای زمینی سپاه و ارتش یک نیروی جدی دفاعی تلقی می‌شوند که پیروزی در نبرد زمینی بر آنها آسان به نظر نمی‌رسد، اما در عصر سلاح‌ها و جنگ‌افزارهای هوشمند، هر نیروی زمینی بزرگی ممکن است در حملات موشکی و هوایی به گونه‌ای آسیب ببیند که تا مرز تضعیف جدی و انهدام کامل پیش برود، بدون آنکه حتی یک سرباز دشمن را ببیند.

در این مورد خاص آن‌چنان‌که از اظهارات فرماندهان سپاه و ارتش و رزمایش‌­های آن‌ها بر می‌آید، به نظر می‌رسد نیروهای زمینی جمهوری اسلامی منتظر نبرد زمینی با دشمن از جمله در سواحل جنوبی ایران هستند، در حالی که این تحول مهم در نبردهای قرن بیست و یکمی را نادیده گرفته‌اند که ممکن است روزها و ماه‌ها هدف حملات موشکی و هوایی قرار بگیرند، بدون اینکه وارد نبرد زمینی شوند.

در چنین شرایطی، راهبرد نظامی جمهوری اسلامی طبق اظهارات خود مقامات و فرماندهان سپاه، نبرد نامتقارن است و از نگاه فرماندهان و شخص آیت‌­الله خامنه‌ای، نیروی قدس و نیروی هوافضا محور اصلی نبرد نامتقارن به شمار می‌روند.

اساس نبرد نامتقارن بر این قرار گرفته که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در یک نبرد کلاسیک با ارتش آمریکا (به عنوان قدرتمندترین و مجهزترین ارتش جهان) شانسی برای پیروزی و حتی مقاومت ندارند، مگر آنکه به یک نبرد نامتقارن بپردازند. مفروض اصلی جمهوری اسلامی در این نبرد، به‌کارگیری توان موشکی و گروه‌های نیابتی علیه آمریکا و متحدانش است. نخست، توان یگان موشکی نیروی هوافضا و دوم گروه‌های نیابتی تحت امر نیروی قدس.

در چنین وضعیتی، در سال‌های اخیر قاسم سلیمانی و امیرعلی حاجی‌زاده، به عنوان فرماندهان نیروهای قدس و هوافضا، نه تنها برای جمهوری اسلامی مهم بلکه دارای اهمیت راهبردی بوده‌اند. پس از کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، فرمانده ارشد حشد الشعبی عراق، در حمله هوایی آمریکا، یکی از این دو نماد قدرت جمهوری اسلامی یعنی نیروی قدس (سلیمانی) و گروه‌­های نیابتی آن (ابومهدی مهندس) مورد آسیب جدی قرار گرفت.

آیت‌­الله خامنه­‌ای به عنوان فرمانده کل قوا با تعیین فوری سرتیپ اسماعیل قاآنی به جای قاسم سلیمانی و تأکید بر ادامه برنامه­‌های گذشته نیروی قدس، کوشید این پیام را منتقل کند که نیروی قدس و گروه‌های نیابتی آن همانند گذشته قدرتمند هستند و یک ابزار مهم نظامی و سیاست منطقه‌ای ایران در خاورمیانه خواهند بود.

با وجود این، هم رهبر جمهوری اسلامی و هم رقبا و دشمنان آن می‌دانند که نیروی قدس با کشته شدن قاسم سلیمانی از سوی آمریکا ضربه‌ای سنگین و گیج‌کننده دریافت کرده و توان آن دست‌کم در کوتاه‌مدت به لحاظ روانی و فرماندهی کاهش یافته است.

در چنین شرایطی حفظ پایه دوم قدرت نظامی جمهوری اسلامی یعنی توان موشکی سپاه پاسداران تحت فرماندهی امیرعلی حاجی‌زاده، برای جمهوری اسلامی و رهبر آن حیاتی شده و اهمیت راهبردی مضاعفی پیدا کرده است. اهمیتی بیش از زمانی که سلیمانی زنده بود.

برکناری فرمانده نیروی هوا فضا از سوی رهبر جمهوری اسلامی می‌توانست از نگاه حکومت تعبیر به تبر زدن بر ریشه نیروی هوافضا در کنار ضربه زدن آمریکا به نیروی قدس تعبیر شود.

نیروی قدس که آسیب دید، قرار بود نیروی هوافضای سپاه پاسداران وارد میدان شود و ضربه آمریکا به نیروی قدس، سپاه و نظام را تا حد امکان تلافی کند. اما درست همان شبی که نیروی هوافضای سپاه تلاش کرد قدرت موشکی جمهوری اسلامی را به رخ آمریکا بکشد، یک هواپیمای مسافری اوکراینی را نیز سرنگون کرد و باعث مرگ ۱۷۶ غیرنظامی شد. اقدامی که معادله را به ضرر سپاه و حاجی‌زاده و نظام تغییر داد.

آیت­‌الله خامنه‌­ای و سپاه آماده شده بودند حمله موشکی به پایگاه آمریکا را حتی به رغم عدم تناسب آن با کشته شدن قاسم سلیمانی، به عنوان یک پیروزی بزرگ در نبرد نامتقارن اعلام کنند. با این حال، سرنگونی هواپیمای اوکراینی از سوی نیروی هوافضا و انکار چندروزه آن و بازتاب به شدت منفی آن بین مردم ایران، وجهه و اعتبار این نیرو و فرمانده آن را در اذهان عمومی به شدت کاهش داد و اعتبار این نیرو و پدافند را نیز در حوزه نبرد نامتقارن و محافل کارشناسی نظامی و بین‌المللی زیر سؤال برد.

در چنین شرایطی در حالی که فرمانده نیروی قدس کشته شده بود و این نیروی به طور جدی تضعیف شده بود، برکناری فرمانده نیروی هوافضا از سوی رهبر جمهوری اسلامی می‌توانست از نگاه حکومت تعبیر به تبر زدن بر ریشه نیروی هوافضا در کنار ضربه زدن آمریکا به نیروی قدس تعبیر شود.

آیت‌­الله خامنه­‌ای برکناری حاجی‌زاده را (که در ۱۰ سال گذشته فرمانده نیروی هوافضای سپاه بوده) بعد از کشته شدن سلیمانی پذیرش دو ضربه متوالی به شبکه فرماندهی نیروی قدس و نیروی هوافضا به عنوان دو پایه اصلی توان نظامی جمهوری اسلامی در برابر آمریکا ارزیابی می‌کرد و به رغم خواست عمومی به سمت چنین تصمیمی نرفت. بویژه آنکه هر لحظه امکان شروع این نبرد در هفته‌های گذشته وجود داشته است.

جایگاه سپاه و فرماند­هان آن در بقا و ماندگاری نظام

سپاه در ۴۰ سال گذشته رکن اصلی حفظ بقا و ماندگاری جمهوری اسلامی بوده است. بسیاری از احزاب و گروه‌های منتقد و مخالف نظام توسط سپاه از صحنه سیاست ایران حذف شده‌اند. سپاه در جنگ ایران و عراق هم از ارکان اصلی بقای جمهوری اسلامی بود و بعد از جنگ نیز روز به روز بر نقش و جایگاه و نفوذ آن در سیاست داخلی و خارجی کشور افزوده شد.

سرکوب اعتراضات خیابانی به طور خاص از ۸۸ به بعد، سپاه و پاسداران (یگان ویژه نیروی انتظامی) را به مهم‌ترین بازیگر حافظ نظام در کنار رهبری تبدیل کرد. اعتراضات آبان ۹۸ و حجم خشونتی که سپاه پاسداران در سرکوب معترضان به کار گرفت، نشان داد نظام که مشروعیت و مقبولیت آن روز به روز در حال کاهش است، عمدتاً با تکیه بر سرنیزه سپاه و سرداران بقای خود را حفظ کرده است.

در چنین شرایطی آیت­‌الله خامنه‌­ای، سپاه و فرماندهانش را رکن اصلی ماندگاری حکومت ۳۰ ساله خود می‌بیند و اقدامی نمی‌کند که سپاه و فرماندهان آن را تضعیف و مخالفان و منتقدان سپاه را تقویت کند. او نه تنها هر نوع انتقاد و ایراد از سپاه و فرماندهانش را نمی‌پذیرد، بلکه برعکس توان و اراده خود را در تقویت هرچه بیشتر آن‌ها به کار می‌گیرد.

از نگاه رهبر جمهوری اسلامی حمله به سپاه، حمله به نظام و رهبری و تضعیف سپاه، تضعیف نظام و رهبری تلقی می‌شود. نتیجه چنین نگرشی این است که او تاکنون حتی در یک مورد نیز از سپاه و فرماندهان سپاه به طور علنی انتقاد نکرده است. (امری که تنها مورد مشابه آن حمایت‌های تام و تمام رهبری از شورای نگهبان به عنوان دروازه‌بان اصلی نظام انتخاباتی و معمار انتخابات غیرآزاد در کشور است).

بر اساس این نگرش، اصولاً در ذهنیت آیت‌­الله خامنه‌­ای برکناری هیچیک از فرماندهان ارشد سپاه در نتیجه فشار افکار عمومی جایی ندارد زیرا چنین امری را تسلیم شدن نظام به فشارها می‌داند که می‌تواند گام به گام آن را تا مرز سقوط و فروپاشی ببرد. چنین قاعده‌ای بر روابط رهبری و همه فرماندهان سپاه حاکم است و فقط خاص حمایت او از امیرعلی حاجی‌زاده نیست.

مخالفت رهبر با استعفای ناشی از پذیرش اشتباه

از طرف دیگر با وجود انتقادات گسترده عمومی از حاجی‌زاده و سپاه، آیت‌­الله خامنه‌ای با فشار افکار عمومی برای استعفای احتمالی او نیز همراه نشد. علاوه بر دلایل پیش‌گفته، یک دلیل دیگر این امر آن است که اصولاً در فرهنگ سیاسی رهبری و جمهوری اسلامی، پذیرش اشتباه و قبول مسئولیت آن و استعفای ناشی از آن یک پدیده نادر است و در مورد فرماندهان سپاه پاسداران و مقامات ارشد اگر بی‌سابقه نباشد، نادر است.

یک فرض مشهور در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی وجود دارد که استعفا در چنین شرایطی یک پدیده لوس غربی و نوعی فرار از مسئولیت است. ضمن اینکه اصولا جمهوری اسلامی خیلی قائل به پذیرش اشتباهات خود تا حد امکان نیست و پذیرش اشتباه را نوعی عقب‌نشینی در برابر مردم تلقی می‌کند.

از نگاه رهبر جمهوری اسلامی حمله به سپاه، حمله به نظام و رهبری و تضعیف سپاه، تضعیف نظام و رهبری تلقی می‌شود.

درست در همین چارچوب، آیت‌­الله خامنه‌ای محور سخنانش در خطبه‌های نماز جمعه پس از کشته شدن قاسم سلیمانی را بر تمجید از سپاه و سلیمانی و حمله موشکی نیروی هوافضای سپاه به پایگاه آمریکا قرار دارد و سرنگونی هواپیمای اوکراینی از سوی نیروی هوافضای سپاه و کشته شدن ۱۷۶سرنشین آن را موضوعی فرعی دید و حتی به ضرورت تشکیل دادگاه برای مسببان آن اشاره نکرد. آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌خواهد با تسلیم شدن به خواست استعفای حاجی‌زاده، سپاه و نیروی هوافضای سپاه و در واقع نظام و پایه‌های قدرت خود را تضعیف کند.

بر اساس این نگرش و مقدمات حتی به نظر می‌رسد آیت‌­الله خامنه‌­ای آماده شده بود پس از اهدای نشان فتح به سرتیپ پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۹۲ و به علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه در سال ۹۴ (به دلیل توقیف شناورها و تفنگداران آمریکایی)، پس از حمله موشکی نیروی هوافضای سپاه به پایگاه عین‌الاسد نیز یک نشان فتح به امیرعلی حاجی‌زاده اهدا کند.

اگر چه سرنگونی هواپیمای مسافری از سوی سپاه و خشم عمومی از این اقدام و انکار و دروغ بعد از آن همه برنامه‌های جمهوری اسلامی را بر هم زد و مانع چنین اقدام احتمالی از سوی رهبر جمهوری اسلامی شد، با این وجود بعید نیست بعدها که آب از آسیاب افتاد و فشار افکار عمومی بر سپاه و نیروی هوافضا و شخص حاجی‌زاده کمتر شد بار دیگر اهدای این نشان به او به عنوان فرماندهی که به خواست رهبر به پایگاه آمریکا حمله کرده مورد توجه قرار گیرد.

بویژه آنکه جمهوری اسلامی بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی خود را نیازمند به خلق چهره تبلیغاتی و نمادسازی جدید می‌داند. بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی هم اینک در شبکه‌های اجتماعی معتقدند که حاجی‌زاده، با پذیرش مسئولیت سرنگونی، آبروی خود را فدای جمهوری اسلامی کرده و اعتباری مانند قاسم سلیمانی برای او قائل‌اند. اگر چه در قطب مخالف، از نگاه مخالفان جمهوری اسلامی، حاجی‌زاده و سلیمانی نمادهای سرکوب در داخل و تروریسم در خارج به شمار می‌روند.

XS
SM
MD
LG