اگر صحن جامعه رستوران حکومتها باشد، زندان مثل آشپزخانه آنهاست. صحن رستوران معمولا بهداشتیتر از آشپزخانه نگه داشته میشود (مگر استثنائاتی!)
سه دهه است که درباره وضعیت زندانها و زندانیان در ایران نوشته میشود و «افشاگری» صورت میگیرد. وگاه مردان و زنان با صداقت و شجاعی هم پیدا میشوند که فداکارانه نیشتر به این زخم میزنند، شاید التیامی صورت گیرد، هر چند خود باید هزینه این کارشان را گاه با زخمی شدنشان بپردازند.
سلسله مباحث رادیو فردا درباره سلول انفرادی، نیز گنجینه گرانبهایی در همین رابطه است و بخش مهمی از حافظه تاریخی رنجها و مرارتهایی که فرزندان این سرزمین برای نیل به آزادی و عدالت و سر بلندی مملکتشان تحمل کردهاند را مستندسازی میکند و در رده یکی از تاریخ شفاهیهای خوب و ماندگار درخواهد آمد...
وضعیت بازجویی از متهمان عقیدتی – سیاسی، نحوه اعترافگیری اجباری و آمادهسازی برخی از آنها برای حضور در دادگاههای نمایشی و نیز شرایط رفاهی – روانی سخت و دشوار بسیاری از زندانهای کشور امروزه روشنتر از آن است که نیاز به مرور مجدد من داشته باشد.
این مجموعه سیاه ناشی از تداوم سنت و انباشت تجارب جناحهای تندرو و امنیتی از یک سو و مبانی فکری – سیاسی حاکمان در رابطه با زندان و زندانیان از سوی دیگر است. آنها از دیرباز به متهمان با دید سپاه یزید و عنصر دشمن و یا مخل ثبات نظام خویش و منافع سیاسی – اقتصادی خود مینگرند.
در هر حال «نفرت» و «تحقیر» درونمایه اصلی این نگاه است. و خط برخورد با متهمان نیز عمدتا بر انتقام و تنبیه (و نه حتی به گمان خود اصلاح) قرار دارد. شکنجه، تحقیر و تضییق حقوق رفاهی – سیاسی متهمان فکری – سیاسی از این آبشخور سیراب شده و میشود.
البته این هم واقعیتی است که بنا به دلایل مختلف از جمله رشد تصاعدی رسانههای جمعی و روشنگری و افشاگری درباره وضعیت زندانیان، پیگیری و مقاومت خانوادههای زندانیان، فشارهای افکار عمومی جهانی و نهادهای بینالمللی، حساسیت و پیگیری محافل حقوق بشری داخلی و خارجی، موضعگیری برخی دولتها و... و از جمله افزایش سن و تجربه مدیریتی خود مسئولان حکومتی در این حوزه و بالاخره تغییر مشیهای سیاسی و مبارزاتی مسلط از برخوردهای تند و نظامی به برخوردهای مدنی و مطبوعاتی و مطالبه محور و... که خود به خود متهم را در موضع مظلومیت بیشتری قرار داده و رابطه متقابل و دیالکتیکی متهم – بازجو را تحت تأثیر مشی خود قرار میدهد.
وضعیت بازجوییها و زندانها در یکی، دو دهه اخیر (بجز مواردی خاص) عموماً بهتر از دهه ۶۰ است. هر چند برخورد فیزیکی و شکنجه جسمانی در دهه اخیر (و به ویژه پس از اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ و دوره جنبش سبز) هم چنان وجود دارد، اما وجه غالب بازجوییها را شکنجه سفید و روانی تشکیل میدهد و انعکاس اخبار و حساسیت افکار عمومی درباره وضعیت زندانها و زندانیان نیز باعث میشود وضعیت بندهای عمومی زندانها نیز در مجموع بهتر از دهه ۶۰ باشد.
تنها به یک نمونه اشاره کنم. در دهه ۶۰ (و مشخصا در سال ۶۵) در بند آموزشگاه زندان اوین که شامل ۶ بند بود، یکی از اتاقهای بند ۱ (یعنی اتاق ۳۸) به زندانیانی اختصاص یافته بود که بنا به شرایط سخت بازجویی و یا زندان، تعادل روانیشان را از دست داده بودند. و حتی بین بچهها به شوخی و جدی اصطلاح «سی و هشتی» شدن کنایه از دیوانگی و از دست دادن تعادل روانی به کار میرفت.
گاه برخی افراد سالم را نیز به عنوان تنبیه به آن اتاق میفرستادند. یکی از آنها حکایات فاجعهباری از وضعیت زندگی در این اتاق نقل میکرد. و غمگنانه اینکه بعدا هم که این اتاق منحل شد و افراد آن به داخل بندها آمدند و زندانیان خود از آنها مراقبت میکردند، اما این پایان ماجرا نبود و برخی از آنها در جریان اعدامهای سال ۶۷ اعدام شدند.
حال ذکر اینکه وضعیت زندانها با همه فشارها، تضییقات و حتی فجایعشان اینک «نسبت» به گذشته بهبود یافته به هیچ وجه به این معنا نیست که اینک زندانیان تحت فشارهای مختلف «ضدانسانی» برای اعترافات دروغ قرار نمیگیرند و یا وضعیت زندانیان در برخی زندانها (همچون کهریزک یا قرچک و اهواز و...) «فاجعهبار» نیست.
بلکه منظور مقایسه نسبی این سیر است و نشانهای از موفقیت مبارزه و تلاش برای کاستن از رنج و مرارت زندانیان و یا رعایت حداقل حقوق قانونی متهمان در هنگام بازجویی و هنوز تا رعایت «حداقل» استانداردهای بینالمللی فاصله زیادی وجود دارد. بویژه با هر چه مدنیتر و مردمیتر شدن مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت در کشور و بیحربهتر شدن حاکمان در برخورد با مخالفان و مضحکتر شدن اتهامات و برچسبها، «احساس» فشار و مظلومیت در متهمان بیش از پیش خواهد بود.
نگارنده که ۵ بار در سالها و دورههای مختلف بازجویی پس داده و شاهد این وضعیت بوده در سال ۷۹ به بازجوی پرونده در زندان ۵۹ سپاه (عشرتآباد) میگفتم: در آن هنگام برای اقرار به کارهای کرده (و نکرده) میزدند و حالا شما فقط برای اعتراف به کارهای نکرده میزنید!
اما با مقایسه دورههای مختلف زندان و نحوه برخورد با متهمان (چه در بازجویی و چه در دوران حبس در بندهای عمومی) است که میتوان به تأثیرگذاری نسبی روشنگری، افشاگری و مبارزه برای بهبود وضع زندانیان پی برد و به ضرورت ادامه آن تأکید کرد.
در این راستا اما؛ باید به یک نکته مهم و استراتژیک که برآمده از همین تجارب و مبارزات در ایران و جهان است، موکداً توجه نمود و آن اینکه گاه روشنگری علیه حکومتها درباره نحوه برخورد با متهمان سیاسیشان ضمن افشاگری ماهیت یا کارکرد غیرقانونی و غیرانسانی آنها؛ کارکرد وارونهای نیز پیدا میکند و آن تزریق ترس زیر پوست جامعه و کنشگران سیاسی است.
به یاد دارم ابوایاد یکی از تئوریسینها و طراحان استراتژیک مبارزات مردم فلسطین مطرح میکرد ما بعد از تعرض اسرائیلیها به برخی زنان چریک در جنبش فلسطین دست به افشاگری وسیع علیه اسرائیل زدیم و اعتبار و حیثیت آن را در جهان زیر سؤال برده و خدشهدار کردیم، اما از این طرف هم ناگهان شاهد بودیم که خانوادهها از اینکه دخترانشان جذب مبارزه شوند جلوگیری میکردند.
بدین ترتیب در حالی که موارد تعرض استثنایی بود اما بدین ترتیب و خود به خود ترسی به کل جامعه تزریق شد.
من خود در سالهای اخیر علاوه بر موارد عام، به طور خاص در دو مورد شاهد کارکرد این مکانیسم روانی بودم. یک بار یک نشریه دانشجویی وقتی میخواست مصاحبهای بگیرد یکی از سؤالهایش که از قضا پرسشگر با تأکید و حرارت خاصی هم میپرسید این بود که به علت فشارها و سرکوبها و اخبار زندانها، خانوادههای دانشجویان کنترل و نظارت بیشتری بر آنها میکنند و بچههایشان را از فعالیت سیاسی حذر میدهند و باز میدارند. ما با خانوادهها چگونه برخورد کنیم و...
و یک بار هم وقتی میهمان یک مراسم عروسی بودیم که هم زمان شنیدیم در برخی مناطق شهر تظاهرات است. در اثنای مهمانی فرزند یکی از میهمانان با تلفن خبر داد که برادرش را در میدان ونک دستگیر کردهاند و داخل ماشینی انداختهاند تا به زندان ببرند.
پدر خانواده با عجله رفت که کاری بکند (و البته توانست با تمهیداتی فرزندش را از ماشین مأموران پیاده کند و نجات دهد. هر چند کتکهای شدیدی که در همین فاصله به او زده بودند تا بدانجا بود که یکی از علل معافیت او از سربازی در ماههای بعد شد!) من که مادر خانواده را به خانه رساندم در طول راه شاهد بودم که چگونه به خاطر فرزندش بیتاب و مضطرب است و هم چون مرغ پروبال سوختهای آرام و قرار ندارد و به سختی توانستم اندکی او را آرام کنم و دلداری دهم. این مادر نگران مرتب به وضعیت زندانها و کهریزک اشاره میکرد...
بنابراین همگان و بویژه اصحاب رسانه باید این دقت را داشته باشند که با اخبار مربوط به زندانها به صورت معقول و واقعگرایانه برخورد کنند.
وضع زندانهای ایران به حد کافی بد و منفی هست از این رو نیاز به هیچ اغراق و یا پرداخت بیش از اندازه ندارد. اگر هدف از روشنگری در مورد زندانها تنها افشاگری علیه حکومت باشد، آنگاه شاید از نظر برخی هر چه آتشاش تندتر شود، ایراد نداشته باشد.
اما به نظر میرسد برخورد مسئولانه و استراتژیک با این امر اقتضا میکند که در ضربه زدن به حکومت، به طور ناخواسته به جامعه مدنی و سیاسی و کنشگران آن و به مبارزه برای آزادی و دموکراسی با تزریق ترس زیر پوست جامعه ضربه زده نشود.
در اینجا ما بین وظایف اخلاقی (و مکاتب اخلاقی) گوناگونی قرار میگیریم. هم باید ظلم در حق «انسان» را آشکار کنیم حال هر پیامدی که میخواهد داشته باشد (مکتب اخلاقی وظیفهگرا) و هم باید از رنج و مرارت زندانیان بکاهیم (مکتب اخلاقی نتیجهگرا) و هم باید مانع تزریق ترس به جامعه شویم (باز مکتب اخلاقی نتیجهگرا). هم چنان که میخواهیم انسانی حساس به رنج و مرارت دیگر انسانها باشیم، چه زندانیان و چه کل مردمان جامعه (مکتب اخلاقی فضیلتگرا).
شاید جمع کردن و تلفیق همه این وظایف و نتایج همراه با یک زیست اخلاقی دشوار باشد اما باید برای رعایت تعادل و تعقل در این باب کوشید.
امروزه برنامه تلویزیونی نود در فضای مجازی نیز طرفداران زیادی دارد. به این خاطر مثال زدن از آن بیجا نیست. اگر برنامه ۹۰، از کل یک مسابقه ۹۰ دقیقهای فوتبال، تنها حاشیههای مسابقه و یا صحنههای زد و خورد و صحنههای داوری را نشان دهد، مخاطبی که در استادیوم نبوده فکر میکند ۹۰ دقیقه بازیکنان یکدیگر را میزدهاند! و اگر تنها صحنههای حساس و جالب و گلهای مسابقه که دستچینی از ۹۰ دقیقه بازی است را نشان دهد باز مخاطب ممکن است فکر کند سراسر بازی این قدر زیبا و جذاب بوده است. در حالی که مسابقه واقعی نه آن بوده و نه این.
در مورد صحنههای بازجویی و زندان و... نیز داستان به همین شکل است. ارائه تصویر از آنها (علیرغم اینکه در اجزاء همه صحنهها واقعی هم باشد) نباید مخاطب را به این ذهنیت برساند که لحظه لحظه «کل» بازی هم همین حکایت را دارد.
کسانی که خود بازجویی و زندان را تجربه کردهاند میدانند که دوران بازجویی، با همه فراز و نشیبها و سختیها و فشارهایش بخشی از دوران زندان است و دوران حبس در زندان (های عمومی) نیز زشت و زیبای خودش را دارد و در سختترین و بدترین شرایط هم این طور نیست که، روزها و هفتهها و سالها، صبح تا شب زندانی را گرسنگی میدهند و کتک میزنند و...!
این تصویر سادهسازانه به شدت تأثیر و کارکردی معکوس، علیرغم نیت و خواسته مروجانش دارد.
در ارائه این نحوه تصاویر از زندانها، جدا از قصد تغییر وضعیت زندانیان، بیاطلاعی و بیتجربگی، خشم و نفرت علیه حکومت و...؛ گاه عوامل فرعی نیز نقشآفرینی میکند که قابل ملاحظه است مانند اغراق در فشارهای وارده بر یک زندانی برای توجیه اعترافات یا نحوه برخورد او در بازجویی یا نمایشات مضحک دادگاهها، توسط دیگران و بویژه خانواده یا دوستان وی.
البته باز نیاز به توضیح نیست که این امر نافی فشارهای غیرانسانی نیست که بر برخی از زندانیان برای انجام این اعترافات وجود داشته است. اما در سالیان اخیر نیز شاهد بودیم از سوی آشنایان برخی از زندانیان حکایات اغراقشدهای مطرح میشد که پس از آزادی آنها معلوم میشد گمانهزنیهایی بیش برای توضیح برخی رفتارهای آن زندانیان نبوده است. و همینطور است برخی اغراقها از سوی افراد کمتر شناخته شده و یا افراد احساسی اهل غلو که بعضا برای شناخته شدن (وگاه گرفتن روادید از دیگر کشورها) بدون احساس مسئولیت نسبت به تبعات و پیامدهای حرفهایشان صورت میگیرد.
در پایان باز باید تصریح کرد وضعیت امنیتی – قضایی حاکمیت ایران در برخورد با متهمان عقیدتی – سیاسی بدتر از آن است که نیاز به اغراق داشته باشد. و بر اساس یک تجربه زیسته فردی باید تأکید کنم هر نوع روشنگری درباره وضعیت زندانیان و زندانها باید بیشتر به «قصد» نجات زندانیان و بهبود رنج و مرارتهای آنها باشد، تا صرفا افشاگری علیه حاکمان که حناشان بیرنگتر از این حرفهاست.
هم چنین باید تصویری واقعگرا و نه فشرده شده و انگیزهزدا از این وضعیت به دست داد. تجربه ادامه کنش کنشگران راه آزادی و عدالت که بارها زندانها از آنها پر و خالی شده نشان میدهد که «انسان» آگاه و هدفمند قدرت تطبیق با هر شرایط دشواری را دارد و این درس بزرگ را به ارمغان میآورد که «سختیها میگذرد و خاطراتاش، به شیرینی!، به یاد میماند».
در طول این سالیان انسانهای زیادی بودهاند که با لولای در سلولهای انفرادی و درهای بزرگ زندان نجوا کردهاند که «تو یک روز برای من خواهی چرخید». و همین اتفاق هم افتاده است.
----------------------------------------------------------------------------------
رضا علیجانی زندانی سیاسی در سه دهه ۶۰ -۷۰ و ۸۰ خورشیدی بود که در کارنامه سیاسیاش هفت سال زندان ثبت شده است، او بیش از یک سال از این دوران را در انفرادی به سر برد که شش ماه آن به صورت پیوسته بود.
سه دهه است که درباره وضعیت زندانها و زندانیان در ایران نوشته میشود و «افشاگری» صورت میگیرد. وگاه مردان و زنان با صداقت و شجاعی هم پیدا میشوند که فداکارانه نیشتر به این زخم میزنند، شاید التیامی صورت گیرد، هر چند خود باید هزینه این کارشان را گاه با زخمی شدنشان بپردازند.
سلسله مباحث رادیو فردا درباره سلول انفرادی، نیز گنجینه گرانبهایی در همین رابطه است و بخش مهمی از حافظه تاریخی رنجها و مرارتهایی که فرزندان این سرزمین برای نیل به آزادی و عدالت و سر بلندی مملکتشان تحمل کردهاند را مستندسازی میکند و در رده یکی از تاریخ شفاهیهای خوب و ماندگار درخواهد آمد...
وضعیت بازجویی از متهمان عقیدتی – سیاسی، نحوه اعترافگیری اجباری و آمادهسازی برخی از آنها برای حضور در دادگاههای نمایشی و نیز شرایط رفاهی – روانی سخت و دشوار بسیاری از زندانهای کشور امروزه روشنتر از آن است که نیاز به مرور مجدد من داشته باشد.
این مجموعه سیاه ناشی از تداوم سنت و انباشت تجارب جناحهای تندرو و امنیتی از یک سو و مبانی فکری – سیاسی حاکمان در رابطه با زندان و زندانیان از سوی دیگر است. آنها از دیرباز به متهمان با دید سپاه یزید و عنصر دشمن و یا مخل ثبات نظام خویش و منافع سیاسی – اقتصادی خود مینگرند.
در هر حال «نفرت» و «تحقیر» درونمایه اصلی این نگاه است. و خط برخورد با متهمان نیز عمدتا بر انتقام و تنبیه (و نه حتی به گمان خود اصلاح) قرار دارد. شکنجه، تحقیر و تضییق حقوق رفاهی – سیاسی متهمان فکری – سیاسی از این آبشخور سیراب شده و میشود.
البته این هم واقعیتی است که بنا به دلایل مختلف از جمله رشد تصاعدی رسانههای جمعی و روشنگری و افشاگری درباره وضعیت زندانیان، پیگیری و مقاومت خانوادههای زندانیان، فشارهای افکار عمومی جهانی و نهادهای بینالمللی، حساسیت و پیگیری محافل حقوق بشری داخلی و خارجی، موضعگیری برخی دولتها و... و از جمله افزایش سن و تجربه مدیریتی خود مسئولان حکومتی در این حوزه و بالاخره تغییر مشیهای سیاسی و مبارزاتی مسلط از برخوردهای تند و نظامی به برخوردهای مدنی و مطبوعاتی و مطالبه محور و... که خود به خود متهم را در موضع مظلومیت بیشتری قرار داده و رابطه متقابل و دیالکتیکی متهم – بازجو را تحت تأثیر مشی خود قرار میدهد.
وضعیت بازجوییها و زندانها در یکی، دو دهه اخیر (بجز مواردی خاص) عموماً بهتر از دهه ۶۰ است. هر چند برخورد فیزیکی و شکنجه جسمانی در دهه اخیر (و به ویژه پس از اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ و دوره جنبش سبز) هم چنان وجود دارد، اما وجه غالب بازجوییها را شکنجه سفید و روانی تشکیل میدهد و انعکاس اخبار و حساسیت افکار عمومی درباره وضعیت زندانها و زندانیان نیز باعث میشود وضعیت بندهای عمومی زندانها نیز در مجموع بهتر از دهه ۶۰ باشد.
تنها به یک نمونه اشاره کنم. در دهه ۶۰ (و مشخصا در سال ۶۵) در بند آموزشگاه زندان اوین که شامل ۶ بند بود، یکی از اتاقهای بند ۱ (یعنی اتاق ۳۸) به زندانیانی اختصاص یافته بود که بنا به شرایط سخت بازجویی و یا زندان، تعادل روانیشان را از دست داده بودند. و حتی بین بچهها به شوخی و جدی اصطلاح «سی و هشتی» شدن کنایه از دیوانگی و از دست دادن تعادل روانی به کار میرفت.
گاه برخی افراد سالم را نیز به عنوان تنبیه به آن اتاق میفرستادند. یکی از آنها حکایات فاجعهباری از وضعیت زندگی در این اتاق نقل میکرد. و غمگنانه اینکه بعدا هم که این اتاق منحل شد و افراد آن به داخل بندها آمدند و زندانیان خود از آنها مراقبت میکردند، اما این پایان ماجرا نبود و برخی از آنها در جریان اعدامهای سال ۶۷ اعدام شدند.
حال ذکر اینکه وضعیت زندانها با همه فشارها، تضییقات و حتی فجایعشان اینک «نسبت» به گذشته بهبود یافته به هیچ وجه به این معنا نیست که اینک زندانیان تحت فشارهای مختلف «ضدانسانی» برای اعترافات دروغ قرار نمیگیرند و یا وضعیت زندانیان در برخی زندانها (همچون کهریزک یا قرچک و اهواز و...) «فاجعهبار» نیست.
بلکه منظور مقایسه نسبی این سیر است و نشانهای از موفقیت مبارزه و تلاش برای کاستن از رنج و مرارت زندانیان و یا رعایت حداقل حقوق قانونی متهمان در هنگام بازجویی و هنوز تا رعایت «حداقل» استانداردهای بینالمللی فاصله زیادی وجود دارد. بویژه با هر چه مدنیتر و مردمیتر شدن مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت در کشور و بیحربهتر شدن حاکمان در برخورد با مخالفان و مضحکتر شدن اتهامات و برچسبها، «احساس» فشار و مظلومیت در متهمان بیش از پیش خواهد بود.
نگارنده که ۵ بار در سالها و دورههای مختلف بازجویی پس داده و شاهد این وضعیت بوده در سال ۷۹ به بازجوی پرونده در زندان ۵۹ سپاه (عشرتآباد) میگفتم: در آن هنگام برای اقرار به کارهای کرده (و نکرده) میزدند و حالا شما فقط برای اعتراف به کارهای نکرده میزنید!
اما با مقایسه دورههای مختلف زندان و نحوه برخورد با متهمان (چه در بازجویی و چه در دوران حبس در بندهای عمومی) است که میتوان به تأثیرگذاری نسبی روشنگری، افشاگری و مبارزه برای بهبود وضع زندانیان پی برد و به ضرورت ادامه آن تأکید کرد.
در این راستا اما؛ باید به یک نکته مهم و استراتژیک که برآمده از همین تجارب و مبارزات در ایران و جهان است، موکداً توجه نمود و آن اینکه گاه روشنگری علیه حکومتها درباره نحوه برخورد با متهمان سیاسیشان ضمن افشاگری ماهیت یا کارکرد غیرقانونی و غیرانسانی آنها؛ کارکرد وارونهای نیز پیدا میکند و آن تزریق ترس زیر پوست جامعه و کنشگران سیاسی است.
به یاد دارم ابوایاد یکی از تئوریسینها و طراحان استراتژیک مبارزات مردم فلسطین مطرح میکرد ما بعد از تعرض اسرائیلیها به برخی زنان چریک در جنبش فلسطین دست به افشاگری وسیع علیه اسرائیل زدیم و اعتبار و حیثیت آن را در جهان زیر سؤال برده و خدشهدار کردیم، اما از این طرف هم ناگهان شاهد بودیم که خانوادهها از اینکه دخترانشان جذب مبارزه شوند جلوگیری میکردند.
بدین ترتیب در حالی که موارد تعرض استثنایی بود اما بدین ترتیب و خود به خود ترسی به کل جامعه تزریق شد.
من خود در سالهای اخیر علاوه بر موارد عام، به طور خاص در دو مورد شاهد کارکرد این مکانیسم روانی بودم. یک بار یک نشریه دانشجویی وقتی میخواست مصاحبهای بگیرد یکی از سؤالهایش که از قضا پرسشگر با تأکید و حرارت خاصی هم میپرسید این بود که به علت فشارها و سرکوبها و اخبار زندانها، خانوادههای دانشجویان کنترل و نظارت بیشتری بر آنها میکنند و بچههایشان را از فعالیت سیاسی حذر میدهند و باز میدارند. ما با خانوادهها چگونه برخورد کنیم و...
و یک بار هم وقتی میهمان یک مراسم عروسی بودیم که هم زمان شنیدیم در برخی مناطق شهر تظاهرات است. در اثنای مهمانی فرزند یکی از میهمانان با تلفن خبر داد که برادرش را در میدان ونک دستگیر کردهاند و داخل ماشینی انداختهاند تا به زندان ببرند.
پدر خانواده با عجله رفت که کاری بکند (و البته توانست با تمهیداتی فرزندش را از ماشین مأموران پیاده کند و نجات دهد. هر چند کتکهای شدیدی که در همین فاصله به او زده بودند تا بدانجا بود که یکی از علل معافیت او از سربازی در ماههای بعد شد!) من که مادر خانواده را به خانه رساندم در طول راه شاهد بودم که چگونه به خاطر فرزندش بیتاب و مضطرب است و هم چون مرغ پروبال سوختهای آرام و قرار ندارد و به سختی توانستم اندکی او را آرام کنم و دلداری دهم. این مادر نگران مرتب به وضعیت زندانها و کهریزک اشاره میکرد...
بنابراین همگان و بویژه اصحاب رسانه باید این دقت را داشته باشند که با اخبار مربوط به زندانها به صورت معقول و واقعگرایانه برخورد کنند.
وضع زندانهای ایران به حد کافی بد و منفی هست از این رو نیاز به هیچ اغراق و یا پرداخت بیش از اندازه ندارد. اگر هدف از روشنگری در مورد زندانها تنها افشاگری علیه حکومت باشد، آنگاه شاید از نظر برخی هر چه آتشاش تندتر شود، ایراد نداشته باشد.
اما به نظر میرسد برخورد مسئولانه و استراتژیک با این امر اقتضا میکند که در ضربه زدن به حکومت، به طور ناخواسته به جامعه مدنی و سیاسی و کنشگران آن و به مبارزه برای آزادی و دموکراسی با تزریق ترس زیر پوست جامعه ضربه زده نشود.
در اینجا ما بین وظایف اخلاقی (و مکاتب اخلاقی) گوناگونی قرار میگیریم. هم باید ظلم در حق «انسان» را آشکار کنیم حال هر پیامدی که میخواهد داشته باشد (مکتب اخلاقی وظیفهگرا) و هم باید از رنج و مرارت زندانیان بکاهیم (مکتب اخلاقی نتیجهگرا) و هم باید مانع تزریق ترس به جامعه شویم (باز مکتب اخلاقی نتیجهگرا). هم چنان که میخواهیم انسانی حساس به رنج و مرارت دیگر انسانها باشیم، چه زندانیان و چه کل مردمان جامعه (مکتب اخلاقی فضیلتگرا).
شاید جمع کردن و تلفیق همه این وظایف و نتایج همراه با یک زیست اخلاقی دشوار باشد اما باید برای رعایت تعادل و تعقل در این باب کوشید.
امروزه برنامه تلویزیونی نود در فضای مجازی نیز طرفداران زیادی دارد. به این خاطر مثال زدن از آن بیجا نیست. اگر برنامه ۹۰، از کل یک مسابقه ۹۰ دقیقهای فوتبال، تنها حاشیههای مسابقه و یا صحنههای زد و خورد و صحنههای داوری را نشان دهد، مخاطبی که در استادیوم نبوده فکر میکند ۹۰ دقیقه بازیکنان یکدیگر را میزدهاند! و اگر تنها صحنههای حساس و جالب و گلهای مسابقه که دستچینی از ۹۰ دقیقه بازی است را نشان دهد باز مخاطب ممکن است فکر کند سراسر بازی این قدر زیبا و جذاب بوده است. در حالی که مسابقه واقعی نه آن بوده و نه این.
در مورد صحنههای بازجویی و زندان و... نیز داستان به همین شکل است. ارائه تصویر از آنها (علیرغم اینکه در اجزاء همه صحنهها واقعی هم باشد) نباید مخاطب را به این ذهنیت برساند که لحظه لحظه «کل» بازی هم همین حکایت را دارد.
کسانی که خود بازجویی و زندان را تجربه کردهاند میدانند که دوران بازجویی، با همه فراز و نشیبها و سختیها و فشارهایش بخشی از دوران زندان است و دوران حبس در زندان (های عمومی) نیز زشت و زیبای خودش را دارد و در سختترین و بدترین شرایط هم این طور نیست که، روزها و هفتهها و سالها، صبح تا شب زندانی را گرسنگی میدهند و کتک میزنند و...!
این تصویر سادهسازانه به شدت تأثیر و کارکردی معکوس، علیرغم نیت و خواسته مروجانش دارد.
در ارائه این نحوه تصاویر از زندانها، جدا از قصد تغییر وضعیت زندانیان، بیاطلاعی و بیتجربگی، خشم و نفرت علیه حکومت و...؛ گاه عوامل فرعی نیز نقشآفرینی میکند که قابل ملاحظه است مانند اغراق در فشارهای وارده بر یک زندانی برای توجیه اعترافات یا نحوه برخورد او در بازجویی یا نمایشات مضحک دادگاهها، توسط دیگران و بویژه خانواده یا دوستان وی.
البته باز نیاز به توضیح نیست که این امر نافی فشارهای غیرانسانی نیست که بر برخی از زندانیان برای انجام این اعترافات وجود داشته است. اما در سالیان اخیر نیز شاهد بودیم از سوی آشنایان برخی از زندانیان حکایات اغراقشدهای مطرح میشد که پس از آزادی آنها معلوم میشد گمانهزنیهایی بیش برای توضیح برخی رفتارهای آن زندانیان نبوده است. و همینطور است برخی اغراقها از سوی افراد کمتر شناخته شده و یا افراد احساسی اهل غلو که بعضا برای شناخته شدن (وگاه گرفتن روادید از دیگر کشورها) بدون احساس مسئولیت نسبت به تبعات و پیامدهای حرفهایشان صورت میگیرد.
در پایان باز باید تصریح کرد وضعیت امنیتی – قضایی حاکمیت ایران در برخورد با متهمان عقیدتی – سیاسی بدتر از آن است که نیاز به اغراق داشته باشد. و بر اساس یک تجربه زیسته فردی باید تأکید کنم هر نوع روشنگری درباره وضعیت زندانیان و زندانها باید بیشتر به «قصد» نجات زندانیان و بهبود رنج و مرارتهای آنها باشد، تا صرفا افشاگری علیه حاکمان که حناشان بیرنگتر از این حرفهاست.
هم چنین باید تصویری واقعگرا و نه فشرده شده و انگیزهزدا از این وضعیت به دست داد. تجربه ادامه کنش کنشگران راه آزادی و عدالت که بارها زندانها از آنها پر و خالی شده نشان میدهد که «انسان» آگاه و هدفمند قدرت تطبیق با هر شرایط دشواری را دارد و این درس بزرگ را به ارمغان میآورد که «سختیها میگذرد و خاطراتاش، به شیرینی!، به یاد میماند».
در طول این سالیان انسانهای زیادی بودهاند که با لولای در سلولهای انفرادی و درهای بزرگ زندان نجوا کردهاند که «تو یک روز برای من خواهی چرخید». و همین اتفاق هم افتاده است.
----------------------------------------------------------------------------------
رضا علیجانی زندانی سیاسی در سه دهه ۶۰ -۷۰ و ۸۰ خورشیدی بود که در کارنامه سیاسیاش هفت سال زندان ثبت شده است، او بیش از یک سال از این دوران را در انفرادی به سر برد که شش ماه آن به صورت پیوسته بود.