نابسامانی ذهنی، ترس و اضطراب، ناامیدی، خشم، توهمهای ذهنی، اختلال در تمرکز و حافظه و همچنین اختلال در خواب و کابوسهای شبانه نیز بخشی از تاثیرات سلول انفرادی است که روانشناسان درباره آن سخن میگویند.
برخی از روانشناسان میگویند تاثیرات منفی سلول انفرادی به ویژه اگر بلند مدت و طولانی باشد ممکن است تا سالها با زندانی همراه باشد.
درباره تاثیرات روحی و روانی سلول انفرادی گفتوگویی داشتهایم با نورایمان قهاری دکتر روانشناس و متخصص درمان آسیبدیدگیهای روانی و اجتماعی در آمریکا که بخش دوم این گفتوگو را میخوانید.
بیشتر بخوانید: بخش اول گفتوگو با دکتر نورایمان قهاری
----------------------------------------
چرا بازجویان از سلول انفرادی به طور کلی استفاده میکنند؟ مگر در سلول انفرادی چه اتفاقی برای زندانی میافتد که بازجویان و زندانبان از این حربه علیه متهم استفاده میکند؟
همان طور که میدانید قصد بازجو این است که زندانی را به شکست بکشاند و او را از هویت انسانیاش تهی کند و آنچه که باور خودش است را به زندانی القا کند. برای همین است که زندانبان سعی میکند از محیط زندان برای هر چه بیشتر گیج و سردرگم کردن زندانی استفاده کند. این اعمال خیلی برنامه ریزی شده انجام میشود و زندانیان به ما میگویند که یکی از روشهای موثر برای متلاشی کردن مقاومت زندانی، جدا کردن او از سایر زندانیان و به انفرادی کشاندن اوست.
بنابر این زندانبان در انزوا امکان بیشتری پیدا میکند تا زندانی را به شکست بکشاند و نظر خودش را به او تحمیل کند و یا او را وادار به همکاری کند.
در زندان انفرادی در نبود محرکهای خارجی و یا تحت تاثیر شدت محرکهایی مثل دعا و یا نوحههایی که بیست و چهارساعت پخش میشوند و تمرکز زندانی را به هم میزنند و یا نوار صدای اعترافات زندانیان دیگر که همراه با گریه و ضجه است، به زعم زندانبان قادر است با این کارها ذهن زندانی را هر چه زودتر متلاشی کند و او را به جایی بکشاند که خودش در بزند و بگوید که بیایید من حاضرم اعتراف کنم.
پس میشود این طور نتیجه گرفت که اگر روزها و هفتهها میگذرد و بازجو به سراغ زندانی در سلول انفرادی نمیرود، با تعمد این کار را میکند؟
دقیقا. البته تجربه و تحقیقات به ما نشان میدهد که بازجو به سراغ زندانی نمیرود چون در نبود هیچ محرکی و هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه بر من چه خواهد گذشت؟ میل به اعتراف شدیدتر شده و این فکر میتواند از مغز زندانی عبور کند که برای پایان دادن به آن اضطراب و بیخبری، در بزند و زندانبان را صدا کند تا او را برای بازجویی ببرد.
این فکری است که ممکن است از مغز بسیاری زندانیان بگذرد ولی زندانیان مقاومی که اعتمادی به زندانبان برای احقاق حقوق خودشان ندارند و آنها را دشمن خود و مردم میپندارند، در مقابلش مقاومت کرده و به درون مغز خودشان دوباره رجوع کرده و با یادآوری اعتقادات و آرمانها و ارزشهایشان میتوانند دوباره متمرکز شده و به فعالیتهای ذهنی درون انفرادی بپردازند که آرامش را دوباره برایشان برقرار کند.
در مصاحبهای که با برخی از زندانیان سیاسی داشتم آنها میگفتند که بازجو از آنها میخواسته که به سلول انفرادی که برمی گردند، به گذشته خودشان بیاندیشند.
برخی از زندانیان سیاسی که تجربه بیشتری دارند میگفتند این حربه از سوی بازجو است تا شما در سلول انفرادی تنگ و کوچک خودتان، روزها خودتان را سرزنش کنید و به گذشته خودتان فکر کرده و خودتان را متهم کنید که من فلان جا فلان خطا را انجام دادهام.
برخی زندانیان سیاسی به این مسئله نگاه خاصی دارند و بازنگری را درست میدانند و میگویند با این کار هم میتواند زمان را بخرد و هم میتواند خودش را با تخیل از آن شرایط بیرون بکشد.
شما قائل به کدام روش هستید؟ به اعتقاد شما یک زندانی در سلول انفرادی بهتر است به ارزیابی گذشته خودش بپردازد یا اینکه به گذشته خودش فکر کردن را، برای بعد از تحمل دوران انفرادی بگذارد؟
یکی از عوارضی که درون سلول انفرادی بروز میکند این است که افکار منفی به مغز هجوم میآورند و زندانی نمیتواند از تکرار آن افکار رهایی پیدا کند.
پرداختن به گذشته خود در جایی که زندانی به این مسئله واقف است که میتواند از مسائلی که شاید منفی هم بودهاند، بگذرد و به آن نپردازد و یا پرداختن به آن همراه باشد با خاطرات و عملکردهای بسیار مثبت خود و خاطرات شاد، به طور کلی فکر میکنم زیانی نداشته باشد.
ولی هر فرد باید بسته به توانایی روحی و روانی خودش و موقعیتی که در آن قرار دارد، این تصمیم را بگیرد که به گذشته برگردد یا خیر؟
اما اگر فرد میبیند که دارد دچار وسواسی میشود که نمیتواند از آن افکار منفی رهایی پیدا کند، میبایست از پرداختن به آنها پرهیز کند. برای اینکه زندانبان مایل است که تو از خودت انتقاد کنی و این انتقاد تا حدی باشد که وجود و هویت خودت را نفی کنی و این نمیتواند در نهایت برای زندانی که همه عوامل اطرافش علیه او به کار گرفته شدهاند، مثبت باشد.
تا چه اندازه تخیل برای یک زندانی درون سلول انفرادی میتواند مفید باشد؟ که خودش را از داخل سلول با تخیل بیرون بکشد و برای ساعتها از فضای آنجا دور باشد؟ آیا این تخیل امر مثبتی در علم روانشناسی است یا ممکن است تخیل بیش از اندازه هم خودش به یک روانپریشی برای فرد زندانی مبدل شود؟
ما به وسیله تخیل است که بسیاری از امیدهایمان را در ذهنمان میپرورانیم و در شرایط سخت به وسیله تخیل است که به آرامش میرسیم و با فکر کردن به انسانهای مثبت در زندگیمان میتوانیم یک شرایط سخت را تحمل کنیم.
تخیل یک فعالیت مثبت ذهن است و در زندان هم میتواند این کار به طور مثبت عملکرد داشته باشد. البته زندانی باید تخیلی که میپروراند تخیلی مثبتی باشد که به گذران زندگیاش درون انفرادی کمک کند.
زندانی نباید با تخیل، کنترل مغزش را از دست بدهد و نباید تا جایی پیش برود که تماس و ارتباطش با واقعیت از بین برود.
ولی تخیل به عنوان راهکاری که زندانیها با آن توانستهاند ساعات سخت و سالهای سختی را در زندان با آن تحمل کنند، شناخته شده است.
زندانی که تجربه انفرادی را دارد و احساس میکند که بعد از آزادی هم مسئله انفرادی عمیقا در روح و روانش اثر گذاشته است، چگونه میتواند تاثیرات این مسئله را برای خودش کم کند و یا حتی از بین ببرد؟
انفرادی بخشی از شکنجه است. نوعی از شکنجه است و درحقیقت فاجعهای است آسیب زا که نمیتوانیم آن را انکار کنیم.
اینکه زندانی نمیتواند از تجربهای که داشته است رهایی یابد، به میزان آسیبی که متحمل شده است برمی گردد.
به هر حال فردی که زندان میشود از موقعیت طبیعی زندگی خارج شده و تمامی کنترل زندگیاش را از دست داده است. این از دست دادن کنترل همراه با توهین و تحقیر و تهدید خود و خانواده و ضرب و شتم جسمی انجام میشود.
تمام اینها با هم میتواند بر زندانی تاثیراتی بر جای بگذارد که ما قسمتی از آن را میتوانیم با عارضه استرس بعد از سانحه توضیح بدهیم که برخی از نشانههای آن میتواند آشفتگی روانی و جسمی در رودرو شدن با محرکهای خارجی باشد که تجربه زندان را برایش تداعی میکند.
مثلا با شنیدن اخباری که از زندان خارج میشود و یا اخباری در مورد جنگ ممکن است با آنها احساس همذات پنداری کند. زندانی که آسیب روانی جدی دیده است دچار کابوس میشود دچار هجوم تصاویر ذهنی میشود و یا افکار پریشان زایی که به فکرش هجوم میآورند و ناغافل او را به یاد تجربه خودش میاندازند و تا حدودی حس دوباره آن تجربه را در ذهن او زنده میکند.
عوارض دیگری از قبیل تندخویی و طغیان عصبانیت، دشواری در تمرکز ذهنی، دشواری در تماس گرفتن با دیگران و احساس گسستگی با آنها نیز ممکن است بخشی از عوارض دیگر زندان باشد.
چه راههای مقابلهای وجود دارد تا بشود این عوارض را کمتر کرد؟
عوارض اینها در یک پروسه درمانی دراز مدت میتواند تعدیل یابد. پیشنهاد من این است که اگر امکانی برای زندانیان سابق وجود دارد، به روان درمانگران مراجعه کنند. اما در ابتدا قبول اینکه این عوارض و واکنشها، عوارض و واکنشهای کاملا طبیعی هستند در مقابل شرایط غیر طبیعی که آنها از سر گذرانده و تجربه کردهاند، میتواند کمک بزرگی به زندانی کند.
بدین معنا که عوارضی که فرد تجربه میکند را تنها غم خودش نمیداند و به همین دلیل است که فکر نمیکند ناتوان است و یا اینکه فقط اوست که چنین تجربهای را از سر گذارنده است.
این مسئله خودش میتواند شروع روندی باشد که در آن امید به درمان زنده میشود.
به هر حال پرداختن به تجربه شکنجه از پرداختن به مسائلی که قبل از دوران انفرادی یا زندان برای فرد به وجود آمده است جدا نیست. وقتی که فرد دارد با تجربه انفرادی خودش برخورد میکند باید در نظر داشته باشد که تجارب دیگری مثل فرار و گریز و دستگیری، بازجویی و حتی شرایط آزادی، ترک وطن و شرایط مهاجرت و یا زندگی در جایی که سرکوب همچنان ادامه دارد در روح و روان او موثر است.
چه افرادی سلول انفرادی را بهتر میتوانند تحمل کنند؟
فکر میکنم هیچ انسانی نباید در سلول انفرادی به سر ببرد. اما همان طور که قبلا اشاره کردم به نظر میآید افرادی سلول انفرادی را بهتر تاب میآورند – گر چه آنها هم آسیب میبینند- که به باورهای خود، ارزشها، آرمانها و تمام باورهایی که به خاطرشان به زندان افتادهاند، پایدارند.
همچنان عدم اعتماد آنها به دولت و مامورین دولتی باعث میشود که به جای دست دراز کردن به سوی آنها برای کمک، به درون خود رجوع کنند و در جهت پایداری خودشان فعالانه مشارکت کنند.
کسانی که در ذهن خودشان به پیوندهایی که دارند پایدار میمانند و از خود و از انتظارات دیگران از خودشان ارزیابی روشنی دارند، بدین معنا که از خودشان انتظار دارند که سر فرود نیاورند و بر این باورند که دیگران هم از آنها همین انتظار را دارند، و با توسل به این طرز تفکر، فعالانه برای خودشان و ذهن خودشان درون سلول برنامه ریزی میکنند، تا برنامهای منسجم و منظم داشته باشند و در ذهن خودشان یادآور همان باورها و آرمانها و انسانهایی میشوند که تاثیرات مثبتی از آنها پذیرفتهاند.
عوامل دیگری که تحقیقات نشان داده است میتواند در این میان موثر باشد، نوع پیوند زندانی در دوران کودکی با کسی است که او را پرورش داده است و تاثیر آن پیوند در رشد شخصیت و عزت نفس و اعتماد به نفس اوست که میتواند در این مسیر موثر باشد.
تاثیرات روانی سلول انفرادی آیا بین مردان و زنان متفاوت است؟ یا هیچ فرقی ندارد؟
سوال خوبی است ولی من در این زمینه تحقیقاتی ندیدهام و فقط میتوانم حدس بزنم که شاید ترس از تعرض جنسی برای زنان در انفرادی یک مسئله مزید بر علت باشد در جایی که دسترسی به هیچ کس دیگری که به جز زندانبان ندارند، متاسفانه هیچ استناد علمی در این زمینه ندارم و نمیتوانم به صورت علمی در این زمینه توضیح بدهم.
------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید: بخش اول گفتوگو با دکتر نورایمان قهاری
برخی از روانشناسان میگویند تاثیرات منفی سلول انفرادی به ویژه اگر بلند مدت و طولانی باشد ممکن است تا سالها با زندانی همراه باشد.
درباره تاثیرات روحی و روانی سلول انفرادی گفتوگویی داشتهایم با نورایمان قهاری دکتر روانشناس و متخصص درمان آسیبدیدگیهای روانی و اجتماعی در آمریکا که بخش دوم این گفتوگو را میخوانید.
بیشتر بخوانید: بخش اول گفتوگو با دکتر نورایمان قهاری
----------------------------------------
چرا بازجویان از سلول انفرادی به طور کلی استفاده میکنند؟ مگر در سلول انفرادی چه اتفاقی برای زندانی میافتد که بازجویان و زندانبان از این حربه علیه متهم استفاده میکند؟
همان طور که میدانید قصد بازجو این است که زندانی را به شکست بکشاند و او را از هویت انسانیاش تهی کند و آنچه که باور خودش است را به زندانی القا کند. برای همین است که زندانبان سعی میکند از محیط زندان برای هر چه بیشتر گیج و سردرگم کردن زندانی استفاده کند. این اعمال خیلی برنامه ریزی شده انجام میشود و زندانیان به ما میگویند که یکی از روشهای موثر برای متلاشی کردن مقاومت زندانی، جدا کردن او از سایر زندانیان و به انفرادی کشاندن اوست.
بنابر این زندانبان در انزوا امکان بیشتری پیدا میکند تا زندانی را به شکست بکشاند و نظر خودش را به او تحمیل کند و یا او را وادار به همکاری کند.
در زندان انفرادی در نبود محرکهای خارجی و یا تحت تاثیر شدت محرکهایی مثل دعا و یا نوحههایی که بیست و چهارساعت پخش میشوند و تمرکز زندانی را به هم میزنند و یا نوار صدای اعترافات زندانیان دیگر که همراه با گریه و ضجه است، به زعم زندانبان قادر است با این کارها ذهن زندانی را هر چه زودتر متلاشی کند و او را به جایی بکشاند که خودش در بزند و بگوید که بیایید من حاضرم اعتراف کنم.
پس میشود این طور نتیجه گرفت که اگر روزها و هفتهها میگذرد و بازجو به سراغ زندانی در سلول انفرادی نمیرود، با تعمد این کار را میکند؟
دقیقا. البته تجربه و تحقیقات به ما نشان میدهد که بازجو به سراغ زندانی نمیرود چون در نبود هیچ محرکی و هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه بر من چه خواهد گذشت؟ میل به اعتراف شدیدتر شده و این فکر میتواند از مغز زندانی عبور کند که برای پایان دادن به آن اضطراب و بیخبری، در بزند و زندانبان را صدا کند تا او را برای بازجویی ببرد.
این فکری است که ممکن است از مغز بسیاری زندانیان بگذرد ولی زندانیان مقاومی که اعتمادی به زندانبان برای احقاق حقوق خودشان ندارند و آنها را دشمن خود و مردم میپندارند، در مقابلش مقاومت کرده و به درون مغز خودشان دوباره رجوع کرده و با یادآوری اعتقادات و آرمانها و ارزشهایشان میتوانند دوباره متمرکز شده و به فعالیتهای ذهنی درون انفرادی بپردازند که آرامش را دوباره برایشان برقرار کند.
Your browser doesn’t support HTML5
در مصاحبهای که با برخی از زندانیان سیاسی داشتم آنها میگفتند که بازجو از آنها میخواسته که به سلول انفرادی که برمی گردند، به گذشته خودشان بیاندیشند.
برخی از زندانیان سیاسی که تجربه بیشتری دارند میگفتند این حربه از سوی بازجو است تا شما در سلول انفرادی تنگ و کوچک خودتان، روزها خودتان را سرزنش کنید و به گذشته خودتان فکر کرده و خودتان را متهم کنید که من فلان جا فلان خطا را انجام دادهام.
برخی زندانیان سیاسی به این مسئله نگاه خاصی دارند و بازنگری را درست میدانند و میگویند با این کار هم میتواند زمان را بخرد و هم میتواند خودش را با تخیل از آن شرایط بیرون بکشد.
شما قائل به کدام روش هستید؟ به اعتقاد شما یک زندانی در سلول انفرادی بهتر است به ارزیابی گذشته خودش بپردازد یا اینکه به گذشته خودش فکر کردن را، برای بعد از تحمل دوران انفرادی بگذارد؟
یکی از عوارضی که درون سلول انفرادی بروز میکند این است که افکار منفی به مغز هجوم میآورند و زندانی نمیتواند از تکرار آن افکار رهایی پیدا کند.
پرداختن به گذشته خود در جایی که زندانی به این مسئله واقف است که میتواند از مسائلی که شاید منفی هم بودهاند، بگذرد و به آن نپردازد و یا پرداختن به آن همراه باشد با خاطرات و عملکردهای بسیار مثبت خود و خاطرات شاد، به طور کلی فکر میکنم زیانی نداشته باشد.
ولی هر فرد باید بسته به توانایی روحی و روانی خودش و موقعیتی که در آن قرار دارد، این تصمیم را بگیرد که به گذشته برگردد یا خیر؟
اما اگر فرد میبیند که دارد دچار وسواسی میشود که نمیتواند از آن افکار منفی رهایی پیدا کند، میبایست از پرداختن به آنها پرهیز کند. برای اینکه زندانبان مایل است که تو از خودت انتقاد کنی و این انتقاد تا حدی باشد که وجود و هویت خودت را نفی کنی و این نمیتواند در نهایت برای زندانی که همه عوامل اطرافش علیه او به کار گرفته شدهاند، مثبت باشد.
تا چه اندازه تخیل برای یک زندانی درون سلول انفرادی میتواند مفید باشد؟ که خودش را از داخل سلول با تخیل بیرون بکشد و برای ساعتها از فضای آنجا دور باشد؟ آیا این تخیل امر مثبتی در علم روانشناسی است یا ممکن است تخیل بیش از اندازه هم خودش به یک روانپریشی برای فرد زندانی مبدل شود؟
ما به وسیله تخیل است که بسیاری از امیدهایمان را در ذهنمان میپرورانیم و در شرایط سخت به وسیله تخیل است که به آرامش میرسیم و با فکر کردن به انسانهای مثبت در زندگیمان میتوانیم یک شرایط سخت را تحمل کنیم.
تخیل یک فعالیت مثبت ذهن است و در زندان هم میتواند این کار به طور مثبت عملکرد داشته باشد. البته زندانی باید تخیلی که میپروراند تخیلی مثبتی باشد که به گذران زندگیاش درون انفرادی کمک کند.
زندانی نباید با تخیل، کنترل مغزش را از دست بدهد و نباید تا جایی پیش برود که تماس و ارتباطش با واقعیت از بین برود.
ولی تخیل به عنوان راهکاری که زندانیها با آن توانستهاند ساعات سخت و سالهای سختی را در زندان با آن تحمل کنند، شناخته شده است.
زندانی که تجربه انفرادی را دارد و احساس میکند که بعد از آزادی هم مسئله انفرادی عمیقا در روح و روانش اثر گذاشته است، چگونه میتواند تاثیرات این مسئله را برای خودش کم کند و یا حتی از بین ببرد؟
انفرادی بخشی از شکنجه است. نوعی از شکنجه است و درحقیقت فاجعهای است آسیب زا که نمیتوانیم آن را انکار کنیم.
اینکه زندانی نمیتواند از تجربهای که داشته است رهایی یابد، به میزان آسیبی که متحمل شده است برمی گردد.
به هر حال فردی که زندان میشود از موقعیت طبیعی زندگی خارج شده و تمامی کنترل زندگیاش را از دست داده است. این از دست دادن کنترل همراه با توهین و تحقیر و تهدید خود و خانواده و ضرب و شتم جسمی انجام میشود.
تمام اینها با هم میتواند بر زندانی تاثیراتی بر جای بگذارد که ما قسمتی از آن را میتوانیم با عارضه استرس بعد از سانحه توضیح بدهیم که برخی از نشانههای آن میتواند آشفتگی روانی و جسمی در رودرو شدن با محرکهای خارجی باشد که تجربه زندان را برایش تداعی میکند.
مثلا با شنیدن اخباری که از زندان خارج میشود و یا اخباری در مورد جنگ ممکن است با آنها احساس همذات پنداری کند. زندانی که آسیب روانی جدی دیده است دچار کابوس میشود دچار هجوم تصاویر ذهنی میشود و یا افکار پریشان زایی که به فکرش هجوم میآورند و ناغافل او را به یاد تجربه خودش میاندازند و تا حدودی حس دوباره آن تجربه را در ذهن او زنده میکند.
عوارض دیگری از قبیل تندخویی و طغیان عصبانیت، دشواری در تمرکز ذهنی، دشواری در تماس گرفتن با دیگران و احساس گسستگی با آنها نیز ممکن است بخشی از عوارض دیگر زندان باشد.
چه راههای مقابلهای وجود دارد تا بشود این عوارض را کمتر کرد؟
عوارض اینها در یک پروسه درمانی دراز مدت میتواند تعدیل یابد. پیشنهاد من این است که اگر امکانی برای زندانیان سابق وجود دارد، به روان درمانگران مراجعه کنند. اما در ابتدا قبول اینکه این عوارض و واکنشها، عوارض و واکنشهای کاملا طبیعی هستند در مقابل شرایط غیر طبیعی که آنها از سر گذرانده و تجربه کردهاند، میتواند کمک بزرگی به زندانی کند.
بدین معنا که عوارضی که فرد تجربه میکند را تنها غم خودش نمیداند و به همین دلیل است که فکر نمیکند ناتوان است و یا اینکه فقط اوست که چنین تجربهای را از سر گذارنده است.
این مسئله خودش میتواند شروع روندی باشد که در آن امید به درمان زنده میشود.
به هر حال پرداختن به تجربه شکنجه از پرداختن به مسائلی که قبل از دوران انفرادی یا زندان برای فرد به وجود آمده است جدا نیست. وقتی که فرد دارد با تجربه انفرادی خودش برخورد میکند باید در نظر داشته باشد که تجارب دیگری مثل فرار و گریز و دستگیری، بازجویی و حتی شرایط آزادی، ترک وطن و شرایط مهاجرت و یا زندگی در جایی که سرکوب همچنان ادامه دارد در روح و روان او موثر است.
چه افرادی سلول انفرادی را بهتر میتوانند تحمل کنند؟
فکر میکنم هیچ انسانی نباید در سلول انفرادی به سر ببرد. اما همان طور که قبلا اشاره کردم به نظر میآید افرادی سلول انفرادی را بهتر تاب میآورند – گر چه آنها هم آسیب میبینند- که به باورهای خود، ارزشها، آرمانها و تمام باورهایی که به خاطرشان به زندان افتادهاند، پایدارند.
همچنان عدم اعتماد آنها به دولت و مامورین دولتی باعث میشود که به جای دست دراز کردن به سوی آنها برای کمک، به درون خود رجوع کنند و در جهت پایداری خودشان فعالانه مشارکت کنند.
کسانی که در ذهن خودشان به پیوندهایی که دارند پایدار میمانند و از خود و از انتظارات دیگران از خودشان ارزیابی روشنی دارند، بدین معنا که از خودشان انتظار دارند که سر فرود نیاورند و بر این باورند که دیگران هم از آنها همین انتظار را دارند، و با توسل به این طرز تفکر، فعالانه برای خودشان و ذهن خودشان درون سلول برنامه ریزی میکنند، تا برنامهای منسجم و منظم داشته باشند و در ذهن خودشان یادآور همان باورها و آرمانها و انسانهایی میشوند که تاثیرات مثبتی از آنها پذیرفتهاند.
عوامل دیگری که تحقیقات نشان داده است میتواند در این میان موثر باشد، نوع پیوند زندانی در دوران کودکی با کسی است که او را پرورش داده است و تاثیر آن پیوند در رشد شخصیت و عزت نفس و اعتماد به نفس اوست که میتواند در این مسیر موثر باشد.
تاثیرات روانی سلول انفرادی آیا بین مردان و زنان متفاوت است؟ یا هیچ فرقی ندارد؟
سوال خوبی است ولی من در این زمینه تحقیقاتی ندیدهام و فقط میتوانم حدس بزنم که شاید ترس از تعرض جنسی برای زنان در انفرادی یک مسئله مزید بر علت باشد در جایی که دسترسی به هیچ کس دیگری که به جز زندانبان ندارند، متاسفانه هیچ استناد علمی در این زمینه ندارم و نمیتوانم به صورت علمی در این زمینه توضیح بدهم.
------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید: بخش اول گفتوگو با دکتر نورایمان قهاری