در سلسله گفتار پیشرو، کتابی را به شما معرفی میکنیم بهنام «زندگی در شرق مسلمان»؛ نویسنده این کتاب «پیر پونافیدن» است که آن را به روسی نوشته و همسرش «اما کوشران پونافیدن» نیز آن را به انگلیسی برگرداندهاست. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۱۹۱۱ یعنی کمی بیش از ۱۰۰ سال پیش چاپ شده و حاوی خاطرات نویسنده از ۳۶ سال کار و زندگی بهعنوان کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی، و سفرهای او به مناطق مختلف ایران، «عربستان ترکی» (حجاز، بغداد و بصره و بخشی از مناطق کردی عراق عرب) و «هندوستان» میشود.
بخش ایران عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» را دارد. اما در بخشهای دیگر نیز اشارههایی به موضوعهای مرتبط با ایران وجود دارد، از جمله وضع زنان ایران در چهارچوب شریعت و عُرف و همچنین وضع کلی کُردها که در آن دوره از نظر تابعیت دولتی در دو کشور ترکیه عثمانی و ایران زندگی میکردند. این اثر در ضمن حاوی عکسهایی است که نویسنده خود و همسرش از ایران، عثمانی و هندوستان گرفتهاند.
تیسفون و طاق کسری
در کشتی کوچک بخاری موسوم به «خلیفه» از بغداد عازم بصره شدیم. برنامه این بود که از آنجا با یک کشتی اقیانوس پیما از طریق بوشهر و بندر عباس به مسقط پایتخت امیر نشین عمان و از آنجا به هندوستان برویم. کشتی بخاری «خلیفه» متعلق به شرکت انگلیسی «لینچ» بود. مسافرین عبارت بودند از انگلیسیها، آلمانیها، فرانسویها، همسر من و خود من. در ماههای بهار دجله پُر از آب است، طوری که انگار روی یک دریاچه کشتیرانی میکنی. اما در آن ماه اکتبر آب دجله خیلی کم بود و همیشه فکر میکردی که کف کشتی گهگاهی حتی به بستر رودخانه میخورد.
از نگاه تاریخی سفر بغداد تا بصره فوق العاده جالب است و صحنهها و خاطرههای هیجانآوری از تاریخ باستان را در مقابل چشمان شما به نمایش میگذارد. دجله پر پیچ و خم است و در هر پیچ مسیر آن، بلندیهایی را میتوان دید که به ظاهر مانند تپههایی طبیعی جلوه میکنند، اما در واقع شاهدان خاموش شهرهای باستانی هستند که دیگر از بین رفتهاند.از متن کتاب
منظره خشکی در دو سوی دجله معمولا یکنواخت است: زمینی صاف، گاه پوشیده با علف هرزه، گلههای گاو و گوسفند، بعضا چادرهای اعراب بـدوی و گاه آبادیهایی در نزدیکی رودخانه با نخلهای خرما.
اما از نگاه تاریخی سفر بغداد تا بصره فوق العاده جالب است و صحنهها و خاطرههای هیجانآوری از تاریخ باستان را در مقابل چشمان شما به نمایش میگذارد. دجله پر پیچ و خم است و در هر پیچ مسیر آن، بلندیهایی را میتوان دید که به ظاهر مانند تپههایی طبیعی جلوه میکنند، اما در واقع شاهدان خاموش شهرهای باستانی هستند که دیگر از بین رفتهاند.
سی و پنج کیلومتر از بغداد به سوی جنوب، پیچهای دجله بیشتر میشود تا جایی که برای کشتیرانی از یک نقطه به نقطه دیگری از رودخانه دو سه ساعت وقت لازم است، در حالیکه اگر پای پیاده از همان نقطه به همان نقطه بروید، بیشتر از نیم ساعت طول نمیکشد.
ویرانههای شهر بزرگ و باستانی تیسفون در همین جا قرارگرفته است. من و همسرم اظهار علاقه کردیم که از این آثار باستانی دیدن کنیم و ناخدای کشتی لطف کرده کشتی را متوقف کرد تا ما به دیدن بازماندههای این پایتخت باستانی ایران اشکانی و ساسانی برویم. زمین، خشک و جابهجا پوشیده از بوتههای هرزه بود. خاک، زیر آفتاب خشک شده و شکاف خورده بود. در فصل بهار این گونه زمینهای میانرودان سرسبز و پوشیده با گیاهان و پر از جانوران گوناگون میشود. ما یک بار که در فصل بهار در این منطقه مشغول سفر بودیم، تنها در طول یک ساعت دهها نوع گیاه و حیوانات گوناگون از جمله یک کفتار و یک گربه وحشی دیدیم و همسر من که پا روی یک بوته پرپشت گذاشت، گراز کوچکی بیرون جهید. مثل اینکه خوابش را مختل کرده بودیم.
از تمام آن شهر باستانی امپراتوری اشکانی و ساسانی چیزی جز چند تپه خاکی و باقیماندههای طاق معروف کسری («ایوان خسرو» و یا «ایوان مدائن،» -م.) بجا نمانده که متعلق به تالار پذیرایی مهمانان و مراجعین از سوی خسروان ایرانی است. بلندی این طاق عظیم حدودا ۲۴ متر (رقم دقیق ترش ۳۷ متر است، -م.) و طول تالار پذیرایی متصل به طاق حدودا ۵۰ متر است.
(این کاخ به دنبال حمله اعراب مسلمان به ایران در قرن هفتم م. یک بار غارت و یک بار هم به دستور خلیفه منصور عباسی قصدا تخریب شد و به تدریج به حال متروکه درآمد. ظاهرا نویسنده خاطرات، پونافیدین، پس از سیل معروف سال ۱۸۸۸ از باقیماندههای تیسفون دیدن کرده که تقریبا یک سوم باقیمانده بنای طاق کسری را از بین برده است، -م.)
دیوارهای بیرونی کاخ به ضخامت بیش از پنج متر و از آجر است. بین آجرها چوب بخصوص درخت سرو لبنان گذاشته شده تا دیوار محکم تر بایستد. ما خود دیدیم که برخی ازاین تکه چوبهای سرو در طول زمان مانند آهن سفت و سخت شدهاند و با وجود خرابی خود کاخ، هنوز هم نمیتوان اثری از پوسیدن این تکه چوبها یافت. در هر سوی تالار اصلی پذیرایی، باقیمانده بسیاری اتاقهای کوچک را میتوان دید. طول نمای بیرونی آنچه که هنوز از کل این کاخ باقی مانده، بیش از ۸۰ متر و پهنای خود طاق حدود ۲۵ متر است. گفته میشود هنگامیکه کاخ به دست اعراب افتاد، آنها تاج معروف خسروان ایرانی را یافتند، همان «تاج کیانی» که در سرودههای «شاهنامه» فردوسی از آن یاد میشود. همچنین روایت شده است که کمربند و «درفش کاویانی» پادشاهان ساسانی نیز در همین حملهها به غارت رفته است.
در دنیا طاق دیگری نیست که بتوان آن را در بلندی، پهنا، عظمت و استحکامش نزدیک به حالت اصلی طاق کسری شمرد. با آنهمه غارت و چپاول و جنگ و زمینلرزه و سیلهایی که بر سر این طاق آمده، ویرانههای باقیمانده از این طاق باستانی هنوز گواهی خاموش اما توانمند از تمدنی گذشته است که رسالت خود را بهجا آورده و نوبت را به تمدنهای دورههای بعدی سپرده که آنها نیز روزی رسالت خود را بهجا بیاورند و از صحنه تاریخ ناپدید شوند.از متن کتاب
در دنیا طاق دیگری نیست که بتوان آن را در بلندی، پهنا، عظمت و استحکامش نزدیک به حالت اصلی طاق کسری شمرد. با آنهمه غارت و چپاول و جنگ و زمینلرزه و سیلهایی که بر سر این طاق آمده، ویرانههای باقیمانده از این طاق باستانی هنوز گواهی خاموش اما توانمند از تمدنی گذشته است که رسالت خود را بهجا آورده و نوبت را به تمدنهای دورههای بعدی سپرده که آنها نیز روزی رسالت خود را بهجا بیاورند و از صحنه تاریخ ناپدید شوند.
در طول این سدههای طولانی تاریخ، تیسفون نتوانست از بلاهای گوناگونی مصون بماند که بر سر همه شهرهای میانرودان و یا عراق کنونی آمد. این شهر که ۳۲ سال پیش از میلاد مسیح همچون پایتخت پادشاهان اشکانی ساخته شد، در سال ۱۱۶ میلادی به تصرف امپراتور روم «ترایان» (تراژان) درآمد. سه سال بعد امپراتور دیگر روم، «سپتیموس سوروس،» تیسفون را اشغال کرد و در سال ۲۶۳ م. «اودناتوس» که شوهر ملکه «پالمیرا» (در سوریه کنونی، -م.) بود، این شهر را تسخیر کرد. دیرتر، در سال ۳۶۲ م.، در زمان ساسانیان، امپراتور روم ژولیان، ایرانیان را درست در جلوی دیوارهای این شهر شکست داد. اما این شکست زیاد طول نکشید و شهر دوباره نقش پایتخت فعال ساسانی را بازیافت. در نهایت، هنگام حمله اعراب در سال ۶۳۷، آخرین پادشاه ساسانی، یزدگرد، شکست خورد و تیسفون به تصرف اعراب مسلمان درآمده، غارت و ویران گردید.
درست روبهروی تیسفون، در سمت چپ دجله، شمار زیادی از تپههای نامنظم را میتوان دید که آنها هم باقیماندههای شهر باستانی و مشهور دیگری بنام «سلوکیا» (و یا سلوکیه، -م.) است. این شهر بعد از مرگ اسکندر مقدونی، بنام یکی از فرماندهان او، سلوکوس، تقریبا ۳۰۰ سال پیش از میلاد ساخته شد.
(پس از مرگ اسکندر، فرماندهان بزرگ او امپراتوری اسکندر را میان خود تقسیم کردند و بخش بزرگی از ایران، آناتولی و عراق و سوریه کنونی سهم سلوکوس گردید. از این جهت دودمان مزبور را «سلوکیان» نامیده اند. اشکانیان که در اصل از سواحل جنوب شرقی خزر برخاسته بودند، سلوکیان را شکست داده به تدریج بر ایران حاکم شدند، -م.)
سرنوشت سلوکیا غمانگیزتر از تیسفون بود. هنگامیکه امپراتور روم «ترایان» در سال ۱۱۶ م. هر دو شهر را تصرف کرد، سلوکیا را سرتاپا آتش زد و سوزاند، چرا که مردم آن شهر برضد او شورش کرده، مقاومت کرده بودند. امپراتورهای بعدی روم نیز رفتار مشابهی با سلوکیا داشتند، تا جاییکه وقتی ژولیان میانرودان را گرفت، از سلوکیا اثری جز همین چند تپه نامنظم نمانده بود.
از این منطقه دجله به بعد نیز در ساحل رودخانه گهگاه میتوان تپههای کوچکی را مشاهده کرد که یادگار شهرهای گذشته هستند. اما هرچه به جنوب، به سوی بصره بروید، تپهها کمتر و کمتر میشوند. عصر همان روز کشتی بخاری ما از جلوی آرامگاه «سلمان پاک» (سلمان فارسی) هم گذشت. امروزه آرامگاه «سلمان پاک» زیارتگاه اکثر مسلمانان صرفنظر از مذهب و طریقت آنان است.
شکار شیر
دستکم یک روز دیگری که تا بصره باقی مانده بود در عرشه کشتی و با خاطرات و داستانهایی گذشت که مسافرین و همچنین ناخدای کشتی تعریف میکردند. مثلا رای عمومی بر این بود که بیشک اولین بار در میانرودان بود که از کبوتران برای نامهرسانی استفاده کردند و اتفاقا این رسم تا اختراع تلگراف در همه دنیا بسیار رواج داشت.
معروف است که تا ۲۵ سال پیش (یکصد و پنجاه سال پیش، -م.) در میانرودان و همچنین جنوب ایران حیوانات درنده و مخصوصا شیر فراوان یافت میشد، اما در این ده، بیست (یکصد و اندی، -م.) سال اخیر تعداد شیرها کمتر و کمتر شده است که حتما بخاطر افزایش شکار و جمعیت انسانی است.از متن کتاب
از طرف دیگر معروف است که تا ۲۵ سال پیش (یکصد و پنجاه سال پیش، -م.) در میانرودان و همچنین جنوب ایران حیوانات درنده و مخصوصا شیر فراوان یافت میشد، اما در این ده، بیست (یکصد و اندی، -م.) سال اخیر تعداد شیرها کمتر و کمتر شده است که حتما بخاطر افزایش شکار و جمعیت انسانی است. شکار شیر در میان مردم این مناطق سنتی طولانی دارد و در این مورد خاطرات و روایات بسیاری تعریف میکنند. ما که خود بسیار مایل بودیم، اما موفق نشده بودیم شاهد یک صحنه شکار شیر باشیم، با اشتیاق تمام به داستانی گوش فرادادیم که ناخدا در این باره تعریف کرد.
او گفت: من خودم تا کنون شیری ندیدهام. تنها یک روز اول صبح با غرش سهمگین و طولانی یک شیر بیدار شدم. اما یکی از دوستان من که کنسول آمریکا در بغداد است، روزی در حالی که در صحرا اسب سواری میکرد، با یک شیر روبرو شده بود که بی خیال در گوشه ای استراحت میکرد. شیر مزبور مدتی به دوست آمریکایی من و اسب او خیره شده، سپس آرام آرام از آنجا دور شده بود.
راه و روش شکار شیر بسیار ابتدایی، اما با اینهمه موفقیتآمیز است. آنچه که من دیدم این بود که یک شکارچی عرب ابتدا یک تکه پوست سفت را دور بازوی چپ خود پیچید و سپس یک نیزه دو سر تیز به همان دست چپش و یک خنجر نوک خمیده و تیز هم به دست راستش گرفت. بعد در انتظار شیر نشست. وقتی با شیر روبهرو شد، او را مرتبا تحریک کرد، تا به طرف مرد شکارچی خیز بردارد. در لحظه ای که شیرِ آکنده از خشم و حرص دهانش را باز کرده به شکارچی عرب حمله کرد، شکارچی دست چپش را تا آرنج به دهان و سپس گلوی شیر فروبرد و با خنجری که در دست راستش داشت، گلوی شیر را برید. این روش شکار شیر را میتوان حتی در آثار سنگی دورههای باستان نیز دید. هنوز هم شکارچیان عرب از این روش کار میگیرند. آنها این کار را حتی با رجز خوانیهایی انجام میدهند نظیر «ای دزد شبگرد، ای حرامزاده، تو فکر کردی کی هستی که جسارت کردی با من، فلانی فرزند فلانی و از فلان طایفه معروف (شجرهاش را میشمارد) روبهرو شوی!»
ناخدای کشتی چنین ادامه داد: ایرانیان روش دیگری در شکار شیر به کار میگیرند. هنوز هم در مناطق شیراز، شوشتر و یا دزفول گهگاه شیر دیده میشود. ایرانیان باور دارند که شیر تنها حیوانی است که خدا و حضرت علی را میشناسد. حتی بعضیها تصور میکنند که در غرش شیر میتوان فریاد «یا علی» را شنید. از این جهت شکارچی ایرانی هنگام روبهرو شدن با شیر، ابتدا کوشش میکند او را آرام کند و «سر عقل» بیاورد. او به شیر میگوید: «ای پادشاه درندگان، ای شیر، تو هم مانند من یک دوستدار خدا و علی هستی. بنا بر این، به حرمت خدا و علی با من کاری نداشته باش و بگذار پیش زن و فرزندم بروم!» اما شکارچی ایرانی هم همانند شکارچی عرب با وجود همه این حرفها در نهایت شیر را میکُشد. یعنی در واقع یک شکارچی رجز خوانی میکند و شیر را میکُشد و دیگری ابتدا سعی میکند این حیوان درنده را با سخنان آرام نرم کرده، سپس بکُشد. اما هدف و نتیجه هردو یکی است.
اینها روایت ناخدای کشتی بخاری ما بود.
صابئین میانرودان جنوبی
در سالهای پایانی قرن هجدهم در نیزارهای جنوب رودخانه فرات شیرهای زیادی دیده میشدند. در این منطقه گروهی قومیبنام «صابئین» زندگی میکنند که کار اصلیشان ماهیگیری و کشاورزی است، اما گهگاه شیر هم شکار میکنند. روایت است که دختران شیوخ این قبیله برای خواستگارهای خود شرط میگذارند که ابتدا یک شیر را بکُشند تا لیاقت خود را برای ازدواج با آنها ثابت کنند.
(«صابئین» قومی سامی هستند که در بخش جنوبی فرات، در امتداد «شط العرب» و همچنین جنوب غربی ایران زندگی میکنند. آنها به خاطر آیین «مَندایی» خود که آیینی پیشااسلام و متعلق به جریانهای ثنویت قرون میانه در روم و ایران است، معروف به «صابئین مندایی» هم شدهاند. زبان صابئین بازماندهای از زبان آرامی جنوبی باستان است. امروزه اکثر صابئین به عربی عراقی و یا فارسی ایران صحبت میکنند و از زبان باستانی آنان اثر چندانی نمانده است. -م.)
صابئین پیروان یحیی تعمید دهنده هستند و او را «پیامبر یحیی» مینامند. زبان آنها آسوری هست. آنها تماما جُدا از اقوام و قبایل دیگر زندگی میکنند، عادات و مراسم دینی و فرهنگی خود را بطور پنهانی اجرا کرده، به پرسشهای مربوط به آیین خود جوابی نمیدهند. شاید همین هم دلیل ناآشنا ماندن آنها همچون یک گروه دینی و قومی است. تنها چیزی که در مورد صابئین میدانیم این است که آنها به غسل تعمید بسیار اهمیت میدهند و باور دارند که این کار باعث پاک شدن گناهان انسان میگردد. آنها در سال چندین بار مراسم غسل تعمید در آب روان اجرا میکنند. از نگاه آنها آب چیزی مقدس است. تا جایی که میشود هر فعالیت مهم زندگی را در آب انجام میدهند تا جایی که میتوان گفت آنها خود به اندازه ماهیهایی که صید میکنند، در آب زندگی میکنند. به نظر میرسد موضوع «پاک» و «نجس» اهمیتی کلیدی برای صابئین مندایی دارد. آنها گوشت گاو نمیخورند، چرا که گاو از نگاه آنها «نجس» است، اما گوشت گوسفند میخورند به شرط آنکه گوسفند با مراسم خاص در آب کُشته شود. همه خوراکها باید پیش از آماده شدن در آب «پاک» کرده شوند. جسد انسان مُرده از نگاه آنها «نجس» است و به خاطر همین، آنها به مرده دست نمیزنند تا خود را «نجس» نکنند. این باور در ذهن صابئین چنان رسوخ کرده که وقتی کسی به طور جدی بیمار میشود، اورا کنار گوری خالی قرار میدهند و به محض اینکه فرد بیمار اولین آثار مرگ احتمالی را از خود نشان داد، او را بدون تامل به خاک میسپارند.
صابئین به «آخرت» و زندگی در «دنیای بعدی» باور دارند و چهل روز برای مردگان خود دعا میکنند. آنها روحانیون خود را «ملا» و روحانیون بلند پایه خود را «شیخ» مینامند. آنها به باورهای خود بسیار پایبندند و در مقابل مسلمانانی که میخواهند آنان را به اسلام فراخوانند، مقاومت نشان میدهند. از سوی دیگر میسیونرهای مسیحی در میان صابئین فعالیت چندانی نکردهاند و یا اینکه اینگونه کوششها تاکنون نتیجه چندانی نداده است.
بصره، بوشهر و بندرعباس
پایینتر از بصره، شط العرب خط مرزی بین ایران و ترکیه (یکصد و بیست سال پیش، -م.) را تشکیل میدهد. کمی آنطرف تر، رود کارون که تنها رودخانه قابل کشتیرانی ایران است، در همانجا به شط العرب میریزد. در دوران باستان، کارون به موازات شط العرب به خلیج فارس میریخت و ورودی مستقل خودش را به خلیج فارس داشت که به اندازه کافی برای کشتیرانی از داخل ایران عمیق بود. این بخش کارون امروزه کمعمقتر از آن است که کشتیها بتوانند رفتوآمد کنند. از این جهت در این بخش رودخانه تنها قایقهای کوچک ایرانی و همچنین کوسهماهیهایی که از خلیج فارس میآیند، رفت و آمد میکنند. اما این قسمت کارون را میتوان به راحتی عمیق تر کرد تا باز مستقلا به خلیج فارس متصل شود. کارون که از شوش و لرستان سرچشمه میگیرد، تا اهواز میآید که این هم حدودا طولی برابر با حدودا صد کیلومتر میشود. اما در آنجا کارون چند آبشار دارد که مانع رفت و آمد کشتیهاست. در گذشته آبراههای پیچیدهای ایجاد شده بود که امروزه از کار افتادهاند.
از خود بوشهر تا کراچی بندری درست و حسابی وجود ندارد. کشتیها اکثرا ناچارند چند مایل مانده به ساحل، در دریای باز لنگر بیاندازند. اگر هم هوا توفانی باشد و بادهای شدیدی بوزد، حتی امکان ندارد قایقهای کوچک بین کشتیها و ساحل رفت و آمد کنند و این، باعث ساعتها و شاید چند روز تاخیر و ناراحتی مردم میشود.از متن کتاب
یک روز و نیم بعد در نزدیکی بوشهر لنگر انداختیم. چرا فقط در نزدیکی؟ برای آنکه از خود بوشهر تا کراچی بندری درست و حسابی وجود ندارد. کشتیها اکثرا ناچارند چند مایل مانده به ساحل، در دریای باز لنگر بیاندازند. اگر هم هوا توفانی باشد و بادهای شدیدی بوزد، حتی امکان ندارد قایقهای کوچک بین کشتیها و ساحل رفت و آمد کنند و این، باعث ساعتها و شاید چند روز تاخیر و ناراحتی مردم میشود. بوشهر هم در این زمینه استثنایی تشکیل نمیدهد. این شهر دو لنگرگاه دارد که یکی دو مایل و دیگری پنج مایل تا ساحل فاصله دارند و وابسته به هوا و عمق فصلی آب از اولی و یا دومیاستفاده میشود. نام «بوشهر» کوتاه شده «ابوشهر» است، نامیکه موسس این شهر، نادر شاه افشار به آن داده است. شهر اهمیت استراتژیک چندانی ندارد اما برای تجارت ایران مهم است. جمعیت شهر بین پانزده تا بیست هزار نفر گمانهزنی میشود. در بوشهر مانند بغداد سردابه وجود ندارد، اما در هر خانه چیزی بنام «بادگیر» ساخته شده که هوای خانه را تا اندازهای خنک میکند.
از آنجایی که قبلا هم بوشهر را دیده بودیم و در شهر هم چیز مهمی وجود ندارد، از کشتی بیرون نرفتیم. تنها چیزی که از کشتی میدیدیم، کوسه ماهیهایی بودند که در سطح بالای آب شنا میکردند تا شاید انسانها چیزی برای خوردن آنها بیاندازند. خلیج فارس کوسههای زیادی دارد و برخی از آنها حتی از طریق دجله تا بغداد هم رسوخ میکنند.
ایستگاه بعدی ما بندرعباس بود که در گذشته ای طولانی نام «گمبرون» را داشت و خیلی دیرتر در زمان شاه عباس صفوی نام آن تغییر یافت. با در نظر گرفتن راههای کوتاهتر داخلی ایران به بوشهر و رابطه آبی بین بوشهر و دجله، بندر عباس بخش مهمی از اهمیت سابق خود را به نفع بوشهر از دست داده است. امروزه تنها کاروانهای یزد و کرمان به بندر عباس منتهی میشوند. شهر بسیار کثیف و در ماههای تابستان بطور غیر قابل تحملی داغ است. مردم بندر عباس سعی میکنند در این ماهها چند کیلومتر دورتر به میان کوهها بروند که طبیعتا هوای خنکتری دارند. تنها منبع آب آشامیدنی از مخزنهایی است که در فصل باران پر میشوند. شهر چند انبار بزرگ آب دارد که بویژه در ماههای تابستان آب آنها کثیف و بد بو میشود. بسیاری در خانههای خود مخزن آب خود را ساختهاند. واحه ای بنام «میناب» که حدودا صد کیلومتر در شرق بندر عباس قرار دارد، زمینی حاصلخیز دارد و به برکت چشمههای زیاد آب، در اینجا، هم خرمای بسیار خوب و هم میوههای مخصوص این آب و هوا میتوان یافت.
صد سال پیش در سرزمین شیر و خورشید
کتاب:
زندگی در شرق مسلمان (۱۹۱۱)
نوشته:
پیر پونافیدن
ترجمۀ انتخابی و آزاد:
عباس جوادی
در بخش بعدی و پایانی این سلسله گفتار، از شرح خاطرات پیر پونافیدین از مسقط (عمان) چشم پوشی کرده به خاطرات او از بمبئی هندوستان و آشناییاش با پارسیان آن دیار و همچنین فرهنگ، شرایط زندگی و عادات و رسوم زرتشتیان هندوستان و ایران خواهیم پرداخت.
——————————
متنی که خواندید به جز مواردی که توضیحات عباس جوادی با حرف اختصاری م. منتشر شده، برگردان نوشتههای نویسنده کتاب، پیر پونافیدن است. عکسهایی که در نوشتار میبینید از خود کتاب برداشته شده و کار خود مولف و همسرش است. چنانچه مایل به مطالعه کامل این اثر به زبان انگلیسی بودید، میتوانید آن را از طریق اینترنت زیر این عنوان و بصورت پیدیاف و یا چاپ شده بیابید:
Pierre Ponafidine: Life in the Muslim East, New York 1911