ناصر تقوايی، فيلسمازی که به گفته بسياری از منتقدان چند فيلم او در شمار بهترين های سينمای ايران جای دارد، سال ها است که نتوانسته فيلم تازه ای را به پايان برساند.
ناصر تقوايی خود تاکيد می کند که دليل ساخته نشدن فيلم تازه از سوی فيلسمازانی نظير وی را نه در «کم کاری» بلکه بايد در وضعيت دشوار فرهنگی امروز و مانع تراشی کسانی جست و جو کرد که در سايه نشسته اند.
آقای تقوايی از ادبيات شروع کرد و به سينما رسيد. مجموعه داستان تابستان همان سال و رمان کوچک جنگلی، سه سريال تلويزيونی از جمله دايی جان ناپلئون، ۱۸ فيلم کوتاه، مستند و تجربی و شش فيلم سينمايی از جمله آرامش در حضور ديگران و ناخدا خورشيد کارنامه هنری ناصر تقوايی را تا امروز رقم زده اند.
با اين همه، آقای تقوايی از هنگام ساخته شدن آخرين فيلمش کاغذ بی خط در سال ۱۳۸۰، تا کنون امکان ساخت اثری تازه را نيافته است. وی خود در مراسم بزرگداشتی که روز هفدهم ارديبهشت ماه امسال برگزار شد، گفت دوست دارد نه برای آثار گذشته بلکه برای فيلم جديدش به روی صحنه بيايد. گفت و گوی راديو فردا با ناصر تقوايی پس از برگزاری اين مراسم را می خوانيد:
راديو فردا: آقای تقوايی! شما در زمانی که به خاطر يک عمر فعاليت از سوی کانون کارگردانان سينمای ايران مورد تقدير قرار گرفتيد، گفتيد که علی رغم ميلتان به روی صحنه آمديد. می توانيد در مورد ديدگاه و رابطه خودتان با محافل صنفی و سنديکايی در ايران توضيح دهيد؟
تقوايی: من هميشه بخشی از زندگی حرفه ايم از همان ابتدای ورودم به سينما، در ماجراهای صنفی گذشته است. يک صنف، بدون تشکيلات منظم نمی تواند درست پا بگيرد، چه از لحاظ برنامه ريزی و چه از نظر مشکلاتی که پيش می آيد.
- در اين جا شما اصلا نمی دانيد که چه کسی مانع کار شده و چه کسی اين فرمان را صادر کرده است زيرا همه چيز شفاهی اتفاق می افتد. مثلاً اگر کسی بخواهد از حرف های من شکايت کند و مرا به دادگستری ببرد، من حتی يک کاغذ ندارم که دلايل خودم را مکتوب ثابت کنم. گاهی اوقات شما با اشباح طرف هستيد و آنها تصميم می گيرند.
غربی ها به آن می گويند سنديکا و اينجا به آن می گويند انجمن. اسامی تفاوتی نمی کند، ولی بعضی از حکومت ها از واژه ها می ترسند. انجمن يا کانون، يک مفهوم مشترک دارد.
در ماجرای خانه سينما و کانون کارگردانان که در ايران به وجود آمد، خود من يکی از بانيان اوليه اين کار بودم. اين مسئله برای اتحاد و همفکری اهالی سينما ضرورت داشت.
آن زمان مصادف بود با دورانی که آقای خاتمی از وزارت ارشاد استعفا کرد و مشخص نبود که آينده تشکيلات سينما چه خواهد شد، ولی افراد استقبال کردند و اين کانون تشکيل شد. عده ای هم اعتقاد داشتند که اين کانون ها هيچ نقش و تأثيری نخواهد داشت. استدلال من در اين زمينه ساده تر و طبيعی تر بود، يعنی بودن اين کانون های صنفی از نبودشان بهتر است، زيرا ممکن است يک روزی بالاخره خوب اداره شوند و آن زمان خيلی مفيد خواهند بود. به هر حال اين خانه سينما تشکيل شد و کانون کارگردانان هم عضوی از خانواده سينما است.
من پايه گذار بعضی از تشکيلات صنف های اوليه بودم از جمله انجمن تهيه کنندگان، کانون کارگردانان و انجمن فيلمنامه نويسان که سه رکن اصلی سينما بودند.
ذاتا نمی توانم وقتی کانون کاری دارد يا مرا برای جايی دعوت می کند، به احترام افراد هم صنف خودم، آن دعوت را رد کنم.
با اين اوصاف، علت عدم تمايلتان به پذيرفتن جايزه در آن مراسم چه بود؟
تقوايی: به دليل مسائلی که در اين مدت پيش آمده بود، من اول نپذيرفتم. زيرا مطبوعات رسمی تر هميشه کوشيده اند افرادی که کارشان ممنوع يا دشوار است برای اينکه ممنوعيت و دشواری کارشان را بپوشانند، برچسب کم کاری به آن شخص می زنند و يا سعی می کنند دائم اسم او را در مطبوعات بياورند که مردم تصور کنند افرادی مانند من يا آقای بيضايی داريم کار می کنيم.
در ايران اين مسئله تقريبا يک رسم شده است و در نتيجه بعضی علاقه مندان نيز فکر می کنند اين کم کاری از خود ماست، در حالی که اين طور نيست.
به عنوان مثال من در روزنامه می خوانم که دارم در مورد فرش يک فيلم می سازم، در فيلمی از زندگی خودم بازی می کنم يا فيلم سينمايی می سازم، در حالی که هيچ کدام واقعيت ندارد. در چند سال اخير به خصوص سال گذشته، هر روز وقتی روزنامه را باز می کردم می ديدم يک خبر در مورد من وجود دارد که واقعيت نداشت. زيرا پيشنهادهايی شده بود ولی من رد کرده بودم. در ذهن من اين سؤال مطرح می شود که اينها چه هدفی دارند از اينکه اسم مرا زنده نگه دارند؟
يعنی فکر می کرديد بزرگداشت شما در شب کارگردان ها، احتمالاً با همان هدفی باشد که در مطبوعات دنبال می شود؟
تقوايی: بله؛ زيرا گاهی اين مسائل به کانون ها نيز کشيده می شود.
در کانون يک هيئت مديره داريم که هر چند سال يک بار انتخاب می شود. وقتی در مورد مراسم با من تماس گرفتند، رفتم علنا با آنها صحبت کردم و دلايلم را توضيح دادم. گفتم که من عضو اين صنف هستم و در هر وضعيتی باشم اگر کمکی از دستم برآيد، کوتاهی نمی کنم.
آنها پيشنهاد کردند که اگر دوست ندارم بزرگداشت برگزار شود، لااقل در مراسم شرکت کنم و من با اصرار آنها قبول کردم، ولی به اين شرط که از من نخواهند روی صحنه بروم. وقتی به مراسم رفتم، مرا صدا کردند و چون می دانستم از روی علاقه و عشقی است که به کار من دارند، بالای صحنه رفتم. چون برای صحبت آمادگی نداشتم به اين نکته اشاره کردم که بچه ها با من خلف وعده کرده اند. گفتم قرار بود به احترام همه شما در اين مراسم حاضر شوم، ولی قرار نبود به روی صحنه بيايم و دوست داشتم اگر روزی می آيم اين بالا، به خاطر کارهای گذشته ام نباشد بلکه به خاطر فيلم جديدی باشد که ساخته ام.
- من فرزند خوزستانم و هشت سال در سرزمين من جنگ بود. چطور می توانم در مورد جنگ در زادگاه خودم فيلم نسازم؟ ساختن فيلم جنگی هم مونوپل شده و فقط يک گروه بخصوصی می توانند در مورد جنگ فيلم بسازند.
آزردگی من از کانون نبود. آنها هم افرادی هستند که مشکلات مشابه ما دارند، فرقی نمی کند که نسل قبل از انقلاب باشند يا بعد از انقلاب. در جامعه ما کسی که کار فرهنگی می کند مشکل دارد.
آقای تقوايی! شما معمولا تمايل داريد از فيلمنامه های خودتان فيلم بسازيد. اگر چه اثری مانند دايی جان ناپلئون را هم ساخته ايد که از يک رمان اقتباس شده است. آيا در چند سال اخير کاری پيشنهاد شده که به ساخت آن تمايل داشته باشيد؟
تقوايی: سال گذشته طرح هايی پيشنهاد شد و خودم هم طرح هايی دارم. تهيه کنندگان می دانند، امثال ما طرح های خودمان را داريم. البته اين بدان معنا نيست که اگر کسی فيلمنامه خوبی به ما بدهد اصلا دوست نداشته باشيم انجام دهيم.
طبيعت سينمای روشنفکری ما طبيعتی است شبيه ادبيات ما، سينمای مؤلف است. فيلمسازان ما مانند نويسندگان و شاعران، دوست دارند عقايدشان در فيلم هايشان باشد. در نتيجه اگر آنها به داستانی که نزديکی فکری با آن داشته باشند برنخورند، ناچار می شوند خودشان بنويسند. اين کمابيش يکی از خصوصيات سينمای فرهنگی ما شده است و فيلم های ايرانی اگر در دنيا مطرح می شود به همين علت است.
کارگزاران سينمای ما نمی خواهند بفهمند که سينمای مؤلف به سينمای ما شخصيت داده است وگرنه ما از نظر تکنيکی از کشورهای ديگر عقب تريم. آنها هميشه از وجه بدبينانه به ماجرا نگاه می کنند و فکر می کنند به دليل نقد اجتماعی که در فيلم است يا روستاهای خراب را نشان می دهد، اين فيلم ها در خارج مقبول مطرح می شود.
در حالی که واقعيت اين است که سينمای ما يک ويژگی خاصی دارد و وقتی فيلم خوبی توليد می شود حتما از اين ويژگی بهره مند است.
فيلمساز ما فقط يک تکنسين نيست که هر چيزی را بسازد، دستمزدی بگيرد و برود. او دوست دارد فيلمی بسازد که حاوی عقايد خودش باشد.
اگر يک داستانی اين خصوصيات را داشته باشد، چرا آن را نسازيم؟ کما اينکه خيلی از فيلم هايی که ساخته ام، نوشته خود من نيست از جمله دايی جان ناپلئون که اشاره کرديد و خيلی به ذهنيت من نزديک بود.
آقای تقوايی! شما آخرين فيلمتان يعنی کاغذ بی خط را هفت سال پيش ساختيد. آيا علت اصلی، کمبود و نبود طرح مناسب بوده است؟
تقوايی: در پنج سال گذشته، سه فيلم من پی در پی در مرحله فيلم برداری تعطيل شده است. مراحل فيلم برداری يکی از اين فيلم ها از ۵۰ درصد هم گذشته بود.
- کارگزاران سينمای ما نمی خواهند بفهمند که سينمای مؤلف به سينمای ما شخصيت داده است وگرنه ما از نظر تکنيکی از کشورهای ديگر عقب تريم. آنها هميشه از وجه بدبينانه به ماجرا نگاه می کنند و فکر می کنند به دليل نقد اجتماعی که در فيلم است يا روستاهای خراب را نشان می دهد، اين فيلم ها در خارج مقبول مطرح می شود.
وضعيتی پيش می آورند که خود تهيه کننده در کار اشکالاتی به وجود می آورد و کار را تعطيل می کند. هيچ تهيه کننده ای در ايران بنيه مالی اين را ندارد که نصف هزينه های فيلم را بپردازد و بعد آن را تعطيل کند. وقتی به آنها پيشنهاد می شود فيلم را واگذار کنند، بفروشند يا شريک شوند، اين را نيز نمی پذيرند. وقتی کسی نمی تواند فيلم را تمام کند، منطقی تر اين است که به شخص ديگری واگذار کند.
در فيلم ناخدا خورشيد هم اين اتفاق افتاد و اولين تهيه کننده بعد از ۷۰-۶۰ درصد فيلم ناپديد شد و نتوانستيم او را پيدا کنيم. بعد معلوم شد که پول ندارد فيلم را تمام کند. آن زمان هزينه فيلم را چهار ميليون برآورد کرده بود و بعد از اين که يک و نيم ميليون خرج کرد، گفت ديگر پول ندارد. به ارشاد آمديم و در جلسه ای با يک تهيه کننده ديگر، به توافق رسيديم و کار را ادامه داديم و فيلم تمام شد.
مسئله حق و حقوق دست اندرکاران در يک فيلم ناتمام، چيزی نيست که بشود انکار کرد و فيلم متعلق به تهيه کننده ای است که کارش را تمام کرده باشد. اگر افراد می آيند در فيلم های امثال من دستمزد کمتری می گيرند و بيشتر کار می کنند، علت اين است که دلشان می خواهد فيلم بهتری عرضه شود و مردم کارشان را ببينند. اگر فيلم ناتمام بماند اين گروه حقی بر فيلم دارند و می توانند تهيه کننده را مجبور کنند فيلم را به ديگری واگذار کند.
در اين جا شما اصلا نمی دانيد که چه کسی مانع کار شده و چه کسی اين فرمان را صادر کرده است زيرا همه چيز شفاهی اتفاق می افتد. مثلاً اگر کسی بخواهد از حرف های من شکايت کند و مرا به دادگستری ببرد، من حتی يک کاغذ ندارم که دلايل خودم را مکتوب ثابت کنم. گاهی اوقات شما با اشباح طرف هستيد و آنها تصميم می گيرند.
کارهايی که گفتيد ناتمام رها شدند، چه مضامينی داشتند؟
تقوايی: اين اتفاق برای فيلم هايی می افتد که هم سليقه با بعضی ها نيست. مخصوصا فيلم های من که نا تمام رها شد، موضوع آن به جنگ مربوط بود.
من فرزند خوزستانم و هشت سال در سرزمين من جنگ بود. چطور می توانم در مورد جنگ در زادگاه خودم فيلم نسازم؟ ساختن فيلم جنگی هم مونوپل شده و فقط يک گروه بخصوصی می توانند در مورد جنگ فيلم بسازند.