حجاب؛ اختيار يا اجبار؟

ناظران می گویند هم منع حجاب و هم رعایت آن با اجبار حکومتی همراه بوده است.

هفتاد و دو سال پيش در، روز هفدهم دی ماه، به فرمان رضا شاه پهلوی، زنان در ايران از بر سر کردن چادر و روسری و به طور کلی حجاب منع شدند.


پيش از آن، در اولين مرحله از سياست نوسازی فرهنگی، که با وضع قانونی در سال ۱۳۰۷ به اجرا درآمده بود، پوشش مردان نيز دچار تغييراتی شده بود.


اگرچه نظام سياسی وقت، زنان ايران را به داشتن رفتاری مشابه زنان کشورهای توسعه يافته آن روزگار تشويق می کرد، با اين همه، اجبار در ترک حجاب برای زنانی که از ديرباز و بر پايه باورهای خود به اين پوشش خو کرده بودند، بسيار سخت و دشوار بود.


اين تغييرات و به ويژه کشف حجاب زنان، با مخالفت اقشار سنتی، مذهبی و روحانيون سنت گرا در ايران رو به رو شد. اين مخالفت ها، در فرجام خود، و پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، به اجباری شدن حجاب انجاميد.


به دنبال انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷، به حکم آيت الله روح الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی، حجاب اسلامی در جامعه ايران برای زنان اجباری شد.


در کمتر از يک صد سال، زنان ايران يک بار به اجبار از داشتن حجاب منع و بار ديگر مجبور به رعايت آن شده اند.

به اين ترتيب، در کمتر از يک صد سال، زنان ايران يک بار به اجبار از داشتن حجاب منع و بار ديگر مجبور به رعايت آن شده اند.


رسول نفيسی، استاد دانشگاه در آمريکا در باره آنچه پس از رضا شاه و در فاصه دهه های بيست تا پنجاه خورشيدی در زمينه حجاب در ايران روی داده، به راديو فردا می گويد:


مسئله، مدارس دخترانه بود و ورود زنان به مشاغل و اجتماع که اين موضوع، خود به خود، درچند سال بعد مسئله حجاب را در اجتماع از بين برد، کما اينکه نمونه آن را در کشورهای ديگری مانند تونس، مراکش، ترکيه، الجزاير، مالزی و اندونزی می بينيم و حتی در کشور بسيار متعصبی مانند پاکستان هم نوع حجابی که وجود دارد، بسيار آزادانه تر است، زيرا آنها معتقدند که دستور قرآن مبتنی بر پوشاندن شانه هاست، نه موی سر.


بنابراين، ايران در دوران پهلوی دوم کار بسيارمهمی نکرد و به تدريج وارد عرصه کشورهايی شد که لباس زنان را با محيط کاری و آموزشی و دانشگاهی تطابق می دادند.


بنابراين چيزی که اتفاق افتاد، بيشتر در شهرها و در قسمتی بود که زنان وارد عرصه کار و آموزش و پرورش شدند.


نويسندگان برخی از متون تاريخی که پس از انقلاب در ايران منتشر شده است، عنوان کرده اند که نبود قاعده مشخصی درباره کشف حجاب در دوران پهلوی دوم، نشان دهنده عقب نشينی اجباری دولت در اين رابطه بوده است. آيا شما با اين نظر موافق هستيد؟


روحانيت، يک روحانيت روشنفکر بود و اگر هم روشنفکر نبود، بسيار بردبار بود، مانند مرحوم آيت الله بروجردی. البته در آن زمان، روحانيت شيعه مقدار زيادی نيز تضعيف شده بود.


در کل، و نه به طور فردی، دولت پهلوی در دوره پهلوی دوم (محمد رضا شاه) به طور سازمانی، به مرکزيت و تسلطی که رضا شاه پايه گذاری کرده بود، رسيد، و تصور جامعه روحانيت اين نبود که بتواند با اين مرکزيت همتايی کند و مسئله تجدد را متوقف سازد، مگر گروه های بسيار کوچکی مانند فداييان اسلام.


بنابراين خانم ها به تدريج با لباس هايی که مورد انتخاب وعلاقه خودشان بود، وارد عرصه کار و اجتماع شدند.


در دهه آخر حکومت پهلوی، يک نوع تظاهر به تمدن لجام گسيخته کارها را از دست همه خارج کرد، به طوری که حتی در خاطرات خانم فرح پهلوی و ديگران نسبت به بعضی کارهای لجام گسيخته، نگرانی وجود دارد.


اين لجام گسيختگی ها با روش ملايم و آرامی که موجود بود، تطابق نداشت و همين امر باعث ناراحتی اقشار مذهبی و به خصوص رهبری مذهبی شد.


عده ای معتقدند کشف حجابی که هفت دهه پيش توسط رضا شاه صورت گرفت، چون در آن، دغدغه اعطای حقوق سياسی به زنان مطرح نبود، در کنار منفعت های احتمالی می توانسته ضرر و زيان هم داشته باشد...


ضرر عمده اين کار اين بود که کشف حجاب و آزادی زنان را امری دولتی کرد و حتی آزادی های اعطايی از طرف پهلوی دوم نيز امری دولتی بود.


آن چيزی که اتفاقا اکنون در جمهوری اسلامی اتفاق می افتد و آن چيزی که تا به حال به دست آمده است، مانند حق حضانت يا بحث بسيار مهم ارث بردن زنان از شوهران خود و يا ديه زنان که مورد حمايت برخی روحانيون نيز می باشد، در تاريخ ايران اين حقوق وقتی که به دست آمد، ديگر قابل بازگشت نیست.


اما در جريان انقلاب بهمن ۵۷ بحث اجباری شدن حجاب از سوی انقلابيون مطرح نبود. آيا می شود اين حرکت دوم را روی ديگر سکه «بی حجابی اجباری» قلمداد کرد؟


در نطق معروفی که پهلوی دوم کرد، اشاره داشت که من به شما هشدار می دهم اينها می آيند و چادر سر شما می کنند.


در آن زمان، بسياری از مراجع و روشنفکران اعتراض کردند که چنين چيزی ممکن نيست، ولی وقتی توفيق حاصل شد، اين لحن عوض شد و يک باره، فشار متوجه زنان شد.


گويا تمام انقلاب بر اين استوار شده بود که زنان را با حجاب کنند و بلافاصله اين تئوری عرضه شد که آزادی زنان، خانواده ها را نابود می کند و بی حجابی، ضد استحکام خانواده است و از هم پاشيدگی خانواده باعث از هم پاشيدگی اجتماع است.


بلافاصله حرکتی آغاز شد که قبل از انقلاب صحبتی از آن نشده بود. اين نشان می دهد که رهبری انقلاب می دانست اين امر در ميان مردم نامقبول است.


بالاخره، جمهوری اسلامی ايران بايد بپذيرد که در جامعه مدرن نمی توان مردم را به زور وادار به پوشيدن لباس متحدالشکل کرد.


آقای نفيسی چگونه است که در هر دو حکومت، به نوعی از قدرت برای يک مسئله فرهنگی در جهت عکس هم استفاده شده است؟


این قسمت نمادين جامعه شناسی سياست است، يعنی عوامل و ظواهر اينها نماد قدرت دولت در جامعه می شود که دولت پيشين اين امر را در بی حجابی يا کشف حجاب و کم حجابی ديد و دولت بعدی چون تمام معيارهای خود را بر خلاف دولت قبلی ايجاد کرده بود، هميشه يکی از شعارهايی که طی اين ۲۸ سال داده، مبارزه با بی حجابی است.


ولی آن چيزی که در ذيل اين امر بسيار مهم است، حرکت جامعه ايران است که چه در دوره پهلوی و چه در دوره جمهوری اسلامی، حرکت، دولت گراست، يعنی حل مسائل از بالا ديده می شود.