انقلاب مخملين در ايران امکان پذير است؟

نیروهای پلیس ایران در یک مانور امنیتی

پخش مصاحبه هاله اسفندياری و کيان تاجبخش از سيمای جمهوری اسلامی، بار ديگر اصطلاحاتی «چون براندازی نرم» و «انقلاب مخملين» را در رسانه های ايران مطرح کرد.


بسياری از ناظران، با استناد به اقدامات مشابه در گذشته، اين مصاحبه ها را اجباری و اعتراف گيری تحت فشار قلمداد کرده اند.


مصاحبه های اجباری، که در آن زندانيان با شکنجه های جسمی و روحی به تکرار سناريو و متن شکنجه گران وادار می شوند، به فيلم هايی شبيه هستند که می کوشند تا يک پيام اصلی و چند پيام فرعی را در ساده ترين شکل خود به مخاطبان منتقل کنند.


در چند سال اخير، در کنار پيام های ثابت و هميشگی دو دهه و نيم گذشته چون: توليد فضای رعب و وحشت در ميان فعالان سياسی، اجتماعی و فرهنگی، متحد کردن هواداران جمهوری اسلامی عليه دشمن خارجی، حذف، خرد و بدنام کردن منتقدان فعال و موثر، توجيه برخورد خشن با ناراضيان فعال، توليد نمونه های عينی برای تئوری «توطئه دولت های خارجی» و «انقلاب مخملين» و «براندازی نرم» جای «تهاجم فرهنگی» را گرفته و به پيام اصلی مصاحبه هايی از اين دست بدل شده است.


رسانه های وابسته به بنيادگرايان و نهادهای امنيتی و دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی در چند سال اخير با بهره گيری از برخی عبارت ها که به عنوان کد اصلی در متن مصاحبه های تحميلی گنجانده می شوند و با ربط دادن برخی اطلاعات درست يا غلط که قربانيان در مصاحبه ها بيان می کنند، می کوشند تا « توطئه همه جانبه دولت آمريکا برای راه اندازی انقلاب مخملين را در ايران » به مخاطبان القاء کنند.


در اين تصوير، دولت آمريکا در پوشش نهادهای غير دولتی و با تظاهر به هواداری از حقوق بشر و دموکراسی، برخی از تحصيل کرده ترين و نخبه ترين لايه های جامعه : نويسندگان، روزنامه نويسان، استادان دانشگاه ، فعالان جنبش زنان و دانشجويان و رهبران جنبش کارگری را فريفته يا اجير کرده و با طرح شعارهای جذابی چون جدايی دين از حکومت، دفاع از اعلاميه حقوق بشر، برابری حقوقی زن و مرد، آزادی احزاب، مذاهب و اجتماعات، آزادی بيان و رسانه ها و.. بر آن است تا با نفوذ در ميان اقشار گوناگون مردم و با دامن زدن به تظاهرات و اعتصابات و با تقويت جنبش های مدنی نظام جمهوری اسلامی را برانداخته و سلطه خود را بر ايران اعمال کند.



حکومتی بهره مند از درآمدهای نفتی، متکی به ساختار ائديولوژيک، بی توجه به منافع ملی و افکار عمومی داخلی و خارجی، دلگرم به حمايت فعال بخشی از مردم که سرکوب های خشن را به کرات در کارنامه خود دارد، می تواند راه را بر انقلاب مخملين و تحول مسالمت آميز ساختار سياسی ببندد و الگوهای کلاسيک را تجربه کند.

تحولات بزرگ سياسی سه دهه اخير در ديکتاتوری های بلوک شرق سابق که به سقوط استبداد و استقرار دموکراسی های پارلمانی منجر و به دليل مسالمت آميز بودنشان به «انقلاب های مخملين» مشهور شدند، در مصاحبه هايی که تحميلی توصيف شده اند، به عنوان نمونه های عينی توطئه آمريکا معرفی می شوند.


الگوهای کلاسيک و نو


در نظام های دموکراتيک تحولات بزرگ سياسی و دگرگونی دولت ها در بستر انتخابات آزاد به گونه ای مسالمت آميز و بدون خشونت و خون ريزی تحقق می يابد، اما حکومت های استبدادی با پايمال کردن آزادی احزاب و رسانه ها، سرکوب خشن منتفدان و تبديل انتخابات به نمايش های پوپوليستی کنترل شده راه را بر بيان مسالمت آميز خواست های اکثريت مردم می بندند.


تا پايان دوران جنگ سرد، حکومت های استبدادی در بستر مبارزه مسلحانه احزاب و سازمان های انقلابی، انقلاب های کلاسيک و يا کودتا متحول می شدند.


بدان روزگار آمريکا و اغلب دولت های غربی با توجيه جلوگيری از گسترش کمونيزم از مستبدان متمايل به خود حمايت می کردند و دولت شوروی و بلوک شرق از ديکتاتورهای ضد آمريکايی.


با پايان جنگ سرد، بسياری از حکومت های استبدادی کارکردهای جهانی خود را از دست دادند و از حمايت قدرت های بزرگ محروم شدند.


پايان جنگ سرد روند جهانی شدن را تشديد و انقلاب ارتباطات با ماهواره ها، اينترنت و.. يکی از مهم ترين و کاراترين ابزار استبداد، سانسور، را خنثی کرد و بی خبر نگه داشتن مردم، به تقريت، برای مستبدان ناممکن شد.


درعصر جهانی شدن دموکراسی و حقوق بشر به يکی از محورهای سياست جهانی بدل شد چرا که فرهنگ مردمی در کشورهای اسير استبداد ارتقاء يافت، افکار عمومی در دمکراسی های غربی نقش و سهم بيش تری به دست آورد و پيوستن به بازار جهانی بدون حدی از ليبراليزم اقتصادی و سياسی به امری بسيار دشوار بدل شد.


با گسترش روند جهانی شدن مرزهای ملی شکست و مفاهيمی چون حاکميت ملی و استقلال، که در همه استبدادهای عالم به قدرت و سلطه مطلق و بلامنازع حکومت ها تعبير می شوند، رنگ باختند.


نفوذ و و قدرت نهادهای بين المللی چون سازمان ملل، برخی نهادهای مدافع حقوق بشر و رسانه های بزرگ دامنه اعمال قدرت دولت های ملی را محدود کرد.


جامعه مدنی و نهادهای مستقل غير دولتی مردمی « N.G.O»ها، که خواست های صنفی و مدنی را دنبال می کنند، در جوامع استبدادی گسترش يافتند.


پايان جنگ سرد و ديگر تحولات سه دهه اخير الگوهای گذشته تحول بنيادين ساختار سياسی را به تقريب کنار زد و «انقلاب مخملين» را چون الگويی مناسب دوران جديد پديد آورد.


جنبش ها به جای احزاب


انقلاب مخملين به دليل دگرگونی بنيادين ساختار سياسی از استبداد به دموکراسی به انقلاب های پيش از دوران جنگ سرد شباهت می برد، اما به دليل خصلت مسالمت آميز و تکيه بر جنبش ها و جامعه مدنی، نه احزاب و سازمان های انقلابی، از الگوهای آن روزگار متمايز می شود.



در چند سال اخير که نه فقط نويسندگان و روزنامه نويسان بلکه زنان، دانشجويان، کارمندان، کارگران و ديگر لايه های جامعه نارضايتی های خود را در قالب های گوناگون از جمله اعتصاب، تظاهرات، کمپين های مختلف و.. عينيت بخشيده و بيان می کنند، هراس از گسترش جنبش مدنی و پيامدهای ناگزير آن، از جمله هراس از انقلاب مخملين، به کابوس قدرتمندان بدل شده است .

در انقلاب های کلاسيک، سرکوب خشونت آميز حکومت با خشونت انقلابی و انتقام جويی پاسخ داده می شد، اما خصلت مسالمت آميز و پرهيز از خشونت و خون ريزی و انتقام جويی در انقلاب مخملين به هواداران حکومت های استبدادی نيز فرصت می دهد تا حضور سياسی خود را در جامعه ادامه دهند.


در الگوی انقلاب مخملين، ارتقاء فرهنگی لايه های گوناگون مردم، نهادهای مدنی و سازمان های مستقل غير دولتی و مردمی « N.G.O ها، رسانه ها، روشنفکران و جنبش ها ، و نه احزاب و سازمان های سياسی انقلابی، به مفر اصلی بيان خواست ها و نارضايتی های لايه های مختلف مردم بدل می شوند.


جنبش های مدنی در گسترش خود حکومت های مستبد را به قدم به قدم عقب نشانده و به تدريج دراشکال مسالمت آميز استبداد را ساقط می کنند.


انقلاب مخملين به دليل هواداری از حقوق بشر، مخالفت با تبعيض های جنسی، دينی، قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و عقيدتی از حمايت افکار عمومی و رسانه های جهانی نيز برخوردار است.


نفت، سرکوب خشن، مکتب و انقلاب مخملين


همه انقلاب های مخملين پيروز تا کنون با دولت هايی رو در رو بوده اند که با برخورداری از حدی از عقلانيت، دورانديشی و مصلحت بينی، به جامعه بين المللی نياز داشته، برای منافع ملی، افکار عمومی داخلی و خارجی و آينده خود ارزش قائل بوده و از به کارگيری گسترده نهادهای امنيتی و نظامی پرهيز داشته اند.


حکومتی بهره مند از درآمدهای نفتی، متکی به ساختار ایدئولوژيک، بی توجه به منافع ملی و افکار عمومی داخلی و خارجی، دلگرم به حمايت فعال بخشی از مردم که سرکوب های خشن را به کرات در کارنامه خود دارد، می تواند راه را بر انقلاب مخملين و تحول مسالمت آميز ساختار سياسی ببندد و الگوهای کلاسيک را تجربه کند.


کابوسی که قدرت را می ترساند


به دوران رياست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی که جمهوری اسلامی با جنبش نويسندگان برای آزادی بيان رو در رو بود، پيام اصلی «مصاحبه های تحميلی» بر محور «تهاجم فرهنگی» شکل می گرفت.


در چند سال اخير که نه فقط نويسندگان و روزنامه نويسان بلکه زنان، دانشجويان، کارمندان، کارگران و ديگر لايه های جامعه نارضايتی های خود را در قالب های گوناگون از جمله اعتصاب، تظاهرات، کمپين های مختلف و.. عينيت بخشيده و بيان می کنند، هراس از گسترش جنبش مدنی و پيامدهای ناگزير آن، از جمله هراس از انقلاب مخملين، به کابوس قدرتمندان بدل شده است .


«مصاحبه های تحميلی» چند سال اخير در کنار پيام های کلاسيک خود هراس دولت مردان جمهوری اسلامی را از گسترش جامعه مدنی ايران نيز مخابره می کنند .