حقوق زنان؛ بخش اول: خانواده و فرهنگ

فرهنگ و خانواده تاثيری تعيين کننده در وضعيت زنان ايران داشته است.

خانم افخمی! با تشکر از شرکت در اين برنامه، من سؤالات شنوندگان را به چند دسته تقسيم کرده ام. از جمله نقش خانواده و فرهنگ در مسائل زنان، حجاب، اسلام و زن، حکومت و زن، جنبش زنان و مسائل مقايسه ای که شنوندگان از شما خواسته اند به آنها جواب دهيد.


سؤالات دسته اول به خانواده و فرهنگ مربوط می شوند:


يسلا از شهر ياسوج می گويد من در شهری زندگی می کنم که در آن حقوق يک زن، بی معنی ترين چيز است. دختران تحت اجبار خانواده ازدواج می کنند، قتل های ناموسی رواج دارد، آمار خودکشی بين زنان بسيار بالا است و ترس از خانواده ها اجازه فرار به آنها نمی دهد. چگونه می شود اين وضعيت را تغيير داد؟


خواننده ديگری به نام مهسا ميگويد که فکر نمی کند درونی شدن حقوق زنان و احترام به آنها به عنوان يک انسان با صرف نظر از جنسيت، بايد از خانواده ها آغاز شود؟ ما چه کار کنيم تا ذهنيت مردسالاری از خانواده ها به تدريج ريشه کن شود؟


آريا می گويد، خانواده، آموزشگاه دموکراسی در هر جامعه ای است. ولی متاسفانه، اين نهاد در جامعه ما، استبداد را آموزش می دهد. آيا اين صحيح است که، از ماست که بر ماست؟


ليلا بهزاد از شهر رامهرمز، زن ستيزی را ديناميسم جمهوری اسلامی می داند و می گويد مبارزه زنان کشور ما برای کسب حقوق برابر، بدون بالا رفتن سطح آگاهی مردان ممکن نيست. در اين مورد چکار می توان کرد؟


خواننده ديگری که نامش را ذکر نکرده، می گويد هر بلايی که سر ما می آيد، تقصير خودمان است. ما در زندگی خصوصی مان، به فرزندان و همسران خود آزادی نمی دهيم. پس چرا بايد انتظار داشته باشيم آنها اين آزادی را به ما بدهند؟ ما خودمان بايد همه چيز را تغيير دهيم.


شهريار از سوئيس می گويد، همسر من، قربانی ادامه تفکر سرکوب زنان در ايران است و به همين دليل مجبور به ترک وطن شديم. من فکر می کنم زنان ايرانی به خودباوری لازم نرسيده اند و اتحاد ندارند. اين درست است که سرکوبی زنان از منازل شروع می شود و به اجتماع می رسد؟


يک مرد علی رغم تمام انتقادها نوشته است، از دستيابی زنان به حقوقشان به شدت دفاع کرده و به تمام زنان مبارز ايران فرستاده است.


سلما از اهواز نوشته است، من يک زن عرب اهوازی هستم. عقب ماندگی فرهنگی در ميان قوم من بيشتر از ساير اقوام است. سؤال من اين است که چرا زنان قوم من به جرم عرب بودن از جنبش زنان ايران عقب مانده اند، چرا بايد هويت عربی آنها با هويت جنسی شان همراه شود تا اين اندازه عقب ماندگی خلق کند؟ چرا حقيقت چند قوميتی در ايران را نپذيرفته اند و در اين راستا گام برنداشته اند تا من و امثال من نگاه انسانی شما را برای حرکت به جلو الگو قرار دهيم؟


مهناز افخمی: سؤال ها بسيار اساسی و خوب است و موضوعات مهمی را مطرح می کند. ارتباط بين وضعيت و نقش زن در خانواده و جامعه بسيار مهم است. در طول تاريخ، پدرسالاری که فرهنگ حاکم بر همه جوامع تا اواخر قرن ۱۹ بوده، تفکری است که زير بنای اين نوع ارتباطات است.


در دنيايی که پدرسالاری بر آن حاکم است، تفاوت های اساسی ميان زن و مرد وجود دارد. جداسازی و تقسيم زنان و مردان جزيی از آن است، زنان در خانه و مردان در خارج از خانه فعاليت می کنند، مسائل مربوط به اشتغال و آموزش مشارکت سياسی و اقتصادی همه بر اساس همين تقسيم بندی ها شکل می گيرد و قوانين هم ضامن اجرای اين تقسيم بندی ها است.


بايد بدانيم تا چه حد، اين فرهنگ پدرسالار، ريشه ای و بنيادی است و توسط همه يادگيری ها و آموزش ها در مدارس و خانواده و حتر ادبيات و هنر تقويت شده است.


بايد بدانيم که تا دهه آخر قرن ۱۹، هيچ زنی در سطح جهان حق رای دادن و رای آوردن نداشت ونمی توانست در زمينه سياسی نقشی ايفا کند. حتی در کشور سوئيس تا سال ۱۹۷۰، زنان حق رای نداشتند و همين امروز هم دو کشور در دنيا هستند که در آنجا زنان حق رای ندارند.


پس مسئله بسيار عميق است و تعويض آن به آگاهی نياز دارد. آگاهی افراد نسبت به حقوق خود، اهميت آزادی، نقش داشتن در تعيين سرنوشت خود و تغيير در جهان، ابتدا توسط مردان آغاز شد.


به عنوان مثال، در انقلاب فرانسه، مسئله برادری، برابری و آزادی مطرح شد و مردان به دنبال آزادی برای خودشان بودند يا دراعلاميه استقلال آمريکا عنوان می شود که همه مردان با هم برابرند، ولی آگاهی مردان از نقش خودشان به تدريج بر زنان هم تأثير گذاشت و آنها نيز پيگيری حقوق خود را آغاز کردند.


اينجا اين سؤال مطرح می شود که چرا در زمينه مديريت و رهبری از زنان پشتيبانی نمی شود، چرا زنان به خودشان اعتقاد ندارند و با هم متحد نيستند، و يا اين سؤال که چرا زنان به خودشان رای نمی دهند، همديگر را قبول ندارند، با خودشان بيشتر در ستيزند تا با مردانی که حقوق آنها را زير پا می گذارند.


در پاسخ به چراهای مختلف از اين قبيل، بايد درک کنيم که زنان هم در شکل دادن به فرهنگ، حفظ آن و انتقال به نسل آينده نقش مهمی دارند.


از آنجا که فرهنگ پدرسالاری بر جامعه حاکم بوده است، زنان نيز اين فرهنگ را برای خود درونی کرده اند، بنابراين برای تغيير اين وضعيت، بايد همه با هم عوض شويم و البته ما زنان بايد در اين زمينه پيشرو باشيم و ياد بگيريم که به خودمان، به قدرت تشخيص، هوش و تفکر خودمان اعتقاد داشته باشيم.


بايد بدانيم که چقدر مهم است که از حقوق خود دفاع کنيم و فرزندانمان را، چه دختر چه پسر، طوری تربيت کنيم که بتوانند در تغيير اين فرهنگ نقش داشته باشند. فرهنگ، موضوعی پويا و قابل تغيير است، منجمد و ثابت نيست.


پس می توان گفت بخشی از زن ستيزی در خانواده به عهده زنان است. اين زنان هستند که پسرهايشان را تربيت می کنند و بر خانواده و جامعه تأثير می گذارند و آگاهی آنها، آگاهی زنان را تضمين می کند؟


بله، درست است. ما هم قربانی همان فرهنگيم و اين تفکر در ذهن ما همان قدر بومی شده است که در فکر مردان. برای تغيير آن بايد ابتدا خودمان را تغيير دهيم و بعد آن را به فرزندانمان و جامعه منتقل کنيم، چون زندگی ما به تغيير اين فرهنگ بستگی دارد، بايد يک حرکت فراگير داشته باشيم.


در جواب سلما از اهواز بايد گفت، البته که اقوام ايرانی بايد در برابر قانون حقوق مساوی داشته باشند. زنان بايد مسائل قومی را کنار گذارند و همه با هم کار کنند، تنها تفاوت های زبان و قوميت نيست بلکه تفاوت های سياسی، طبقاتی و ايدئولوژی هم بايد کنار گذاشته شود.


هدف زنان بايد فراگير و از جانب همه حمايت شود و باعث تاسف است که بعضی اقوام نتوانند مشارکت لازم را در اين باره داشته باشند.