دو رسانهٔ قابل توجه از رسانههای اسلامگرایان سبز، تلویزیون رسا و وبسایت خبری جرس، مستقر در خارج از کشور در اواخر سال ۲۰۱۱ اعلام کردند که در صورت فقدان همیاری و کمک قابل توجه به زودی بسته میشوند. تلویزیون رسا که از اواخر مرداد ۱۳۸۹ آغاز به کار کرده بود، به دلیل عدم توانایی در پرداخت هزینهٔ آنتن، از ادامهٔ پخش پس از ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ بازماند. فعالیت دیگر سایتهای سبز نیز که توسط اصلاحطلبان مذهبی اداره میشوند به شدت کاهش یافته است.
چرا این رسانهها پس از مدتی اندک به پایان عمر خویش یا به شرایطی شکننده نزدیک شدهاند؟ چه سیاستها و روشهایی موجب بقای برخی رسانههای غیر دولتی فارسیزبان در خارج کشور و چه سیاستها و روشهایی موجب مرگ زودرس برخی دیگر شدهاند؟
کولهبار اقتدارگرایی
حکایت اسلامگرایانی که اصلاحطلبی در چارچوب رژیم را پیشه کرده و امروز بسیاری از آنها در خارج از کشور زندگی و کار میکنند از حیث بررسی فرایند تحول یا عدم تحول نظام رفتاری و باورهای افراد و گروهها پس از انتقال به خارج کشور بسیار آموزنده است. بسیاری از اصلاحطلبانی که سابقا نقشی در حکومت داشتند و همهٔ امور آنها از جمله رسانههایشان دولتی بود و امروز در دنیای آزاد زندگی میکنند بسیاری از محتویات کولهبار فرهنگ سیاسی اقتدارگرایی را بر دوش میکشند و همین امر آنها را از گشودن پنجرههای تازه در برابر خود بازداشته است. آنها علیرغم خروج از کشور هنوز زندانی جمهوری اسلامیاند. بسیاری از این افراد آنچنان از نظر اقتصادی و فکری به حکومت وابسته بودهاند که در دنیای آزاد نیز در همان چارچوبها زندگی میکنند. خروج بسیاری از آنها از حکومت نه انتخاب خود آنان، بلکه تصمیم مقامات حکومتی بوده است.
همچنان یکسویه
طبیعی است که این کولهبار تاثیر خود را در رفتار سیاسی و رسانهای آنها حتی در خارج کشور نشان میدهد. تصمیمگیری در محیطهای کوچک و خودی، عدم ورود به گفتوگو با دیگر جریانهای سیاسی، تکصدا بودن رسانههای اختصاصی، و عدم بیان مرجع مطالبی که از دیگر رسانهها وام میگیرند بخشی از ویژگیهایی هستند که در خارج کشور نیز در رفتار این اصلاحطلبان مشاهده میشود.
اصلاحطلبان مذهبی که همانند رقیب درونحکومتی خود سه دهه به رسانههای دولتی و شبهدولتی دسترسی داشتند خود را مالکالرقاب رسانههای تحت مدیریت خود دانسته و در میدانی کمرقابت یا بیرقابت میراندند. این رسانهها به افراد تهمت میزدند یا به دیدگاههای آنها میپرداختند بدون آن که فضای پاسخگویی را برای آنها فراهم کنند. مخاطب در آن سیستم که هنوز در رسانههای رسمی جمهوری اسلامی جاری است از هیچ حقی برخوردار نبود.
مدیران رسانههای اسلامگرای سبز که امروز در کشورهای غربی مستقر هستند همچنان در چارچوب همان الگو عمل میکنند. این رسانهها افراد را نقد میکنند، به آنها نکاتی را منتسب میسازند و گاه نسبتهای ناروا به آنها میدهند، اما جایی برای پاسخگویی وجود ندارد. در موارد مشخصی که این رسانهها از درج پاسخ افراد سرباز زدهاند تصور میکنند دروازههای اینترنت به دست آنهاست و افراد نمیتوانند پاسخ خود را در جایی دیگر درج کنند. این رسانهها هنوز گویی ممکن است توسط شورای نگهبان یا دستگاه رهبری مورد داوری و فشار قرار گیرند تلاش میکنند به حیطههای ممنوعه توسط حکومت وارد نشوند، بالاخص اگر نیروهای سکولار و لیبرال بخواهند به آن حیطهها وارد شوند یا قبلا وارد شده باشند.
رسانههای سبز اسلامگرا جایی برای انعکاس دیدگاههای مخاطبان نیز در نظر نگرفتهاند. جرس در ابتدای کار برای مدتی کوتاه فضایی برای بازخوردهای مخاطبان داشت (که البته همانند رسانههای دولتی و شبهدولتی به گزینش ایدئولوژیک میان آنها میپرداخت)، اما به سرعت این فضا را حذف کرد. در انتهای برخی از مطالب هنوز جایی برای اظهار نظر هست، اما هیچ وقت اظهار نظری درج نمیشود. تلویزیون رسا نیز رسانهای یکسویه بود و فضایی برای گرفتن تلفنهای مخاطبان نداشت.
همچنان دروازهبانی غیرحرفهای
نقش مدیران رسانههای اسلامگرای سبز همچنان نقش سنتی دروازهبانی خبر و تحلیل بر اساس معیارهای غیرحرفهای (ایدئولوژی، روابط حزبی و دوستانه، و نوع عکسالعمل حاکمیت) است. فرض این دروازهبانان آن است که اگر سخنی در رسانه آنها طرح نشود اصولا قابل طرح نخواهد بود (مثل دهههای شصت و هفتاد در ایران) یا طرح یک موضوع توسط یک رسانه به مدیران رسانه منتسب خواهد شد. ترس از انتساب تفکر نویسنده به ویراستاران میراث حکومت دینی است که هنوز اسلامگرایان سبز بر دوش میکشند.
باحجاب، بدحجاب یا بیحجاب
رسانههای سبز اسلامگرا که مدیران و ویراستاران آن سالها در جمهوری اسلامی در همین نقشها ظاهر شدهاند همچنان بر اساس الگوهای سابق خود عمل میکنند با این تفاوت که در خارج کشور مستقر هستند و بسیاری از همکاران آنها حضورهای عمومی غیر از رسانهٔ مد نظر دارند. عکس برخی از خانمهای خبرنگار در رسانههای سبز اسلامگرا همچنان با روسری و چادر است، اما هنگام مصاحبه با صدای آمریکا یا بیبیسی فارسی (از منظر اسلامگرایان) بدحجاب یا نیمهحجاب یا ظاهرا محجبه (با کلاه) هستند. این امر هم برای رسانهٔ سبز اسلامگرا و هم برای همکاران آنها مشکل بیاعتمادی و دوگانگی رفتاری ایجاد میکند.
هیئتیها بیشتر اقتضای زمانه را درک میکنند
یک شبکهٔ تلویزیونی به نام «مرکزی» در یک دوره توسط برخی سرداران سپاه در خارج از کشور راهاندازی یا اجاره شده بود که بنای آن دفاع از جمهوری اسلامی و بسیج و سپاه بود. کافی است برنامههای این شبکهٔ تلویزیونی را با شبکهٔ رسا مقایسه کنید. علیرغم فرهنگ غالب اوباش بر این رسانه و عصا قورت دادگی رسا، مخاطب معمولی رغبت بیشتری به دیدن «مرکزی» خواهد داشت: فیلم آمریکایی پخش میکند، زن بیحجاب اما پوشیدهتر به نمایش میگذارد، تجاری است و مملو از آگهیهای بازرگانی، موسیقی کوچهبازاری به سلیقهٔ هیئتیها پخش میکند و این کارها را تا حدی میکند که تشخیص تمایز میان آن با برخی دیگر از شبکههای تلویزیونی معروف به لسآنجلسی (غیر از برنامهٔ بوق تبلیغاتی آن به نام «خط آزاد») دشوار است.
همان مجریای که در یک دوره از فرماندهان موجود سپاه دفاع میکند در دورهای دیگر به انتقاد از خمینی نیز میپردازد تا مخاطب را آشفته سازد یا مشخص کند که تامینکنندهٔ مالیاش تغییر کرده است. شبکهٔ بیست نیز همین الگو را دنبال میکرده است. از آگهیهای بازرگانی این دو شبکه (که در داخل ایران تولید شده و برای شرکتهایی است که در داخل فعالیت دارند) میتوان ارتباط آنها را با مقامات داخل کشور تشخیص داد.
تعیین تکلیف
رسانههای سبز اسلامگرا همچنان ایران و اسلام و دیگر منابع هویتی و ملی را صرفا از آن خود میدانند (درست مثل رقیب اسلامگرای خود در حکومت). با همین نگرش است که خود را صاحبان عزا و عروسی ایران و ایرانی میدانند و حقی فراتر از دیگران برای خود در باب اظهار نظر در مورد مسائل ایران قائل هستند: «اگر کسی نمیخواهد به ایران بازگردد، یا نمیتواند، یا خودش میخواهد ولی خانوادهاش نمیتوانند با او همراهی کنند، صادقانه این است که به ایران به عنوان یک کشور اجدادی و توریستی نگاه کند و در سرنوشت آن دخالت نکند. اگر کسی سی سال است از ایران خبر ندارد و اطلاعاتش درباره ایران از اطلاعاتش درباره هلند و سوئد و کانادا کمتر است، برود کنار تا ایرانیانی که وضع ایران را میشناسند و میخواهند در آن زندگی کنند معرف ایران باشند.» (ابراهیم نبوی، جرس، ۲۷ فروردین ۱۳۹۰)
پنهانکاری
ما هنوز نمیدانیم که چه کسانی تلویزیون رسا را اداره میکنند یا شورای سردبیری جرس پس از تحولات ماههای اولیه که بسیاری از اسامی اعلام شده کنار رفتند چه کسانی هستند. بسیاری از مطالب آنها با اسم مستعار یا بدون اسم منتشر شده است. سیاستهای این رسانهها به روشنی اعلام نشده است. نمیدانیم منابع مالی آنها چیست، چون میدانیم که نه به منابع دولتی و نه به آگهی تجاری وابسته بودهاند. همچنین نمیدانیم منابعی را که به دست آوردهاند چگونه خرج کردهاند. با این اوصاف چگونه میتوان از افراد انتظار داشت که به این رسانهها اعتماد کرده و کمک مالی کنند.
فراتر از این، رسانههای سیاسی غیردولتی در خارج کشور ممکن است در دورهای افرادی را که میخواهند از این ابزار برای بازگشت به قدرت استفاده کنند به کمک مالی تحریک کنند، اما در درازمدت این فرمول کار نمیکند. رسانههای اسلامگرایان سبز از حیث تامین منابع مالی مسیری را در پیش گرفتند که انتهایش تعطیلی است، بالاخص برای شبکههای تلویزیونی که هزینهشان بالاست.
پرهیز از غرب
برخی از اسلامگرایان مخالف خامنهای برای آن که از سوی حکومت متهم به همکاری با دول غربی نشوند تلاش کردهاند فعالیتهای رسانهای خود را در کشورهایی با اکثریت مسلمان مستقر سازند. آن طور که از قرائن برمیآید، دفتر تلویزیون رسا یا سایت تحول سبز در مالزی مستقر شد (خود آنها محل دفترشان را اعلام نکردهاند). این امر البته در مقایسه با اروپا و ایالات متحده از حاشیهٔ امن برای آنها کاسته است (احضار مجری تلویزیون رسا به وزارت اطلاعات مالزی). ظاهرا حتی پس از خروج از کشور، بخشی از اسلامگرایان سبز ایرانی هنوز رفتار خود را بر اساس اتهامات بالقوه و بالفعل مقامات جمهوری اسلامی تنظیم میکنند. آنها هنوز وقتی چیزی میگویند یا مینویسند به عکسالعمل روزنامهٔ کیهان و رادیو و تلویزیون دولتی میاندیشند.
----------------
نظرات نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
چرا این رسانهها پس از مدتی اندک به پایان عمر خویش یا به شرایطی شکننده نزدیک شدهاند؟ چه سیاستها و روشهایی موجب بقای برخی رسانههای غیر دولتی فارسیزبان در خارج کشور و چه سیاستها و روشهایی موجب مرگ زودرس برخی دیگر شدهاند؟
کولهبار اقتدارگرایی
حکایت اسلامگرایانی که اصلاحطلبی در چارچوب رژیم را پیشه کرده و امروز بسیاری از آنها در خارج از کشور زندگی و کار میکنند از حیث بررسی فرایند تحول یا عدم تحول نظام رفتاری و باورهای افراد و گروهها پس از انتقال به خارج کشور بسیار آموزنده است. بسیاری از اصلاحطلبانی که سابقا نقشی در حکومت داشتند و همهٔ امور آنها از جمله رسانههایشان دولتی بود و امروز در دنیای آزاد زندگی میکنند بسیاری از محتویات کولهبار فرهنگ سیاسی اقتدارگرایی را بر دوش میکشند و همین امر آنها را از گشودن پنجرههای تازه در برابر خود بازداشته است. آنها علیرغم خروج از کشور هنوز زندانی جمهوری اسلامیاند. بسیاری از این افراد آنچنان از نظر اقتصادی و فکری به حکومت وابسته بودهاند که در دنیای آزاد نیز در همان چارچوبها زندگی میکنند. خروج بسیاری از آنها از حکومت نه انتخاب خود آنان، بلکه تصمیم مقامات حکومتی بوده است.
همچنان یکسویه
طبیعی است که این کولهبار تاثیر خود را در رفتار سیاسی و رسانهای آنها حتی در خارج کشور نشان میدهد. تصمیمگیری در محیطهای کوچک و خودی، عدم ورود به گفتوگو با دیگر جریانهای سیاسی، تکصدا بودن رسانههای اختصاصی، و عدم بیان مرجع مطالبی که از دیگر رسانهها وام میگیرند بخشی از ویژگیهایی هستند که در خارج کشور نیز در رفتار این اصلاحطلبان مشاهده میشود.
اصلاحطلبان مذهبی که همانند رقیب درونحکومتی خود سه دهه به رسانههای دولتی و شبهدولتی دسترسی داشتند خود را مالکالرقاب رسانههای تحت مدیریت خود دانسته و در میدانی کمرقابت یا بیرقابت میراندند. این رسانهها به افراد تهمت میزدند یا به دیدگاههای آنها میپرداختند بدون آن که فضای پاسخگویی را برای آنها فراهم کنند. مخاطب در آن سیستم که هنوز در رسانههای رسمی جمهوری اسلامی جاری است از هیچ حقی برخوردار نبود.
مدیران رسانههای اسلامگرای سبز که امروز در کشورهای غربی مستقر هستند همچنان در چارچوب همان الگو عمل میکنند. این رسانهها افراد را نقد میکنند، به آنها نکاتی را منتسب میسازند و گاه نسبتهای ناروا به آنها میدهند، اما جایی برای پاسخگویی وجود ندارد. در موارد مشخصی که این رسانهها از درج پاسخ افراد سرباز زدهاند تصور میکنند دروازههای اینترنت به دست آنهاست و افراد نمیتوانند پاسخ خود را در جایی دیگر درج کنند. این رسانهها هنوز گویی ممکن است توسط شورای نگهبان یا دستگاه رهبری مورد داوری و فشار قرار گیرند تلاش میکنند به حیطههای ممنوعه توسط حکومت وارد نشوند، بالاخص اگر نیروهای سکولار و لیبرال بخواهند به آن حیطهها وارد شوند یا قبلا وارد شده باشند.
رسانههای سبز اسلامگرا جایی برای انعکاس دیدگاههای مخاطبان نیز در نظر نگرفتهاند. جرس در ابتدای کار برای مدتی کوتاه فضایی برای بازخوردهای مخاطبان داشت (که البته همانند رسانههای دولتی و شبهدولتی به گزینش ایدئولوژیک میان آنها میپرداخت)، اما به سرعت این فضا را حذف کرد. در انتهای برخی از مطالب هنوز جایی برای اظهار نظر هست، اما هیچ وقت اظهار نظری درج نمیشود. تلویزیون رسا نیز رسانهای یکسویه بود و فضایی برای گرفتن تلفنهای مخاطبان نداشت.
همچنان دروازهبانی غیرحرفهای
نقش مدیران رسانههای اسلامگرای سبز همچنان نقش سنتی دروازهبانی خبر و تحلیل بر اساس معیارهای غیرحرفهای (ایدئولوژی، روابط حزبی و دوستانه، و نوع عکسالعمل حاکمیت) است. فرض این دروازهبانان آن است که اگر سخنی در رسانه آنها طرح نشود اصولا قابل طرح نخواهد بود (مثل دهههای شصت و هفتاد در ایران) یا طرح یک موضوع توسط یک رسانه به مدیران رسانه منتسب خواهد شد. ترس از انتساب تفکر نویسنده به ویراستاران میراث حکومت دینی است که هنوز اسلامگرایان سبز بر دوش میکشند.
باحجاب، بدحجاب یا بیحجاب
رسانههای سبز اسلامگرا که مدیران و ویراستاران آن سالها در جمهوری اسلامی در همین نقشها ظاهر شدهاند همچنان بر اساس الگوهای سابق خود عمل میکنند با این تفاوت که در خارج کشور مستقر هستند و بسیاری از همکاران آنها حضورهای عمومی غیر از رسانهٔ مد نظر دارند. عکس برخی از خانمهای خبرنگار در رسانههای سبز اسلامگرا همچنان با روسری و چادر است، اما هنگام مصاحبه با صدای آمریکا یا بیبیسی فارسی (از منظر اسلامگرایان) بدحجاب یا نیمهحجاب یا ظاهرا محجبه (با کلاه) هستند. این امر هم برای رسانهٔ سبز اسلامگرا و هم برای همکاران آنها مشکل بیاعتمادی و دوگانگی رفتاری ایجاد میکند.
هیئتیها بیشتر اقتضای زمانه را درک میکنند
یک شبکهٔ تلویزیونی به نام «مرکزی» در یک دوره توسط برخی سرداران سپاه در خارج از کشور راهاندازی یا اجاره شده بود که بنای آن دفاع از جمهوری اسلامی و بسیج و سپاه بود. کافی است برنامههای این شبکهٔ تلویزیونی را با شبکهٔ رسا مقایسه کنید. علیرغم فرهنگ غالب اوباش بر این رسانه و عصا قورت دادگی رسا، مخاطب معمولی رغبت بیشتری به دیدن «مرکزی» خواهد داشت: فیلم آمریکایی پخش میکند، زن بیحجاب اما پوشیدهتر به نمایش میگذارد، تجاری است و مملو از آگهیهای بازرگانی، موسیقی کوچهبازاری به سلیقهٔ هیئتیها پخش میکند و این کارها را تا حدی میکند که تشخیص تمایز میان آن با برخی دیگر از شبکههای تلویزیونی معروف به لسآنجلسی (غیر از برنامهٔ بوق تبلیغاتی آن به نام «خط آزاد») دشوار است.
همان مجریای که در یک دوره از فرماندهان موجود سپاه دفاع میکند در دورهای دیگر به انتقاد از خمینی نیز میپردازد تا مخاطب را آشفته سازد یا مشخص کند که تامینکنندهٔ مالیاش تغییر کرده است. شبکهٔ بیست نیز همین الگو را دنبال میکرده است. از آگهیهای بازرگانی این دو شبکه (که در داخل ایران تولید شده و برای شرکتهایی است که در داخل فعالیت دارند) میتوان ارتباط آنها را با مقامات داخل کشور تشخیص داد.
تعیین تکلیف
رسانههای سبز اسلامگرا همچنان ایران و اسلام و دیگر منابع هویتی و ملی را صرفا از آن خود میدانند (درست مثل رقیب اسلامگرای خود در حکومت). با همین نگرش است که خود را صاحبان عزا و عروسی ایران و ایرانی میدانند و حقی فراتر از دیگران برای خود در باب اظهار نظر در مورد مسائل ایران قائل هستند: «اگر کسی نمیخواهد به ایران بازگردد، یا نمیتواند، یا خودش میخواهد ولی خانوادهاش نمیتوانند با او همراهی کنند، صادقانه این است که به ایران به عنوان یک کشور اجدادی و توریستی نگاه کند و در سرنوشت آن دخالت نکند. اگر کسی سی سال است از ایران خبر ندارد و اطلاعاتش درباره ایران از اطلاعاتش درباره هلند و سوئد و کانادا کمتر است، برود کنار تا ایرانیانی که وضع ایران را میشناسند و میخواهند در آن زندگی کنند معرف ایران باشند.» (ابراهیم نبوی، جرس، ۲۷ فروردین ۱۳۹۰)
پنهانکاری
ما هنوز نمیدانیم که چه کسانی تلویزیون رسا را اداره میکنند یا شورای سردبیری جرس پس از تحولات ماههای اولیه که بسیاری از اسامی اعلام شده کنار رفتند چه کسانی هستند. بسیاری از مطالب آنها با اسم مستعار یا بدون اسم منتشر شده است. سیاستهای این رسانهها به روشنی اعلام نشده است. نمیدانیم منابع مالی آنها چیست، چون میدانیم که نه به منابع دولتی و نه به آگهی تجاری وابسته بودهاند. همچنین نمیدانیم منابعی را که به دست آوردهاند چگونه خرج کردهاند. با این اوصاف چگونه میتوان از افراد انتظار داشت که به این رسانهها اعتماد کرده و کمک مالی کنند.
فراتر از این، رسانههای سیاسی غیردولتی در خارج کشور ممکن است در دورهای افرادی را که میخواهند از این ابزار برای بازگشت به قدرت استفاده کنند به کمک مالی تحریک کنند، اما در درازمدت این فرمول کار نمیکند. رسانههای اسلامگرایان سبز از حیث تامین منابع مالی مسیری را در پیش گرفتند که انتهایش تعطیلی است، بالاخص برای شبکههای تلویزیونی که هزینهشان بالاست.
پرهیز از غرب
برخی از اسلامگرایان مخالف خامنهای برای آن که از سوی حکومت متهم به همکاری با دول غربی نشوند تلاش کردهاند فعالیتهای رسانهای خود را در کشورهایی با اکثریت مسلمان مستقر سازند. آن طور که از قرائن برمیآید، دفتر تلویزیون رسا یا سایت تحول سبز در مالزی مستقر شد (خود آنها محل دفترشان را اعلام نکردهاند). این امر البته در مقایسه با اروپا و ایالات متحده از حاشیهٔ امن برای آنها کاسته است (احضار مجری تلویزیون رسا به وزارت اطلاعات مالزی). ظاهرا حتی پس از خروج از کشور، بخشی از اسلامگرایان سبز ایرانی هنوز رفتار خود را بر اساس اتهامات بالقوه و بالفعل مقامات جمهوری اسلامی تنظیم میکنند. آنها هنوز وقتی چیزی میگویند یا مینویسند به عکسالعمل روزنامهٔ کیهان و رادیو و تلویزیون دولتی میاندیشند.
----------------
نظرات نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.