روزنامه گاردين می نويسد که آثار جمع آوری شده در موزه هنرهای معاصر تهران بزرگترين گنجينه هنر مدرن خارج از آمريکا و اروپای غربی است.
اين مجموعه کم نظير که بسيار به ندرت و فقط در سال های اخير بخش هايی از آن به نمايش گذاشته شده آثار متعددی از نقاشان سرشناس هنر معاصر (مدرن) مثل جکسون پولاک، اندی وارهال و فرانسيس بيکن را شامل می شود.
تمام اين آثار در دهه پايانی حکومت پهلوی و زير نظر مستقيم فرح ديبا ملکه سابق ايران خريداری و جمع آوری شدند. روزنامه گاردين همزمان با آغاز نمايشگاه جديدی از آثار هنری در موزه هنرهای معاصر ايران، با فرح ديبا در مورد نحوه جمع آوری اين گنجينه بزرگ گفتگويی انجام داده که فشرده آن به اين شرح است.
گاردين: فکر اوليه خلق و يا جمع آوری يک چنين گنجينه ای از کجا آمد؟
فرح ديبا: من هميشه به هنر علاقه داشتم. در سال هايی که در مقام ملکه ايران بودم ضمن تلاش برای تقويت و معرفی هنرهای سنتی و بومی ايران سعی کردم که هنرهای معاصر را به علاقمندان در ايران معرفی کنم. من به نقاشی و مجسمه سازی مدرن علاقه ويژه ای داشتم. در آن زمان در تهران چند گالری خصوصی تاسيس شد و وزارت فرهنگ و هنر نيز جشنواره های ساليانه ای برپا می کرد که من هميشه در برگزاری و افتتاح آنها نقش فعالی داشتم.
در جريان صحبت با يکی از نقاشان مدرن ايران به نام «ايران درودی» وی مطرح کرد که چرا در ايران محل مشخصی برای نمايش آثار هنری مدرن وجود ندارد. پس از اين گفت و گو من هم به اين نتيجه رسيدم که بنای يک موزه برای هنرهای معاصر در تهران می تواند بسيار جالب باشد.
بعدا نيز با خودم فکر می کردم که چرا آثار هنرمندان خارجی را نيز در اين مجموعه نگنجانيم. در آن زمان با کامران ديبا (يک معمار برجسته و از اقوام فرح ديبا) صحبت کردم تا يک چنين ساختمانی را طراحی کند.
اوايل دهه ۱۹۷۰ ميلادی بود و درآمد حاصل از فروش نفت افزايش پيدا کرده بود. من با اعليحضرت و اميرعباس هويدا نخست وزير وقت صحبت کردم و گفتم که شايد بهترين زمان برای خريد آثار هنری باستانی ايران و آثار هنری معاصر باشد. با موافقت آنها پروژه ساختمان موزه هنرهای معاصر و موزه فرش ايران در محوطه پارک فرح (پارک لاله فعلی) آغاز شد. من تاکيد داشتم که اين مراکز هنری در پارک ها ساخته شوند تا مردم بيشتری بتوانند به ديدن آن بروند.
کامران ديبا هم طرح بسيار جالبی برای اين ساختمان طراحی کرد که از بناهای سنتی ايران الهام گرفته و در نهايت خانه جديدی برای آثار هنری معاصر ساخته شد.
چه کسی يا چه مرجعی در مورد خريد و جمع آوری اين آثار تصميم می گرفت؟
هم آثار ايرانی و هم آثار خارجی زير نظر مستقيم دفتر من خريداری می شدند. بودجه آن از سوی شرکت ملی نفت ايران و سازمان برنامه و بودجه تامين می شد. افرادی که در اين کار شرکت داشتند دو فرد آمريکايی به نام های «دونا استين» و «ديويد گالووی» بودند و همين طور کامران ديبا که طراحی و ساختمان موزه را برعهده داشت و کريم پاشا بهادری که در آن زمان رييس دفتر کابينه دولت وقت ايران بود.
اکثر اين آثار زير نظر مستقيم دفتر من و با کمک آقای بهادری خريداری شدند. پس از پايان دوره مسئوليت آقای بهادری در مقام رييس دفتر کابينه، کامران ديبا در زمينه انتخاب آثار نقش بيشتری ايفا کرد.
اکنون که می بينيد بخش اعظم اين آثار در زيرزمين های موزه خاک می خورند چه احساسی داريد؟
من اميدوارم که اين آثار را از روی بی توجهی در زيرزمين ها انبار نکرده باشند. در دوران حوادث مربوط به سال های انقلاب من به شدت نگران اين آثار بودم و می ترسيدم که آنها را نابود کنند. اما خوشبختانه کارمندان موزه آنها را در زيرزمين ها محافظت کرده و مهدی کوثر رييس دانشکده معماری دانشگاه تهران فهرست کاملی را از اين مجموعه تهيه کرد. او پس از خروج کامران ديبا از ايران رياست موزه هنرهای معاصر را به عهده گرفت.
من تعدادی از اين آثار را در گزارش های خبری ديده ام و خوشحال هستم که از چند سال پيش کاتالوگ جديدی از اين گنجينه منتشر شده و در مقاطعی هم بخشی از اين آثار به نمايش درآمده اند. اميدوارم که فهرست و کاتالوگ دقيقی هم از آثار ايرانی که در دوران من خريداری و جمع آوری شده بودند تهيه شود. همه اينها يک سرمايه ملی برای ايران هستند و بايد به خوبی از آن نگهداری شود. اين مجموعه هنری در خارج از آمريکا و اروپای غربی بی نظير است.
موزه هنرهای معاصر در سال ۱۹۷۶ افتتاح شد. يادم هست که در آن روزها برخی از خبرنگاران خارجی که در مراسم افتتاح شرکت کرده بودند فکر می کردند که ايرانی ها لياقت يک چنين گنجينه هنری را ندارند. اين برخورد توهين آميز بود ولی نبايد فراموش کرد که مجموعه موجود در موزه هنرهای معاصر فقط آثار نقاشان خارجی نيست و آثار هنری ايرانی و همين طور فيلم و عکاسی را نيز شامل می شود.
نظر شما در مورد آثاری که سانسور يا نمايش آنها ممنوع شده است، چيست؟
تا وقتی که اين آثار سالم مانده و به آنها آسيبی نرسد من راضی هستم. اگر نمی خواهند آنها را نمايش دهند مسئله ای نيست. ولی در عين حال بايد پرسيد که آيا هر آنچه در ايران می گذرد واقعا اسلامی است و تنها مشکل مملکت نمايش يا سانسور چند تابلويی نظير نقاشی «رقصندگان باله» اثر «دگا» است؟
اخيرا شنيده ام که تعدادی از تابلوهای فرانسيس بيکن را برای نمايشگاهی به لندن فرستاده اند و برخی از آثار «مکس ارنست» را هم برای نمايشگاهی در مرکز «پمپيدو» به فرانسه فرستاده اند. تابلوهای اين نقاشی که در موزه تهران هستند بهترين آثار او هستند.
نظر يا واکنش شما در مورد آثاری که معاوضه شده اند چيست؟
حقيقت اين است که من واقعا نگران صحبت کردن در مورد اين آثار گرانبها هستم. اکثر اين تابلوها اکنون قيمت بسيار زيادی دارند و به هر دليل و بهانه ای ممکن است در معرض خطر باشند. نمونه اخير آن به گرو گرفتن يکی از تابلوهای جکسون پولاک در گمرک فرودگاه تهران بود. رييس گمرک اعلام کرد به خاطر عدم پرداخت بدهی های وزارت فرهنگ (ارشاد) اين تابلو را به گرو گرفته است.
چند سال پيش يکی از تابلوهای «ويلم دی کونينگ» را با بخشی از يک شاهنامه طهماسبی که به يک کلکسيونر آمريکايی تعلق داشت معاوضه کردند. ارزش اين کتاب در زمان معاوضه در بازار آثار عتيقه حدود شش ميليون دلار بود. اما بعدا يک تاجر آمريکايی که تابلوی «ويلم دی کونينگ» را به بهای ۲۰ ميليون دلار خريده بود آن را چند سال پيش به قيمت و ۱۱۰ ميليون دلار فروخت.
شايد آگر مسئولان هنری ايران واقعا به اين نسخه شاهنامه علاقه زيادی داشتند بهتر بود که شش ميليون دلار پول نقد برای آن می پرداختند. در اين معامله تابلويی با ارزش بيش از ۱۰۰ ميليون دلار به هدر رفت. من فکر می کنم که اين تنها مورد معاوضه آثار موجود در موزه هنرهای معاصر بوده است و اميدوارم که ديگر چنين معاوضه هايی انجام نشود.
آيا نکته ديگری هست که بخواهيد در مورد موزه هنرهای معاصر بگوييد؟
در يکی از گزارش های مستندی که در مورد آثار موجود در زير زمين های اين موزه پخش شده من ديدم تابلويی که «اندی وارهال» از چهره من کشيده است با چاقو پاره شده و يک مجسمه از آثار بهمن محصص را که از آن خوش شان نيامده شکسته اند.
من اين اقبال را داشته ام که با برخی از اين هنرمندان شخصا ديدار کنم. مثلا «مارک چاگال» را در جنوب فرانسه، «سالوادور دالی» را در پاريس، «هنری مور» را در حومه لندن، «پل جنکينز» را در آمريکا و «آرنالدو پومودورو» مجسمه ساز ايتاليايی را نيز ملاقات کرده ام. وی قرار بود سه ستون بزرگ برنزی را برای يکی از تالارهای موزه هنرهای معاصر در تهران بسازد. اما به خاطر حوادث مربوط به انقلاب اين طرح عملا اجرا نشد. چند سال پيش در آمريکا متوجه شدم که اين ستون ها را شرکت پپسی کولا خريداری کرده است.
اين مجموعه کم نظير که بسيار به ندرت و فقط در سال های اخير بخش هايی از آن به نمايش گذاشته شده آثار متعددی از نقاشان سرشناس هنر معاصر (مدرن) مثل جکسون پولاک، اندی وارهال و فرانسيس بيکن را شامل می شود.
تمام اين آثار در دهه پايانی حکومت پهلوی و زير نظر مستقيم فرح ديبا ملکه سابق ايران خريداری و جمع آوری شدند. روزنامه گاردين همزمان با آغاز نمايشگاه جديدی از آثار هنری در موزه هنرهای معاصر ايران، با فرح ديبا در مورد نحوه جمع آوری اين گنجينه بزرگ گفتگويی انجام داده که فشرده آن به اين شرح است.
گاردين: فکر اوليه خلق و يا جمع آوری يک چنين گنجينه ای از کجا آمد؟
فرح ديبا: من هميشه به هنر علاقه داشتم. در سال هايی که در مقام ملکه ايران بودم ضمن تلاش برای تقويت و معرفی هنرهای سنتی و بومی ايران سعی کردم که هنرهای معاصر را به علاقمندان در ايران معرفی کنم. من به نقاشی و مجسمه سازی مدرن علاقه ويژه ای داشتم. در آن زمان در تهران چند گالری خصوصی تاسيس شد و وزارت فرهنگ و هنر نيز جشنواره های ساليانه ای برپا می کرد که من هميشه در برگزاری و افتتاح آنها نقش فعالی داشتم.
در جريان صحبت با يکی از نقاشان مدرن ايران به نام «ايران درودی» وی مطرح کرد که چرا در ايران محل مشخصی برای نمايش آثار هنری مدرن وجود ندارد. پس از اين گفت و گو من هم به اين نتيجه رسيدم که بنای يک موزه برای هنرهای معاصر در تهران می تواند بسيار جالب باشد.
بعدا نيز با خودم فکر می کردم که چرا آثار هنرمندان خارجی را نيز در اين مجموعه نگنجانيم. در آن زمان با کامران ديبا (يک معمار برجسته و از اقوام فرح ديبا) صحبت کردم تا يک چنين ساختمانی را طراحی کند.
هم آثار ايرانی و هم آثار خارجی زير نظر مستقيم دفتر من خريداری می شدند. بودجه آن از سوی شرکت ملی نفت ايران و سازمان برنامه و بودجه تامين می شد. افرادی که در اين کار شرکت داشتند دو فرد آمريکايی به نام های «دونا استين» و «ديويد گالووی» بودند و همين طور کامران ديبا که طراحی و ساختمان موزه را برعهده داشت و کريم پاشا بهادری که در آن زمان رييس دفتر کابينه دولت وقت ايران بود.فرح پهلوی
اوايل دهه ۱۹۷۰ ميلادی بود و درآمد حاصل از فروش نفت افزايش پيدا کرده بود. من با اعليحضرت و اميرعباس هويدا نخست وزير وقت صحبت کردم و گفتم که شايد بهترين زمان برای خريد آثار هنری باستانی ايران و آثار هنری معاصر باشد. با موافقت آنها پروژه ساختمان موزه هنرهای معاصر و موزه فرش ايران در محوطه پارک فرح (پارک لاله فعلی) آغاز شد. من تاکيد داشتم که اين مراکز هنری در پارک ها ساخته شوند تا مردم بيشتری بتوانند به ديدن آن بروند.
کامران ديبا هم طرح بسيار جالبی برای اين ساختمان طراحی کرد که از بناهای سنتی ايران الهام گرفته و در نهايت خانه جديدی برای آثار هنری معاصر ساخته شد.
چه کسی يا چه مرجعی در مورد خريد و جمع آوری اين آثار تصميم می گرفت؟
هم آثار ايرانی و هم آثار خارجی زير نظر مستقيم دفتر من خريداری می شدند. بودجه آن از سوی شرکت ملی نفت ايران و سازمان برنامه و بودجه تامين می شد. افرادی که در اين کار شرکت داشتند دو فرد آمريکايی به نام های «دونا استين» و «ديويد گالووی» بودند و همين طور کامران ديبا که طراحی و ساختمان موزه را برعهده داشت و کريم پاشا بهادری که در آن زمان رييس دفتر کابينه دولت وقت ايران بود.
اکثر اين آثار زير نظر مستقيم دفتر من و با کمک آقای بهادری خريداری شدند. پس از پايان دوره مسئوليت آقای بهادری در مقام رييس دفتر کابينه، کامران ديبا در زمينه انتخاب آثار نقش بيشتری ايفا کرد.
اکنون که می بينيد بخش اعظم اين آثار در زيرزمين های موزه خاک می خورند چه احساسی داريد؟
من اميدوارم که اين آثار را از روی بی توجهی در زيرزمين ها انبار نکرده باشند. در دوران حوادث مربوط به سال های انقلاب من به شدت نگران اين آثار بودم و می ترسيدم که آنها را نابود کنند. اما خوشبختانه کارمندان موزه آنها را در زيرزمين ها محافظت کرده و مهدی کوثر رييس دانشکده معماری دانشگاه تهران فهرست کاملی را از اين مجموعه تهيه کرد. او پس از خروج کامران ديبا از ايران رياست موزه هنرهای معاصر را به عهده گرفت.
من تعدادی از اين آثار را در گزارش های خبری ديده ام و خوشحال هستم که از چند سال پيش کاتالوگ جديدی از اين گنجينه منتشر شده و در مقاطعی هم بخشی از اين آثار به نمايش درآمده اند. اميدوارم که فهرست و کاتالوگ دقيقی هم از آثار ايرانی که در دوران من خريداری و جمع آوری شده بودند تهيه شود. همه اينها يک سرمايه ملی برای ايران هستند و بايد به خوبی از آن نگهداری شود. اين مجموعه هنری در خارج از آمريکا و اروپای غربی بی نظير است.
موزه هنرهای معاصر در سال ۱۹۷۶ افتتاح شد. يادم هست که در آن روزها برخی از خبرنگاران خارجی که در مراسم افتتاح شرکت کرده بودند فکر می کردند که ايرانی ها لياقت يک چنين گنجينه هنری را ندارند. اين برخورد توهين آميز بود ولی نبايد فراموش کرد که مجموعه موجود در موزه هنرهای معاصر فقط آثار نقاشان خارجی نيست و آثار هنری ايرانی و همين طور فيلم و عکاسی را نيز شامل می شود.
نظر شما در مورد آثاری که سانسور يا نمايش آنها ممنوع شده است، چيست؟
تا وقتی که اين آثار سالم مانده و به آنها آسيبی نرسد من راضی هستم. اگر نمی خواهند آنها را نمايش دهند مسئله ای نيست. ولی در عين حال بايد پرسيد که آيا هر آنچه در ايران می گذرد واقعا اسلامی است و تنها مشکل مملکت نمايش يا سانسور چند تابلويی نظير نقاشی «رقصندگان باله» اثر «دگا» است؟
چند سال پيش يکی از تابلوهای «ويلم دی کونينگ» را با بخشی از يک شاهنامه طهماسبی که به يک کلکسيونر آمريکايی تعلق داشت معاوضه کردند. ارزش اين کتاب در زمان معاوضه در بازار آثار عتيقه حدود شش ميليون دلار بود. اما بعدا يک تاجر آمريکايی که تابلوی «ويلم دی کونينگ» را به بهای ۲۰ ميليون دلار خريده بود آن را چند سال پيش به قيمت و ۱۱۰ ميليون دلار فروخت.
اخيرا شنيده ام که تعدادی از تابلوهای فرانسيس بيکن را برای نمايشگاهی به لندن فرستاده اند و برخی از آثار «مکس ارنست» را هم برای نمايشگاهی در مرکز «پمپيدو» به فرانسه فرستاده اند. تابلوهای اين نقاشی که در موزه تهران هستند بهترين آثار او هستند.
نظر يا واکنش شما در مورد آثاری که معاوضه شده اند چيست؟
حقيقت اين است که من واقعا نگران صحبت کردن در مورد اين آثار گرانبها هستم. اکثر اين تابلوها اکنون قيمت بسيار زيادی دارند و به هر دليل و بهانه ای ممکن است در معرض خطر باشند. نمونه اخير آن به گرو گرفتن يکی از تابلوهای جکسون پولاک در گمرک فرودگاه تهران بود. رييس گمرک اعلام کرد به خاطر عدم پرداخت بدهی های وزارت فرهنگ (ارشاد) اين تابلو را به گرو گرفته است.
چند سال پيش يکی از تابلوهای «ويلم دی کونينگ» را با بخشی از يک شاهنامه طهماسبی که به يک کلکسيونر آمريکايی تعلق داشت معاوضه کردند. ارزش اين کتاب در زمان معاوضه در بازار آثار عتيقه حدود شش ميليون دلار بود. اما بعدا يک تاجر آمريکايی که تابلوی «ويلم دی کونينگ» را به بهای ۲۰ ميليون دلار خريده بود آن را چند سال پيش به قيمت و ۱۱۰ ميليون دلار فروخت.
شايد آگر مسئولان هنری ايران واقعا به اين نسخه شاهنامه علاقه زيادی داشتند بهتر بود که شش ميليون دلار پول نقد برای آن می پرداختند. در اين معامله تابلويی با ارزش بيش از ۱۰۰ ميليون دلار به هدر رفت. من فکر می کنم که اين تنها مورد معاوضه آثار موجود در موزه هنرهای معاصر بوده است و اميدوارم که ديگر چنين معاوضه هايی انجام نشود.
آيا نکته ديگری هست که بخواهيد در مورد موزه هنرهای معاصر بگوييد؟
در يکی از گزارش های مستندی که در مورد آثار موجود در زير زمين های اين موزه پخش شده من ديدم تابلويی که «اندی وارهال» از چهره من کشيده است با چاقو پاره شده و يک مجسمه از آثار بهمن محصص را که از آن خوش شان نيامده شکسته اند.
من اين اقبال را داشته ام که با برخی از اين هنرمندان شخصا ديدار کنم. مثلا «مارک چاگال» را در جنوب فرانسه، «سالوادور دالی» را در پاريس، «هنری مور» را در حومه لندن، «پل جنکينز» را در آمريکا و «آرنالدو پومودورو» مجسمه ساز ايتاليايی را نيز ملاقات کرده ام. وی قرار بود سه ستون بزرگ برنزی را برای يکی از تالارهای موزه هنرهای معاصر در تهران بسازد. اما به خاطر حوادث مربوط به انقلاب اين طرح عملا اجرا نشد. چند سال پيش در آمريکا متوجه شدم که اين ستون ها را شرکت پپسی کولا خريداری کرده است.