خطای راهبردی زمانی خود را نشان میدهد که از دشمن خود به هر دلیلی دشمنی دائمی برای همه زمانها بسازی در این شرایط بیشتر از همه تحت تأثیر آن قرار میگیری و با آن زندگی هم میکنی. رابطه ایران و امریکا در میان برخی از صاحبان قدرت در این دو کشور این گونه شده است.
اما این همه ماجرا نیست و در ایران مخالفان رابطه با آمریکا جریانات متفاوتی هستند.
از منظر راهبردی این نوع دیپلماسی مبتنی بر هویت-ستیز، کشمکشی را برای ایران سامان داده است که توانسته که توجیه مناسبی برای کنترل سیاست داخلی در ایران شود در نتیجه توانسته است روند دموکراسیخواهی در ایران را دچارمشکل کند. کنترلی که بس پرهزینه برای مردم ما بوده است.
این سیاست خارجی ایران برای جریان تندروی آمریکایی هم سودزا بوده و منطقه را بر سر تنش دائم نگه داشته که سود سرشاری برای کارخانههای اسلحهسازی و .... دارد.
تا کنون راهبرد هویت-ستیز در حکومت ایران جریان غالبی بوده در نتیجه موجب طرح راهبردی میشود که حکومت ایران را که به گفتمان انقلاب باید متعهد باشد دور میکند. دو شعار استقلال و آزادی به معنی آن است که دیگر نمیتوان منطقه نفوذ برای حکومت ایران بر اساس راهبرد همانند شوروی سابق برای مقابله با نفوذ کشورهای مداخلهگر دیگر را توجیه کرد در حالی که سیاست خارجی ایران چنین عمل میکند. این استدلال که ما در سوریه میجنگیم که در ایران نجنیگم نشاندهنده سیاست ایجاد منطقه نفوذ مداخلهگرانه در سیاست خارجی است.
در حالی که تا کنون جریان غالب در حکومت ایران منطقه حضور و نفوذ خود را از لبنان تا هندوستان تعریف کرده است. امروز مطابق همین دیدگاه منطقه نفوذ در سوریه خود را درگیر مسائلی کرده است که با منافع ملی ایران در تعارض است.
به عبارتی فرض بر ادامه تنش با امریکا و غرب است. فرض دوم این است که به دلیل این تنش باید منطقه نفوذ ایران را حفظ کرد تا به جای درگیری در داخل ایران با دشمن با در خارج از خاک ایران درگیر شد.
ابن راهبرد پرهزینه که در حکومت ایران طرفدار دارد. هم به دلیل پیام انقلاب ایران و هم به دلیل منافع ملی ایران و هم به خاطر مسائل انسانی نادرست است و هم چنین موجب به نقض غرض هم میشود چرا که به آتشی دامن میزند و منطقه نفوذ تبدیل به میدان کشمکشی میشود که در منطقه موجبات تنش بیشتر را فراهم میآورد.
تنشی که امروز به کشمکش شیعه و سنی هم کشیده میشود. چرا که عربستان در مقابل منطقه نفوذ ایران تحریک شده و میخواهد با این منطقه نفوذ مقابله کند. امروز نتیجه این رفتار تحریککننده را که در منطقه به فضای تشنج کشیده شده است را میبینیم.
در حالی که سیاست خارجی مبتنی بر راهبرد هویت-تعامل میتواند به روندی در منطقه کمک کند که حتی نحوه حضور غرب را در منطقه را منتفی یا معقول کند. تجربه اروپای بعد از جنگ را با تجربه شوروی در جنگ سرد را میتوان با هم مقایسه کرد.
به نظر میرسد که رابطه تنشزای حکومت ایران با آمریکا بیشتر به سود طرف مقابل تمام شده است چرا که ایران هراسی به نفع غرب و آمریکا بوده است منطقه خاورمیانه را تبدیل به منطقه بحران کرده و رابطه کشورهای منطقه را نامناسب کرده است و ادامه این تنش باعث شده که حتی زمینه اختلافات مذهبی هم درمیان پیروان دین اسلام بیشتر شود.
مشکل دیگر این نوع رابطه با غرب برای حکومت آن شده است که مردم گاه به غلط میپندارند که رابطه با آمریکا و غرب همه مشکلات را برطرف میکند. چرا که حکومت سالهاست که همه مشکلات را به گردن توطئههای دشمن انداخته است. حال که حکومت از مدیریت مشکلات ناتوان است مردم راه حل دوستی با دشمن حکومت میدانند. در این جا هم حکومت ایران در هدف خود موفق نشده است.
با این همه طرفداران تنش با غرب و آمریکا با این تنش به شکل هویتی و حیثیتی برخورد میکنند. اما این همه ماجرا نیست این تنش در داخل باعث میشود:
مخالفان باید توجه کنند که دولتی با رأی مردم با همه محدودیتها در انتخابات اخیر بر سر کار آمده است که با شعار تعامل با جهان و غرب و تنشزدایی در منطقه از مردم رأی گرفته است.
اما این همه ماجرا نیست و در ایران مخالفان رابطه با آمریکا جریانات متفاوتی هستند.
از منظر راهبردی این نوع دیپلماسی مبتنی بر هویت-ستیز، کشمکشی را برای ایران سامان داده است که توانسته که توجیه مناسبی برای کنترل سیاست داخلی در ایران شود در نتیجه توانسته است روند دموکراسیخواهی در ایران را دچارمشکل کند. کنترلی که بس پرهزینه برای مردم ما بوده است.
این سیاست خارجی ایران برای جریان تندروی آمریکایی هم سودزا بوده و منطقه را بر سر تنش دائم نگه داشته که سود سرشاری برای کارخانههای اسلحهسازی و .... دارد.
تا کنون راهبرد هویت-ستیز در حکومت ایران جریان غالبی بوده در نتیجه موجب طرح راهبردی میشود که حکومت ایران را که به گفتمان انقلاب باید متعهد باشد دور میکند. دو شعار استقلال و آزادی به معنی آن است که دیگر نمیتوان منطقه نفوذ برای حکومت ایران بر اساس راهبرد همانند شوروی سابق برای مقابله با نفوذ کشورهای مداخلهگر دیگر را توجیه کرد در حالی که سیاست خارجی ایران چنین عمل میکند. این استدلال که ما در سوریه میجنگیم که در ایران نجنیگم نشاندهنده سیاست ایجاد منطقه نفوذ مداخلهگرانه در سیاست خارجی است.
در حالی که تا کنون جریان غالب در حکومت ایران منطقه حضور و نفوذ خود را از لبنان تا هندوستان تعریف کرده است. امروز مطابق همین دیدگاه منطقه نفوذ در سوریه خود را درگیر مسائلی کرده است که با منافع ملی ایران در تعارض است.
به عبارتی فرض بر ادامه تنش با امریکا و غرب است. فرض دوم این است که به دلیل این تنش باید منطقه نفوذ ایران را حفظ کرد تا به جای درگیری در داخل ایران با دشمن با در خارج از خاک ایران درگیر شد.
ابن راهبرد پرهزینه که در حکومت ایران طرفدار دارد. هم به دلیل پیام انقلاب ایران و هم به دلیل منافع ملی ایران و هم به خاطر مسائل انسانی نادرست است و هم چنین موجب به نقض غرض هم میشود چرا که به آتشی دامن میزند و منطقه نفوذ تبدیل به میدان کشمکشی میشود که در منطقه موجبات تنش بیشتر را فراهم میآورد.
تنشی که امروز به کشمکش شیعه و سنی هم کشیده میشود. چرا که عربستان در مقابل منطقه نفوذ ایران تحریک شده و میخواهد با این منطقه نفوذ مقابله کند. امروز نتیجه این رفتار تحریککننده را که در منطقه به فضای تشنج کشیده شده است را میبینیم.
در حالی که سیاست خارجی مبتنی بر راهبرد هویت-تعامل میتواند به روندی در منطقه کمک کند که حتی نحوه حضور غرب را در منطقه را منتفی یا معقول کند. تجربه اروپای بعد از جنگ را با تجربه شوروی در جنگ سرد را میتوان با هم مقایسه کرد.
به نظر میرسد که رابطه تنشزای حکومت ایران با آمریکا بیشتر به سود طرف مقابل تمام شده است چرا که ایران هراسی به نفع غرب و آمریکا بوده است منطقه خاورمیانه را تبدیل به منطقه بحران کرده و رابطه کشورهای منطقه را نامناسب کرده است و ادامه این تنش باعث شده که حتی زمینه اختلافات مذهبی هم درمیان پیروان دین اسلام بیشتر شود.
مشکل دیگر این نوع رابطه با غرب برای حکومت آن شده است که مردم گاه به غلط میپندارند که رابطه با آمریکا و غرب همه مشکلات را برطرف میکند. چرا که حکومت سالهاست که همه مشکلات را به گردن توطئههای دشمن انداخته است. حال که حکومت از مدیریت مشکلات ناتوان است مردم راه حل دوستی با دشمن حکومت میدانند. در این جا هم حکومت ایران در هدف خود موفق نشده است.
با این همه طرفداران تنش با غرب و آمریکا با این تنش به شکل هویتی و حیثیتی برخورد میکنند. اما این همه ماجرا نیست این تنش در داخل باعث میشود:
۱. پروژه دشمنسازی در داخل ادامه پیدا کند و همواره عدهای که عناصر ملی هستند به غربی بودن متهم شوند.
۲. زمینه مدیریت انحصاری بر کشور را فراهم کرده است.
۳. جامعه مدنی را تعضیف کرده است و کمک کرده است که دموکراسیخواهی در ایران با موانع جدی روبهرو شود.
۴. بهانه لازم را برای توجیه برخی از سیاستها مدیریتی کشور ایجاد میکند تا ناتوانی خود را به دشمن نسبت دهند و بهانهای برای شکست خود پیدا کنند که البته چنین بهانهای را بهانهسازان نمیخواهند از دست بدهند.
۲. زمینه مدیریت انحصاری بر کشور را فراهم کرده است.
۳. جامعه مدنی را تعضیف کرده است و کمک کرده است که دموکراسیخواهی در ایران با موانع جدی روبهرو شود.
۴. بهانه لازم را برای توجیه برخی از سیاستها مدیریتی کشور ایجاد میکند تا ناتوانی خود را به دشمن نسبت دهند و بهانهای برای شکست خود پیدا کنند که البته چنین بهانهای را بهانهسازان نمیخواهند از دست بدهند.
مخالفان باید توجه کنند که دولتی با رأی مردم با همه محدودیتها در انتخابات اخیر بر سر کار آمده است که با شعار تعامل با جهان و غرب و تنشزدایی در منطقه از مردم رأی گرفته است.