سجادپور: خامنه‌ای در مورد پایان داستان هسته‌ای به نتیجه نرسیده است

برنامه هسته‌ای ایران را شاید بتوان در فهرست مهم‌ترین مناقشات امروز سیاست بین‌المللی قلمداد کرد. در بسیاری از سخنرانی‌های مهم رهبران کشورهای قدرتمند، به این موضوع اشاره می‌شود.

جامعه جهانی مدت‌هاست بیم از آن دارد که ادامه این برنامه، به بی‌صبری رهبران اسرائیل بیانجامد و به جنگی در منطقه هم اکنون متزلزل خاورمیانه دامن بزند.

۱۰ سال از افشای عمومی برنامه هسته‌ای ایران، و متعاقب آن گفت‌وگوها پیرامون همراه کردن ایران با جامعه بین‌المللی می‌گذرد. رادیو فردا، در آستانه دور تازه مذاکرات در قزاقستان، سراغ برخی از تحلیل‌گران در این زمینه رفته است تا مروری بر این ۱۰ سال داشته باشد و چشم‌انداز گفت‌وگوهای جدید را ارزیابی کند.

کریم سجادپور، تحلیل‌گر سیاسی مسایل ایران، که در این سال‌ها مذاکرات هسته‌ای را زیر نظر داشته، به پرسش‌های رادیو فردا در این زمینه پاسخ داده است.

به نظر شما چرا تاکنون و پس از ۱۰ سال،‌ مذاکرات هسته‌ای به نتیجه نرسیده است؟ خصوصا با توجه به سیاست داخلی ایران این سوال را مطرح می‌کنم.

یکی از سؤال‌هایی که هنوز به پاسخی برای آن پیدا نشده است این است که هدف غایی علی خامنه‌ای چیست. او با این برنامه هسته‌ای در پی چیست؟ آیا او انرژی هسته‌ای می‌خواهد؟ در پی دستیابی به توانایی تولید سلاح است؟ یا در پی سلاح اتمی است؟

به نظرم اگر به ایران در طول این ۱۰ سال بنگریم با وضعیتی متناقض روبه‌رو خواهیم شد. اگر با تحلیلگران عرصه اقتصادِ انرژی صحبت کنید، می‌گویند آنچه که ایران انجام می‌دهد از لحاظ منطقی در چارچوب انرژی اتمی، قابل توضیح نیست. چرا که در بهترین حالت این برنامه می‌تواند پاسخگوی دو تا سه درصد انرژی مورد نیاز ایران باشد.

این در حالی است که در این مدت ایران به اندازه کافی به موضوع منابع نفت و گاز خود نپرداخته و در نتیجه تحریم‌ها و قطع سرمایه‌گذاری‌های متعدد خارجی، ده‌ها میلیارد یا شاید صدها میلیارد دلار از دست داده است. در نتیجه از لحاظ اقتصادی این برنامه منطقی نیست.

اما اگر از این منظر به این موضوع بنگریم که ایران در تلاش برای چیزی فراتر از انرژی هسته‌ای است، یعنی می‌خواهد فناوری تولید سلاح یا خود سلاح را داشته باشد،‌ از نقطه نظر ایران، یکی از چالش‌ها این است که در نهایت، به نظر آیت‌الله خامنه‌ای آمریکا به دنبال تغییر نحوه رفتار ایران نیست و هدفش تغییر حکومت ایران است.

این موضوع در نظریه های آقای خامنه ای خیلی پررنگ است که وقتی به شما فشار می‌آید، مصالحه نکنید. چراکه مصالحه در چنین شرایطی، نشانی از ضعف قلمداد می‌شود و به فشار بیشتر می‌انجامد. و این ۱۰ سال اینگونه سپری شده است.

و البته باید این را هم در نظر داشت. وقتی ایران در سال ۲۰۰۳، به مذاکرات تن داد، دنیا جایی متفاوت بود. صدام حسین در چند هفته توسط ارتش آمریکا شکست خورده بود. قیمت هر بشکه نفت، حدود ۳۰ دلار بود، و پس از جنگ عراق،‌ آمریکا با مشکلات متعددی در عراق روبه‌رو شد. می‌توان گفت قدرت نرم ایران، بر قدرت نظامی آمریکا غلبه کرده بود. قیمت نفت به بیش از ۱۴۰ دلار در هر بشکه رسید، و احمدی‌نژاد جایگزین خاتمی در ایران شد.

با توجه به این وضعیت،‌ به نظر شما آیا این ۱۰ سال،‌ موفقیتی هم برای طرفین در پی داشته است؟

به نظرم در ۱۰ سال گذشته،‌ می‌توان گفت که برای ایران و آمریکا از لحاظ دیپلماتیک نه تنها ‌موفقیتی به دست نیامده است بلکه رابطه خصمانه‌تر هم شده است. در عین حال برنامه هسته‌ای هم هیچ موفقیتی برای مردم ایران در پی نداشته است.

انرژی هسته‌ای باید استاندارد زندگی مردم را بهبود بخشد، و اینکه شما برای مصرف، یک سبد انرژی متنوع داشته باشید که کیفیت زندگی را افزایش دهد. آنچه که در ایران رخ داده این است در سال‌های گذشته، کیفیت زندگی مردم ایران به شدت نزول کرده است؛‌ که البته می‌توان بحث کرد که این نتیجه تحریم بوده یا بی‌تدبیری مسئولین یا هردو. اما اگر از مردم ایران سؤال شود،‌ خواهند گفت که در سال‌های اخیر تورم، بیکاری و سایر شاخصه‌های اقتصادی بهبود که نیافته هیچ، بدتر هم شده‌اند.

از لحاظ امنیتی هم نگاه کنیم، اگر ایران با این فناوری می‌خواست خود را بهتر حفاظت کند، بالعکس در مقایسه با ۱۰ سال پیش، ایران در موقعیت شکننده‌تری قرار دارد. ایران با تحریم‌هایی روبه‌روست که از هر لحاظ بی‌سابقه است. ائتلاف بزرگی از کشورها اگر ارتباط اقتصادیشان را قطع نکرده باشند اما آن را به شدت محدود کرده‌اند. در نتیجه این هم به امنیت ایران کمک نکرده است، و به همه این‌ها باید تهدید نظامی از سوی آمریکا و اسراییل را نیز افزود.

آیا به نظر شما ایران، در نظر داشته یا هنوز تصمیم دارد که به سلاح اتمی دست یابد؟

من فکر می‌کنم علی خامنه‌ای که می‌توان او را سکان‌دار کشتی هسته‌ای ایران خواند،‌ هنوز درباره پایان این داستان به نتیجه نرسیده است. او خود را در موقعیتی چالشی قرار داده است. چرا که او خود را یک انقلابی می‌خواند‌،‌ اما یک فرد، تا موقعی انقلابی عمل می‌کند که قدرت را به دست می‌گیرد. بعد از آن محافظه‌کارانه عمل می‌کند تا وضعیت موجود را حفظ کند.

خامنه‌ای در ۲۴ سال گذشته وضع موجود را با نگرفتن تصمیم‌های دگرگون کننده حفظ کرده است. اما اکنون خود را در موقعیتی قرار داده است که شاید باید این تصمیم را در نهایت بگیرد.

هم اکنون من تنها دو راه خروج از چنین فشاری برای علی خامنه‌ای می‌بینم. اول اینکه به توافقی دست یابد که توسط آن تحریم و فشار خارجی کاهش یابد، که این تصمیم بزرگی از جانب رهبر ایران خواهد بود.

راه دوم این است که تصمیم به تولید سلاح بگیرد. راهی که گزینه «پاکستان» نیز خوانده می‌شود. فکر کنم بسیاری در ایران بر این باورند که اگر به سلاح اتمی دست یابند،‌ جامعه جهانی مجبور می شود که از راه دیگری با ایران مذاکره کند و امتیازاتی بدهد. البته این عدم تصمیم‌گیری رهبر ایران را باید نتیجه رفتارهای آمریکا نیز دانست.

حال باید دید که آیا ایران می‌خواهد به فناوری سلاح دست یابد که مثل ژاپن باشد، و تولید نکند اما توانایی کامل آن را داشته باشد، یا اینکه می‌خواهد خود سلاح را به دست آورد. چراکه متخصصان اقتصاد انرژی می‌گویند برنامه هسته‌ای ایران، اگر فقط برای تولید انرژی باشد، اصلاً به صرفه نیست.

به نظرتان چرا برخی تحلیلگران موضوع انتخابات آتی ریاست جمهوری در ایران را، موضوعی تأثیرگذار در روند مذاکرات می‌دانند؟

من نمی‌دانم چرا تعداد زیادی از تحلیلگران این را موضوعی تأثیرگذار می‌دانند. خصوصاً با توجه به اینکه این رئیس‌جمهور ایران نیست که درباره برنامه هسته‌ای تصمیم می‌گیرد، بلکه رهبر ایران است. در نتیجه چه مذاکره قبل یا بعد از انتخابات انجام شود، نظر نهایی با علی خامنه‌ای است، مگر اینکه اتفاق بسیار عجیب غریبی رخ دهد.

به نظرم مشکل دائمی با ایران این است که سیاستمدارانی که می‌خواهند مذاکره کنند و با آمریکا به توافق برسند، نمی‌توانند، و آنها که نمی‌خواهند به نتیجه برسند،‌ اجازه مذاکره دارند.

کسانی مثل علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه یا محمد خزاعی نماینده ایران در سازمان ملل یا نماینده پیش از او، [محمدجواد] ظریف،‌ خواستار بهبود روابط ایران و آمریکا هستند، ‌اما متأسفانه آنها نمی‌توانند در این مسیر قدم بردارند.

به نظرم این دشمنی با آمریکا، اگر چه محصول یک ایدئولوژی در علی خامنه‌ای است اما خیلی بیش از یک ایدئولوژی، بحث حفظ موقعیت خودش است که این کار را نمی‌کند. چرا که خامنه‌ای می‌تواند مثل بشار اسد یا کیم جونگ ایل (رهبر پیشین کره شمالی) دیکتاتوری در یک فضای محدود باشد. اما اگر درهای ایران را باز کند و ایران به این روند جهانی‌سازی و بازار آزاد بپیوندد،‌ او به حاشیه رانده می‌شود.

اگر قرار بود به شش کشور مذاکره‌کننده با ایران، پیشنهادهایی برای ارائه به ایران بدهید،‌ که هم ایران قبول کند، هم آنها شکست نخورده باشند، چه پیشنهادی می‌دهید؟

سیاست خارجی ایران، محصول وضعیت سیاسی ِ‌داخل ایران است. اگر شما شعارهای انقلاب ۵۷ ایران را تجزیه کنید، سه اصل نمادین باقیمانده از این اصول،‌ مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و حجاب هستند.

به نظرم برای واشنگتن، خیلی سخت است که با رژیمی مذاکره کند که برای مشروعیت داخلی خود، به آمریکا به عنوان یک دشمن نیازمند است. اما همچنین در آمریکا وقتی بحث سیاست خارجی مطرح است، محدودیت‌های داخلی زیادی وجود دارد؛ خصوصاً در خاورمیانه.

دیوید فرام، یکی از نویسندگان سخنرانی‌های جورج بوش، یکبار گفت که یک کشور می‌تواند به غنی‌سازی اورانیوم بپردازد،‌ یا خواستار نابودی اسرائیل شود، اما هر دوی این‌ها را در یک زمان نمی‌تواند انجام دهد. این چالشی است که ایران به صحنه سیاست داخلی آمریکا اعمال می کند.

در نتیجه من مطمئن نیستم، که یک نمودار وِن وجود داشته باشد که امنیت داخلی اسرائیل، ایدئولوژی جمهوری اسلامی و سیاست داخلی آمریکا را در برگیرد و از همین رو مقام‌های آمریکایی باید به مذاکره با ایران ادامه دهند، نه برای اینکه می‌تواند به حل اختلافات بینجامید، بلکه می‌تواند به مهندسی و نظم‌دهی به این اختلافات کمک کند،‌ تا در نهایت ایران مجبور به تغییر شیوه خود شود.

من فکر می‌کنم که زمان بوش، که آمریکا آنچنان تمایلی به گفت‌وگو نشان نمی‌داد، بسیاری از جمله مردم در ایران، واشنگتن را مشکل اصلی می‌دیدند. اما هم اکنون در زمان باراک اوباما، این نظر برگشته و مردم،‌حکومت تهران را مشکل اصلی می‌بینند. همین رویکرد اوباما هم هست که به ائتلاف بین‌المللی علیه ایران انجامیده و وضعیت را برای ایران در این روزها بسیار سخت کرده است.

کریم سجادپور، تحلیلگر ارشد در مرکز کارنگی اندومنت است. او پیشتر چندین سال به عنوان تحلیلگر ِ حوزه ایران، در گروه بحران بین المللی در واشنگتن و تهران بود. آقای سجادپور در سال ۲۰۰۷ در نشست اقتصادی داوس از جمله «رهبران جوان دنیا» معرفی شد. او پیشتر در آمریکای لاتین، اروپا و خاورمیانه زندگی کرده است.