میزبان این هفته ما شهره آغداشلو است. خانم آغداشلو از معروفترین بازیگران ایرانی در سینما و سریالهای تلویزیونی آمریکاست. او پیش از انقلاب در فیلم گزارش ساخته عباس کیارستمی بازی کرد و پس از آن با نقشآفرینی در فیلم سوتهدلان ساخته علی حاتمی به شهرت رسید.
خانم آغداشلو در اوایل انقلاب به انگلستان رفت و در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد، و بعد راهی آمریکا شد تا کار بازیگری را ادامه دهد. او در چند مجموعه تلویزیونی از جمله ۲۴ و خانه صدام، بازی کرد که برای او جوایزی به همراه آورد. موفقیت او در سینمای آمریکا با بازی در فیلم خانهای از شن و مه در کنار بن کینگزلی اوج گرفت و نامزدی اسکار بهترین بازیگر مکمل زن را به همراه داشت.
عدهای از ایرانیها از او انتقاد میکنند که در بعضی نقشهایی که بازی میکند، چهره خوبی از ایران ارائه داده نمیشود. خانم آغداشلو چند سال پیش کتاب خاطرات خود را با نام کوچه عشق و یاسمینهای زرد به زبان انگلیسی منتشر کرد. او به همراه همسرش هوشنگ توزیع در لسآنجلس زندگی میکند و من با او در منزلش دیدار کردم.
Your browser doesn’t support HTML5
میزبان/ شهره آغداشلو
میزبان: شهره آغداشلو
میهمانان: فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، ایندیرا گاندی، مارگرت تاجر، و افتخارالسادات قطب عمادی
موسیقی: آداجو اثر آلبینونی
منوی شام: کاری مراکشی
خانم آغداشلو خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. خوشحالم که اینجا هستم و ببینم چه کسانی را میخواهید دعوت کنید. مهمانانتان برای مهمانی شام چه کسانی هستند؟
مهمانان من خانمها فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، ایندیرا گاندی، مارگرت تاجر و مادربزرگم افتخارالسادات قطب عمادی.
بسیار خوب. اولین بار است که میبینم یکی از میزبانان پنج تا خانم انتخاب کرده.
جداً؟
از این بابت خیلی خوشحالم، این تعادل رعایت نمیشود اصولاً و شما از اینکه این کار را کردید مساوی شدیم. حتماً دلایلی دارید که چرا این مهمانان را انتخاب کردید و من بعداً از شما بپرسم. الان میخواستم خواهش کنم به من بگویید برای مهمانان چه موسیقی میخواهید پخش کنید؟
درباره شهره آغداشلو
شهره آغداشلو از معروفترین بازیگران ایرانی در سینمای آمریکاست. او پیش از انقلاب در فیلم گزارش ساخته عباس کیارستمی بازی کرد و پس از آن با نقشآفرینی در سوتهدلان ساخته علی حاتمی به شهرت رسید. موفقیتش در سینمای آمریکا با بازی در خانهای از شن و مه در کنار بن کینگزلی اوج گرفت و نامزدی اسکار بهترین بازیگر مکمل زن را به همراه داشت. او اکنون در در لسآنجلس زندگی میکند.
من عاشق اداجیوی آلبینونی هستم. تقریباً ۱۳ دقیقه و نیم است و خیلی خاطرهانگیز است برایم. برای اینکه در ایران یکی دو سال پیش از انقلاب با این آداجیو آشنا شدم و مرتب به آن گوش میکردم و با سگم پاشا که جرمن شپرد بود، تانگو میرقصیدم.
پاشا و آداجیو و تانگو!
به پاشا یاد داده بودم چطوری روی دو پایش بایستد و دستهایش را میگذاشتم روی شانههایم، بغلش میکردم. عظیم هم هستند اینها. یادم میآید یک بار آقای آیدین آغداشلو در را باز کرد، دید من با پاشا تانگو میرقصم گفت این صحنه تا روز مرگم از یادم نخواهد رفت. که تو داری با پاشا تانگو میرقصی. برای همین...
خاطرهانگیز است...
... خاطرهانگیز است و دوستش دارم و الان هم هر موقع میخواهم نقشم را حفظ کنم یا دارم میخوانم و مرور میکنم، البینونی گوش میدهم.
شهره آغداشلو/ آداجو
موسیقی انتخابی: آداجو
ساخته: توماسو آلبینونی، آهنگساز ایتالیایی
آرامش میدهد به شما.
خیلی آرامش میدهد.
تمرکز ایجاد میکند در شما که بتوانید کارتان را خوب انجام دهید.
به خصوص که میخواهم چنین غذایی درست کنم!
مهمان اولتان گفتید فروغ فرخزاد شاعر بزرگ کشور است.
آخ من عاشق فروغ فرخزاد هستم. فکر نمیکنم هیچ زنی اینقدر روی من اثر گذاشته باشد. چهارده پانزده ساله بودم که کتابش در منزل ما ممنوع شد. مادرم...
چرا؟
میهمانان شهره آغداشلو/ فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد (۱۳۱۳-۱۳۴۵ ه.ش.): شاعر و مستندساز ایرانی
آثار: این خانه سیاه است (فیلم مستند)، عصیان، تولدی دیگر، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
دلیل دعوت: ممنوع شدن کتابهای فروغ (در خانواده) باعث شد که آنها را بخوانم و به آنها علاقه نشان دهم. فروغ خیلی به من جرئت داد و باعث شد یاد بگیرم آزاده بودن به چه معناست و بخواهم آزاده زندگی کنم.
... مادر من برونته میخواند، جین آستین میخواند، غرور و تعصب میخواند. به فروغ که رسید ناگهان خانم عمویم آمدند بهش گفتند اصلاً نگذاری فروغ بخواند. از راه به در میشود. ناگهان فروغ ممنوع شد. و چه خوب که فروغ ممنوع شد. چون باعث شد که من بروم حتماً پیدایش کنم، بخوانم. اگر ممنوع نشده بود شاید اینقدر علاقه به خرج نمیدادم.
عاشق اشعارش و شخصیتش و رفتارش بودم. با وجود اینکه تهمتها و توهینهای بسیاری و صحبتهایی درباره شخصیتش بود هیچکدام در من آنقدر اثر نگذاشت که این استقامت و صبرش و دنبال کردن آن چیزی که میخواست. و بالاخره شاعر شد. همان چیزی که دنبالش بود. اشعارش را حفظ میکردم و توی مدرسه برای دوستانم میخواندم. باعث شد که من احساس کنم و یاد بگیرم که آزاده بودن چه ریختی است و بخواهم آزاده زندگی کنم.
تأثیر گذاشت در اینکه شما بخواهید این کارها را بکنید. از زنان الگو بود...
خیلی زیاد. خیلی به من جرئت داد.
خودش هم آدم شجاعی بود.
آدم شجاعی بود. بعد داستانهایش را هی مینوشتند توی روزنامهها. که حالا رفته آبادان شوهر کرده. شوهرش این را گفته. حالا فلانی این را گفته. بعد توی محفلهای خصوصی پشت سرش غیبت میکردند. آدم دلش میسوخت. فکر میکرد یک چنین خانم تحصیل کرده، شاعره، نازنین... بعد همین جور ادامه میداد. هرگز از پای نایستاد. هرگز جواب این ابلهان را نداد. زندگی خودش را کرد.
برای همین خیلی ازش یاد گرفتم که اگر میخواهم کاری را انجام دهم به قول مادر بزرگم یک عصای آهنین، یک پوتین آهنین مصمم بروم دنبال کارم. این همان کاری است که فروغ کرد و موفق شد و هر اتفاقی که افتاد مهم نیست. یا قسمت بود یا هرچه بود. ولی مهم این بود که قبل از اینکه برود فروغ فرخزاد شد.
میهمانان شهره آغداشلو/ پروین اعتصامی
پروین اعتصامی (۱۲۸۵ تا ۱۳۲۰ ه.ش.): شاعر ایرانی
آثار: دیوان اشعار از جمله شامل آثاری چون؛ اشک پتیم، مست و هشیار، و اشعار دیگر
دلیل دعوت: با خواندن کتاب او با حرکت زنان پیشرو ایران آشنا شدم. اشعار پروین را خیلی دوست داشتم، و بسیاری از درسهای زندگی را از طریق شعرهای پروین اعتصامی فرا گرفتم.
برویم سراغ مهمان دوم شما پروین اعتصامی که شاعر دیگر مملکت هستند.
یک کتاب کوچک بود قد کتاب جیبی ولی کلفتتر از کتاب جیبی. کتاب شعرهای خانم اعتصامی بود. عکس خودش هم روی آن بود. البته حجاب داشت. یک روسری سرش بود. مادربزرگم مثل مادرم عاشق کتاب بود ولی بیشتر کتاب شعر میخواند. کتاب را میآورد برایم میخواند. من اینجوری با حرکت زنان پیشرو ایران آشنا شدم.
پس تأثیر مادربزرگ بود که با پروین اعتصامی آشنا شدید...
با پروین اعتصامی آشنا شدم.
خب درباره شعر پروین چه فکر میکنید؟
اشعار پروین را خیلی دوست داشتم. برای مثال اگر خاطرتان باشد یک شعر داشت که سیر یک روز طعنه زد به پیاز، که تو مسکین چقدر بدبویی... من [پرسیدم از مادربزرگم] که خانم جون این عوض اینکه این را راهنمایی کند که چه کار کند... گفت دارد میگوید که چقدر بد است. وقتی این کار را میکنی. در نتیجه بسیاری از درسهای زندگی را خانم جان مادربزرگم از طریق کتاب پروین اعتصامی به من یاد داد.
شما آن موقع خودتان هم میخواندید اشعار پروین اعتصامی را؟
نه. نمیتوانستم بخوانم. میتوانستم بخوانم. ولی دختر هفت ساله علاقهای به پروین نداشتم.
ولی از همان موقع با پروین اعتصامی آشنا شدید و آن هم شد یکی دیگر از قهرمانان شما.
کتاب توی کمد خانم جانم بود. هنوز هم ادم است کمدها زمین داشتند. میگذاشت روی زمین کمد که اگر کسی در را باز کرد بلافاصله نبیند.
میهمانان شهره آغداشلو/ ایندیرا گاندی
ایندیرا گاندی (۱۹۱۷-۱۹۸۴ م.): سیاستمدار هندی
شهرت: از برجستهترین رهبران هند و نخستوزیر این کشور در فاصله سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷، و نیز سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴.
دلیل دعوت: واقعاً خدمتگزار مردم بود. عاشقش هستم و خیلی دلم میخواهد نقش او را بازی کنم.
مهمان سوم شما ایندیرا گاندی است، نخستوزیر سابق هندوستان.
خانم دیگری که عاشقش هستم. خیلی خانم ایندیرا گاندی را دوست دارم. خیلی دلم میخواهد نقش ایندیرا گاندی را بازی کنم. به هر دلیلی غرب مایل نیست فعلاً داستانهای ایندیرا گاندی را تعریف کند. به خاطر اینکه این خانم واقعاً خدمتگزار مردم بود.
اولین پلیس هند خانمی به اسم کیرن بدیعی. این خانم الان شصت و خورده سال دارد. در ۱۴ سالگی به مادرش میگوید من میخواهم پلیس شوم. مادرش میگوید توی هند فراموش کن. اجازه نمیدهند. گریه و زاری. مادرش به شوخی میگوید برو پاسگاه سر کوچه ببین ترا قبول میکنند؟ او هم میرود پاسگاه سرکوچه میگوید من میخواهم پلیس شوم. پلیسهای هند بهش میخندند. اینها میبینند این بدجوری وبال گردنشان است. میگویند خیلی خب. یک افتخاری هم برایمان کسب میشود. اولین پلیس زن هند را میآفرینیم. میگویند خیلی خب بیا زن پلیس شو. میگوید حالا چه کار کنم. میگویند پلیس راهنمایی شو و برو توی خیابان راه برو و هرجایی که ماشینی بیخودی پارک کرده جریمه کن. این خانم راه میافتد میبیند به به این میدانی که دارد همینجور ماشین میآید میرود یک ماشین بنتلی قشنگ پارک کرده سر میدان. میرود به شوفر میگوید برو از اینجا. شوفر میگوید اینجا باید بایستم جلوی مجلس است کار دارم. میگوید هرکه هستی منتظر هرکسی هستی از اینجا برو و گرنه جراثقال میآورم ماشین را «توو» میکنم. میگوید تو نمیدانی بچه با کی داری حرف میزنی. حالا تو از کجا پیدایت شد یک دفعه. پلیس زن از کی داریم. میگوید برو. میگوید من منتظر نخستوزیر هستم. ایندیرا گاندی دارد میآید. میگوید منتظر نخستوزیر که سهل است منتظر خدا هم که باشی توو میکنم اگر نروی. یارو را وادار میکند که آنجا را ترک کند. ایندیرا گاندی از پلهها میآید پایین. به شوفرش میگوید تو چرا اینجا ایستادی؟ ماشین کو؟ میگوید این پلیس ماشین تو را توو کرد. میگوید این زن پلیس است؟ میگوید از کی تا حالا. میگوید از صبح فرستادندش توی خیابان. کیرن بدیعی را صدا میکند. میگوید تو چه کار کردی؟ میگوید خانم ماشین شما را بهش گفتم از اینجا حرکت بدهد. اینجا میدان اصلی شهر است دارد دایم ماشین رد میشود. گفتم اگر نبرد ماشین را توو میکنم. ایندیرا گاندی بهش میگوید اسمت چیست؟ میگوید کیرن بدیعی. میگوید فردا تو نهار دعوت داری بیا منزل من، مملکت من به آدمهایی مثل تو احتیاج دارد. خدمتگذاران مردم مثل خود من. بعد آنجا کیرن بدیعی را کمک میکند که حالا یکی از سران مهم سیاسی هند است. ایندیرا گاندی را من از آنجا شناختم. او واقعاً انسان است و خدمتگزار مردم.
میهمانان شهره آغداشلو/ مارگارت تاچر
مارگارت تاچر (۱۹۲۵-۲۰۱۳ م.): سیاستمدار بریتانیایی
شهرت: از رهبران برجسته بریتانیا و نخستین نخستوزیر زن این کشور در فاصله سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ میلادی.
دلیل دعوت: نخستین سخنرانیاش بر من اثرگذار بود. در سالهای فعالیتش هیچوقت وا نداد. همیشه سرسختانه ایستاد و مبارزه کرد.
میرویم سراغ مهمان چهارم شما، مارگرت تاچر نخستوزیر سابق بریتانیا.
من تازه رسیده بودم بعد از انقلاب به لندن. رسیدیم دیدیم وضع انگلستان از ما بدتر است. خاک هرچه آشغال است دارد با خودش میبرد. همه در حال اعتصاب اند. دولت کارگری کاری از دستش برنیامده. نمیدانستم چه کار کنم. قیمتها همه بالا بود. یک دوستی داشتم که در دانشگاه برونل زندگی میکرد. گفت من میخواهم دو ماه بروم مادرم را ببینم. من اینجا را به تو اجاره میدهم خیلی ارزان. دیدم فکر خوبی است. یک کلاس انگلیسی بر میدارم میروم برونل. رفتم برونل. تا آمدم چیزها را بگذارم سرجایش یک دفعه به قول اینها استمپید... مثل اینکه ده هزار نفر دارند میدوند. صدای پا، تق تق تق... گفتم وای خدای من اینجا هم انقلاب شد! در را باز کردم دیدم جوانها دارند میدوند. گفتم کجا دارید میدوید؟ گفتند کنتین. حالا من نمیدانستم کنتین چیست. کنتین فکر کردم جایی است که وقتی جنگ میشود اینها میروند قایم میشوند. گفتند نه. کافی شاپ. برای چه میروید آنجا. [گفتند] مارگرت تاچر نخستوزیر شده این اولین سخنرانیاش هست. در را بستم رفتم دنبال اینها. تا آن موقع من میخواستم بروم درس هنر بخوانم و بازیگری را ادامه دهم. خانم تاچر گفت یک شایعاتی هست که من یک خانم آهنین هستم. من یک خانم آهنین هستم.
هستم! شایعه نیست.
کمربندها تان را سفت ببندید. ما میرویم تا انگلستان را برای همیشه عوض کنیم.
سخنرانی مهمی بود.
این سخنرانی در من آنچنان اثری گذاشت که رشته تحصیلیام را از تئاتر به حقوق سیاسی تبدیل کردم و تا آخر عمرم این کاری را که این خانم با من کرد از یاد نمیبرم. برای همین یک احترام فوقالعاده برایش قائلم. بعد هم دوستش داشتم به خاطر اینکه هیچوقت وا نداد. همیشه سرسختانه ایستاد و مبارزه کرد. آیا درست عمل کرد یا نکرد نصف انگلیسیها خیلی دوستش دارند و نصفی دوستش ندارند. درست عمل کرد یا نکرد هرچه کرد انگلستان امروز صد برابر بهتر از انگلستان دوران کالاهان است که ما شاهدش بودیم.
میهمانان شهره آغداشلو/ افتخارالسادات قطب عمادی
افتخارالسادات قطب عمادی: مادربزرگ شهره آغداشلو
دلیل دعوت: از اولین زنان پیشرو ایران بودند. خانم بسیار فهمیدهای بود. خیلی به من کمک کرد در زندگی که هیچوقت هوا برم ندارد؛ یک پایم به زمین چسبیده باشد.
میرویم به مهمان آخر. این یکی مادربرزگت است.
مادربزرگ من از نخستین خانمهایی بودند که در کنار خانم دولتآبادی در خیابانهای تهران بدون حجاب و با کلاه قدم زدند. در واقع از اولین زنان پیشرو ایران بودند.
در دوران کشف حجاب در زمان رضا شاه؟
در زمان رضا شاه. بعد از کشف حجاب خانمها مدتها توی کوچه نمیرفتند. نمیتوانستند چادر سرشان کنند. پاسبانها چادر از سرشان میکشیدند. مادر بزرگ من، خانم دولتآبادی و چند خانم دیگر از اولین زنانی بودند که مانتو پوشیدند و کلاه گذاشتند و رفتند چهار نفری دست هم را گرفتند در میدان بهارستان راه رفتند.
این در زمان خودش قدم بسیار بزرگی بوده. من همیشه میگویم این خانمها اگر راه ما را مثل بومغلتون صاف نکرده بودند آنجا چطوری میتوانستیم عرض وجود کنیم. خانم بسیار مؤمنی بود اما اصلاً متعصب نبود؛ به هیچ وجه. به همین علت رفت توی خیابان با کلاه قدم زد. ولی جلوی پدربزرگم کتاب نمیخواند. پدربزرگم دوست نداشت که مادربزرگم سواد داشته باشد، کتاب بخواند.
مادربزرگم یواشکی رفته بود درس خوانده بود. یک نفر آمده بود در خانه به او یاد داده بود چطوری بخواند و بنویسد، یواشکی. به محض اینکه... سهراب سپهری یک شعری دارد که پدرم وقتی مرد خواهرم زیبا شد من مدتها بود که ماجرای این را نمیدانستم. بالاخره از یک روشنفکری در ایران سؤال کردم. گفت وقتی پدرش میمیرد میتواند برود ابروهایش را بردارد. قبلش اجازه نداشت که ابروهایش را بردارد. هر وقت پدربزرگم از خانه میرفت بیرون عروسی من و مادر بزرگم شروع میشد. به محض اینکه صدای کلون در میآمد بلافاصله رادیو روشن میشد، صدا میرفت بالا و مینشستیم روی تخت به من درس زندگی میداد. در واقع مادرم مادربزرگم بود.
چطور؟
مادر راه میرفت و میگفت دافنه، امیلی، شارلوت. دافنه، امیلی، شارلوت. بعد هم خواهرش افسرالسادات زنگ میزد میگفت خواهر فیلم گذرگاه فیلها آمده. میگفت نه! بریژیت باردو؟ بدو برویم. ولی من گریه میکردم دنبال اینها. مادر بزرگم میگفت برای چه میخواهی بروی؟ اتاق تاریک، یک سری آنجا عکس نشان میدهند و هیچوقت هم نمیفهمی چی به چی هست. خودم میبرمت.
با سؤالات خودم مادربزرگم را بیچاره میکردم. خانم جان، آسمان چند تا ستاره دارد؟ خانم جان خدا چند تا فرشته دارد؟ خانم جان این ستارهها چقدر از ما دورند؟ خانم جان هم تا جایی میتوانست جواب مرا میداد و آنهایی را که نمیتوانست جواب بدهد میگفت این برای تو است که بروی در سفر خودت در زندگی جوابش را پیدا کنی.
خیلی جالب است. جواب جالبی بود. کنجکاوت میکرد.
خانم بسیار فهمیدهای بود. بله. هرچه که نمیفهمیدم میگفت این برای تو است که با عصای آهنین و چکمههای آهنین بروی دنبال قضیه و کشفش کنی. کاری که مادر بزرگم برای من کرد چه از لحاظ یاد دادن اینکه منطقی باشم و چه از لحاظ اینکه به من یاد داد که من اینجا صاحب هیچ چیز نیستم خیلی به من کمک کرد در زندگی که هیچوقت هوا برم ندارد؛ یک پایم به زمین چسبیده باشد. در نتیجه از من موجودی ساخت که هم صبور است هم تا حدودی فهمیده است و پایش به زمین چسبیده. برای همین روزی نیست که من یاد مادر بزرگم نباشم.
خب حالا خوب است که ما این امکان را فراهم کردیم برای شما که لااقل در یک مهمانی مجازی مادربزرگت را ببینی!
همیشه این کار را میکنم. هر شب با او هستم.
برای مادربزرگ و تاجر و خانم گاندی و پروین اعتصامی و فروغ که مهمانان شما هستند و همهشان را هم دوست داری و بعضیهایشان هم در زندگی برای شما الگو بودند میخواهی چه شامی بدهی که خوششان بیاید؟
چون همهشان طبع بلندی دارند و آدمهای پیشرویی هستند و بنابراین سریع هم هستند به آنها غذای یک ذره شیرین میخواهم بدهم. دلم میخواهد برنج را خانم تاچر امتحان کند. خانم گاندی با آن آشنایی دارد. ولی باز خانم گاندی برنج ایرانی را نمیشناسد. برنج ایرانی یک چیز دیگر است. بنابراین برایشان کاری مراکشی درست میکنم.
کاری مراکشی را چطور درست میکنی؟
شبیه کاری است.
خودتان بلدید درست کنید؟
بله.
خب چطوری درست میکنید؟
برای یک مرغ متوسط دو پیاز کوچک یا یک پیاز بزرگ، پیاز را دوست دارم حسابی خورد کنم که خیلی غلنبه نرود توی دهن. سرخ میکنم با آتش بسیار کم.
تا طلایی شود؟
من ۱۰ دقیقه طولش میدهم. بعد خود مرغ را درسته این رو آن رو میکنم سرخ میکنم یا مرغ را تکه تکه میکنم سرخ میکنم. همزمان که دارم پیاز را سرخ میکنم نمک و فلفل و زردچوبه را بهش میزنم و قبل از اینکه مرغ را اضافه کنم سه قاشق پودر کاری اضافه میکنم و سرخ میکنم با پیازداغ و همه چیز. مرغ را میاندازم تویش این رو و آن رو میکنم و سرخش میکنم. آب میریزم. سر مرغ باید از آب بیرون باشد. میگذارم به مدت نیم ساعت با آتش کم بپزد.
از آن طرف به اندازه نیم کیلو قارچ را حسابی میشویم و خشک میکنم و بعد در کنار آن حلقههای درشت میکنم که کلفت باشد حلقههایش برود زیر دندان. بعد از نیم ساعت چهل دقیقه خورشت آماده است. میآیم به اندازه یک استکان خامه به آن اضافه میکنم. یک هم میزنم و ۱۰ دقیقه میگذارم با آن خامه بپزد و بعد مشروم را می ریزم رویش و پنج دقیقه درش را میگذارم و آماده است.
به به عجب غذای خوشمزهای است!
گفتم مشروم. قارچ!
برای همسرتان هوشنگ توزیع درست میکنید این غذا را؟
خیلی دوست دارد این غذا را. ولی او بهتر غذا درست میکند. من دو سه تا غذا بلدم که درست کنم و بقیهاش را بلد نیستم.
خب حال مادربزرگ و مارگرت تاچر و خانم گاندی و اعتصامی و فروغ دارند موسیقی اداجیو گوش میدهند و شام میخورند که غذای کاری مراکشی شما هست. در سر میز شام درباره چه صحبت میکنید؟
به احتمال قوی همچنان درباره موقعیت زنان در جهان، که بسیار موقعیت مهم و آسیبپذیری است. ما فکر میکنیم که مثلاً در نقاط پیشرفته جهان اول زنان با حقوق مساوی کنار مردانشان دارند کار و زندگی میکنند. نه. چنین نیست. همچنان دارند میجنگند. یک مقدار از آزادیهایشان را به دست آورده اند. دیر به دست آوردهاند. به احتمال قوی همچنان صحبت درباره وضعیت زنان در جهان است.
اینها که مهمان شما هستند اغلب زنان پیشتاز بودند در عصر خودشان و بنابراین نگران موقعیت زنان هستند همچنان در جهان.
مشکلشان این نیست که با مردان مساوی باشند یا با مردان مسابقه بدهند. این اشتباهی است که همیشه درباره ترجمه کلمه فمینیسم شده. فمینیسم معنی اش این نیست که ما میخواهیم با مردان مسابقه بدهیم. از آنها جلو بزنیم. ما میگوییم دست دراز میکنیم اجازه بدهید شانه به شانه شما حرکت کنیم. از شما ضعیف تریم اما اجازه بدهید در کنار شما حرکت کنیم. به صورت برده با ما رفتار نکنید. به صورت عروسک به ما جواهر آویزان نکنید که بنشینیم روی مبل. از ما استفاده کنید. ما مغز داریم. بازو داریم. دست داریم. اجازه بدهید شانه به شانه شما حرکت کنیم.
بسیار خوب خانم آغداشلو خیلی ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردید. من میدانم با مهمانان همچنان دارید آداجیو گوش میدهید و غذا میخورید، کیفت میکنید و شما هم خوشحالید که قهرمانانتان پیشتان هستند.
خیلی ممنونم آقای صبا که باعث شدید من این مهمانی را بدهم و این دوستان عزیز را ببینم و مادر بزرگم را ملاقات کنم. خیلی ممنونم.
خیلی ممنونم از شما. درود بر شما.
مرسی.