قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
-----------------------------------------------------------------------
پدر خانواده از طرفداران محمود احمدی نژاد، نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، و آیتالله علی خامنهای است، و هوای این خانواده مثل حال هوای بخش زیادی از خانوادههای ایرانی گاهی ابری میشود و بحثهای سیاسی در آن بالا میگیرد.
نظرها متفاوت است و گاهی پدر خانواده نظری میدهد و دیگران به خاطر احترامی که برای سن و سال و جایگاه او قايل هستند، سکوت میکنند. به همین دلیل خانواده مذهبی و سنتی، محمدحسین فیض مدتهاست که تمرین میکنند تا نزاعهای سیاسی را کنار بگذارند.
بحثهای سیاسی که در گذشته میان اعضای این خانه درگرفته بود، روابط پدر و محمدحسین را کمی تلخ کرده، محمدحسین به همراه همسر و پسر دو سالهاش پوریا از مشهد به کرج کوچ میکند و منتظر میماند تا در یک فضای آرامتر دوباره سراغ خانوادهاش در مشهد برود اما ناآرامیهای پس از انتخابات جنجالبرانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸، فرصت یک دیدار آرام را از این خانواده میگیرد.
محمدحسین به فیلمها و عکسهایی که با موبایلش از ناآرامیهای راهپیمایی روز ۲۵ خرداد تهیه کرده نگاه میکند و مضطرب است.
صدای آیتالله خامنهای از تلویزیون خانه شنیده میشود. او دارد در نماز جمعه روز ۲۹ خرداد ۸۸، سخنرانی میکند:
محمدحسین رو به همسرش میکند و از چشمهای او درمییابد که او هم نگران است. هر دوی آنها میدانند که خیابانها امن نیست. اما محمدحسین تصمیمش را گرفته و به همسرش میگوید که میخواهد به خیابان برود. صبح شنبه که از راه میرسد او مقصدش را از فروشگاه لوازم و تجهیزات کامپیوتری که در آن مشغول به کار است عوض میکند و عازم تهران میشود. خیابانهای تهران زیر پای معترضان است و در قسمتهای مخالف شهر درگیری میان نیروهای ضدشورش و معترضان بالا گرفته است.
محمدحسین در میان مردم است، در گوشهای از خیابان معترضان آتش درست کردهاند تا خودشان را از گاز اشکآور نجات دهند. صدای شلیک گلوله که میآید، جمعیت به سرعت به سمت کوچههای اطراف فرار میکنند.
هنوز معترضان دنبال راهی برای فرار از تیرهایی که به سمتشان شلیک میشود، میگردند که ناگهان تیری از پشت به سر محمدحسین اصابت میکند و او نقش زمین میشود...
دو روز از سی خرداد میگذرد و همسر محمدحسین همچنان چشم به راه است. خبر به پدر و مادر و دیگر اهالی خانه محمدحسین میرسد که او به خانه برنگشته. آنها به هر جایی که به ذهن شان رسیده سر زدهاند اما نشانهای از فرزندشان نیافتهاند تا آنکه سرانجام از گوشی همراه محمدحسین با اعضای خانوادهاش تماس گرفته میشود و خبر تیر خوردن او نیز از همین طریق به گوششان میرسد.
پدر محمدحسین بیقرار است. آنها جسد را یکم تیرماه در پزشکی قانونی کهریزک شناسایی میکنند. پدر فکر نمیکند که فرزندش را در خیابانهای تهران کشته باشند. او همچنان از حامیان سرسخت رهبری جمهوری اسلامی و محمود احمدینژاد است. میگوید از دست دادن فرزند برایم سخت است، اما نباید مسولیت کشته شدن فرزندم را به پای نظام بگذاریم:
تنها چند روز از مراسم خاکسپاری محمدحسین فیض میگذرد که پدر دلش طاقت نمیآورد. او اگر چه ناراحت است که چرا بخشهایی از مردم و معترضان به نتیجه اعلام شده انتخابات اعتراض کرده و به خیابان آمدهاند اما راهی دادگاه میشود تا با تهیه شکایتنامهای قاتل فرزندش را پیدا کند. وقتی برای نخستین بار سراغ او میروم میگوید که مسئولین در داخل کشور دنبال کار او هستند تا قاتل فرزندش را پیدا کنند:
معصومه ابتکار، و محمدعلی نجفی از اعضای وقت شورای شهر تهران از یک سو، و در سوی دیگر چند نفر از هلال احمر تهران راهی خانه محمدحسین فیض میشوند. همزمان خبرگزاری فارس به نقل از چند تن از خانوادههای کشتهشدگان پس از انتخابات اعلام میکند که این خانواده خواهان محاکمه موسوی و کروبی به عنوان مسببان اصلی حوادث بعد از انتخابات هستند.
همه اعضای خانواده محمد حسین حاضر به تأیید آنچه خبرگزاری فارس منتشر و او را بسیجی معرفی کرد، نیستند. اما پدر محمدحسین روایتی دیگری دارد:
پدر محمدحسین فیض در تمام مصاحبههایی که بعد از کشته شدن فرزندش انجام داده، بارها از نحوه برگزاری انتخابات و از رهبری جمهوری اسلامی و از نظام ولایت دفاع کرده است:
خانوادهاش میگویند او با کشته شدن فرزندش ضربه سختی خورد و رنج زیادی کشید اما دست از اعتقاد و باورش نکشید:
دوستان و نزدیکان دیگر محمدحسین فیض میگویند که محمد حسین در روزهای نا آرام انتخابات سال ۸۸ همیشه نگران و ناراحت بود. آنها میگویند که ناگفتههای زیادی از محمدحسین دارند ولی به دلایلی ناگزیر به سکوت هستند.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
-----------------------------------------------------------------------
Your browser doesn’t support HTML5
پدر خانواده از طرفداران محمود احمدی نژاد، نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، و آیتالله علی خامنهای است، و هوای این خانواده مثل حال هوای بخش زیادی از خانوادههای ایرانی گاهی ابری میشود و بحثهای سیاسی در آن بالا میگیرد.
نظرها متفاوت است و گاهی پدر خانواده نظری میدهد و دیگران به خاطر احترامی که برای سن و سال و جایگاه او قايل هستند، سکوت میکنند. به همین دلیل خانواده مذهبی و سنتی، محمدحسین فیض مدتهاست که تمرین میکنند تا نزاعهای سیاسی را کنار بگذارند.
بحثهای سیاسی که در گذشته میان اعضای این خانه درگرفته بود، روابط پدر و محمدحسین را کمی تلخ کرده، محمدحسین به همراه همسر و پسر دو سالهاش پوریا از مشهد به کرج کوچ میکند و منتظر میماند تا در یک فضای آرامتر دوباره سراغ خانوادهاش در مشهد برود اما ناآرامیهای پس از انتخابات جنجالبرانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸، فرصت یک دیدار آرام را از این خانواده میگیرد.
محمدحسین به فیلمها و عکسهایی که با موبایلش از ناآرامیهای راهپیمایی روز ۲۵ خرداد تهیه کرده نگاه میکند و مضطرب است.
صدای آیتالله خامنهای از تلویزیون خانه شنیده میشود. او دارد در نماز جمعه روز ۲۹ خرداد ۸۸، سخنرانی میکند:
«ما آنچه باید بکنیم، انجام می دهیم….من جان ناقابلی دارم….جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به من دادید. همه اینها را من کف دست گرفتم در راه این انقلاب و اسلام فدا خواهم کرد.»
محمدحسین در میان مردم است، در گوشهای از خیابان معترضان آتش درست کردهاند تا خودشان را از گاز اشکآور نجات دهند. صدای شلیک گلوله که میآید، جمعیت به سرعت به سمت کوچههای اطراف فرار میکنند.
هنوز معترضان دنبال راهی برای فرار از تیرهایی که به سمتشان شلیک میشود، میگردند که ناگهان تیری از پشت به سر محمدحسین اصابت میکند و او نقش زمین میشود...
دو روز از سی خرداد میگذرد و همسر محمدحسین همچنان چشم به راه است. خبر به پدر و مادر و دیگر اهالی خانه محمدحسین میرسد که او به خانه برنگشته. آنها به هر جایی که به ذهن شان رسیده سر زدهاند اما نشانهای از فرزندشان نیافتهاند تا آنکه سرانجام از گوشی همراه محمدحسین با اعضای خانوادهاش تماس گرفته میشود و خبر تیر خوردن او نیز از همین طریق به گوششان میرسد.
«به هر حال ممکن است ناخواسته باشد، وقتی یک اتفاقی میافتاد، اون انتخاباتچیها نقشی ندارد، چهارتا اراذل و اوباش میآیند، دزدی میکنند، شیشه میشکنند، اینها را نباید به پای نظام نوشت.»
تنها چند روز از مراسم خاکسپاری محمدحسین فیض میگذرد که پدر دلش طاقت نمیآورد. او اگر چه ناراحت است که چرا بخشهایی از مردم و معترضان به نتیجه اعلام شده انتخابات اعتراض کرده و به خیابان آمدهاند اما راهی دادگاه میشود تا با تهیه شکایتنامهای قاتل فرزندش را پیدا کند. وقتی برای نخستین بار سراغ او میروم میگوید که مسئولین در داخل کشور دنبال کار او هستند تا قاتل فرزندش را پیدا کنند:
«اقدام کردیم، مسئولان هم پیگیری کردند، یک سری اقداماتی هم انجام دادند ولی هنوز شخص خاصی را شناسایی نکردند.»
معصومه ابتکار، و محمدعلی نجفی از اعضای وقت شورای شهر تهران از یک سو، و در سوی دیگر چند نفر از هلال احمر تهران راهی خانه محمدحسین فیض میشوند. همزمان خبرگزاری فارس به نقل از چند تن از خانوادههای کشتهشدگان پس از انتخابات اعلام میکند که این خانواده خواهان محاکمه موسوی و کروبی به عنوان مسببان اصلی حوادث بعد از انتخابات هستند.
همه اعضای خانواده محمد حسین حاضر به تأیید آنچه خبرگزاری فارس منتشر و او را بسیجی معرفی کرد، نیستند. اما پدر محمدحسین روایتی دیگری دارد:
«این توطئه دشمن بود، خب به هر حال دشمن نمیخواهد ببیند که از هفتاد میلیون جمعیت ایران تقریباً نزدیک به ۹۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند. مردم وقتی با تمام مشکلاتشان در انتخابات شرکت کردند این وفاداری مردم به کشور و نظامشان، به دینشان و به رهبری را نشان میدهد.»
پدر محمدحسین فیض در تمام مصاحبههایی که بعد از کشته شدن فرزندش انجام داده، بارها از نحوه برگزاری انتخابات و از رهبری جمهوری اسلامی و از نظام ولایت دفاع کرده است:
«باید به مدیران و متولیان انتخابات و به مردم احسنت بگوییم که بهترین انتخابات را برگزار کردند.»
خانوادهاش میگویند او با کشته شدن فرزندش ضربه سختی خورد و رنج زیادی کشید اما دست از اعتقاد و باورش نکشید:
«ما فقط یک نفر از آن هزاران نفر هستیم که آسیب دیدند. بعضیها مادی، بعضیها جانی آسیب دیدند، به هر حال دولت و نظام باید این موضوع را جدی پیگیری کنند و برای اینکه درسی شود برای مسببان.»
دوستان و نزدیکان دیگر محمدحسین فیض میگویند که محمد حسین در روزهای نا آرام انتخابات سال ۸۸ همیشه نگران و ناراحت بود. آنها میگویند که ناگفتههای زیادی از محمدحسین دارند ولی به دلایلی ناگزیر به سکوت هستند.