«والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی»؛ آخرین عنوان سلطنتی برای شاهزادهای که شاهزاده به دنیا نیامده بود ...
اشرف پهلوی، مانند برادر دوقلویش محمدرضا، شش ساله بود که پدرش، رضا خان سردار سپه تصمیم گرفت آخرین شاه قاجار را سرنگون کند و خود تاج شاهی بر سر بگذارد. از آن روز، رضا خان شد «رضا شاه». اشرف و باقی فرزندانش نیز شدند «شاهزاده» و پسر بزرگ خانواده یعنی محمدرضا هم شد «ولیعهد».
Your browser doesn’t support HTML5
زندگی پرماجرای اشرف پهلوی از این روز تا پنج شنبه این هفته، ۱۷ دیماه که درگذشت، گره خورد به حوادث آخرین خاندان سلطنتی ایران که بخش بزرگی از تاریخ معاصر ایران، نتیجه تصمیمات و خواستههای آنهاست؛ پهلویها، بیش از نیم قرن بر ایران حکومت کردند و در این دوران، اشرف پهلوی نیز همپای شاهان خانواده در بسیاری از تحولات حضور داشت.
یا دستکم میخواست که حضور داشته باشد.
آنگونه که اردشیر زاهدی، از نزدیکان خانواده پهلوی و از سیاستمداران آن دوران میگوید، او میخواست که در مسائل سیاسی مداخله کند، «اما معلوم نیست که میتوانست» فعالیتی داشته باشد.
زاهدی میگوید: «اعلیحضرت ]محمدرضا شاه[ در مقابل فامیل میخواستند کاری بکنند که مردم ناراحت نشوند.»
اما حتی مخالفتهای محمدرضا شاه نیز موجب نشد تا اشرف پهلوی راهی شبیه به خواهر بزرگترش، شمس پهلوی، در پیش بگیرد. برعکس، آنگونه که از اقدامات او در بزنگاههای تاریخی سلطنت محمدرضا شاه برمیآید، او از ابتدای جوانی سعی کرد که در عرصه سیاست ایران فعال باشد.
فعالیت سیاسی
یکی از نخستین اقدامات اشرف پهلوی، سفر معروف اوست به مسکو در سال ۱۳۲۵ خورشیدی و دیدارش با استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی.
در این زمان تهران در آستانه توافقی با مسکو برای خروج نیروهای این کشور از ایران بود و برخی پژوهشگران معتقدند که این سفر اشرف پهلوی در بهبود مناسبات بیتاثیر نبود. او در زمان دیدار معروفش با استالین، ۲۷ سال سن داشت.
در فاصله کوتاهی بعد از این سفر و در پایان سالهای دهه ۲۰ خورشیدی، نخستوزیری محمد مصدق و ملیشدن نفت، سلطنت خاندان پهلوی را با خطری جدی روبهرو کرد.
اینبار فعالیتهای اشرف پهلوی، ابعاد بسیار جدیتری یافت و طرفداران محمد مصدق او را به اقدام علیه نخستوزیر متهم کردند. سرانجام به درخواست مصدق، اشرف پهلوی ناچار شد ایران را ترک کند. اما حتی تبعید از ایران هم فعالیتهای او را متوقف نکرد.
اگر چه اردشیر زاهدی که در سرنگونی محمد مصدق دست داشت و پدرش بعد از مصدق به نخستوزیری رسید، میگوید با اشرف پهلوی در ارتباط نبوده است، اما بر اساس اسناد سازمان CIA که در سال ۲۰۰۰ توسط روزنامه نیویورک تایمز منتشر شدند، او با ماموران این سازمان در تماس بود.
بر اساس این اسناد، در حالی که محمدرضا شاه با طرح این سازمان برای سرنگونی مصدق همراه نشده بود، ماموران بریتانیایی و آمریکایی با اشرف پهلوی تماس گرفتند و در نهایت او در سفری مخفیانه به تهران، تلاش کرد برادرش را قانع کند تا با CIA همراه شود.
شایعات و انتقادها
در نهایت بعد از وقایع سال ۳۲ محمدرضا شاه موفق شد تا قدرت خود را در ایران تثبیت کند و در کنارش اشرف پهلوی نیز تا بهمن سال ۵۷ به عنوان یکی از بازیگران کلیدی سیاست ایران، به فعالیتهایش ادامه داد؛ فعالیتهایی که دو روی کاملا متفاوت داشتند. از یکسو او مدافع حقوق زنان و دیپلماتی معتبر و جهانی به نظر میآمد و از آنسو، هدف تندترین شایعات و انتقادات مذهبیون و مخالفان شاه.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن، دو روی سکه اشرف پهلوی در این سالها را چنین شرح میدهد:
«اشرف پهلوی به طور کلی آدم بسیار بانفوذی بود و همواره در جریانهای مختلف این مسئله مطرح بود که اشرف و فرزندانش، نفوذ دارند. (حتی در دوران صدارت قوامالسطنه یا مصدق هم این مساله مطرح بود.) ضمن اینکه بر اساس اسناد انگلیسی او و فرزندانش به شدت در زد و بندها و قراردادهای مالی هم دست داشتند.
در عین حال به موازات این مسائل در سازمانهای بینالمللی هم به نمایندگی از ایران حضور داشت و چه در مسائل حقوق زنان و چه در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، به عنوان نماینده ایران بسیار فعال بود. اشرف در جامعه بینالمللی هم جایگاه خاصی پیدا کرده بود.
مسئله این بود که از طرف دیگر، شایعات بسیار مفصلی علیه ایشان وجود داشت و گفته میشد که در مسائلی مانند قاچاق مواد مخدر و مافیای بینالمللی دخالت دارد و نوعی نگاه سیاه و سفید دربارهاش وجود داشت.»
زن بودن
بسیاری از این شایعات هرگز ثابت نشدند. با این حال همواره بخشی از حیات سیاسی اشرف پهلوی به این انتقادات تند گره خورد و او همواره با انتقاد فساد روبهرو بود.
اما مهرانگیز کار، حقوقدان و فعال حقوق بشر معتقد است که اشرف پهلوی در واقع سیاستمداری بود که به دلیل زن بودن، هدف بسیاری از شایعات و انتقادات قرار گرفت.
استدلال خانم کار این است که حتی هماکنون نیز سیاستمداران زن هدف توهینها و انتقادهایی قرار میگیرند که هرگز متوجه مردها نیست و میگوید: «در عرصه سیاست ایران شما ببینید که جمهوری اسلامی چه بلایی بر سر زنانی میآورد که محجبه هستند و بسیار به این نظام هم وفادارند. و این موضوع به ما میآموزد که یک مبارزه جنسیتی علیه زنان هنوز وجود دارد.»
این حقوقدان در عین حال میگوید، اشرف پهلوی نیز به عنوان «یک سیاستمدار» در دوران پهلوی، مرتکب اشتباهاتی هم شد اما «هر بازیگر سیاسی مرتکب اشتباه میشود. ولی اینکه به وسیله اپوزیسیون دینی و غیر دینی شاه، همه رفتار اشرف و اعمال اشرف پهلوی بلافاصله وارد کوچه و بازار میشد، با جنسیت او ارتباط داشت.»
اما در خاندان پهلوی، زنان دیگری نیز بودند که شهرت قابل توجهی داشتند و هرگز هموزن اشرف پهلوی با نقدهای تند روبهرو نشدند و شایعاتی درباره زندگی خصوصی و خانوادگیشان منتشر نشد؛ از آن جمله فرح پهلوی، آخرین ملکه ایران. مهرانگیز کار معتقد است، علت اصلی این تفاوت در فعالیت سیاسی این شخصیتهاست و میگوید:
«به نظر من تفاوت اصلی در این است که اشرف پهلوی همیشه میخواست به شکل بیپروا در عرصه سیاسی، در صحنه باشد، اما خانم فرح پهلوی که از منظر مردم احترام خاصی داشته و هنوز هم دارد، هرگز نخواست که در عرصه سیاست به شکل واقعی حضور داشته باشد و در عوض فعالیتهای فرهنگی داشت.
اما اشرف پهلوی خودش را به فعالیتهای فرهنگی محدود نکرد و وارد سیاست داخلی و خارجی شد و موجب شد تا اپوزسیون شاه، از او خشمگین بشود.»
در پی انقلاب ایران، اشرف پهلوی نیز مانند دیگر اعضای خاندان سلطنتی ایران را ترک کرد. اما در خارج از ایران او بعد از دوره کوتاهی از فعالیت سیاسی محدود، از انظار عمومی فاصله گرفت.
او در سال ۱۹۸۳ میلادی در مصاحبهای با خبرگزاری آسوشیتدپرس درباره روزگارش در تبعید گفت: «شبها وقتی به اتاقم میروم، افکار به من هجوم میآورند. تا ساعت پنج و شش صبح خوابم نمیبرد. یک چیزی میخوانم یا یک نواری میگذارم تا ذهنم پاک شود. اما نمیشود. خاطرات آدم را تنها نمیگذارند.»
اما سرانجام در پی کهولت سن، این خاطرات اشرف پهلوی را تنها گذاشتند و به گفته مجید تفرشی، او سالهای پایانی عمرش به بیماری آلزایمر مبتلا شده بود. اشرف پهلوی وقتی درگذشت، ۹۶ ساله بود.