سری برنامههای «سقوط»، در شصت سالگی ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصلتر از همیشه خواهد کاوید. در این سلسله برنامهها بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد.
(در قسمت پیشین سلسه برنامه سقوط دیدیم که چگونه نفت در دهه ۲۰ خورشیدی به مساله کلیدی سیاست داخلی ایران تبدیل شد و با پافشاری گروهی از نمایندگان در دورههای چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم مجلس شورای ملی، قانون ملی شدن صنعت نفت در آخرین روز سال ۲۹ تصویب شد.)
قانون ملی شدن صنعت نفت که در اسفندماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی ابتدا در مجلس شورای ملی و سپس در مجلس سنا تصویب شد، قانون پیچیدهای نبود. متنی ساده داشت و خیلی صریح خواسته قانونگذار در آن طرح شده بود.
با تصویب این قانون، در نخستین ماههای سال ۱۳۳۰ خورشیدی، مجلس شورای ملی باید نخستوزیری برمیگزید تا بتواند قانون ملی کردن نفت را اجرا کند.
محمد مصدق، رئیس پرکار کمیسیون نفت در شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، با پذیرش مشروط پیشنهاد نخست وزیری، شطرنج پیچیده سیاست داخلی ایران را در آستانه دهه ۳۰، وارد مرحلهای تازه کرد.
او از همان اول شمشیر را از رو بست.
شاهین فاطمی، اقتصاددان و برادر زاده حسین فاطمی (از یاران مصدق) معتقد است مصدق پیش از پذیرش پیشنهاد نخستوزیری به دنبال تحکیم موقعیت قانونی خود بود.
فاطمی میگوید: «برای او اولویت این بود که ابتدا طرح ملی شدن نفت از تصویب مجلس شورا و سنا بگذرد و بعد قانونی که برای اجرای ملی شدن لازم هست هم تصویب شود. و این طرح دوم که معروف است به قانون خلع ید در [هشتم اردیبهشت در مجلس شورای ملی[ و در نهم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ [در مجلس سنا] به تصویب رسید.»
قانون خلع ید ۹ ماده داشت و در آن به دقت راههای گام به گام اجرای قانون ملی شدن نفت پیشبینی شده بود.
بر اساس این قانون، هیئتی مختلط از نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا به همراه وزیر دارایی، وظیفه پایان دادن به تسلط انگلیسیها بر شرکت نفت را که از این پس به «کمپانی سابق» معروف شد، بر عهده میگرفت.
ضمن اینکه در همین قانون راههای برای پرداخت ضررهای شرکت نفت انگلیس وایران پیشبینی شده بود.
چرا نفت؟
با قانون ملی کردن نفت و طرح هفت مادهای خلع ید از شرکت نفت در یک دست و حکم نخست وزیری در دست دیگر، مصدق از اردیبهشت سال ۱۳۳۰ تا روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ خورشیدی، بخش عمده انرژی و وقت خود و دولتش را صرف نفت کرد.
اجرای این قانون و به دست گرفتن کنترل صنعت نفت ایران، مهمترین پروژه سیاسی مصدق در قدرت بود.
و همین نفت هم او را در نگاه برخی هوادارانش تا همین امروز، به قهرمانی بزرگ و ملی تبدیل کرده که بی هیچ تعارفی در برابر سلطهجویی یک نیروی خارجی ایستاد و در این راه، ذرهای کوتاه نیامد.
چرا مصدق چنین به مساله نفت دلبسته بود و سرنوشت سیاسی خود و جبهه ملی را به آن گره زد؟
کوروش زعیم، پژوهشگر هوادار مصدق که خود هماکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی در داخل کشور است، به این سؤال چنین پاسخ میدهد:
«نه تنها در راستای آزادسازی اقتصاد و استقلال اقتصادی از چنگال بیگانگان سلطهگر و فریبکار، بلکه به خاطر غرور ملی! ملت ایران در طی ۱۵۰ سال گذشته پیوسته به علت نادانی و حقارت حکومتهای ایران و تسلط سرطانی بیگانگان، به ویژه انگلستان، روحیه و اعتماد به نفس خودش را از دست داده بود، و [مصدق این اعتماد به نفس را] به ملت بازگرداند.»
البته زعیم به رغم تاکید بر روی ابعاد غیراقتصادی ملی کردن صنعت نفت، یادآوری میکند که همزمان سهم ایران از درآمد نفت بسیار پایین بود.
او میگوید: «گذشته از سهم پایین در شرکت نفت، ما هیچ کنترلی بر روی میزان استخراج و خروج نفت از کشور نداشتیم. هزینه پرسنل انگلیسی شرکت که در خانههای شهرکی زیبا در آبادان، در آسایش و با حداکثر امکانات زندگی میکردند، از سهم ایران کم میشد. ولی کارگران ایرانی شرکت نفت در حاشیه همان آبادان زیبا، در فلاکت و فقر مطلق و در حلبیآباد و گل و لای زندگی میکردند و پیاده به سر کار میرفتند. بنابراین شرکت نفت، فقط یک حرکت اقتصادی نبود، بلکه یک جنبش بزرگ ملی بود که از جنبش مشروطیت تا آن زمان، رخ نداده بود.»
و فراتر از مسئله احیای غرور ملی و رهبری یک جنبش ملی، مورخی چون یرواند آبراهامیان نیز معتقد است ملیکردن نفت برای محمد مصدق، ابعادی عمیقتر از پول نفت داشت.
آبراهامیان میگوید: «مصدق به شدت ملتزم بود به اینکه استقلال و حاکمیت ملی کشور ایران، در گرو ملی کردن نفت و ملی نگاه داشتن نفت است. التزامی شبیه به جواهر لعل نهرو و باقی رهبران ملی مبنی بر اینکه استقلال از قدرتهای استعماری، چیزی نیست که شما از آن ذرهای عقب بنشینید. مساله نفت برای مصدق، پرسش بر سر حاکمیت ملی بود. بنابراین این موضوعی نبود که او کوتاه بیاید. او ترجیح میداد سرنگون شود تا اینکه از ملی کردن نفت دست بشوید.»
هفت خواهر خشمگین
اما تصویب و اجرای این قانون منتقدانی هم دارد که به اشکال و درجات گوناگون، به طرح، تصویب و اجرای این قانون خرده میگیرند.
یکی از کلیدیترین ابعاد انتقادی علیه نهضت ملی کردن نفت، مساله مکانیزم بازار نفت در دهه ۵۰ میلادی است.
این گروه از منتقدین میگویند در آن زمان که هنوز سازمان اوپک وجود نداشت و صنعت نفت به شکل انحصاری در دستان گروه موسوم به «هفت خواهران» بود، اصولا اجرای قانون ملی کردن نفت به شکلی که دولت مصدق بر آن پای میفشرد ممکن نبود.
«هفت خواهران» اصطلاحی است برای توصیف هفت شرکت نفتی که از دهه ۴۰ تا دهه ۷۰ میلادی، انحصار صنعت نفت جهان را در اختیار داشتند: شرکتهای تگزاکو، رویال داچ شل، استاندارد اویل کالیفرنیا، استاندارد اویل نیوجرسی، استاندارد اویل نیویورک، گالف و البته شرکت نفت انگلیس و ایران یا AIOC.
ایرج امینی، پژوهشگری که پدرش علی امینی خود هدایت کننده اصلی مذاکرات نفتی ایران بعد از سقوط محمد مصدق بوده، از جمله منتقدین است.
او معتقد است که در بررسی آنچه در دوران مصدق رخ داد، ابعاد ملی و احساسی مسئله موجب شده تا در موضعگیریهای بسیاری بر پایه «تعصب»، «واقعیات» نادیده گرفته شوند.
فرزند علی امینی، میگوید: «وقتی نفت ملی شد، انگلیسیها و آمریکاییها به عنوان مشتریهای مهم نفت ایران را ول کردند و رفتند به سوی توسعه نفت در عراق، عربستان سعودی و کویت. در نتیجه وقتی که قرارداد کنسرسیوم [بعد از سقوط مصدق] امضا شد، ما به کلی بازار نفتمان را از دست داده بودیم. کنترل قیمت در دست این هفت شرکت بزرگ یا همان خواهران نفتی بود و مسلما آنها میخواستند کنترل را نگاه دارند و در قدرت ما نبود که جلوی این موضوع را بگیریم.»
انتقاداتی از این دست گاه از سوی برخی پیروان راه مصدق نیز مطرح میشود.
داوود هرمیداس باوند، استاد روابط بینالملل که سالهاست در شورای مرکزی جبهه ملی ایران عضویت دارد و زمانی سخنگوی جبهه ملی نیز بوده، در مصاحبهای در سال ۱۳۸۴ با رادیو فردا میگوید بخشی از تصورات و خواستههای محمد مصدق و نهضت ملی کردن نفت، ناشی از عدم شناخت درست از نظام انرژی دنیا در دهه ۵۰ میلادی بوده است.
به گفته او ایرانیان فکر میکردند که راهی را بر اساس حقوق بینالملل برگزیدهاند و دیدگاه مصدق هم این بود که وقتی نفت ملی شد، اختیار تام صنعت نفت در اختیار ایران خواهد بود.
این استاد حقوق بینالملل معتقد است که ایرانیان در زمان ملی شدن صعنعت نفت، هیچ شناختی از نظام بینالمللی انرژع نداشتهاند.
پایان جهان!
برای فهم بهتر آنچه در آن زمان رخ داد، در نگاه یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب «کودتا»، باید تاثیر موفقیت ایران بر جهان آن عصر را نیز مدنظر قرار بدهیم.
نظام انرژی که هرمیداس باوند از آن سخن میگوید، بیانی دیگر از همان «هفت خواهرانی» هستند که دنیای نفت را کنترل میکردند.
موفقیت نهضت ملی کردن نفت در ایران، تنها شکست شرکت انگلیسی نفت تلقی نمیشد، بلکه به گفته یرواند آبراهامیان، قدرت جهانی کنترل نفت و تعیین قیمت نفت، از دست هفت شرکت غربی خارج میشد.
آبراهامیان میگوید:«شرکت نفت انگلیس و ایران مانند باقی شرکتها میدانست که اگر کشورها نفت خود را ملی کنند، این هفت شرکت کنترل را از دست میدهند. و اگر این اتفاق بیافتد، قدرت بسیار بزرگ تعیین قیمت نفت از شرکتها به کشورهای تولیدکننده نفت منتقل میشود. این اتفاق بعدها در دهه ۷۰ میلادی رخ داد اما در آن زمان در دهه ۵۰ میلادی، این موضوع اساساً غیرقابل قبول بود و هر هفت شرکت اساساً معتقد بودند که ملی کردن نفت در ایران نباید موفق شود. همان ملی کردن نفت در مکزیک به اندازه کافی برایشان بد بود و سرایت این موضوع به باقی کشورها برای آنها، پایان جهان متمدن به آن شکلی بود که آنها میشناختند و آنها آماده بودند که تا آخرین قطره خون با این موضوع مبارزه کنند.»
شاید در اردیبهشت ۱۳۳۰ خورشیدی، زمانی که ملیون، به همراه روزنامههایشان و هوادارانشان، از مصوبههای خبرساز مجلس خوشحال بودند، کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که ملی کردن نفت ایران، میتواند تا کجا نظام انرژی جهان را متحول کند.
تحولی که میتوانست آغازی باشد بر یک پایان! پایان یک امپراتوری که سالیان سال از قدرتهای اصلی جهان بود و به تازگی از یک جنگ جهانی دیگر، کماکان پیروز بیرون آمده بود ...
ملی کردن نفت ایران، امپراتوری بودن امپراتوری بریتانیای کبیر را نشانه گرفته بود!
(در قسمت بعدی سلسله برنامههای سقوط از روابط ایران و بریتانیا خواهیم گفت. سابقه و جنس این رابطه چه بود و تا پیش از به قدرت رسیدن مصدق، بریتانیا تا چه اندازه بر ایران به جا مانده از پادشاهی قاجاریه و رضا شاه تسلط داشت؟ آنها از ایران چه میخواستند و ایرانیها درباره آنها چه فکر میکردند؟ آیا واقعا انگلیسیها میخواستند ایرانیها را عقبمانده نگاه دارند؟ برنامه هفتگی «سقوط» هر سه شنبه ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)
Your browser doesn’t support HTML5
قانون ملی شدن صنعت نفت که در اسفندماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی ابتدا در مجلس شورای ملی و سپس در مجلس سنا تصویب شد، قانون پیچیدهای نبود. متنی ساده داشت و خیلی صریح خواسته قانونگذار در آن طرح شده بود.
با تصویب این قانون، در نخستین ماههای سال ۱۳۳۰ خورشیدی، مجلس شورای ملی باید نخستوزیری برمیگزید تا بتواند قانون ملی کردن نفت را اجرا کند.
محمد مصدق، رئیس پرکار کمیسیون نفت در شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، با پذیرش مشروط پیشنهاد نخست وزیری، شطرنج پیچیده سیاست داخلی ایران را در آستانه دهه ۳۰، وارد مرحلهای تازه کرد.
او از همان اول شمشیر را از رو بست.
شاهین فاطمی، اقتصاددان و برادر زاده حسین فاطمی (از یاران مصدق) معتقد است مصدق پیش از پذیرش پیشنهاد نخستوزیری به دنبال تحکیم موقعیت قانونی خود بود.
فاطمی میگوید: «برای او اولویت این بود که ابتدا طرح ملی شدن نفت از تصویب مجلس شورا و سنا بگذرد و بعد قانونی که برای اجرای ملی شدن لازم هست هم تصویب شود. و این طرح دوم که معروف است به قانون خلع ید در [هشتم اردیبهشت در مجلس شورای ملی[ و در نهم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ [در مجلس سنا] به تصویب رسید.»
قانون خلع ید ۹ ماده داشت و در آن به دقت راههای گام به گام اجرای قانون ملی شدن نفت پیشبینی شده بود.
بر اساس این قانون، هیئتی مختلط از نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا به همراه وزیر دارایی، وظیفه پایان دادن به تسلط انگلیسیها بر شرکت نفت را که از این پس به «کمپانی سابق» معروف شد، بر عهده میگرفت.
ضمن اینکه در همین قانون راههای برای پرداخت ضررهای شرکت نفت انگلیس وایران پیشبینی شده بود.
چرا نفت؟
با قانون ملی کردن نفت و طرح هفت مادهای خلع ید از شرکت نفت در یک دست و حکم نخست وزیری در دست دیگر، مصدق از اردیبهشت سال ۱۳۳۰ تا روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ خورشیدی، بخش عمده انرژی و وقت خود و دولتش را صرف نفت کرد.
مسئله نفت برای مصدق، پرسش بر سر حاکمیت ملی بود. بنابراین این موضوعی نبود که او کوتاه بیاید. او ترجیح میداد سرنگون شود تا اینکه از ملی کردن نفت دست بشوید.یرواند آبراهامیان
و همین نفت هم او را در نگاه برخی هوادارانش تا همین امروز، به قهرمانی بزرگ و ملی تبدیل کرده که بی هیچ تعارفی در برابر سلطهجویی یک نیروی خارجی ایستاد و در این راه، ذرهای کوتاه نیامد.
چرا مصدق چنین به مساله نفت دلبسته بود و سرنوشت سیاسی خود و جبهه ملی را به آن گره زد؟
کوروش زعیم، پژوهشگر هوادار مصدق که خود هماکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی در داخل کشور است، به این سؤال چنین پاسخ میدهد:
«نه تنها در راستای آزادسازی اقتصاد و استقلال اقتصادی از چنگال بیگانگان سلطهگر و فریبکار، بلکه به خاطر غرور ملی! ملت ایران در طی ۱۵۰ سال گذشته پیوسته به علت نادانی و حقارت حکومتهای ایران و تسلط سرطانی بیگانگان، به ویژه انگلستان، روحیه و اعتماد به نفس خودش را از دست داده بود، و [مصدق این اعتماد به نفس را] به ملت بازگرداند.»
البته زعیم به رغم تاکید بر روی ابعاد غیراقتصادی ملی کردن صنعت نفت، یادآوری میکند که همزمان سهم ایران از درآمد نفت بسیار پایین بود.
او میگوید: «گذشته از سهم پایین در شرکت نفت، ما هیچ کنترلی بر روی میزان استخراج و خروج نفت از کشور نداشتیم. هزینه پرسنل انگلیسی شرکت که در خانههای شهرکی زیبا در آبادان، در آسایش و با حداکثر امکانات زندگی میکردند، از سهم ایران کم میشد. ولی کارگران ایرانی شرکت نفت در حاشیه همان آبادان زیبا، در فلاکت و فقر مطلق و در حلبیآباد و گل و لای زندگی میکردند و پیاده به سر کار میرفتند. بنابراین شرکت نفت، فقط یک حرکت اقتصادی نبود، بلکه یک جنبش بزرگ ملی بود که از جنبش مشروطیت تا آن زمان، رخ نداده بود.»
و فراتر از مسئله احیای غرور ملی و رهبری یک جنبش ملی، مورخی چون یرواند آبراهامیان نیز معتقد است ملیکردن نفت برای محمد مصدق، ابعادی عمیقتر از پول نفت داشت.
آبراهامیان میگوید: «مصدق به شدت ملتزم بود به اینکه استقلال و حاکمیت ملی کشور ایران، در گرو ملی کردن نفت و ملی نگاه داشتن نفت است. التزامی شبیه به جواهر لعل نهرو و باقی رهبران ملی مبنی بر اینکه استقلال از قدرتهای استعماری، چیزی نیست که شما از آن ذرهای عقب بنشینید. مساله نفت برای مصدق، پرسش بر سر حاکمیت ملی بود. بنابراین این موضوعی نبود که او کوتاه بیاید. او ترجیح میداد سرنگون شود تا اینکه از ملی کردن نفت دست بشوید.»
هفت خواهر خشمگین
اما تصویب و اجرای این قانون منتقدانی هم دارد که به اشکال و درجات گوناگون، به طرح، تصویب و اجرای این قانون خرده میگیرند.
یکی از کلیدیترین ابعاد انتقادی علیه نهضت ملی کردن نفت، مساله مکانیزم بازار نفت در دهه ۵۰ میلادی است.
«هفت خواهران» اصطلاحی است برای توصیف هفت شرکت نفتی که از دهه ۴۰ تا دهه ۷۰ میلادی، انحصار صنعت نفت جهان را در اختیار داشتند: شرکتهای تگزاکو، رویال داچ شل، استاندارد اویل کالیفرنیا، استاندارد اویل نیوجرسی، استاندارد اویل نیویورک، گالف و البته شرکت نفت انگلیس و ایران یا AIOC.
ایرج امینی، پژوهشگری که پدرش علی امینی خود هدایت کننده اصلی مذاکرات نفتی ایران بعد از سقوط محمد مصدق بوده، از جمله منتقدین است.
او معتقد است که در بررسی آنچه در دوران مصدق رخ داد، ابعاد ملی و احساسی مسئله موجب شده تا در موضعگیریهای بسیاری بر پایه «تعصب»، «واقعیات» نادیده گرفته شوند.
فرزند علی امینی، میگوید: «وقتی نفت ملی شد، انگلیسیها و آمریکاییها به عنوان مشتریهای مهم نفت ایران را ول کردند و رفتند به سوی توسعه نفت در عراق، عربستان سعودی و کویت. در نتیجه وقتی که قرارداد کنسرسیوم [بعد از سقوط مصدق] امضا شد، ما به کلی بازار نفتمان را از دست داده بودیم. کنترل قیمت در دست این هفت شرکت بزرگ یا همان خواهران نفتی بود و مسلما آنها میخواستند کنترل را نگاه دارند و در قدرت ما نبود که جلوی این موضوع را بگیریم.»
انتقاداتی از این دست گاه از سوی برخی پیروان راه مصدق نیز مطرح میشود.
داوود هرمیداس باوند، استاد روابط بینالملل که سالهاست در شورای مرکزی جبهه ملی ایران عضویت دارد و زمانی سخنگوی جبهه ملی نیز بوده، در مصاحبهای در سال ۱۳۸۴ با رادیو فردا میگوید بخشی از تصورات و خواستههای محمد مصدق و نهضت ملی کردن نفت، ناشی از عدم شناخت درست از نظام انرژی دنیا در دهه ۵۰ میلادی بوده است.
به گفته او ایرانیان فکر میکردند که راهی را بر اساس حقوق بینالملل برگزیدهاند و دیدگاه مصدق هم این بود که وقتی نفت ملی شد، اختیار تام صنعت نفت در اختیار ایران خواهد بود.
این استاد حقوق بینالملل معتقد است که ایرانیان در زمان ملی شدن صعنعت نفت، هیچ شناختی از نظام بینالمللی انرژع نداشتهاند.
پایان جهان!
برای فهم بهتر آنچه در آن زمان رخ داد، در نگاه یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب «کودتا»، باید تاثیر موفقیت ایران بر جهان آن عصر را نیز مدنظر قرار بدهیم.
نظام انرژی که هرمیداس باوند از آن سخن میگوید، بیانی دیگر از همان «هفت خواهرانی» هستند که دنیای نفت را کنترل میکردند.
موفقیت نهضت ملی کردن نفت در ایران، تنها شکست شرکت انگلیسی نفت تلقی نمیشد، بلکه به گفته یرواند آبراهامیان، قدرت جهانی کنترل نفت و تعیین قیمت نفت، از دست هفت شرکت غربی خارج میشد.
آبراهامیان میگوید:«شرکت نفت انگلیس و ایران مانند باقی شرکتها میدانست که اگر کشورها نفت خود را ملی کنند، این هفت شرکت کنترل را از دست میدهند. و اگر این اتفاق بیافتد، قدرت بسیار بزرگ تعیین قیمت نفت از شرکتها به کشورهای تولیدکننده نفت منتقل میشود. این اتفاق بعدها در دهه ۷۰ میلادی رخ داد اما در آن زمان در دهه ۵۰ میلادی، این موضوع اساساً غیرقابل قبول بود و هر هفت شرکت اساساً معتقد بودند که ملی کردن نفت در ایران نباید موفق شود. همان ملی کردن نفت در مکزیک به اندازه کافی برایشان بد بود و سرایت این موضوع به باقی کشورها برای آنها، پایان جهان متمدن به آن شکلی بود که آنها میشناختند و آنها آماده بودند که تا آخرین قطره خون با این موضوع مبارزه کنند.»
شاید در اردیبهشت ۱۳۳۰ خورشیدی، زمانی که ملیون، به همراه روزنامههایشان و هوادارانشان، از مصوبههای خبرساز مجلس خوشحال بودند، کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که ملی کردن نفت ایران، میتواند تا کجا نظام انرژی جهان را متحول کند.
تحولی که میتوانست آغازی باشد بر یک پایان! پایان یک امپراتوری که سالیان سال از قدرتهای اصلی جهان بود و به تازگی از یک جنگ جهانی دیگر، کماکان پیروز بیرون آمده بود ...
ملی کردن نفت ایران، امپراتوری بودن امپراتوری بریتانیای کبیر را نشانه گرفته بود!
(در قسمت بعدی سلسله برنامههای سقوط از روابط ایران و بریتانیا خواهیم گفت. سابقه و جنس این رابطه چه بود و تا پیش از به قدرت رسیدن مصدق، بریتانیا تا چه اندازه بر ایران به جا مانده از پادشاهی قاجاریه و رضا شاه تسلط داشت؟ آنها از ایران چه میخواستند و ایرانیها درباره آنها چه فکر میکردند؟ آیا واقعا انگلیسیها میخواستند ایرانیها را عقبمانده نگاه دارند؟ برنامه هفتگی «سقوط» هر سه شنبه ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)