صد سال پیش در سرزمین شیر و خورشید؛ آب و هوا و آبیاری

در سلسله گفتار پیش‌رو، کتابی را به شما معرفی می‌کنیم به‌نام «زندگی در شرق مسلمان»؛ نویسنده این کتاب «پیر پونافیدن» است که آن را به روسی نوشته و همسرش «اما کوشران پونافیدن» نیز آن را به انگلیسی برگردانده‌است. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۱۹۱۱ یعنی کمی بیش از ۱۰۰ سال پیش چاپ شده و حاوی خاطرات نویسنده از ۳۶ سال کار و زندگی به‌عنوان کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی، و سفرهای او به مناطق مختلف ایران، «عربستان ترکی» (حجاز، بغداد و بصره و بخشی از مناطق کردی عراق عرب) و «هندوستان» می‌شود.

بخش ایران عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» را دارد. اما در بخش‌های دیگر نیز اشاره‌هایی به موضوع‌های مرتبط با ایران وجود دارد، از جمله وضع زنان ایران در چهارچوب شریعت و عُرف و همچنین وضع کلی کُرد‌ها که در آن دوره از نظر تابعیت دولتی در دو کشور ترکیه عثمانی و ایران زندگی می‌کردند. این اثر در ضمن حاوی عکس‌هایی است که نویسنده خود و همسرش از ایران، عثمانی و هندوستان گرفته‌اند.

آب و هوا و آبیاری

صد سال پیش در سرزمین شیر و خورشید‌

کتاب:
زندگی در شرق مسلمان (۱۹۱۱)

نوشته:
پیر پونافیدن‌
ترجمۀ انتخابی و آزاد:

عباس جوادی

«ایران سرزمین هفت اقلیم است». اگر با یک ایرانی درباره آب و هوای این کشور صحبت کنید، احتمالاً این جمله را که معمولاً همراه با یک حس افتخار بیان می‌شود، خواهید شنید. حق هم دارند؛ این کشور که بیش از یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع وسعت دارد، از نگاه آب و هوا بسیار رنگارنگ است. این اختلاف را تنها بین ایالات خنک شمال یعنی آذربایجان و خراسان از سویی و ایالات گرم جنوب در کنار خلیج فارس نمی‌بینید.

حتی در داخل یک ولایت کوچک هم ممکن است نقطه‌ای گرم و چند کیلومتر آن طرف‌تر به خاطر نزدیکی به کوه‌ها سردتر باشد. برای نمونه تبریز، تهران و یا مشهد تابستان‌ها بسیار داغ و زمستان‌ها بسیار سرد هستند. اما پس از پیمودن یکی دو ساعت از این شهرها به سوی کوه‌ها، هوای خنک و دلپذیری خواهید یافت. این تغییر آب و هوا از آن ویژگی‌های مهم طبیعت ایران است.

تقریباً در تمام دورادور فلات ایرانِ امروز مرزهای طبیعی وجود دارند که عبارت از کوه‌ها، دریاها و رودخانه‌هایی هستند که این کشور را از همسایگانش جدا می‌کنند. کوه‌های مناطق مرزی به نوعی به همدیگر متصل هستند. این وضع تأثیر بلاواسطه‌ای بر آب و هوای این فلات دارد. هوای مرطوبی که بادها از دریا می‌آورند، وقتی به ارتفاعات بلند می‌رسند، بخارشان را از دست می‌دهند و هنگامی که به نقاط مرکزی فلات رسیدند، تبدیل به هوای خشک و گرم می‌شوند.

در تابستان سواحل دریای خزر مرطوب، سواحل خلیج فارس هم شرجی و داغ و هوای ایالات مرکزی خشک و تقریباً بی‌باران است. در تابستان بخش بزرگ ایران بی‌باران است. در پاییز باران مناطق کوهستانی تبدیل به برف می‌شود و در بهار برف کوه‌ها آب شده تبدیل به جویبارها و رودهایی می‌شود و مزارع دور و بر را آبیاری می‌کند.

وابسته به همین وضع جّوی و توپوگرافیک، جز یک استثنا، رودخانه‌ای در ایران یافت نمی‌شود که قابل کشتیرانی باشد. آن استثنا هم کارون است که به شط العرب می‌ریزد و تنها بخش سفلایش قابل استفاده کشتیرانی است. همه رودخانه‌های دیگر آب‌های کوهستانی هستند که حتی در بهار قابل کشتیرانی نیستند و در پاییز کاملاً و یا تاحدی خشک می‌شوند.

حتی تعداد این رودخانه‌ها مانند ارس، سفیدرود، اترک، مند و جراحی به نسبت پهنه کشور انگشت‌شمار است. باقیمانده رودخانه‌ها که راه به دریا نمی‌یابند، یا به حوضچه‌ها و دریاچه‌های نمک می‌ریزند و یا در شن و مرداب گم می‌شوند.

نظر به کمبود باران در مناطق مرکزی ایران، چاره‌ای جز آبیاری مصنوعی نیست. در ایران، آب زندگی است. هر زمینی که چه به طور طبیعی و چه مصنوعی آبیاری شود، سرسبز می‌گردد و ایران به راستی تبدیل به همان باغ‌های سرسبزی می‌شود که موضوع آثار شاعران ایرانی شده است.

برعکس، نبودن آبیاری، محل‌های سرسبز را تبدیل به صحرا می‌کند و همین است که می‌بینیم نقاطی که روزی، روزگاری مناطق حاصلخیزی بودند، امروزه (صد سال پیش، -م.) تبدیل به ویرانه‌های خشک و بی‌آب شده‌اند.

کندن قنات (و یاکاریز، کهریز) یک راه بسیار مفید و ایرانی تأمین آب است. در نقطه‌ای از کوه و یا دامنه‌های آن که احتمال آب در عمق آن می‌رود، چاهی به قطر ۸۰ تا ۹۰ سانتیمتر و طول ۵۰ تا ۶۰ متر کنده می‌شود. اگر در ته چاه آب یافت شد، چاه دیگری به طول ۲۰ تا ۲۵ متر کنده می‌شود و به همین ترتیب چندین چاه در یک امتداد کنده می‌شود تا اینکه عمق آنها کمتر و کمتر شود و در نهایت به سطح زمین برسد.

بعد این چاه‌ها در زیر زمین، یعنی از منبع اصلی چاه نخست از طریق آبراهی به ارتفاع یک متر که کنده می‌شود، به همدیگر وصل می‌شوند. از این طریق آب چاه‌های عمیق بتدریج به سطح زمین منتقل می‌شود و از آنجا به مزارع و خانوارهای دور و بر تقسیم می‌گردد. طول این قنات‌ها گاه حتی به چند کیلومتر می‌رسد.

مقدار آبی که به هر مزرعه و یا خانوار داده می‌شود با واحد «سنگ» حساب می‌گردد. یک «سنگ» عبارت از مقداری از آب است که بتواند یک آسیای کوچک را به حرکت در آورد که این هم تقریباً برابر با یک جویبار به پهنای ۱۰ تا ۱۲ سانتی‌متر می‌شود. حجم آبی که به هرکس داده می‌شود طبق «ساعت در هفته» محاسبه می‌شود. مثلاً می‌گویند فلان کس «دو ساعت آب دارد»، یعنی در طول فصل آبیاری مزارع، هر هفته به طور منظم به آن فرد دو ساعت آب داده می‌شود.

صاحبان قنات‌ها، آب را بر پایه ساعت می‌فروشند. بسیار مشکل است که قیمت متوسط آب ساعتی قنات‌ها را تخمین زد، چرا که این قیمت‌ها بستگی به کیفیت آب، تعداد قنات‌ها در آن قریه و دهکده و حجم آب در آن قنات دارد. مثلاً ۱۰ سال پیش در نزدیکی تهران، قیمت هفتگی یک سنگ آب در سال حدود صد دلار بود. طبق این حساب، قناتی که آب آن برای یک سال فروخته می‌شود و هر روز هم آب می‌دهد، سالانه حدود دو هزار و ۴۸۰ دلار درآمد دارد.

طبیعی است که کندن قنات کار هرکسی نیست و تنها افراد متخصص و با تجربه از عهده این کار بر می‌آیند. این افراد متخصص را در ایران «مُقّنی» (یعنی «قنات‌کن» و یا «چاه‌کن») می‌نامند. اما کار مقنی‌ها فقط کندن قنات نیست. نگهداری و مدیریت قنات‌ها حتی از کندن چاه و قنات نیز مهم‌تر است و این کاری تمام وقت و پیچیده است.

آنها معمولاً اسرار خود را به کسی نمی‌دهند و حتی بین همدیگر قواعدی را رعایت می‌کنند که می‌توان آن را «اخلاق کار» مقنی‌ها نامید. با اینهمه بین آنها گاه حتی بگو مگوهای جدی هم می‌شود و کار به عربده و دعوا می‌انجامد. یک موضوع مهم حدس درست درباره وجود آب زیر زمین است که شاید درست در نیاید و صاحب قنات را با ضرری جدی مواجه کند.

اما تأمین جریان آب، پاکیزه نگهداشتن آن و تقسیم عادلانه آب بین خریداران از همه مهم‌تر است. مالکین قنات‌ها، مسئولین و حتی روحانیون محلی سعی می‌کنند تقسیم آب به طور منصفانه تنظیم شود، چرا که در برخی محل‌ها، چندین قنات زده می‌شود که متعلق به افراد گوناگونی هستند و احتمال ایجاد اختلاف بین آنها زیاد هم نباشد، وجود دارد.

راه دوم آبیاری مصنوعی، کشیدن آبراه‌ها و جویبارها از رودخانه‌هاست. مثلاً شالیزار‌های آذربایجان و خراسان در سواحل دریای خزراز این طریق آبیاری می‌شوند.

راه سوم ساختن سد و انبار است که آب برف‌های زمستان وقتی در بهار ذوب شد، در آنجا جمع می‌شود. این سدها را «دربند» می‌نامند. امروزه بسیاری جاها نام «دربند» را دارند اگر چه دیگر در آنجا اثری از انبار بزرگ و یا سد نیست و این نشان می‌دهد که شاید هم ساختن انبار و سد در گذشته رایج‌تر از امروز (صد سال پیش، -م.) بوده است.