هفتهای که گذشت، روز جهانی مشاوره و روانشناسی بود. اهمیت مشاوره روانشناسی در چیست؟ وضعیت مشاوره و روانشناسی در ایران چگونه است؟ حسین قاضیان، جامعهشناس میگوید مشاوره و روانشناسی در ایران اغلب در کار بازتولید همان ارزشهای مسلط جامعه و ارائه استانداردهای از پیشتعیینشده از انسان نرمال است. رضا کاظمزاده، روانشناس اما میگوید روانشناسی قصد ارائه استاندارد ندارد.
این هفته در تابو درباره همین موضوع بحث میکنیم.
Your browser doesn’t support HTML5
در مورد اهمیت مراجعه به مشاوران و روانشناسان در مواقعی که اشخاص با مسائلی غیر فیزیکی، مسائلی که به اندامهای روانی و ذهن و حتی تصمیمگیری برای زندگی مربوط است، مدام توصیه میشود که به روانشناسان مراجعه کنید. از طرفی یک نگاه هم وجود دارد که به نظر میرسد که مشاوره و روانشناسی برای همه مسائل زندگی پیچیده و پرمسئله امروز میتواند راه حل بدهد. آقای قاضیان اگر با شما شروع کنیم، شما در مورد این گزاره نظرتان چیست؟ و فکر میکنید که آیا اساسا چنین چیزی ممکن است و از مشاوره و روانشناسی چنین چیزی برمیآید؟
حسین قاضیان: در این که به هر حال ما در جهانی زندگی میکنیم که نیاز به مشاوره داریم تردید نیست. مسائل پیچیده و تخصصی شدهاند و ما به مشاوره نیاز داریم البته که خب خوب است مشاورهها را از هم تفکیک کنیم. من تأکیدم فعلاً روی مشاوره روانشناسی و خانوادگی است و آن نقطه تمرکز و انتقاد من هم اتفاقاً روی همین دو دسته از مشاورههاست. مسئله اینجاست که اینها میتوانند به ما کمک کنند که ما بسیاری از داستانها و اسطورههایی را که در مورد روان و روح و اینها گفته شده را فراموش کنیم و بدانیم که جنبهها یا بنیانهای مادی آنچه که ما اسمش را روح یا روان یا ذهن میگذاریم چیست. چون [این مشاورهها] متکی هستند به مطالعات زیستشناختی و بیوشیمی و مطالعات تکاملی و ژنتیکی که همه اینها میتواند نشان بدهد که آن چیزی که ما تحت عنوان ذهن و روح و روان چه ابعاد مادی دارد که ما ممکن است از آن غافل باشیم.
اما مشکلات دیگری در این میان پیش میآید. بویژه در جامعههای بسته مقل جامعه ایران خیلی شدیدتر است و به همین دلیل نقد من غیر از که به مشاوره روانشناسی و خانوادگی است، تا حد زیادی متوجه جامعه ایران و مشاوره در ایران و حتی مشاوران ایرانی است که در خارج زندگی میکنند و مشاوره میدهند. بر اساس اطلاعات زیادی که از افرادی که مراجعه کردهاند گرفتهام و همین طور مدعیاتی که این نوع از مشاوران در فضای آنلاین یا در نوشتهها و گفتههای خودشان بازتولید میکنند.
ما برمیگردیم به شما که در مورد این نقد بیشتر بدانیم. قبل از آن اجازه بدهید با آقای کاظمزاده، مهمان دیگر این برنامه صحبت کنیم. آقای کاظمزاده، آقای قاضیان گفتند که ما به هر حال به مشاوره احتیاج داریم در زندگی پیچیده و پرمسئله امروز اما خب نقد هم دارند به شکل مشاورهای که ممکن است ارائه شود. میخواهم بدانم شما به عنوان کسی که حرفه و تخصص خودتان روانشناسی و مشاوره است، در آغاز بحث روی چه نکتهای میخواهید تأکید بکنید؟
رضا کاظمزاده: روانشناسی کلاً مثل سایر علوم انسانی هم زاده مدرنیته است و هم پاسخگو به نیازهای انسان مدرن. مهمترین گروه اجتماعی فرد در نظامهای سنتی، نظام خویشاوندی بود، خانواده و پدر و مادر و اعضای گروه اجتماعی او که تعیین میکردند در مراحل مختلف زندگی به چه شیوهای باید زندگی خودش را پیش ببرد. با ناکارآمد شدن گروههای اجتماعی یا با از دست رفتن مشروعیت نهادهای اجتماعی کلان، مثلا نهادهای دینی و با رشد فردیت، یک خلأیی ایجاد شد. انسان مدرن نیاز داشت که بتواند با مشکلاتی که با آن روبهرو میشود برخورد بکند. یکی از راهحلهای مهمی که در چنین شرایطی پیش پای چنین انسانی گذاشته شده میشد گفت روانشناسی است.
در رابطه با جامعه ایران، من فکر میکنم چیزی که یک بخش از مشکلات این شغل را میتواند توضیح بدهد این است که روانشناسی در یک فاصلهای هم با قدرت سیاسی و هم با نظام خویشاوندی شکل گرفت. یعنی این دو دسته که بیشترین تأثیر را در گذشته روی زندگی یک فرد داشتند از این دو فاصله گرفت. با ایجاد کردن یک فضایی خارج از نظام خویشاندی و خارج از نفوذ قدرت سیاسی برای این که فرد بتواند در رابطه با خودش و زندگیاش فکر کند.
این اصل بسیار مهمی است که در کشورهای غربی خیلی اهمیت پیدا کرد و از این زاویه تا حدی میشود گفت با جامعه ما تفاوتهای مهمی وجود دارد. اصلی هست که در فرانسه ما به آن اتونومی میگوییم و در فارسی به خودبنیادی یا خودباوری ترجمهاش کردهاند. یعنی روانشناس فردی است که آن خودبنیادی و اتکای فرد را به خودش تقویت کند. این که فرد بتواند به شکل آزادانه در رابطه با سرنوشت خودش و تصمیمهای بزرگ زندگی خودش تصمیم بگیرد. در جامعهای مثل ایران مسلما اصلا یک چنین شغلی را به صورت درست انجام دادن، کار بسیار دشواری است و حتی میتواند بر ضد آن چیزی که در ابتدا بوده رشد پیدا کند.
آقای قاضیان پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که مشاوره روانشناسی هم یک مجموعهای از ارزشهای خودش را بنیان گذاشته. آیا همین طور است؟ و خب حالا آن ارزشها را به عنوان استاندارد تعریف میکند.
قاضیان: من موافق هستم که روانشناسی و علوم انسانی همراه با سایر علوم ریشههای آغازینشان در خودبنیاد بودن انسان رشد کرده ولی به مرور که وارد عصر مدرن و مدرنیته متأخر میشویم عملا میبینیم که این علوم در شیوه کاربردشان تبدیل شدهاند به بازتولیدکننده ارزشهای مدرن. اگر پنجاه سال پیش کسی به مشاوره روانشناسی مراجعه میکرد و میگفت که من همجنسگرا هستم مطابق آموزههای روانشناسی در آن دوره، او باید بیمار قلمداد میشد. چون در آن دوره، ارزشهای جامعه مخالف همجنسگرایی بود ولی خب امروزه شما میبینید که هم از کتابهای دستورالعمل روانشناسی این برداشته شده هم وقتی افراد مراجعه میکنند دیگر نیازی به بهبود و خوب شدن و درست شدن ندارند.
من تأکید میکنم روی کلمات خوب و درست و قابل قبول و امثال اینها. چون اینها در واقع همان ارزشهای مسلط جامعه هستند که از طریق مشاورههای روانشناسی بازتولید میشوند. افراد حواسشان نیست که اینها دارد به اسم علم به خوردشان داده میشود. در حالی که علم نه میتواند بگوید چه چیزی خوب است، نه میتواند بگوید چه چیزی نادرست است یا بد است. نه نمیتواند بگوید همجنسگرایی خوب است و نه میتواند بگوید بد است. این خود آدمها هستند که باید تصمیم بگیرند ولی ما میدانیم که در جریان مشاورهها آن ارزشهای مسلط اجتماعی را دارند بازتولید میکنند.
متأسفانه بیشتر روانشناسان و مشاوران، بویژه در جامعههای بسته متوجه تفکیک بین ارزشهایی که خودشان یاد گرفتهاند و ارزشهای شخصی و اجتماعی خودشان است و اینها را دارند در قالب علم به خورد مصرفکنندگان خود میدهند نیستند و مصرفکنندگان هم به همین ترتیب.
خب با این مثالی که شما زدید برمیگردیم به آقای کاظمزاده. آیا روانشناسان و مشاورانی که اشخاص به آنها مراجعه میکنند، پنجاه سال پیش بر اساس آنچه در جامعه مسلط بود یک نگاهی را ارائه میدادند و الآن بر اساس آنچه که امروز مسلط است یا میرود که مسلط بشود و ارزشهای شناختهشدهتر در جهان امروز صحبت میکنند؟ بنابراین آیا شکل استانداردی بر اساس تقاضای جامعه ساخته شده که روانشناسی هم در بازتولید آن نقش ایفا میکند؟
کاظمزاده: کار روانشناسی فقط تطبیق دادن خودش با ارزشها نبوده بلکه همزمان با ارزشهای حاکم بر جامعه مبارزه کرده. درست است که مسئلهای مثل همجنسگرایی را در یک دورانی به عنوان بیماری نگاه میکرده ولی آن دورهای بوده که به لحاظ قضایی همجنسگرایی جرم بوده و مسئلهای کاملا اخلاقی بوده. یعنی توانسته مسئله کاملاً اخلاقی و جنایی را تبدیل کند به مسئله بیماری و علمی و بعد از آن باز هم در درون خود روانشناسان مثلاً فروید در ابتدای قرن جزو کسانی بود که سعی کرد همجنسگرایی را از حالت بیماری هم یک مقداری خارج کند، هرچند همچنان به آن به عنوان اختلال نگاه میکرد. این افراد فقط تابع شرایط نبودند بلکه در پاره ای از مواقع نقش بسیار مهمی برای به عقب راندنِ خیلی از انگهای اجتماعی که به انواع بیماریهای روانی زده میشد داشتند.
به هر حال روانشناسی جزو علومی است که خیلی عمومی و عامیانه شده و انواع و اقسام کتابها در جامعه هست برای سطحهای گوناگون از نوع حرفهای و خوب تا انواعی که صحبتهایی میکنند که میشود گفت خارج از کادر روانشناسی قرار میگیرد، هرچند به اسم روانشناسی در موردش صحبت میکنند. خب اینها زیاد وجود دارد.
در حال حاضر یکی از این مخرج مشترکها همین است که برای سلامت روان یک استانداردهای ثابت تعیین نکنیم یعنی روانشناسی تبدیل نشود به یک نوع یکسانسازی. بعد از جنگ جهانی دوم مخصوصا با جنبشی که در درون خود روانپزشکی به اسم جنبش ضدروانپزشکی ایجاد شد، مثلا در ایتالیا باعث شد که تمام بیمارستانهای روانپزشکی را بستند و همچنان الان هم بسته است. یا در انگلستان یک جنبش بسیار عظیمی ایجاد شد برای این که دقیقا همین چیزی که آقای قاضیان میگویند [تأمین شود] و یک بیمارستان یا یک علم به عنوان یک نهاد، حافظ نظام ارزشهای جامعهای که در آن زندگی میکند نباشد.
قاضیان: خب ممکن است که روانشناسی به عنوان یک علم، ذمهاش بری باشد از این که درواقع ارزشها را بازتولید کند ولی ببینیم که وقتی در عمل میخواهند این را اجرا بکنند درجامعهای مثل جامع ایران چه اتفاقی میافتد؟ اینحاست که اتفاقا مواجه میشویم با استانداردهایی برای رفتار و برای شخصیت و برای چگونه بودن و چگونه زیستن. اینها یک استانداردهایی است که گفته میشود که از روانشناسی میآید ولی درواقع همانطور که گفتن بازتولید ارزشهای اجتماعی است.
بحث این است که علم روانشناسی نه میتواند بگوید همجنسگرایی درست است نه میتواند بگوید نادرست است. امروزه دارد میگوید درست است به دلیل این که در بعضی جامعهها ارزشهای اجتماعی بیشتر این را پذیرفتهاند. در جامعههایی مثل جامعه ما که جامعههای بستهتر هستند یعنی تنوع ارزشهای اجتماعی کمتر است این وضع بدتر است یعنی مشاوران روانشناسی بیشتر این ارزشها را بازتولید میکنند. بنابراین اینجاست که آگاهی انتقادی اهمیت پیدا میکند و مشتری یا مخاطب یا کسی که مراجعه میکند به روانشناس لازم است که بداند خودش باید در مورد ارزشهایاش تصمیم بگیرد. بویژه در جامعه ما که با ارزشهای مذهبی هم مخلوط شده و این دیگر کار را بدتر از بد کرده.
آقای کاظمزاده، آقای قاضیان از آگاهی انتقادی صحبت کردند که خوب است که مراجعان به مشاوران روانشناسی داشته باشند. من میخواهم از این نکته استفاده کنم و برسم به انواع و اقسام ویدئوهای بیپایان از مشاوره در شبکههای اجتماعی و مشاورههای تلفنی و آنلاین که اینها خیلی فراوان هستند و خب مخاطب دارند. اشخاص با آنها تماس میگیرند و مثلاً یک جمله میگویند و آقا یا خانم روانشناس با آن یک جمله به آنها میگوید که شما باید طلاق بگیری، شما نباید طلاق بگیری، شما باید تغییر جنسیت بدهی و ...شما نظرتان در مورد این شکل از مشاوره روانشناسی چیست؟
کاظمزاده: یک نکته را در ابتدا در مورد صحبت آقای قاضیان بگویم که گقتند امروز -فکر میکنم منظورشان جوامع غربی بود- که همجنسگرایی را خوب میدانند و حالا روانشناسی هم آن را مثبت تلقی میکند. اصلاً چنین چیزی نیست. روانشناسی هیچ نظری در مورد همجنسگرایی از نظر خوب یا بد بودنش ندارد به هیچ وجه. تنها هدفش توضیح این پدیده است. روانشناس سعی میکند آن مهارتهای فردی اشخاص را تقویت کند که قابلیتهای خودشان را بهتر بشناسند. کسی که میرود پیش یک روانشناس دقیقاً مثل یک دوچرخهسوار است. انگار میرود پیش یک شخصی برای این که خودش را در موقعیت دوچرخهسواری ولی این دفعه از فاصله مشاهده کند. یعنی کمک کردن برای مشاهده کردن موقعیت است.
در رابطه به صحبتی که شما کردید، مشاوره آنلاین و اینترنتی اگر در حد آگاهیرسانی باشد ایرادی ندارد اما اگر از طریق آنلاین یا اینترنت وارد رواندرمانی شود که یک فرآیندی است که باید با حضور فیزیکی هر دو نفر صورت بگیرد کار درستی نیست. شما تا وقتی که یک فرد را از نزدیک نبینید و نشناسید و یک مدتی همراهش نباشید هیچ حکم کلی در ارتباط با بیماری نمیتوانید صادر کنید. حتی اگر شما آشنا نباشید با محیط اجتماعی آن آدم نمیتوانید کمکی بکنید.
آقای قاضیان شما تخصصتان جامعهشناسی است و آقای کاظمزاده تخصصشان روانشناسی است. این اینجا این موقعیت خوب را هم فراهم میکند که این پرسش را مطرح کنیم که آیا جامعهای مثل جامعه ایران بیشتر به جامعهشناسی نیاز دارد یا روانشناسی که بیشتر به فرد برمیگردد؟
قاضیان: به نظر من خیلی پرسش جالبی است. خصوصا وقتی جامعهای مثل آمریکا را با جامعهای مثل ایران مقایسه کنیم. در جامعه آمریکا روانشناسی خیلی مسلط است. به این مفهوم که در این جامعه فرض شده که همه بار به دوش شماست. اگر مشکلی وجود دارد این شما هستید که باید به خودتان بجنبید و مشکلتان را حل کنید. ساختارها، فرهنگ تاریخ و این چیزهایی که در کنترل شما نیستند، آنها را باید بگذارید کنار و به همین علت روانشناسی در اینجا [آمریکا] خیلی قدرت دارد. یعنی آدمها فکر میکنند مسئول رفتار و ناکامیها و کامیابیهای خودشان هستند و اگر کامیاب نیستند این ساختارهای اجتماعی و تاریخ و دشمنان و اینها نیستند که باعث این ناکامی شدهاند بلکه مثلاً تنبلی شخص، عدم انتخاب درست هدفها و چیزهایی که بالاخره به شخص برمیگردد و شخص میتواند از طریق مراجعه به مشاور روانشناسی آن را بهبود ببخشد.
در جامعه ما برعکس است. یعنی آن نوع از حس برونفکنی ملی که ما داریم که هر چیزی را که به جای این که سعی کنیم در وهله اول در خودمان جستوجو کنیم به چیزهایی متوسل میشویم مثل تاریخ، اعراب، مغولها، آخوند، شاه و چیزهایی که بتوانیم با آن ذمه خود را بری بداریم از این که ما هم مسئولیتی در ناکامی و کامیابی خود داریم. اینجا اتفاقا روانشناسی میتواند نقش بهتر و غلبه بیشتری داشته باشد و برعکس اتفاقاً جامعهشناسی در ایران قویتر است.
بسیار خوب آقای قاضیان من به عنوان آخرین سؤال با شما این موضوع را هم مطرح میکنم که خیلی از منتقدان معتقداند که روانشناسی و مشاوره خیلی جاها هم به یک ابزارصرفا تجاری و دکان تجاری و مادی بدل شده. اشاره میکنند هم به حق ویزیتهای بسیار بسیار گران مشاوران و هم به این وضعیت آنلاینی که در مورد انواع مشاوره ها میبینیم که وجود دارد و اشخاصی درواقع از این طریق نام و نان میجویند. فکر میکنید این انتقاد وارد است یا این که این میتواند در هر شغل و تخصصی اتفاق بیافتد؟
قاضیان: ببینید من فکر میکنم اگر بحث قیمت باشد باید کار را به بازار سپرد. ضمن این که وقتی شما ده دقیقه و یک ساعت به یک روانشناس مراجعه میکنید باید یک ساعت را به اضافه چند ده سال تجربه و تخصص و تحصیل کنید و آن را به تعداد بیماران تقسیم کنید تا ارزش نهایی مشاورهای که دارد اتفاق میافتد را به دست بیاورید. اما در مورد این که چگونه میشود از این وضعیت بیرون آمد، حتی وضعیت قیمت، یک مقداریاش مربوط میشود به نهادهایی که باید وجود داشته باشد، انجمنها یا جامعههای حرفهای که بتوانند کار مشاوران را ارزیابی کنند و آنها را طبقهبندی کنند و آن طبقهبندی خودش کمک میکند برای روشن شدن قیمت یا بازه کیفی هر گروه از روانشناسان و مشاوران. این نهادها در جامعه ما ضعیفاند و نهادهای جدیدتری هم مثل این ریویوها که در جامعههای دیگر که با اینترنت بیشتر اخت شدهاند میبینید، در جامعه ما خیلی کمتر وجود دارد [راه ارزیابی محدود است].
بنابراین ما کمتر میبینیم که کار این مشاوران مرور و ارزیابی بشود. در مورد حالت آنلاین که به صورت تولید انبوه دارد اتفاق میافتد، خب وقتی شما قرار است به چندهزار نفر یک سی دی را بفروشید چارهای ندارید جز تولید انبوه و یکسانسازی مشتری. مشتری را باید یکسان فرض کنید و به همه یکسان تجویز کنید و به همین دلیل هم ممکن است برای هر یک نفر مفید نباشد و به کلیاتی بگذرد که ممکن است دید ما را بهتر و بازتر کند ولی اگر فردی بخواهد به طور مشخص زندگیاش را بهبود ببخشد به نظر میرسد که فایدهای نداشته باشد.
آقای قاضیان خیلی کوتاه در جمعبندیتان ممکن است به این سؤال هم پاسخ بدهید که در نهایت مراجعه به مشاور روانشناس را تا چه حد توصیه میکنید؟
قاضیان: با توجه به مجموعه شرایط من پیشنهادم این است که یا به مشاوران مراجعه نکنند یا با آگاهی انتقادی مراجعه کنند و حواسشان باشد که چه چیزی دارد به عنوان ارزشهای شخصی، اجتماعی و ملی به آنها فروخته میشود و آنها ممکن است به عنوان علم قلمداد شود. این را اگر توجه کنند آن وقت شاید مراجعه به روانشناس خیلی هم نامفید نباشد.
بسیار خوب آقای کاظمزاده برنامه را با شما به پایان میبرم. من میخواهم همین سؤالی که از آقای قاضیان پرسیدم را با شما هم تکرار کنم؛ با تأکید بر اینکه بسیار از اشخاص گزارش میکنند و در آمارها هم هست که مصرف داروهای مرتبط با سلامت روان هم در ایران بالاست. فکر میکنند که این شیوه کمکی به اشخاص میکند؟ و اینکه شما در مجموع فکر میکنید که اشخاص اگر به مشاوره مراجعه کنند کمک مفید حالی دریافت خواهند کرد یا نه؟
کاظمزاده: ما الان با یک مسئله جهانی روبهرو هستیم یعنی بر اساس آمارهایی که سازمان بهداشت جهانی میدهد پس از داروهایی که برای بیماریهای قلبی مصرف میشود، داروهای روانگردان و مخصوصا برای افسردگی بیشترین مصرف را دارند.
در حال حاضر در سطح کشورهای اروپایی تصمیمهای جدید گرفته شده که میزان هزینههای دارو را کاهش دهند و بیشتر اتفاقاً کار رواندرمانی و مراجعه به روانشناس را ترغیب کنند. از طرف دیگر داروهای روانپزشکی یک تفاوت بسیار مهم با داروهای پزشکی دارد و آن هم این که داروهای پزشکی اغلب بر روی علت بیماری اثر میگذارد. اما در مورد نارحتیها و اختلالات روانی داروها بر روی عوارض تأثیر میگذارد. یعنی عوارض را کاهش میدهد و از این بابت میتواند کمک فوقالعاده بزرگی باشد مخصوصا وقتی که ما با رنجها و اختلالات بسیار شدید مواجه هستیم اما همزمان در کنار کاهش عوارض مثل اضطراب و افسردگی و داشتن توهمات باید تا آن جایی که امکان دارد، مشکلات ریشهیابی هم بشوند؛ در محیط خانوادگی و در محیط اجتماعی و جامعه را هم باید نسبت به بیماری و اختلال روانی حساس کرد.
بیماری روانی یک اختلال بسیار بزرگ در روابط فرد با محیط اجتماعی و شغلی و خانوادهاش ایجاد میکند. در جامعهای که نمیشود زیاد روی این نکات انگشت گذاشت و نمیشود اخلاق جامعه را زیاد زیر سوال برد یا پول خرج کرد برای ایجاد نهادهایی که بتواند روی سطح کلی جامعه از نظر سلامت روان تأثیر بگذارد، خب اولین واکنش روانپزشکان هم تجویز دارو است ولی متأسفانه به تنهایی کفایت نمیکند. به هر حال ببینید جامعه ما با یک بحران اتوریته مشروع روبهرو است. اتوریتههای سنتی از پدر در درون خانواده تا رهبر جامعه و حتی اتوریتههای دینی آن مشروعیت گذشته خود را از دست دادهاند.
بخشی از روانشناسان و مشاوران به نوعی با گرفتن این اتوریته و حتی میشود گفت به نوعی سواستفاده از آن ، طوری رفتار میکنند و صحبت میکنند که انگار میشود به طور کلی یک سری اصول را برای سلامت روان و موفقیت در زندگی به دست آورد. این شرایط سواستفاده یک مقدار ایجاد شده و من فکر میکنم برای مقابله با آن آگاه کردن جامعه درباره سلامت روان و کار یک رواندرمانگر و اساساً هدف مراجعه به او، میشود کمک بزرگی کرد.
بسیار سپاسگزارم رضا کاظمزاده و حسین قاصیان مهمانان این هفته تابو.