صبح زود در بیت بودم. آقا دور از جانشان در توالت تشریف داشتند. وقتی بیرون آمدند چشمم افتاد که با پای چپ خارج شدند. شک ندارم که گرفتاریهای برجام و تحریم و التهاب اوضاع جهانی، حواس برای مقام معظم رهبری باقی نگذاشته. حضرت عباسی همیشه با پای راست خارج میشوند...
صبح اول وقت خدمت آقا رسیدم. حالشان خیلی خوب بود. سرحال بودند به دو علت: یکی اعدام سلطان قیر، یکی هم اینکه پوتین گفته میخواهم زن بگیرم. فرمودند خوشحال شدم که این ولادیمیر هم میخواهد سر و سامان بگیرد. خیلی غصهاش را میخوردم... امیدوارم یک دختر خوشگلی گیرش بیاید...
صبح جمعه رفتم به بیت. دل درد داشتند. فرمودند این شب چله و یلدا هم از آن حرفهاست. امام خمینی راست گفت که ما برای خربزه انقلاب نکردیم، ولی دیشب اینها اینقدر خربزه به ما خوراندند که با آن آجیلها، ثقل سرد کردهام.
فرمودند از فرانسه چه خبر؟ عرض کردم ترامپ گفته این شلوغیها علیه مکرون مال این است که فرانسویها رهبری مثل من میخواهند. آقا خیلی خندیدند. بعد از خنده تمسخر فرمودند: ببین وحید، فرانسه برای رفع مشکلش نه ترامپ میخواهد نه سردار سلیمانی، فقط جیپ به کارشان میآید...
عرض کردم آقای یزدی دبیر جامعه مدرسین گفته قضات دادگستری نباید مراجعان زن را تنها بپذیرند چون مکر و حیله زنها روی قضاوتشون تأثیر میذاره... فرمودند: ما انشاءالله یواش یواش باید ورود زنها را به دادگستری هم ممنوع کنیم. اینجا دیگه فیفا هم نمیتونه هیچ غلطی بکنه.
با احتیاط پرسیدم: قربان امیدی به رفع حصر هست؟ فرمودند من اصلاً خبر ندارم. این را شورای عالی امنیت ملی تصمیم میگیرد از من هم نمیپرسند. یک وقت میبینی من همینجا بیخبر نشستهام که کروبی در را باز میکند میگوید سلام! پرسیدم: تحویلش میگیرید؟ فرمودند: آن کمد روبهرو را میبینی؟...
آقا در اتاق خلوتشان جلوی آینه نشسته بودند یواشکی پیپ میکشیدند. سالی یکی دوبار به گذشته برمیگردند. فرمودند جوانی کجایی که یادت به خیر. بعد پک عمیقی به پیپ زدند دودش را مثل آه توی صورت آینه بیرون دادند و فرمودند پدرت بسوزد انقلاب!
جناب آقای جهانگیری! نرم نرمک که شبح تحریمها جسمیت هیولایی خود را بروز میداد، این عبارت حضرتعالی چرت همۀ تحلیلگران را پاره کرد که «نمیتوانم دروغ بگویم، تحریمها اثر دارد». خوب است حرفتان را پس بگیرید. اگر هم دروغ گفتن یادتان رفته، یک متخصص توانبخشی میتواند توان دررفته را به شما بازگرداند.
رهبری محترم آینده، سلام! نمیدانم زنی یا مرد؟ پیری یا جوان؟ سرداری یا لباس شخصی؟ شاهی یا رئیسجمهور؟ وکیلالرعایایی یا امپراتور؟... امیدوارم هیچکدام نباشی، و چنان قابل باشی و لایق باشی تا من ایرانی، خودم را به تو معرفی کنم. و تو بتوانی تمام همه ایرانیان را بشناسی و برای تأمین زندگی بهترِ آنان بکوشی.
این نامه را مینویسم خدمت خواهر شینید اوکُانر عزیز خواهرجان، دو روز من آمدم به آمریکا، چشم مرا دور دیدی، رفتی دین عوض کردی. یکهو نوشتند خواننده جنجالی ایرلندی مسلمان شده. باشد، مبارک است. تا باشد دنیا پر ار مسلمانهای باصفا و هنرمندی مثل شما باشد بلکه دنیای اسلام زیباتر و نرمتر از این شود.
سابق بر این فحشا، مثل همه شهرهای دنیا، در مشهد هم بود اما دولتی نشده بود. دست بخش خصوصی بود. خردهفروشی بود، از تولید به مصرف! هنوز سوپرمارکت سکس افتتاح نشده بود و بروشور برایش چاپ نکرده بودند و سایت اینترنتی نداشت و تعرفهای در کار نبود و این همه رسمیت نیافته بود...
بیشتر