(دو قسمت قبلی - قسمت اول و قسمت دوم - به سابقه حضور ارمنیان در امپراتوری عثمانی، وضعیت این اقلیت در قرن ۱۹، تنشهای فزاینده میان ترکها و ارمنیها در پایان قرن ۱۹ و دو کشتار ارمنیها در قرن ۱۹ و ابتدای قرن بیستم اختصاص داشت. در بخش دوم همچنین خواندیم که در سال ۱۹۱۳ میلادی، گروهی به نام «کمیته اتحاد و ترقی» که از مجوعه گروههای تندروی ائتلاف ترکان جوان محسوب میشد، طی یک کودتای نظامی قدرت را در عثمانی قبضه کردند و دوره حاکمیت سه نفر معروف به «سه پاشا» آغاز شد. این قسمت به رویدادهای منتهی به جنگ جهانی اول و سرنوشت ارمنیان در این جنگ اختصاص دارد.)
بعد از کودتای ژانویه ۱۹۱۳، سه نفری که حالا دیگر پاشا شده بودند – طلعت، انور و جمال – هر کدام یکی از پستهای کلیدی عثمانی را اشغال کردند. طلعت پاشا شد صدراعظم و وزیر کشور، انور پاشا وزیر جنگ و جمال پاشا وزیر نیروی دریایی.
از میان این سه تن، تنها انور پاشا متولد استانبول بود. دو پاشای دیگر در بالکان به دنیا آمده بودند و از جمله کسانی بودند که سالها در میان ترکهای مهاجر به بالکان زندگی کرده بودند؛ یعنی قلمرویی که قرنها زیر سلطه عثمانی بود اما یک سال قبل از کودتای این سه تن، در جریان شکست عثمانی در جنگ نخست بالکان، از دست رفته بود.
نتیجه این شکست، ورود گروه بزرگی از ترکهای ساکن کشورهای بالکان به مناطق ترکنشین آناتولی بود؛ گروهی که به نام «مهاجرین» معروف شدند و بنا بر برخی تخمینها تا دو و نیم میلیون نفر بودند.
مایکل بابلیان، نویسنده کتاب «کودکان ارمنستان» درباره وقایع سال ۱۹۱۵ معتقد است که شکست عثمانی در جنگ بالکان، دو تاثیر مشخص بر سرنوشت ارمنیهای این کشور داشت.
این روزنامهنگار و پژوهشگر ساکن نیویورک میگوید: «اول اینکه بسیاری از ترکهای ساکن بالکان توسط اروپاییهای این مناطق تحت تعقیب قرار گرفتند و گروه بزرگی از آنها از بالکان فرار کردند و آواره شدند. خیلیهایشان هم از بالکان اخراج شدند. آنها به آسیای صغیر بازگشتند و خیلیهایشان در شرق آناتولی اسکان داده شدند که ارمنیها آنجا زندگی میکردند. دومین تاثیری که جنگ بالکان گذاشت این بود که به بدبینی ترکها نسبت به دیگر قومیتهای تحت سلطهشان دامن زد. آنها معتقد بودند که تا دروازههای وین رفته بودند اما اقوام دیگر، امپراتوریشان را تضعیف کردند. شکست در بالکان به این اعتقاد که غیرترکها دشمن عثمانی هستند قوت بخشید.»
در این میان شکست عثمانی در بالکان، آشوبهای این منطقه را نیز به اوج رساند و در فاصله کوتاهی کشورهای تازه استقلال یافته این شبه جزیره در دومین جنگ بالکان رودروی هم قرار گرفتند و این میان، صربستان به شکل کم سابقهای قدرت گرفت و در نهایت، ملیگرایی رادیکال این منطقه و رویای اتحاد اسلاوهای بالکان، جرقهای شد بر باروت تنشهای تاریخی قدرتهای اروپایی و جنگی بیسابقه در نزدیکی مرزهای عثمانی آغاز شد.
جنگ اول
عثمانی در این زمان نه تنها سابقه شکستهای پیدرپی یک قرن گذشته را در کیسه داشت، بلکه از نظر ثبات سیاسی و وضعیت اقتصادی نیز در یکی از نابسامانترین مقاطع به سر میبرد. اما «سه پاشا» به رغم همه این مشکلات به این نتیجه رسیدند که راه اقتدار دوباره امپراتوریشان از مسیر مشارکت در جنگ بزرگ عبور میکند.
چرا؟ جی وینتر، استاد تاریخ در دانشگاه ییل و نویسنده کتابهایی چون «تجربه جنگ جهانی اول» چنین پاسخ میدهد:
«وقتی در سال ۱۹۱۴ جنگ آغاز شد، توسعه عثمانی نه به شکل کامل، اما تا حد بسیار زیادی به سیستم بانکی و تکنولوژی آلمانیها وابسته بود. برای عثمانی هیچ ضرورتی وجود نداشت که در حمایت از آلمان وارد جنگ شود، اما سه پاشا به این نتیجه رسیدند که منافعشان در گرو این کار است تا با شرکت در جنگ و تحمیل یک شکست به دشمن دیرینه یعنی روسیه، تسلط خودشان را بر مسیر دریای سیاه به مدیترانه حفظ کنند.
عثمانی در این زمان یک قدرت رو به زوال بود. توصیف مرد بیمار اروپا که به نظر من اغراقآمیز است، مدام استفاده میشد. اما بهرحال از نوامبر ۱۹۱۴ به عنوان متحد آلمان وارد جنگ شد و سرنوشتش به شکلی ناگسستنی به سرنوشت آلمان در جنگ جهانی اول گره خورد.»
با ورود عثمانی به جنگ، مرزهای شرقی این کشور به جبهه نبرد با روسیه تبدیل شدند. به بیان دیگر شش ولایتی که اکثریت ارمنیها در آنها زندگی میکردند عملا به خط مقدم جنگ بدل شدند؛ مناطقی که از تنشی قدیمی میان کردها و ارمنیها نیز رنج میبردند.
اما نگرانی اصلی افسران عثمانی، نه این تنش قومی بلکه رابطه ارمنیان مسیحی با دشمن مسیحی آنسوی مرز بود. بر اساس تخمینهای موجود در این زمان ۱۵۰ هزار تن از ارمنیهای مناطق تحت سلطه روسیه، به ارتش تزار پیوسته بودند.
همزمان گزارشهایی نیز وجود دارند که نشان میدهند در میان گروهی از ارمنیان عثمانی، احتمالا تمایلاتی نسبت به روسیه وجود داشته است.
یکی از دیپلماتهای روس به نام آداموف که به عنوان کنسول تزار در ارزروم فعال بوده، پیش از ترک این شهر مدعی شده که در گشت و گذار در میان ارمنیان، بسیاری از آنها از روسیه حمایت کردهاند و گفتهاند از تکرار ارمنیکشی توسط ارتش عثمانی نگرانند.
شکست ساریقمیش
در پایان سال ۱۹۱۴، انور پاشا که فرمانده ارتش سوم عثمانی را نیز بر عهده داشت، برای انجام عملیاتی بزرگ به سوی مرزهای شرقی لشکرکشید. نتیجه، نبردی بود که به نام نبرد «ساری قمیش» در تاریخ ثبت شده و رویدادهای این نبرد، تاثیر چشمگیری بر سرنوشت ارمنیان عثمانی داشت.
جی وینتر، نویسنده کتاب «جنگ بزرگ و شکلگیری قرن بیستم» درباره رابطه این جنگ و سرنوشت ارمنیها میگوید: «در پاییز و زمستان سال ۱۹۱۴، نیروهای ترک عثمانی، به سختی در قفقاز شکست خوردند. این شکست، مساله نقش ارمنیها را مطرح کرد که داوطلبانه به ارتش روسیه پیوسته بودند. این کاملا درست است که گروهی از ارمنیها، علیه عثمانی در قفقاز جنگیدند. اما علت شکست عثمانی، وضعیت جفرافیایی و ضعف برنامهریزی لجستیک در ارتش عثمانی بود. از اینجا برچسب اینکه ارمنیها، دشمنی در درون هستند به ارمنیها چسبید.»
یکی از مهمترین ضربههایی که به امپراتوری عثمانی به طور ویژه در قرن ۱۹وارد شده بود، ملیگرایی گروههای قومیتی و استقلال آنها بود.
همزمان با جنگ جهانی اول نیز، این مساله در عثمانی به اوجی کم سابقه رسیده بود و اعراب علیه سلطان عثمانی که همزمان خلیفه مسلمانان نیز بود، قیام کرده بودند و به دنبال کشور مستقل عربی بودند.
آیا ارمنیها هم جنگ را فرصتی برای استقلال میدیدند؟ بارلو در ماگردچیان استاد دانشگاه ایالتی فرزنو در کالیفرنیا و رئیس جامعه مطالعات ارمنی در آمریکا، معتقد است که نه! اکثریت ارمنیهای عثمانی، استقلالطلب نبودند.
او میگوید: «نه. به نظر من این بخش جالب ماجراست که اکثریت بزرگی از ارمنیها از جمله رهبران مذهبی و کشیشهای عالیرتبه کلیسای ارمنیها میخواستند شهروند عثمانی باقی بمانند. اما میگفتند که باید اصلاحات انجام شود. البته اقلیتی از ارمنیها شامل احزاب سیاسی مانند حزب هانچاک معتقد بودند که تنها راه نجات، استقلال از عثمانی است. اما من فکر میکنم اینها اقلیت بسیار کوچکی بودند.»
اما ترکهای عثمانی نظر دیگری داشتند. وقتی سال ۱۹۱۵ میلادی از راه رسید، فرماندهان عثمانی ابتدا به تمامی ارمنیهای ارتش عثمانی دستور دادند که سلاحهای خود را تحویل بدهند. ارمنیهای عضو ارتش از این پس تنها اجازه داشتند که در گردانهای کارگری، کارهای غیرنظامی انجام بدهند.
این میان گویی شکستهای نظامی پیاپی عثمانی اجتناب ناپذیر بودند و این کشور در غرب و شرق، سختترین ضربات را در همین دوران تحمل کرد. کار به جایی رسید که در ماه آوریل، بریتانیا و فرانسه که برای تسلط بر تنگه داردانل، با تمام قوا به عثمانی حمله کرده بودند، در کرانه گالیپولی برای نخستین بار نیرو پیاده کردند.
آوریل ۱۹۱۵
در چنین فضایی که نگرانی از تکرار کشتار ارمنیها در عثمانی، در میان برخی گروههای ارمنی روبهافزایش بود، حزب سوسیالیست هانچاک با حمایت تسلیحاتی ارتش روسیه، کنترل شهر وان را شرق آناتولی به دست گرفت.
این رویداد در ماه آوریل، همانند نفتی بود بر آتش ارمنیستیزی فزایندهای که ذهن رهبران عثمانی را به خود مشغول کرده بود.
ارمنیها میگفتند که در برابر کشتار مقاومت میکنند. ترکهای عثمانی میگفتند که آنها با کمک دشمن خارجی دست به شورش زدهاند.
و سرانجام روز ۲۴ آوریل سال ۱۹۱۵ (سوم اردیبهشت سال ۱۲۹۴ خورشیدی) از راه رسید؛ روزی که آغازی بود برای پایان دادن به قرنها زندگی مسالمتآمیز ترکها و ارمنیها در کنار هم.
بارلو در ماگردچیان و آنچه در این روز رخ داد میگوید: «در شب ۲۳ آوریل و صبح ۲۴ آوریل، دولت عثمانی که توسط کمیته اتحاد و ترقی کنترل میشد دستور بازداشت ۲۵۰ تن از ارمنیها را صادر کرد. این ۲۵۰ تن رهبران، روشنفکران و روحانیون عالیرتبه جامعه ارمنی بودند. اکثر این گروه ظرف چند ماه اعدام شدند و تعدادی هم از پایتخت تبعید شدند.»
و در همین روز، طلعتپاشا، یکی از سه رهبر عثمانی، نخستین دستور اخراج ارمنیها را صادر کرد. به دستور او، ارمنیها باید از آناتولی به جایی در صحرای سوریه، در نزدیکی شهری به نام دیرالزور منتقل میشدند.
در این زمان، خبرهایی که از وضعیت ارمنیها در عثمانی منتشر میشد موجب شد تا کشورهای فرانسه، بریتانیا و روسیه که در حال جنگ با عثمانی بودند علیه این وضع موضع بگیرند و برای نخستین بار در تاریخ از عبارت «جنایت علیه بشریت» برای توصیف آنچه در عثمانی رخ میداد استفاده کنند.
بیانیه این کشورها، بر شدت برخورد با ارمنیها افزود و سرانجام در ابتدای تابستان سال ۱۹۱۵، طلعت پاشا دستور اخراجی تمامی ارمنیها را از ۱۰ ولایت عثمانی در آناتولی صادر کرد.
(در قسمت بعدی، وقایع سالهای ۱۹۱۵ تا تاسیس جمهوری ترکیه بررسی خواهند شد.)