در قسمتهای پیشین ( قسمت اول – قسمت دوم – قسمت سوم – قسمت چهارم) تاریخچه حضور ارمنیها در آسیای صغیر، خشونتها علیه این اقلیت قومی در قرن ۱۹ و ابتدای قرن بیستم و همچنین کوچ اجباری و «نسلکشی ارمنیها» را در جریان جنگ جهانی اول بررسی کردیم. در این بخش از رویدادهای بعد از قتل عام، انگیزه سیاستمداران ترک برای «نسلکشی» خواهیم گفت.
هنوز قتلعام ارمنیها به پایان نرسیده بود که عاملان اصلی کوچ اجباری و کسانی که امضایشان پای فرمانهای اخراج ارمنیها بود، ناچار شدند از عثمانی بگریزند.
«سه پاشا» که از زمان کودتای «کمیته اتحاد و ترقی» در سال ۱۹۱۳، قدرت را عثمانی در دست داشتند – یعنی طلعت پاشا، انور پاشا و جمال پاشا – به دلیل شکست عثمانی در جنگ، در افکار عمومی به سیاستمداران بیلیاقت و خائنپیشهای تبدیل شدند که تصمیماتشان نه تنها علت اصلی شکست کشور در جنگ توصیف میشد، بلکه در نگاه بسیاری، به دلیل اشتباهات آنها، عملا امپراتوری ۵۰۰ ساله به مرز فروپاشی و نیستی همیشگی رسیده بود.
چنین بود که در تشکیلات جدید عثمانی، این سه تن محاکمه و به شکل غیابی به اعدام محکوم شدند؛ حکمی که کمتر کسی باور داشت امکانی برای اجرا خواهد داشت.
اما کسانی بودند که برای اجرای این احکام انگیزه کافی داشتند؛ گروهی از ارمنیان که از میزان قتلعام گروهی همکیشان خود به خوبی آگاه بودند و مصمم بودند از عاملین، انتقام بگیرند.
آنها دور هم جمع شدند و «عملیات نمسیس - Nemesis» را طراحی کردند.
بارلو در ماگردچیان استاد دانشگاه ایالتی فرزنو در کالیفرنیا و رئیس جامعه مطالعات ارمنی در آمریکا، «عملیات نمسیس» را چنین شرح میدهد:
«وقتی جنگ جهانی اول به پایان رسید، اکثر رهبران کمیته اتحاد و ترقی به آلمان گریختند. تعدادیشان هم به کشورهای دیگر پناه بردند. این رهبران در یک دادگاه نظامی به مرگ محکوم شدند، ولی چون خارج از کشور زندگی میکردند، امکان اجرای این احکام وجود نداشت.
به همین دلیل گروهی از ارمنیها دور هم جمع شدند و عملیات نمسیس را طراحی کردند تا این افراد را که مسئولین اصلی نسل کشی ارمنیها بودند، ترور کنند. مهمترین کسی که ترور شد، طلعت پاشا بود که در ۱۵ مارس سال ۱۹۲۱ در برلین توسط سوقومون تهلیریان ترور شد. سپس برخی از دیگر مقامهای عالیرتبه هم در شهر رم و باقی شهرهای دنیا ترور شدند.»
سوقومون تهلیریان بعد از شلیک به طلعت پاشا که در پایان کار حکومتش به مقام صدراعظمی رسیده بود، فرار نکرد و توسط پلیس دستگیر شد. او در دادگاه تشریح که به دلیل کشتهشدن یک و نیم میلیون ارمنی، طلعت پاشا را کشته است. هیات منصفه نیز او را بیگناه تشخیص داد و او آزاد شد.
در جریان این عملیات جمال پاشا دیگر عضو حکومت کمیته اتحاد و ترقی نیز در سال ۱۹۲۲ در شهر تفلیس ترور شد.
انور پاشا هم که ایدههای پانترکی عمیقی داشت، در میان قبایل ترک آسیای میانه تلاش کرد تا با کمک شورشیان علیه انقلابیون بلشویک وارد مبارزه شود تا کشور مستقل «ترکستان» تشکیل شود اما در سال ۱۹۲۲ در درگیری با سربازان ارتش سرخ کشته شد.
انگیزههای کشتار
خاورمیانه توفانزده، در سراسر قرن بیستم، خشونتهای سریالی و نابسامانیهای بسیاری را تجربه کرده اما هیچگاه، و در هیچ کجای این منطقه واقعهای مشابه قتلعام میلیونی ارمنیها در سالهای جنگ جهانی اول رخ نداد.
ابعاد آنچه بر ارمنیهای آناتولی گذشت چنان گسترده بود که بسیاری از حاکمان ترک آناتولی از فردای شکست عثمانی در جنگ تا همین امروز، از آنچه رخ داد انتقاد کردند.
ارمنیها هم دیگر هیچ گاه نتوانستند جامعه خود را در آناتولی بازسازی کند.
ه نظر من این اتفاق بر پایه ملیگرایی بسیار شدید رخ داد؛ یک ایدئولوژی مشخص برای پاکسازی قومی و تاسیس یک کشور جدید. این تندروی، واکنشی بود به از دست رفتن مکرر قلمروهای فراوان امپراتوری عثمانی. آنها آلمان را به عنوان مدل تاسیس کشور مدرن پیش روی خود داشتند و از ایده مشت آهنین بیسمارک که برای متحد کردن آلمانیتباران استفاده کرده بود، پیروی میکردند.ریچارد هوانیسیان
یکی از کلیدیترین پرسشها درباره این واقعه، انگیزه اصلی عاملان قتلعام است. در «کمیته اتحاد و ترقی»، رهبران سیاسی که عملا مشروطهطلبانی پیشرو بودند، چرا تصمیم گرفتند که گروه بزرگی از شهروندان غیرنظامی کشور خود را بدین شکل، از بین ببرند؟ آیا تنها اتهام همدستی ارمنیان با ارتش روسیه تزاری، برای چنین قتلعامی کافی بود؟ این میان کشتن رهبران جامعه ارمنی در استانبول و کشتن میلیونی زنها و کودکان غیرمسلح روستایی چه ارتباطی با اتهام همدستی گروهی از ارمنیها با روسها دارد؟
ریچارد هوانیسیان، استاد دانشگاه UCLA و نویسنده کتاب «ارمنیها از عصر باستان تا دوران مدرن» معتقد است که در قتلعام ارمنیها، «ایدئولوژی» حرف اول را میزند.
او میگوید: «به نظر من این اتفاق بر پایه ملیگرایی بسیار شدید رخ داد؛ یک ایدئولوژی مشخص برای پاکسازی قومی و تاسیس یک کشور جدید. این تندروی، واکنشی بود به از دست رفتن مکرر قلمروهای فراوان امپراتوری عثمانی. آنها آلمان را به عنوان مدل تاسیس کشور مدرن پیش روی خود داشتند و از ایده مشت آهنین بیسمارک که برای متحد کردن آلمانیتباران استفاده کرده بود، پیروی میکردند. آنها به این نتیجه رسیدند که وضعیت چند قومیتی و چند مذهبی که وجود داشت در آینده کشورشان هیچ جایی ندارد و به همین دلیل تصمیم گرفتند که همه این ایدههای نوین را اجرا کنند.»
«ترکلشتیرمه»
این میان، یک اصطلاح مناقشهبرانگیز، به پرسشهای تازه ای درباره آنچه رخ داد دامن میزند: «ترکلشتیرمه» یا turkification که در زبان فارسی به «ترکسازی» ترجمه شده است؛ روندی که از نظر برخی پژوهشگران در زمان حکومت ترکها از دوران سلجوقیان در مقاطع مختلف به اشکال گوناگون رخ داد و در امپراتوری عثمانی نیز سابقه داشت.
اما اوج «ترکلشتریمه»، تلاشهای ملیگرایان ترک برای تاسیس کشور مدرن ترکیه است. آیا این استراتژی نیز بر وقوع قتل عام تاثیر داشت؟
جی وینتر، نویسنده کتابهای بیشماری درباره جنگ جهانی اول و استاد تاریخ در دانشگاه ییل معتقد است که سیاست ترکسازی در پایان کار عثمانی موجب میشد تا دیگر ارمنیهای مسیحی، جایی در کشور مدرن نداشته باشند. او میگوید:
«ترکسازی به معنای تغییر توازن قومیتی موجود در آناتولی بود. این موضوع موجب شد تا یونانیهای عثمانی هم سرنوشت مشابهی پیدا کنند. در جریان این استراتژی، جمعیت یونانیهای آناتولی هم به میزان یک میلیون نفر کاهش پیدا کرد تا آتاتورک بتواند کشور ترکسازی شده را تاسیس کند.
این کار و نسلکشی ارمنیها، بخشهای مختلف یک استراتژی واحد هستند. البته یونانیها هم در غرب آناتولی به شکل گروهی کشته شدند و شهر اسمیرنا که هماکنون نامش به ازمیر تغییر کرده، سوزانده شد و گزارشهای دهشتناکی از اتفاقات آنجا و جاهای دیگر وجود دارد. اما در مورد یونانیها اتفاقی که در ابعاد میلیونی رخ داد، از نظر حقوق بینالملل جابهجایی جمعیتی خوانده میشود. به این معنا یک جمعیتی میرود و جمعیتی دیگری، جایگزین میشود.
اما در مورد ارمنیها این اتفاق رخ نداد. درمورد ارمنیها نسلکشی رخ داد. خیلیها در این دوره رنج کشیدند. مسلمانان زیر سلطه یونانیها هم بسیار رنج بردند. اما ارمنیها تنها گروهی بودند که در خانه هزاران ساله نیاکانشان به کلی از بین رفتند.»
نقش مذهب
در نگاه بسیاری مورخین، تحمل مذهبی در قرنهای متمادی در امپراتوری عثمانی، بسیار بالاتر از وضعیت همان روزهای اروپا بوده تا حدی که در مقاطعی، یهودیان اروپا برای فرار از دست فشارهای مسیحیان، به قلمروی عثمانی میگریختند.
ارمنیهای مسیحی نیز که در قلمروی عثمانی ساکن بودند، اگر چه به دلیل مسلمان نبودن با محدودیتهای خاصی روبهرو بودند اما در چارچوب یک نظام اداری – قضایی منحصر به فرد، از سحطی از آزادیهای مذهبی بهره میبردند.
اما در جریان قتلعام ارمنیها، عملا آنها متهم بودند که به جای همراهی با هموطنان مسلمانشان در عثمانی، دل در گروی دشمن مسیحی روس دارند.
آیا مذهب هیچ نقشی در این قتلعام بازی کرد؟
به گفته ریچارد هوانیسیان، مذهب، انگیزه اصلی این قتلعام نبود اما عملا یک عامل مهم برای تحریک افکار عمومی محسوب میشد. او میگوید:
«مذهب انگیزه اصلی نبود. انگیزه اصلی از نظر من ملیگرایی تندرو بود. رهبران ترکان جوان مذهبی نبودند و برعکس، سکولار بودند. اما از احساسات مذهبی بهره بردند.
عبارتی که مدام برای ارمنیها استفاده میشد، گوور (gâvur) بود که به معنای کافر استفاده میشد. و تبلیغاتی که داشتند مثلا بدین شکل بود که میگفتند ببینید این کفار آمدهاند و زندگی بسیار بهتری برای خودشان درست کردهاند و کنترل اقتصاد ما را دستشان گرفتهاند و ما باید این وضع را درست کنیم.
ضمن اینکه در موارد معدودی، امام یک منطقه، گردن یک ارمنی را قطع کرد. که البته این موضوع رایج نبود و حتی روحانیون مسلمانی هم بودند که از همان ابتدا اعلام کردند نسلکشی ارمنیها کاملا برخلاف اعتقادات دین اسلام است.»
در تاریخ ارمنیها، کلیسای ارمنیها نقش مرکزی دارد. همین که همزمان با یکصدمین سالگرد یادبود قربانیان نسلکشی، اسقف اعظم ارمنیها در خلیفهگری ارامنه در ایروان، یک میلیون قربانی این واقعه را به عنوان قدیس اعلام میکند، اهمیت مذهب برای ارمنیها و نقش کلیسا را نشان میدهد.جی وینتر
جی وینتر، مورخ آمریکایی دانشگاه ییل نیز معتقد است که مذهب در جریان وقایع سالهای ۱۹۱۵ در مرتبه دوم اهمیت قرار دارد، اما میگوید که در زندگی ارمنیها و هویت تاریخیشان، کلیسا نقشی جدی دارد.
وینتر میگوید: «در تاریخ ارمنیها، کلیسای ارمنیها نقش مرکزی دارد. همین که همزمان با یکصدمین سالگرد یادبود قربانیان نسلکشی، اسقف اعظم ارمنیها در خلیفهگری ارامنه در ایروان، یک میلیون قربانی این واقعه را به عنوان قدیس اعلام میکند، اهمیت مذهب برای ارمنیها و نقش کلیسا را نشان میدهد. در آن سو، در میان ترکها هم به سربازانی که در جریان جنگ کشته شدند، لقب شهید دادند. انتقام شهید باید گرفته شود. شهید یعنی کسی که در نبرد مذهبی، توسط دشمنان خدا کشته شده است.»
نژادپرستی؟
یکی دیگر از ابعاد قتلعام ارمنیها که حساسیت بسیار زیادی را بر میانگیزد، احتمال وجود انگیزههای نژادپرستانه در وقوع این قتلعام است.
در واقع در زمان وقوع قتلعام ارمنیها، وجود افکار نژادپرستانه – به ویژه علیه سیاهپوستها و با محوریت برتری سفیدپوستان اروپایی - در میان برخی از اروپائیان دیده میشود و در جریان استعمارگری قدرتهای اروپایی در قاره آفریقا، این تفکرات نژادپرستانه نقشی بسیار مهم دارند.
ضمن اینکه ملیگرایی اروپایی که در قرن ۱۹ به سراسر دنیا صادر شد، با ویژگی برتری «ملت» پیوند خورده بود.
در اینکه در قتلعام ارمنیها هم نژادپرستی نقشی داشته یا نه، در میان پژوهشگران توافق نظر وجود ندارد.
از جمله جیوینتر، نویسنده کتاب «تجربه جنگ جهانی اول» معتقد است که در میان ترکهای عثمانی، و به ویژه رهبران رادیکال «کمیته اتحاد و ترقی»، انگیزههای نژادپرستانه دیده نمیشود.
او معتقد است: «به نظر من استفاده از اصطلاح نژادپرستی اشتباه است. همسایهها در این ماجرا همدیگر را کشتند. از جمله شبهنظامیان کرد در این نسل کشی نقش بسیار زیادی بازی کردند. ضمن اینکه بسیار مهم است بدانیم این یک نسلکشی بدون زمینهسازی ایدئولوژیک عمیق بوده. این یک اقدام جنگی بود که در جریان جنگ رخ داد و اصولا وقوع جنگ، اجرای این کار را ممکن کرد. اینجا صحبت از ملت جدید است. ترکهای عثمانی، خلیفهگری اسلامی را هم از بین بردند. یا مثلا لباسهای غربی و الفبای غربی را انتخاب کردند. ارتباطشان را با گذشته قطع کردند. مساله نژادی مطرح نبود بلکه در مسیر قطع ارتباط با گذشته، ارتباط خود را با قومیتهای قدیمی مانند ارمنیها، یونانیها و عربها در جریان ترکسازی قطع کردند. این به نظر من نکته بسیار مهمتری است تا مساله نژادی.»
اما ریچارد هوانیسیان معتقد است که گونهای از نژادپرستی در جریان این قتلعام قابل ردگیری است.
این استاد دانشگاه میگوید: «نژادپرستی وجود داشت، اما نه آن نوع نژادپرستی که در نازیسم وجود دارد. در آلمان، یک سلسله مراتب نژادپرستانه وجود داشت که بر مبنایش، آنها که خود را برتر میدانستند نمیخواستند که با کسانی که به نظرشان پایینتر بودند مانند یهودیان، یا دیگر نژادهای سامی، قاطی شوند. در مورد ترکان جوان وضعیت به کلی فرق میکرد چرا ترکها برای قرنهای متمادی با جمعیت محلی مانند یونانیها یا ارمنیها قاطی شده بودند. همین حالا در میان ترکهای ترکیه، DNA بسیار اندکی از نیاکانشان در آسیا و مغولستان وجود دارد چون قرنهاست که با دیگر قومها درآمیختهاند. در سال ۱۹۱۵ هم آنها آماده بودند تا با ارمنیها بیامیزند و هزاران تن از زنان و کودکان ارمنی را به محض اینکه هویت ارمنیشان را تغییر میدادند، میپذیرفتند. آنها باید مسلمان میشدند، نامشان را تغییر میدادند و در واقع ترک میشدند. همین حالا گروه بزرگی از ترکهای ترکیه هستند که مادربزرگ و حتی پدربزرگشان، ارمنی بودهاند. آنها را ترک کردهاند. آنها ازاین زاویه نژادپرست هستند، نه از زاویه خون پاک.»
در بخش بعدی این سلسله گزارشها، اختلاف نظرها بر سر اصطلاح «نسلکشی» را بررسی خواهیم کرد.