قلب حبیب، «مرد تنهای شب» در شصت و سومین بهار زندگیاش در ایران از تپش باز ایستاد.
حبیب وقتی به ایران بازگشت در تکاپو بود تا بخواند آنهم در ورزشگاه صدهزارنفری آزادی، اما این تلاشها بهجایی نرسید و تنها در چند مراسم سوگواری دیده شد و بس. اوج حضور حبیب در جشن سالانه تارنمای تخصصی موسیقی ما بود. آنجا که گفت «پس از ۶ سال در سکوت بودن» میتواند صحبت کند.
او همچنین به گذشتههای دور خود گریزی زد و از گیتارش یاد کرد. گیتاری که به گفته حبیب «بدون آن» روی صحنه «فلج» بود.
حبیب خواننده متفاوتی که محصول سالهای شکوفایی موسیقی پاپ ایران در دهه ۵۰ بود. خوانندهای که در کنار همنسلان خود مانند فرامرز اصلانی با تکیه بر دانش نوازندگی و آهنگسازی و گهگاه سرودن کلام آهنگین راه تازهای را پیش پای موسیقی پاپ ایران قراردادند.
حبیب متولد ارومیه و بزرگشده محله امامزاده صالح تهران بود. خوانندهای که همیشه اعتقادات مذهبی خود را پنهان نمیکرد و این مسئله در انتخاب ترانههایش هم به چشم میآمد.
اما دهه ۵۰، ایران با «مرد تنهای شب» سروده سعید قائممقامی حبیب را شناخت.
سعید دبیری ترانهسرای معروف در تهران از آغاز به شهرت رسیدن «مرد تنهای شب» موسیقی پاپ ایران میگوید:
«حبیب! سالش یادم نیست...من باخانم بتی در متل قو و شکوفه نو که هر جفتش کابارههای ساحلی بودند برنامه اجرا میکردیم. اول متل قو میرفتیم و بلافاصله چند کیلومتر طی میکردیم به شکوفه نو میرسیدیم. در نزدیکی آنجا یک طباخی بود که یک آقایی با گیتار اجرای زنده داشت.»
اجرای زنده حبیب در آنجا موجب شد تا آقای دبیری او را برای برنامه تلویزیونی پنجرهها به تهیهکنندگان این برنامه پیشنهاد کند. سعید دبیری در این باره میگوید:
«یک روز من با کیومرث و خسرو شروان بیگی به خاطر برنامهای که داشتند خیلی رفیق بودیم، من به کیومرث گفتم حالا که به شمال آمدی برو یک آقایی هست که در یک طباخی نزدیک شکوفه نو برنامه اجرا میکند، برو و او را ببین. خلاصه رفتن همانا و دعوت شدن به برنامه پنجرهها همانا.»
حبیب در برنامه پنجرهها ترانه معروف «شهلای من کجایی» را که به گفته خودش عاشقانهترین ترانه اوست، اجرا کرد و همزمان با اجرای این ترانه تهران را شایعهای در برگرفت. سعید دبیری:
«در تهران این شایعه پخش شد که او این ترانه را برای همسرش که درگذشته خوانده است.»
حبیب ۸ سال پیش با حضور در برنامه نگاه تازه رادیو فردا این شایعه را تأیید کرده بود:
«ببینید شهلا را ما در رضائیه میخواندیم، ولی خب اسم همسر من شادی بود، ولی خب این را به هم ربط دادند، چون این اتفاق راست بود. اتفاقاً همان موقع هم مجله جوانان امروز این را نوشته بود.»
اما سعید دبیری میگوید که حبیب دومین خوانندهای است که این ترانه را خوانده است:
«من و عبدی یمینی (آهنگساز) دوست صمیمی مشترکی داشتیم به نام فرامرز که این آهنگ در وهله اول متعلق به اوست. فرامرز این آهنگ را در مهمانیها میخواند و خیلی هم گل میکرد.»
سعید دبیری: حبیب همیشه میخواست از کارهای خودش استفاده کند و در سبک خودش هم کارها انگار تکرار داشت میشد. به هر جهت صدای حبیب وسعت داشت، صدایش از جنس خاصی برخوردار بود یک جور گرفتگی در صدایش بود.
حبیب در «شهلای من کجایی» خلاصه نشد و با ترانههای «مرد تنهای شب» و «مادر» سروده خودش به شهرت رسید، او ۸ سال پیش در برنامه نگاه تازه رادیو فردا حضور پیدا کرد و از شیوه کار خود گفت:
«اتفاقاً امروز صحبت همین بود. من به هیچ سی دی گوش نمیکنم حتی به سی دی خودم و این کار آخرم که منتشرشده، یعنی «ایران بانو».
آقای حبیب ادامه میدهد:
«برای اینکه وقتی من کاری را ضبط میکنم، آن را میگذارم کنار و بعد گیتارم را برمیدارم و ملودیهای نو پیدا میکنم. مردم حتماً دیدهاند که من حتی وقتی روی سن میروم، شعرهایم در دستم است. چون آهنگ را گوش نمیکنم، شعرش را هم از بر نیستم که البته این کار خیلی بدی است.
آهنگهایی که گوش میکنم خیلی اتفاقی است و مثلاً از طریق تلویزیون. ولی فکر میکنم آهنگهایی که فریدون فروغی، فرهاد و داریوش خواندهاند در تاریخ موسیقی ایران سابقه نداشته است.»
شهرتی که برای سعید دبیری در یکی از دیدارهایشان با هم در سالهای پیش از انقلاب خاطره ساز شده است:
«یک روز از این روزها که حبیب دارای اسمورسمی شده بود او را در حیاط یکی از این استودیوها دیدم. من همراه با سیاوش قمیشی بودم، البته آن موقع هنوز سیاوش معروف نشده بود. ما همدیگر را بهواسطه کار میشناختیم سلامی کردم و سیاوش را معرفی کردم.»
آقای دبیری در ادامه میگوید:
«سیاوش برگشت به حبیب گفت، آقای حبیب شما الآن معروفی و کلی طرفدار داری این لباس چیست که پوشیدی، حبیب بنده خدا یک کت و شلوار خیلی ساده پوشیده بود حبیب برگشت و گفت خب مگر چه ایرادی دارد، چه فرقی میکند. و سیاوش گفت اگر هر کس دیگری جای تو بود کلی به سر و وضعش میرسید.»
گوگوش: من نمیدانم چه حساسیتی هست نسبت به کسانی که قبل از انقلاب مطرح بودند، معروف بودند و مردمدوستشان داشتند. بهطور کلی توی سیستم امروز ایران نمیدانم چرا دوست ندارند کسی از یک حدی قدش بلندتر شود. اگر بشود سرش را هرس میکنند. همه را یک قد میکنند. نمیگذارند حداقل آنکسانی که موردتوجه و علاقه مردم هستند بیشتر دیده شوند. نمیدانم چرا این دیده شدن مسئله و مشکل است.
حبیب دهه ۶۰ مانند بسیار دیگر از هنرمندان ایرانی به لسآنجلس کوچ کرد. این کوچ اجباری موجب خلق کارهای ماندگار دیگری شد. از جمله دو آلبوم موفق «کویر باور» و «خداوندا» بر روی ترانهها و اشعار شعرای کلاسیک و معاصر.
خواننده «شهلای من کجایی» هیچگاه از زندگی در خارج از ایران رضایت خاطر نداشت. در سالهای پایانی این حضور او برای معرفی فرزندش محمد در جرگه خوانندگان پاپ سبک و سیاق کار خود راکمی تغییر داد.
حبیب که از منتقدان استفاده از افه های کامپیوتری در موسیقی پاپ بود به گفته خودش ریتم آهنگها را تندتر کرد ولی آهنگها همان آهنگها بودند. سعید دبیری ترانهسرا در تهران:
«حبیب همیشه میخواست از کارهای خودش استفاده کند و در سبک خودش هم کارها انگار تکرار داشت میشد. به هر جهت صدای حبیب وسعت داشت، صدایش از جنس خاصی برخوردار بود یک جور گرفتگی در صدایش بود.»
آقای دبیری تأکید میکند که به دلیل این ویژگیها او میتوانست «از ملودیها و ترانههای بهتری استفاده کند؛ سپس میافزاید: «او شاید میخواست ولی موفق نمیشد.»
سال ۱۳۸۸ خورشیدی و پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری حبیب در میانه هیاهوی بسیار بیخبر بار سفر بست و به ایران رفت. حتی دوستان او هم خبر نداشتند.
حاصل حضور در ایران اجرای چند ترانه جدید، تولید چند نماهنگ و بازخوانی یکی- دو ترانه قدیمی بود. در این میان حرف و حدیث بسیاری هم از تلاشهای او برای نزدیکی به برخی از شخصیتهای سیاسی نزدیک به دولت محمود احمدینژاد درگرفت. صحبتهای فرزند آیتالله خزعلی که در موسیقی دستی دارد و با عنوان سمیر زند فعالیت میکند، نقطه اوج این ماجرا بود.
در حالی که حبیب، سمیر زند را به کلاهبرداری متهم کرده بود او نیز در برابر این خواننده قدیمی را به سو استفاده متهم کرد.
سعید دبیری میگوید بازگشت حبیب به ایران حاصلی برای این خواننده در برنداشت:
«فرقی به حال او نکرد، بعضیها مانند فریدون آسرایی در خارج از ایران موفق نبودند و در اینجا موفق و شناخته شدند. اما حبیب اینجا اسم خودش را داشت. چون قبل از انقلاب معروف شده بود. رفتنش هم به این دلیل بود که خوانندگانی که در کاباره خوانده بودند اینجا نمیتوانستند ادامه دهند. اما وقتی برگشت، این برگشتن هیچ کمکی در بهتر شدنش نکرد.»
حبیب برگشت تا بماند مانند برخی از خوانندگان معروف که در سالهای پس از انقلاب اسلامی از فعالیت بازماندند ولی ماندن را به رفتن ترجیح دادند و هرگز نتوانستند مانند گذشته به فعالیت خود ادامه دهند.
گوگوش خوانندهای که خود تا پیش از خروج از ایران به این وضعیت دچار بود در گفتوگویی نوروزی که با او داشتم از آنها چنین یاد میکند:
«من نمیدانم چه حساسیتی هست نسبت به کسانی که قبل از انقلاب مطرح بودند، معروف بودند و مردمدوستشان داشتند. بهطور کلی توی سیستم امروز ایران نمیدانم چرا دوست ندارند کسی از یک حدی قدش بلندتر شود. اگر بشود سرش را هرس میکنند. همه را یک قد میکنند. نمیگذارند حداقل آنکسانی که موردتوجه و علاقه مردم هستند بیشتر دیده شوند. نمیدانم چرا این دیده شدن مسئله و مشکل است.»