«اکنون همه دنیا میدانند که بنیادگرایی مذهبی فقط ویرانی و قهقرایی میآورد. به جز دیکتاتوری شبهنظامیان و مذهبیها و تروریسم، هیچ چیزی، هیچ پیشرفت اجتماعی، هیچ شکلی از حکومت عادلانه را ایجاد نمیکند.»
سلمان رشدی، نویسنده بزرگ دوران معاصر، در حالی اکنون دارد در برابر جراحات ضربات چاقویی که به او وارد شده، مقاومت میکند که پیشتر مقاومت خود را در برابر بنیادگرایی اسلامی ثابت کرده است.
خالق رمان «آیات شیطانی» طی بیش از سه دهه که از انتشار این رمان میگذرد، به نماد زنده آزادی بیان و مبارزه علیه جزماندیشی مذهبی تبدیل شده است.
وجه نمادین شخصیت و آثار رشدی به حدی بارز و آشکار است که با وجود اعلام نشدن رسمی انگیزه عامل حمله به او، بسیاری از رسانهها و شخصیتها حادثه روز جمعه در مؤسسه چاتاکوآ را نوعی حمله به آزادی بیان دانستهاند.
یک آغاز غافلگیرانه برای مبارزات سلمان رشدی
رشدی پیش از انتشار رمان «آیات شیطانی» تصور هم نمیکرد روزی در عالیترین جایگاه دفاع از آزادی بیان قرار گیرد و ارزشمندترین داشتهاش، یعنی جانش را در این راه به خطر بیندازد.
این نویسنده با این که سانسور را بسیار پیش از آن که کتابهایش را چاپ کند، هنگام کار به عنوان تهیهکننده تلویزیون در پاکستان درک کرده بود، اما اصلاً قصد نداشت با «آیات شیطانی» خود را به مهلکه بیاندازد، رمانش خشم مسلمانان را برانگیزد و کار به جایی برسد که حکم قتلش صادر شود؛ آن هم از سوی کسی که صادر کردن حکم قتل برایش به سادگی نوشیدن آب است.
به همین دلیل، رشدی به هیچ وجه آماده آغاز کردن راهی پرتنش نبود و اساساً یکی از فایدههای مهاجرت خود به بریتانیا را دوری از همین تنشها میدانست.
اما وقتی جنجال «آیات شیطانی» پیش آمد، اوایل این تصور را داشت که اگر با مسلمانانی که او را متهم میکنند از در گفتوگو در آید و برایشان درباره خودش و اثرش توضیح دهد، نفرتپراکنی علیه او و تهدیدها نسبت به جانش پایان میگیرد.
در سال ۱۹۹۰، کمی پس از مرگ روحالله خمینی، صادرکننده حکم قتلش، مقالهای با عنوان «حسن نیت» نوشت و سعی کرد همدلی مسلمانان را به دست آورد.
نویسنده «آیات شیطانی» برای برقراری این گفتوگو، هم به ایمان مذهبی مسلمانان تندرو احترام گذاشت و هم بر بیایمانی خود تاکید کرد. او نوشت: «هنوز بر این باورم، یعنی باید این باور را حفظ کنم که درک متقابل شدنی است و میتوان بدون سرکوب اصل آزادی بیان به آن دست یافت.»
رشدی تأکید کرد که میپذیرد که خیلی از مسلمانان «سخت تکان خورده و آزردهخاطر شدهاند».
اما این نوشتار واقعاً از سر «حسن نیت» سلمان رشدی، چشمان بنیادگرایان که خود را به کوری زده بودند، باز نکرد. برخی از آنان حتی به این که بدون خواندن رمان «آیات شیطانی» آن را محکوم میکردند، میبالیدند.
رشدی سالها بعد، در گفتوگو با رسانههای بریتانیایی اذعان کرد که نوشتن «حسن نیت» حاصل یک شرایط پرتنش و وضعیت آشفته روحی او بود: «این یک فکر آشفته بود. من بیتعادلتر از همیشه بودم. نمیتوانید تصور کنید که تحت چه فشاری بودم.»
سوءتفاهم ادبی یا فرصتطلبی سیاسی؟
رشدی همیشه از این که رمانش خوانده نشد و بد تفسیر شد، گلایه داشت، او تصور میکرد که میتواند با توضیح درباره کتابش این سوءتفاهمها را از بین ببرد.
اما آن چیزی که خود را سوءتفاهم نشان میداد در واقع ترکیبی از جهل ناخواسته انسانها و همچنین مطامع خودخواسته سیاسی به ویژه مطامع حکومت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در ایران بود.
رژیم ایران در آن زمان از یک باتلاق جنگ، بدون نتیجه خارج شده بود و پس از انقلابی بدون پیشرفت، کشوری ویران را روی دستان مردم عزادارش قرار داده بود. جمهوری اسلامی به یک «بازسازی» قدرت، به ویژه قدرت رهبری خود که کمی پیشتر «جام زهر» را سر کشیده بود، نیاز داشت.
فتوای خمینی برای قتل رشدی، در واقع، نه یک «سوءتفاهم ادبی» قابل رفع، بلکه «فرصتطلبی سیاسی» از بین نرفتی بود.
این فتوا از آنجا که در دوران خود خمینی از طرف خودش ملغی اعلام نشد، پس از آن نیز هیچ مرجعی جرئت نکرد یا اساساً توانایی نداشت علیه آن موضع بگیرد.
در دوران کوتاهی هم که دولت محمد خاتمی بر سر کار بود، دولتمردان جمهوری اسلامی حرفی از باطل بودن یا شدن این حکم نزدند و صرفاً گفتند که اجرای آن را متوقف میکنند.
به این ترتیب، تازه در سالهای بعد از صدور فتوا بود که هسته سخت بنیادگرایی اسلامی، آن طور که واقعاً هست، برای همه از جمله حتی برای خود سلمان رشدی که این پدیده را به خوبی میشناخت، نمایان شد.
رشدی در سال ۲۰۰۵ در گفتوگویی گفت که حکم خمینی، بستر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک را فراهم کرد. همچنین در سال ۲۰۱۶ که نیروهای داعش حین انجام حملات تروریستی خود فریاد «الله اکبر» سر میدادند، گفت: «پرونده من فقط پیشدرآمد یک پدیده بسیار بزرگتر بود که هماکنون همه ما را نگران کرده است.»
دو راه برای دفاع از آزادیها
ناامیدی از بهبود اوضاع، سلمان رشدی را منفعل نکرد. او برای مقابله و «مقاومت» در برابر این بنیادگرایی و تاریکاندیشی مذهبی، دو راه را در پیش گرفت، یکی را بلافاصله و دیگری را با فاصلهای چند ساله.
اولین راه سلمان رشدی پس از حکم ارتدادش، تداوم نوشتن و دفاع از حقوق صنفی نویسندگان بود.
زمانی که خمینی فتوای قتل رشدی را صادر کرد، این نویسنده با احتساب خود «آیات شیطانی»، فقط چهار رمان منتشر کرده بود. از آن زمان تا کنون، علاوه بر کتابهای غیرداستانی، داستانهای کوتاه و داستانهایی برای کودکان، هشت رمان دیگر را نیز منتشر کرده است.
او با این پشتکارش در نوشتن، خط بطلانی بر نظر دشمنانش کشید که گفته بودند نویسنده قابلی نیست و فقط با کتابی جنجالی مطرح شده است.
اما سلمان رشدی قبل از هر چیزی یک «نویسنده» است آن هم از نوع «روایتگر». قدرت خارقالعاده این نوع ادبیات، نگذاشت این دشمنیها و تهدیدها او را از آزادانه نوشتن و منتشر کردن باز دارد.
این استاد مسلم رئالیسم جادویی گرچه بخشی از عمرش را به خاطر حفظ جانش در شبهزندان گذرانده بود، اما ذهن و تخیل و قلم او در موضوع، مقطع زمانی و مکان جغرافیایی خاصی محبوس نشد.
نویسندگی رشدی که با نوشتن از زادگاهش آغاز شده بود و با پرداختن به مشکلات مهاجران به اوج اعتبار رسید، با موضوعات جدیدی که او دستاویز قرار میداد، از جمله در آمریکا با نوشتن درباره شهر نیویورک، همچنان بالید و به راهش ادامه داد.
در کنار نوشتن، همچنین سعی کرد با فعالیت صنفی، در تامین آزادی بیان و اندیشه دیگر نویسندگان هم مشارکت کند.
به همین دلیل بود که در سال ۱۹۹۳ و در اوج محدودیتها، در بنیانگذاری پارلمان بینالمللی نویسندگان مشارکت کرد و بعدها هم مدتی ریاست انجمن قلم آمریکا را برعهده گرفت.
سلمان رشدی در سالهای اخیر به طور فزاینده تکرار کرده که آزادی، ماهیتی «مطلق» دارد و «تقسیمناپذیر» است. او هیچ عذر و بهانهای را برای سانسور نمیپذیرد.
اما فقط نوشتن و دفاع از نوشتن کافی نبود، او دیگر باید از آزادی در همه جنبههای زندگی دفاع میکرد. برای داشتن و همچنین دفاع از چنین آزادیای، مجبور شد از لندن به نیویورک مهاجرت کند.
بنابراین، دومین راه سلمان رشدی پس از حکم ارتدادش، بازگشت به آزادیهای روزمره بود؛ زندگی کردن آن طور که طبیعی است، آن طور که قلباً و شخصاً دوست دارد.
سلمان رشدی از همان ابتدا که محدودیتها علیهاش اعمال شد، دوست نداشت «مرد نامرئی» باقی بماند: «من زندانی شدهام، دوست دارم با پسرم در پارک فوتبال بازی کنم. زندگی معمولی و پیشپاافتاده برای من رویایی دستنیافتنی است.»
اما این اواخر که در لندن زندگی میکرد و دیگر میتوانست از مخفیگاهش خارج شود، شایعاتی او را آزردهخاطر کرده بود. میشنید که برخی میگفتند بهتر است او پنهان بماند، چون مالیاتدهندگان بریتانیایی هزینه محافظانش را میپردازند.
رشدی با پیش گرفتن زندگی آزادانه در نیویورک، تلاش کرد به همه این پیام را برساند که مسائل روزمرهای مثل «بوسیدن در مکانهای عمومی، رستوران رفتن، سینما و تئاتر» در مورد او هم امکانپذیر است: «با روش بیباکانهای که برای زندگی انتخاب میکنیم، بر آنها غلبه خواهیم کرد.»
پیروزی انسانیت
هرچند که شیوه آزادانه زندگی کردن، سرانجام برای سلمان رشدی گران تمام شد و او سرانجام هدف حمله قرار گرفت، اما تیغ چاقو نمیتواند به کلماتش، اندیشههایش، سلوکش و حمایتهایش از انسان به مثابه انسان ذرهای خدشه وارد کند.
سلمان رشدی خودش اکنون زخمی است، اما آثارش از ما، از بشریت محافظت میکند. او سه روز پیش از این حمله، در حساب توئیترش اعلام کرده بود که تازهترین رمانش با عنوان «شهر پیروزی» در فوریه سال ۲۰۲۳ منتشر میشود.
رشدی که شاید آثار زخمهای حمله اخیر برای همیشه بر جسمش باقی بماند، سالها پیش زخمی شدن «جسم بزرگ بشریت» از تیغ سانسور و مذهب را دیده بود، ولی ایمانش به پیروزی انسانیت بر تعصب را از دست نداد.
او در کتاب «جوزف آنتوان» که شرح سالهای بعد از فتواست، خواننده را به «باور کردن طبیعت انسانی و جهانشمولی حقوقش، در چارچوب اخلاق و آزادیاش، و مقاومت در برابر بوقهای نسبیگرایی [توجیه سانسور به عنوان تفاوت فرهنگی و نسبی بودن جوامع]» دعوت کرده است.