عباس نعلبندیان چهرهٔ متفاوت تاریخ هنرهای نمایشی ایران است؛ کسی که تنها ۴۰ سال عمر کرد و فقط حدود یک دهه در تئاتر ایران حضور داشت، اما نامش بهعنوان یکی از پیشروترین نمایشنامهنویسهای ایران در خلق آثار نمایشی مدرن ثبت شد.
عباس نعلبندیان متولد سال ۱۳۲۸ بود. در نوجوانی در روزنامهفروشی پدرش در خیابان فردوسی کار میکرد؛ جایی که محل رفتوآمد نویسندگان مختلف بود. علاقهمند کتاب و نوشتن بود و پس از آشنایی با چند روزنامهنگار داستانهایی نوشت که در مجلههای «نگین» و «جهاننو» منتشر شد.
سال ۱۳۴۷ با اولین نمایشنامهاش «پژوهشی ژرف و سترگ و نو، در سنگوارههای دوره بیستوپنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم و غیره؛ فرقی نمیکند» برندهٔ جایزۀ دومین نمایشنامه برتر جشن هنر شیراز شد. این نمایشنامه را، که ساختار و زبان خاصش بسیار بحثانگیز شد، آربی آوانسیان، در همان جشن هنرشیراز و بعد در تهران اجرا کرد.
عباس نعلبندیان یک سال بعد مدیر کارگاه نمایش، نهاد جریانساز و متفاوت تئاتر ایران، شد که زیرنظر رادیو و تلویزیون ملی ایران تشکیل شده بود. کارگاه نمایش تا زمان انقلاب ۵۷ محل اجرای تعدادی از متفاوتترین نمایشهای تاریخ ایران از جمله چند نمایشنامه آقای نعلبندیان شد. تعداد زیادی از بازیگران نامدار سالها بعد سینما و تئاتر ایران نخستین تجربههای بازیگریشان را در این نهاد کسب کردند.
سرنوشت عباس نعلبندیان پس از انقلاب ۵۷ بهشدت تلخ بود. بهفاصلهٔ کوتاهی پس از انقلاب به کارگاه نمایش حمله شد و خود او اواخر اسفند سال ۵۷ بازداشت شد. حدود چهار ماه در بازداشت ماند درحالیکه در همان زمان تعدادی از چهرههای شناختهشده نامهای با درخواست آزادیاش خطاب به محمود طالقانی، از رهبران انقلاب، نوشتند.
در این نامه که روز ۱۱ فروردین سال ۱۳۵۸ در روزنامهٔ کیهان منتشر شد، نامهای سرشناسی مانند بهرام بیضائی، حمید سمندریان، جمیله شیخی، مسعود کیمیایی، عباس جوانمرد، بهمن فرمانآرا، سوسن تسلیمی، محمود دولتآبادی و داریوش شایگان خطاب به محمود طالقانی گفته بودند که نام عباس نعلبندیان را «زیر نام سرهنگان و ساواکیان و شکنجهگران درج کردهاند و این اشاره و هشداری است تلخ به موقعیت ایامی که تسویهحسابهای خصوصی نیز به میان آمده است. صریح بگوییم که کسی خود را ایمن نمیداند چرا که تنها به صرف یک اتهام میتوان ماهها در بند ماند و پناهی نداشت و پس از رسیدگی و رهایی نیز هتک حرمتشده باقی ماند، بی تطهیری و امن و امانی، و که مسئول خواهد بود؟»
هشداری که در این نامه نسبت به شرایط احتمالی پس از آزادی برخی افراد بازداشتشدهٔ آن روزها داده شد، تاحدود زیادی برای عباس نعلبندیان رخ داد. دوران بازداشت تأثیر روحی و روانی عمیقی بر او گذاشت، آنچنانکه پس از آزادی از حضور در محافل نمایشی کنارهگیری کرد و بهگفتهٔ دوستان و اطرافیانش به افسردگی دچار شد و روزهای سختی را گذراند. او در نهایت خرداد سال ۱۳۶۸ به زندگیاش خاتمه داد. از او ۹ نمایشنامه، سه داستان و سه ترجمه باقی مانده است.
در این شمارۀ پادکست «صحنۀ» رادیوفردا دربارهٔ عباس نعلبندیان با علیرضا مجلل، بازیگر فعال در دهههای ۵۰ و ۶۰ ایران، گفتوگو کردهایم.
آقای مجلل بیش از هر چیز با بازیاش در فیلم «شاید وقتی دیگر» ساختهٔ بهرام بیضائی و سریال «کوچک جنگلی» ساختهٔ بهروز افخمی شناخته میشود. او اما در دههٔ ۵۰ خورشیدی از بازیگران نمایشهای اجراشده در کارگاه نمایش ازجمله نمایش «ناگهان هذا حبیبالله» نوشتهٔ عباس نعلبندیان بود و علاوه بر دوستی با او، پایاننامهٔ دانشگاهش را هم دربارهٔ آثار این نمایشنامهنویس نوشت.
علیرضا مجلل در این گفتوگو با مروری بر برخی مخالفتها در سالهای پیش از انقلاب با سبک اجرای نمایشها در کارگاه نمایش و انتقاد از عملکرد آن در محافل هنری و رسانهای آن زمان چنین میگوید:
«حاسدان و کسانی که ضدیت عجیبی با کارگاه نمایش داشتند در شرایط هرج و مرج پس از انقلاب فرصت پیدا کردند تا کارگاه نمایش را ببندند. از همان ابتدای پس از انقلاب همه جا کارگاه نمایش به عنوان یک مرکز فساد و گمراهی معرفی میشد.
عکسهای آثار اجراشده در کارگاه نمایش را بهعنوان مفسد به در و دیوار میزدند و فرصت پیدا کردند تا انتقام شخصی بگیرند. کسانی که کارهای مبتذل بیرونی را انجام میدادند، آن زمان صاحب قدرت شده بودند. یک ترس و نگرانی در همهٔ ما بود. واقعاً انتقامجوییهای شخصی بود. اصلاً درِ ورودی ساختمان کارگاه نمایش را دیوار کشیدند و عباس نعلبندیان را در خرابهای به مدت یک ماه نگه داشتند.»
علیرضا مجلل میگوید عباس نعلبندیان بعد از آن بازداشت «هیچ وقت نتوانست جایی پیدا کند».