فقدان رهبری موثر کماکان یکی از نقاط ضعف اصلی جنبش دموکراسیخواهی ایران است. جنبش سبز را اگر مصداقی خاص از جنبش عام دموکراسیخواهی در نظر بگیریم، در طول حیات خود از نبود رهبری توانا رنج زیاد برد و در نهایت نیز این عامل نقش مهمی در به گل نشستن کشتی جنبش ایفا کرد.
اکنون که غروب این جنبش در افق سیاسی ایران پدیدار شدهاست، تردیدها نسبت به شایستگی شورای هماهنگی راه سبز امید برای مدیریت جنبش سبز نیز رو به افزایش است. برخی از کوشندگان سیاسی برونمرزی نیز در تدارک ایجاد رهبری جدید و جایگزین هستند و جمعی برای راهاندازی جبههای تحت عنوان شورای ملی میکوشند. برخی دیگر از فعالان سیاسی در اندیشه تشکیل کنگره ملی هستند. برخی طرح ایجاد دبیرخانه اپوزیسیون و انتخاب رئیس جمهور نمادین توسط ایرانیان خارج از کشور را در نظر دارند. شماری دل در گرو تکوین جبهه همبستگی دارند. تلاشهای مشابهی نیز در دست اجرا است.
حال در چنین شرایطی چه الگوی رهبری کارآمد خواهد بود و میتواند چشماندازی امیدبخش برای تسریع گذار مسالمتآمیز به دموکراسی خلق کند؟ اگر رهبری فرایندی وابسته و درهمتنیده با جنبش اعتراضی و در ارتباط تنگاتنگ با آن تعریف شود و امری ارادی تلقی نگردد، آنگاه باید مرکز ثقل در روند شکلگیری رهبری قدرتمند را به داخل کشور داد. رهبری در خلاء و منفک از بدنه جنبش بیمعناست. رهبری امری نیست که بتوان آن را پیشاپیش و مجزا از مبارزه واقعی تحقق بخشید.
رهبری زمانی از حالت فانتزی و نمایشی خارج میشود و شکل جدی به خود میگیرد که بتواند اعتماد بخش مهمی از ناراضیان را جلب کند و آنها را برای یک جنبش اعتراضی بسیج نماید.
در شرایط کنونی که رکود سیاسی بر فضای اپوزیسیون و نیروهای خواهان تغییر سایه افکنده است منطقی نیست که انتظار داشت رهبری موثری در بازه زمانی کوتاهمدت و یا دفعتا متولد شود. اما بررسی همهجانبه و عمقی شرایط، شناخت نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصتها و آسیبشناسی افول جنبش سبز میتواند راه را برای شکلگیری رهبری کارآمد هموار نماید. همچنین بررسی تجارب جهانی و بهویژه جدیدترین اشکال مبارزات سیاسی در دنیا و بخصوص منطقه خاورمیانه آموزنده است.
تجربه بهار عربی درسهایی برای جنبش دموکراسیخواهی در ایران دارد. در این جنبشها رهبری جمعی شکل گرفت که با وحدت مقطعی و هدفمند گروههای مختلف خیزش فراگیر برای سرنگونی حکومتها و دولتهای خودکامه و جایگزینی آنها با نظم دموکراتیک را به خوبی تا ساحل موفقیت هدایت کرد. البته گروههایی آغازگر و پیشگام بودند و سپس دیگران به آن پیوستند.
در شرایط کنونی ایران، کماکان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به طور نسبی در موقعیت بهتری برای ساماندهی به رهبری قرار دارند. به عبارت دیگر آنها میتوانند محور تجمع نیروها باشند. اما حضور آنها شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
رهبری جنبش اعتراضی زمانی سامان مناسب خود را پیدا میکند و از سیر قهقرایی کنونی نجات مییابد که همه نیروهای باورمند به جنبش اجتماعی و اعتراضات خیابانی به عنوان راهبرد اصلی گذار به دموکراسی در ایران نیز در رهبری مشارکت موثر داشته باشند. این مشارکت نباید جنبه تشریفاتی و تزئینی داشته باشد و از سر رفع تکلیف و یا صرفا اجرای سیاستهای نزدیکان به رهبران نمادین جنبش سبز صورت بگیرد. همه اعضاء رهبری باید در تصمیمسازی و تصمیمگیری حضور فعال داشته باشند.
رهبری نخست باید مسئولیت رهبری را پذیرفته باشد و اراده جدی و مصمم داشته باشد. سپس باید موازین دموکراسی، اصول توسعه سیاسی و الزامات کار مدرن سیاسی را رعایت بکند. همچنین تکثر و تنوعی که موسوی و کروبی مرتب در مواضع خود به آن تکیه کردهاند باید جنبه عملیاتی به خودش بگیرد. همچنین هیچ نیرویی سعی نکند خود را در موقعیت برتری قرار دهد و به دنبال سلطهجویی باشد.
بنابراین تکمیل رهبری نیازمند پیوستن نمایندگان دیگر گرایشها و جریانات سیاسی دموکراسیخواهی است که بتوانند با حفظ موجودیت مستقل و متمایز خود به آن بپیوندند. این جریانات باید پشتوانهای در جامعه ایران داشته باشند و در عرصه سیاسی ایران از موجودیت قابل ملاحظهای برخوردار باشند.
اعضاء جدید شورای رهبری میتوانند از بین افراد خوشنام و قابل اتکاء از نیروهای ملی–مذهبی، ملی، چپ، لائیک، عرفیمسلک لیبرال و همچنین جنبشهای اجتماعی نظیر دانشجویی، جنبش زنان، کارگری، هنرمندان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، فعالان «هویتطلب قومیتی» که حاکمیت ملی و حفظ تمامیت سرزمینی ایران را قبول دارند، انتخاب شوند.
برگزیدن نمایندگان خود نیازمند تعیین روند و سازوکار مشخصی است تا بر اساس وزن اجتماعی هر گروه نمایندگان برگزیده شوند و هرم رهبری حالت از پایین به بالا داشته باشد. در این صورت هم رهبری جمعی تحقق مییابد که هیچ جریانی در آن چیرگی ندارد و همچنین احتمال و خطر شکلگیری انحصارطلبی در آینده به میزان چشمگیری کاهش مییابد. ثانیا بستر مناسبی برای تعامل و رقابت سالم بین نیروهای خواهان تغییر بهوجود میآید. ماموریت این رهبری، موقتی است و هدف گشایش عرصه سیاسی و پایان دادن به فضای پلیسی و سرکوب را دنبال مینماید. کار آن پس از سپری شدن دوران گذار پایان مییابد. این رهبری حالت پرجذبه و مرید و مراد بازی ندارد. شخصمحور نیست و تکیه آن بر جذب حداکثری و گردآوری نیروها است.
البته تحقق این الگو از رهبری با توجه به فرهنگ نخبگان سیاسی در ایران امر دشواری است. اما در عین حال به نظر میرسد گریزی از آن نیست. تا رهبری دستهجمعی متکی به ترکیب همبسته و منسجم نیروهای دموکراسیخواه خلق نگردد هم گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دور از دسترس به نظر میرسد و هم حتی در صورت موفقیت در تغییر وضع موجود سیاسی در ایران تضمینی وجود نخواهد داشت که دموکراسی استقرار یابد.
روند شکلگیری رهبری دستهجمعی متشکل و هماهنگ که با همافزایی نیروها، انرژی جهشی خلق کند و قدرت مردم را متبلور سازد، خود بخشی از ساماندهی گذار به دموکراسی و یکی از سرفصلهای اصلی آن است. این اتفاق به یکباره رخ نمیدهد بلکه روندی تدریجی و مرحلهای است که میتواند با ابتکار یک جمع اولیه کلید بخورد. منتها این کلید خوردن اولیه باید با رعایت اصول کار سیاسی درست و موازین اخلاقی همراه باشد و حتما چشمانداز مناسبی برای جذب نیروهای هدف و تکمیل رهبری دستهجمعی داشته باشد. نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی دارند و آمادگی لازم برای یک کار دستهجمعی با رویکردهای گوناگون را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند.
اکنون که غروب این جنبش در افق سیاسی ایران پدیدار شدهاست، تردیدها نسبت به شایستگی شورای هماهنگی راه سبز امید برای مدیریت جنبش سبز نیز رو به افزایش است. برخی از کوشندگان سیاسی برونمرزی نیز در تدارک ایجاد رهبری جدید و جایگزین هستند و جمعی برای راهاندازی جبههای تحت عنوان شورای ملی میکوشند. برخی دیگر از فعالان سیاسی در اندیشه تشکیل کنگره ملی هستند. برخی طرح ایجاد دبیرخانه اپوزیسیون و انتخاب رئیس جمهور نمادین توسط ایرانیان خارج از کشور را در نظر دارند. شماری دل در گرو تکوین جبهه همبستگی دارند. تلاشهای مشابهی نیز در دست اجرا است.
حال در چنین شرایطی چه الگوی رهبری کارآمد خواهد بود و میتواند چشماندازی امیدبخش برای تسریع گذار مسالمتآمیز به دموکراسی خلق کند؟ اگر رهبری فرایندی وابسته و درهمتنیده با جنبش اعتراضی و در ارتباط تنگاتنگ با آن تعریف شود و امری ارادی تلقی نگردد، آنگاه باید مرکز ثقل در روند شکلگیری رهبری قدرتمند را به داخل کشور داد. رهبری در خلاء و منفک از بدنه جنبش بیمعناست. رهبری امری نیست که بتوان آن را پیشاپیش و مجزا از مبارزه واقعی تحقق بخشید.
رهبری زمانی از حالت فانتزی و نمایشی خارج میشود و شکل جدی به خود میگیرد که بتواند اعتماد بخش مهمی از ناراضیان را جلب کند و آنها را برای یک جنبش اعتراضی بسیج نماید.
در شرایط کنونی که رکود سیاسی بر فضای اپوزیسیون و نیروهای خواهان تغییر سایه افکنده است منطقی نیست که انتظار داشت رهبری موثری در بازه زمانی کوتاهمدت و یا دفعتا متولد شود. اما بررسی همهجانبه و عمقی شرایط، شناخت نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصتها و آسیبشناسی افول جنبش سبز میتواند راه را برای شکلگیری رهبری کارآمد هموار نماید. همچنین بررسی تجارب جهانی و بهویژه جدیدترین اشکال مبارزات سیاسی در دنیا و بخصوص منطقه خاورمیانه آموزنده است.
تجربه بهار عربی درسهایی برای جنبش دموکراسیخواهی در ایران دارد. در این جنبشها رهبری جمعی شکل گرفت که با وحدت مقطعی و هدفمند گروههای مختلف خیزش فراگیر برای سرنگونی حکومتها و دولتهای خودکامه و جایگزینی آنها با نظم دموکراتیک را به خوبی تا ساحل موفقیت هدایت کرد. البته گروههایی آغازگر و پیشگام بودند و سپس دیگران به آن پیوستند.
در شرایط کنونی ایران، کماکان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به طور نسبی در موقعیت بهتری برای ساماندهی به رهبری قرار دارند. به عبارت دیگر آنها میتوانند محور تجمع نیروها باشند. اما حضور آنها شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند...
رهبری جنبش اعتراضی زمانی سامان مناسب خود را پیدا میکند و از سیر قهقرایی کنونی نجات مییابد که همه نیروهای باورمند به جنبش اجتماعی و اعتراضات خیابانی به عنوان راهبرد اصلی گذار به دموکراسی در ایران نیز در رهبری مشارکت موثر داشته باشند. این مشارکت نباید جنبه تشریفاتی و تزئینی داشته باشد و از سر رفع تکلیف و یا صرفا اجرای سیاستهای نزدیکان به رهبران نمادین جنبش سبز صورت بگیرد. همه اعضاء رهبری باید در تصمیمسازی و تصمیمگیری حضور فعال داشته باشند.
رهبری نخست باید مسئولیت رهبری را پذیرفته باشد و اراده جدی و مصمم داشته باشد. سپس باید موازین دموکراسی، اصول توسعه سیاسی و الزامات کار مدرن سیاسی را رعایت بکند. همچنین تکثر و تنوعی که موسوی و کروبی مرتب در مواضع خود به آن تکیه کردهاند باید جنبه عملیاتی به خودش بگیرد. همچنین هیچ نیرویی سعی نکند خود را در موقعیت برتری قرار دهد و به دنبال سلطهجویی باشد.
بنابراین تکمیل رهبری نیازمند پیوستن نمایندگان دیگر گرایشها و جریانات سیاسی دموکراسیخواهی است که بتوانند با حفظ موجودیت مستقل و متمایز خود به آن بپیوندند. این جریانات باید پشتوانهای در جامعه ایران داشته باشند و در عرصه سیاسی ایران از موجودیت قابل ملاحظهای برخوردار باشند.
اعضاء جدید شورای رهبری میتوانند از بین افراد خوشنام و قابل اتکاء از نیروهای ملی–مذهبی، ملی، چپ، لائیک، عرفیمسلک لیبرال و همچنین جنبشهای اجتماعی نظیر دانشجویی، جنبش زنان، کارگری، هنرمندان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، فعالان «هویتطلب قومیتی» که حاکمیت ملی و حفظ تمامیت سرزمینی ایران را قبول دارند، انتخاب شوند.
برگزیدن نمایندگان خود نیازمند تعیین روند و سازوکار مشخصی است تا بر اساس وزن اجتماعی هر گروه نمایندگان برگزیده شوند و هرم رهبری حالت از پایین به بالا داشته باشد. در این صورت هم رهبری جمعی تحقق مییابد که هیچ جریانی در آن چیرگی ندارد و همچنین احتمال و خطر شکلگیری انحصارطلبی در آینده به میزان چشمگیری کاهش مییابد. ثانیا بستر مناسبی برای تعامل و رقابت سالم بین نیروهای خواهان تغییر بهوجود میآید. ماموریت این رهبری، موقتی است و هدف گشایش عرصه سیاسی و پایان دادن به فضای پلیسی و سرکوب را دنبال مینماید. کار آن پس از سپری شدن دوران گذار پایان مییابد. این رهبری حالت پرجذبه و مرید و مراد بازی ندارد. شخصمحور نیست و تکیه آن بر جذب حداکثری و گردآوری نیروها است.
البته تحقق این الگو از رهبری با توجه به فرهنگ نخبگان سیاسی در ایران امر دشواری است. اما در عین حال به نظر میرسد گریزی از آن نیست. تا رهبری دستهجمعی متکی به ترکیب همبسته و منسجم نیروهای دموکراسیخواه خلق نگردد هم گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دور از دسترس به نظر میرسد و هم حتی در صورت موفقیت در تغییر وضع موجود سیاسی در ایران تضمینی وجود نخواهد داشت که دموکراسی استقرار یابد.
روند شکلگیری رهبری دستهجمعی متشکل و هماهنگ که با همافزایی نیروها، انرژی جهشی خلق کند و قدرت مردم را متبلور سازد، خود بخشی از ساماندهی گذار به دموکراسی و یکی از سرفصلهای اصلی آن است. این اتفاق به یکباره رخ نمیدهد بلکه روندی تدریجی و مرحلهای است که میتواند با ابتکار یک جمع اولیه کلید بخورد. منتها این کلید خوردن اولیه باید با رعایت اصول کار سیاسی درست و موازین اخلاقی همراه باشد و حتما چشمانداز مناسبی برای جذب نیروهای هدف و تکمیل رهبری دستهجمعی داشته باشد. نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی دارند و آمادگی لازم برای یک کار دستهجمعی با رویکردهای گوناگون را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند.