گذر قيمت نفت از مرز بشکه ای صد دلار در بازار نيويورک، که هفته گذشته روی داد، بحث هميشگی درباره آينده توليد و مصرف انرژی در جهان را دوباره به ستون های اصلی رسانه های اقتصادی جهان کشانده است.
در اين ميان اين پرسش نيز به ميان آمده است که چه کشورهايی از مرز شکنی تازه بهای طلای سياه سود يا زيان می برند؟
پاسخ اين پرسش بديهی به نظر می رسد: کشور های دارای ذخاير عظيم نفت و گاز طبعا بزرگ ترين برندگان اين رويداد به شمار می آيند و قاعدتا بايد از اين تحول خوشحال باشند.
کم نيستند صاحبنظرانی که با استناد به «صد دلاری شدن» نفت، هشدار می دهند که اقتصاد جهانی بايد از اين پس واقعيت سوخت گران را بپذيرد و طی دوره ای طولانی خود را با آن تطبيق دهد. اين پيش بينی نيز طبعا خبری خوش برای کشورهای صادر کننده نفت است.
با اين همه در چند کشور نفت خيز جهان، از جمله ايران، نيجريه و يا الجزاير، شادمانی از رونق بی سابقه بازار جهانی نفت چندان محسوس نيست. چنين پيدا است که مردمان اين کشورها با «طلای سياه» بيگانه اند و نوسانات آن را با زندگی خود بی ارتباط می دانند.
در ايران، که هشتاد و پنج در صد در آمد صادراتی و بخش بسيار مهمی از منابع بودجه سالانه اش از محل نفت تامين می شود، مردم اوج گيری پله به پله نفت را جشن نمی گيرند، به اين دليل ساده که به رغم حدود شصت در صد افزايش در آمدهای نفتی کشور در دوازده ماه گذشته، رکود فعاليت های اقتصادی و تورم بالا بيش از بيش بر زندگی آنها سنگينی می کند.
علاوه بر عامه مردم، شمار زيادی از نخبگان جامعه ايرانی نيز رونق بازار جهانی نفت را «پديده ای مبارک» در خدمت توسعه و رفاه کشور نمی دانند؛ حتی کم نيستند صاحبنظران ايرانی که در شرايط کنونی اين رونق را، برای ايران، نه «نعمت» که «آفت» به شمار می آورند.
بدبينی يا بی تفاوتی ايرانيان در قبال پر بهاتر شدن مهم ترين ثروت زير زمينی شان حاصل نقشی است که نفت در زندگی سياسی و اقتصادی آنها ايفا کرده و می کند.
سرزمين هايی چون تگزاس، کانادا، نروژ يا مکزيک نفت را در خدمت توسعه و غنای مردمانشان به کار گرفتند، اما در ايران، همانند چند کشور نفت خيز ديگر در خاورميانه، آفريقا و آمريکای لاتين، نفت به سرچشمه نابسامانی های بزرگ اقتصادی، از شکست فرآيند صنعتی شدن گرفته تا نابرابری های اجتماعی و فساد، بدل شد.
در واقع انگشت اتهام نه به سوی نفت، بلکه به چگونگی استفاده از اين ثروت زير زمينی نشانه رفته است.
محافل کارشناسی تهران، با بررسی هزينه های جاری و عمرانی اعلام شده از سوی دولت در نه ماه نخست سال، همزمان با کاهش موجودی حساب ذخيره ارزی طی همان مدت، نمی دانند انبوه دلارهای اضافی حاصل از افزايش درآمد نفت کجا به مصرف رسيده است.
در اين شرايط چه کسی باور می کند که از اين پس رونق باز هم بيشتر بازار «طلای سياه» بتواند در وضع معيشت مردم يا ساختارهای اقتصادی کشور تحول مثبتی به وجود آورد؟
اعلام صد دلاری شدن بهای هر بشکه نفت در نيويورک به احتمال فراوان سوء ظن بيشتری را درقبال مديران ارشد دستگاه اجرايی کنونی بر می انگيزد.
طی دو سال و نيم گذشته، جمهوری اسلامی ناموفق ترين شکل مديريت منابع ارزی کشور را به نمايش گذاشت و با تکيه تقريبا مطلق بر دلارهای نفتی و اميد بستن به افزايش مداوم آن در آينده، هر گونه تلاش برای دستيابی به يک اقتصاد مدرن و غير وابسته به نفت را رها کرد.
اين خطر وجود دارد که در وضعيت کنونی، ايرانيان به جای بهره مند شدن از اوج گيری باز هم سريع تر بهای نفت، پيامدهای منفی آن را، از جمله در عرصه تورم، در زندگی خود بيشتر احساس کنند.
افزايش بهای نفت يکی از عوامل تنش های تورمی است که طی چند ماه گذشته در شماری از کشورهای پيشرفته جهان ديده شده است.
در اين شرايط، کالاهای صادراتی اين کشورها به ايران نيز گران تر تمام می شود و همين گرانی، همراه با افزايش هزينه حمل و نقل، به تب تورمی در ايران دامن می زند.
در اين ميان، خطر ويرانگر وابستگی مطلق به نفت را نيز نبايد از ياد برد. به رغم همه پيش بينی های خوشبينانه در باره نفت و آينده آن، اين کالا همانند ديگر مواد خام اسير نوساناتی است که به گونه ای غافلگيرانه از راه می رسند و اقتصاد های تک محصولی را در هم می کوبند.
قربانيان بزرگ نوسان های غافلگير کننده بازار مواد خام، کشورهايی هستند همچون ايران که همه تخم مرغ هايشان را در يک سبد جای می دهند.