بيشتر شبيه يک افسانه يا شايد هم يک کابوس باشد. در شبی که همه مردم شهر اساطيری قاهره در حال جشن و پايکوبی برکناری ديکتاتور هستند، زنی را که تنها ساعاتی قبل به شهر وارد شده، مردان ناشناس می ربايند، به او در ميانه جمعيت تجاوز می کنند و بعد زنی سراپا سياهپوش او را نجات می دهد و به دست سربازان می سپارد تا او را از منطقه دور کنند.
همه اين ها در کمتر از ۲۵ دقيقه رخ می دهد. اما اين ۲۵ دقيقه نه افسانه است و نه کابوس. ۲۵ دقيقه از زندگی زنی است که در شب ۱۱ فوريه درست در آخرين روز حکومت مبارک وارد کشور مصر شد تا شادمانی مردم را در تاريخ ثبت کند. زنی که خبرنگار است: لارا لوگان.
لارا اهل آفريقای جنوبی و خبرنگار مجرب جنگی است. او خبرنگار برنامه ۶۰ دقيقه شبکه سی بی اس آمريکاست. اما ميدان التحرير به بدترين تجربه کاری او تبديل شد. لارا در اين ميان اما نه پنهان شد و نه از کار خود دست کشيد. او در مقابل دوربين برنامه ۶۰ دقيقه نشست تا اين بار از زندگی خودش بگويد. او حرف می زند تا هم صدای کسانی شود که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند تا آنچه را که «سکوت» می نامد بشکند.
لارا لوگان در گفت و گوب خود مرز بسياری از کليشه های جنسيتی را شکست و از جزئياتی در برابر دوربين تلويزيون سخن گفت که کمتر زنی حاضر است در مورد آن حرف بزند. او گفت که چگونه در ميانه جمعيت چند ده هزار نفری در ميان التحرير قاهره، حمله کنندگان او را از گروه و البته از محافظانش جدا کردند، لباسش را تکه تکه کردند و به او تعرض کردند. پس از همه اينها او گفت که چگونه به خاطر دو فرزندش با مهاجمان جنگيده و اميد خود را به زنده ماندن حفظ کرده است.
لارا لوگان با گفتگوی صريح در مورد آنچه در شب يازده فوريه بر او گذشت، بيش از هر چيز تلاش دارد تا اين تابو را که زنان نمی توانند و يا نبايد در مورد آزارهای جنسی عليه خود صحبت کنند، بشکند. طبق گزارش های منتشر شده آماری که از سوی منابع رسمی در مورد آزارهای جنسی زنان منتشر می شود، عموما تفاوت معناداری با واقعيت های آن جامعه دارد. زيرا تعداد زيادی از زنان و دخترانی که مورد آزار جنسی واقع می شوند، از اعلام واقعيت ابا دارند و حتی در صورت شکايت به مراجع رسمی توان بازگويی آنچه که بر آنها رفته است را ندارند.
اما آنچه از زبان لارا لوگان مطرح شد، تنها روايت خود او از ماجرا است. همکارم ايليا جزايری، کارشناس مسائل عرب به اين پرسش پاسخ می دهد که واکنش مردم مصر به گفته های خانم لوگان چه بود؟
ايليا جزايری: مردم مصر از شنيدن چنين خبری شوکه شدند. فضای مبهمی بعد از اين ماجرا در فضای رسانه ای مصر کاملا مشهود است. صفحاتی به عنوان معذرت خواهی از خانم لوگان در فيس بوک به راه افتاد.
سئوالهای زيادی در صفحات فيس بوک و صفحات ديگر، سايت های اجتماعی از جمله تويتر هم مطرح شد. اما در اين ميان بعضی از روزنامه های مصری از جمله البلد وقوع چنين حادثه ای را به بازماندگان نظام سابق مصر نسبت داده بودند. آنها گروهی را که ما در ايران به عنوان لباس شخصی می شناسيم، مسئول اين حادثه دانستند تا بتوانند نقش انقلاب مصر را در افکار عمومی بسيار منفی نشان دهند. اما به هر حال ماجرا هنوز مبهم است. هيچ موضع گيری رسمی هم در رسانه ها منعکس نشده.
هنوز هيچکس تحت عنوان متهم تعرض به خانم لوگان بازداشت نشده و يا حتی هيچ نشانه ای از آن زن سياهپوشی که خانم لوگان مدعی شده که ايشان را نجات داده هم وجود ندارد؟
چنين چيزی اصلا مطرح نشده. اما اين پرسش که آيا اساسا اين اتفاق افتاده يا نه؟ در مصر هنوز مطرح است. با توجه به شلوغی های آن روزها رسانه ها چنين رخدادی را بعيد نمی دانند. چون به هر حال بازداشت ها و حوادث پيش بينی نشده ای – مثل همه انقلاب ها- در مصر هم اتفاق افتاد. خانم لوگان چون شخصيتی معروف و رسانه ای هستند، خبرش منتشر شده. اما وقوع چنين حوادثی در جريان انقلاب مصر بوده.
اما من فکر می کنم اساسا بحث آزار جنسی زنان در مصر بحث جديدی نيست که با صحبت های خانم لوگان بخواهد مطرح شده باشد. طبق آخرين نظرسنجی که در سال ۲۰۰۸ از سوی مرکز حقوق زنان مصر انجام گرفته مشخص شده که ۹۸ درصد زنان خارجی و ۸۳ درصد زنان مصری عنوان کرده اند که هدف آزار جنسی قرار گرفته اند. البته ۶۰ درصد مردان مصری هم به اين که چنين رفتاری را از خودشان بروز می دهند، اقرار کرده اند.
آزار جنسی در کشورهای عربی شايد تعريف متفاوتی از ايران دارد. مثلا در لبنان مدتی قبل بحثی درباره آمار بالای تعرض های جنسی مطرح بود. اين آمار را هرکس که می ديد با فضای آن منطقه آشنا نبود شوکه می شد که آيا اين همه تجاوز صورت می گيرد؟ در کشورهای عربی حتی تکه پراندن در خيابان هم به عنوان آزار جنسی تلقی می شود. اين که کسی کلامی به فردی تعرض کند هم به عنوان آزار جنسی تلقی می شود. حتما نبايد عملی انجام شده باشد چون آزار جنسی با زبان را هم آزار دهنده می دانند و مسئله ای می دانند که می تواند حيثيت فرد را زير سئوال ببرد يا به روحيه اش لطمه بزند.
به مسئله لارا لوگان برگرديم. سکوت مقامهای رسمی مصر را حمل بر چه پاسخی می شود کرد؟ آيا آنها اساسا لارا لوگان و داستان او را ناديده گرفته اند يا پاسخی برای مطرح کردن ندارند؟
من فکر می کنم پاسخی برای مطرح کردن ندارند. چون در آن فضا و با توجه به اين که ارتش حاکم بوده، به هر حال ارتش هم می تواند در اين قضيه متهم باشد. اين که چرا سکوت کرده؟ چرا هيچ اقدامی انجام نداده؟ ارتش در شب رفتن حسنی مبارک در ميدان التحرير حضور داشته، آيا ارتش هم در اين ماجرا دست داشته؟
به هر حال اين امکان هم وجود دارد که اگر به اين قضيه بپردازد نتواند نتيجه آن را جمع و جور کند. سکوتش نشانه ناديده گرفتن نيست. حتما از عواقب اين قضيه بيمناک است.
آمده بودی برای خداحافظی
ميترا صادقی از جمله نويسندگان جوانی است که در انقلاب شرکت کرده و شاهد جنگ و تمام پيامدهای آن بود. مجموعه داستان «آمده بودی برای خداحافظی» به عنوان اولين مجموعه داتسان کوتاه اين نويسنده ايرانی، متشکل از داستانهايی است در مورد زنان، به خصوص زنانی که عشق های تلخ دوران جنگ را تجربه کردند.
داستانی با نام «لابد زنی روی سنگ غسالخانه هنوز خواب است» يکی از تکان دهنده ترين داستان های اين مجموعه است که موضوع ممنوعه سنگسار در ايران می پردازد.
ميترا صادقی به عنوان منتقد و نويسنده و مدرس ادبيات داستانی در ايران شناخته شده است. پيش از اين کتابهايی چون قصه های آسمانی، صاحب شبهای مين، آفتاب مهربانی و صدای پرنده به قلم او بيشتر در حيطه کودک و نوجوان منتشر شده است.
گفت و گوی شيرين فاميلی با ميترا صادقی را پيش رو داريد:
خانم صادقی قبل از مجموعه داستان «آمده بودی برای خداحافظی» آيا تجربه ای در زمينه نوشتن داستانهايی که محور آنها زنان باشند هم داشتيد؟ يا اين که اين اولين تجربه شما در اين زمينه است؟
ميترا صادقی: اولين تجربه های من بر می گردد به سالهای ۷۶-۷۷ که با نوشتن داستان برای کودکان و مجموعه داستان برای بزرگسالان کارم را شروع کردم. تجربه کارهای کوتاه داشتم. داستانهای کوتاهی که عمدتا هم داستانهای جنگ بود. اما تجربه نوشتن داستان کوتاه به اين معنا و اين که با ويژگی موضوع زنان باشد اولين تجربه من است.
داستانها بيشتر حاصل تجربه شخصی شما است يا متاثر از محيط و اطرافيان تان بوديد ؟
طبيعتا هر نويسنده از تجربيات فردی خودش در نوشتن بهره می برد و به غير از آن وقايع اجتماعی و چيزهايی که همه روزه در جامعه درگيريم و شاهدش هستيم دستمايه خوبی برای نوشتن است. من فکر می کنم که در حوزه زندگی زنانه هم ناگفته های خيلی زيادی وجود دارد که من از آنها استفاده کرده ام. ناگفته ها و سکوت ها آنقدر زياد بوده که به نظر من اين فرصت مغتنمی بوده که در موردش بتوانم حرف بزنم و داستان بنويسم.
حلقه ارتباطی تمام داستانهای شما زن و جنگ است. چرا اين داستانها اينقدر تلخ و فاجعه بار اند ؟
زنان و دختران نسل من در دوران ويژه ای زندگی می کردند. کودکی و نوجوانی هم نسل های من در دوران انقلاب و جنگ و وقايعی گذشته که بی اغراق شايد در مقطع هر روز ما شاهد تغيير و تحول هايی بوديم که خيلی عظيم و بزرگ بودند. ما در دورانی زندگی می کرديم که بيشتر به مفاهيم پرداخته می شد و مفاهيمی مثل زندگی درونی آدمها خصوصا زنان و دختران کاملا در حاشيه قرار داشت. مسائلی مثل عشق که اصلا تابو بود.
من فکر می کنم گفتن در مورد زنان و دنيای درونی شان هم به نوعی يک تابو بود هرچند که الان هم از آن سالها فاصله گرفته ايم ولی باز می بينيم که گفتن از زنها و در واقع احساسات درونی شان خيلی در پرده صورت می گيرد.
حکايت عشق ها هم دردناک است. عشق هايی که بی سرانجام اند.
عشق يک تابو بود. مردهای آن سال ها درگير مسائلی مثل جنگ بودند در حالی که اين سوی قضيه زنانی بودند که بار تمام مسئوليت زندگی، جنگ ها، ترس ها و فشارها را تحمل می کردند بدون اين که ديده شوند. من در مورد زنانی نوشتم که در اين سالها بيش از يک سايه نبودند و فکر کردم که حالا اين آدمها را از سايه بيرون بکشم و در موردشان حرف بزنم. حرف هايی که هيچکس دلش نمی خواسته در موردش حرف بزند. چون ناگفته ها گاهی وقتها حقارت بار است و گاهی اوقات تلخ.
يکی از داستانهای مجموعه داستانی است به نام «لابد زنی هنوز روی سنگ غسالخانه خواب است» که اين داستان به نوعی با داستانهای ديگری که در اين کتاب هست متفاوت است. وقتی اين داستان را می نوشتيد در چه وضعی بوديد و واکنش ها نسبت به آن چه بود؟
اين داستان ماحصل دوره ای است که من يک سری فعاليت در حوزه زنان داشتم. يادم می آيد وقتی اولين بار اين خبر را شنيدم که هر زنی قبل از اين که سنگسار شود به طور زنده شسته می شود، غسل داده می شود، کفن می شود و بعد آماده می شود برای سنگسار، خيلی متاثر شدم. و همان تاثير بود که مرا واداشت که اين داستان را بنويسم.
من فکر می کنم و اميدوارم که توانسته باشم سهم خودم را در اين قضيه ادا کرده باشم. اميدوارم هر کس بخواند اين تاثير را بگيرد و فکر کند به اين ماجرا که ما داريم چه کار می کنيم.