۱- نظریه ادبی گی/ لزبین
بیشتر معرفیهایی که درباره کتاب مصور جولی مارو [۱] دیدهام آدرس غلط به خواننده میدهند. دارم دربارهٔ نسخهٔ فارسی این کتاب که برنده جایزهای شده که از سوی منتقدان به عنوان نوبل ادبیات مصور شناخته میشود، صحبت میکنم. مشکل از کجاست؟
در میانهٔ دههٔ شصت که موضوع همجنسگرایی هنوز در میانهٔ جدال میان سنتگرایان کاتولیک و برابری خواهان قرارداشت، میشل فوکوی جوان که هنوز تمایل همجنسگرایانهٔ خود را برون آیی [۲] نکرده بود، به جدالی قلمی با رولان بارت و سارتر در مجلهٔ ادبی لانوول ریویو پرداخت و در فضای پس از جنگ دوم جهانی، و شرایطی که زخمهای جنگ و نفرت از فرستادن همجنسگرایان به اردوگاههای مرگ هیتلری زنده بود، بحثی را در پاسخ به بارت با موضوع لزوم آغاز نقد ادبی گی/ لزبین [۳] آغاز کرد. اما به نظر میآید در آن عرصه بیش از هرچیز که دغدغهٔ ادبی فوکو بخوانیماش او میکوشد به تعبیر بسیاری گرایش جنسی خود را پنهان کند.
در حقیقت، به اعتقاد بسیاری همچون سوزان سانتاگ، نوآم چامسکی و حتا ادوارد سعید محافظهکار، تا نیمهٔ دههٔ نود میلادی و طرح جدی نظریهٔ ادبی دگرباشان جنسی از سوی پیتر بری، برای چند دهه تنها به صورت پراکنده صداهایی در موضوع خوانش همجنسگرایانه از نوشتار شنیده میشود.
پیتر بری خیلی دیرهنگام وارد این عرصه شده بود و به این ترتیب نظریه ادبی همجنسگرایانه یا نقد ادبی گی/لزبین هم بسیار دیرتر از این گونهٔ ادبی پا به عرصهٔ بحث و جدلهای ادبی گذاشت.
ژرژ ویکتور باتای دوست و همشهری سارتر و از پیشکسوتان فلسفهٔ قارهای، یکی از مهمترین رمانهای قرن بیستم را با عنوان «داستان چشم» در قله ادبیات گی/لزبین خلق کرده است. اما همواره از سوی شاگردان و پیروانش مورد غفلت و بیتوجهی دربارهٔ این گوشه از فعالیتاش واقع میشود. اگرچه بودریار، دریدا، فوکو، بلانشو، بارت، دولوز، هابرماس، وایس و... تفسیرهای پرشماری بر اندیشهها و آثارش ارائه کردهاند، اما یک «اما» یِ بزرگ پیش روی دیگران باقی گذاشتند که چرا چند دهه زودتر نظریهٔ ادبی همجنسگرایی متولد نشد.
اگر بخواهیم از بحث اصلی دور نشویم، متاسفانه با وجود رونق امروزی نظریه ادبی گی/ لزبین، در جامعهٔ ادبی ایران این نظریه هنوز ناشناخته است. سانسور حاکم بر نشر کتاب در کشور و همچنین تابو بودن موضوع همجنسگرایی در فضای فرهنگ و ادب، دلایل غفلت منتقدان ایرانی از این نظریه است.
اگر نخواهیم بیانصافی را چاشنی این نوشتار کنیم در سالهای اخیر ساقی قهرمان و اندک شماری دیگر در این عرصه به تعداد انگشتان دو دست مقالاتی تولید کردهاند اما این بخش از نقد ادبی معاصر ایران همچنان لاغر است و از فقر شدید محتوا رنج میبرد.
اگرچه ادبیات معاصر ایران تنها محدود به آثاری که در داخل کشور ایران تولید شده، نخواهد شد و برخی از بهترین تولیدات نویسندگان ایرانی هم به دلیل سانسور مجال انتشار در داخل را پیدا نمیکنند. این گونه است که رمان کلنل در بیرون از ایران منتشر میشود. از سویی اگرچه برخی دیگر از نویسندگان ایرانی که به زبان دیگری مینویسند و آثاری با درونمایه همجنسگرایی منتشر کردهاند، اما باز هم شاهد دامن زده شدن به نقد ادبی گی/ لزبین نیستیم. مساله در اینجا سانسور، محافظهکاری یا فقر نظری است.
تئوری کوییر موضوعی میان رشتهای است. البته نقد ادبی همجنسگرایان امری تنها در خدمت آنان نیست در این حوزه طیف بزرگی از دیدگاههای ادبی و حتا مجادلات فرهنگی موضوعات ادبی بیشتر در پرتو تحلیل و بررسی میشود. [۴]
به بیان روشن هدف نقد ادبی همجنسگرایانه برجسته و مهم مطرح کردن تمایل جنسی به منزله یک مقوله بنیادین در تحلیل و شناخت است. مطالعات همجنسگرایی همواره همان برخوردی را با جنس و جنسیت [۵] دارند که مطالعات زنان در برخورد با جنس [۶] دارد. از این منظر اگرچه نظریه ادبی فمنیستی زیر سایه تئوری کوییر قرار میگیرد، ولی با آن تفاوت ساختاری دارد. این است که وقتی برخی میخواهند مثلا مروری بر داستان مصور «آبی گرمترین رنگ است» بنویسند، اینگونه آغاز میکنند که این داستانی دربارهٔ رابطهٔ دو دختر لزبین است!
۲- آیا با یک داستان همجنسگرایی خالص روبرو هستیم؟
به صراحت باید گفت که «آبی گرمترین رنگ است»، اگر قرار باشد با سویهٔ نقد گی/لزبین مورد موشکافی قرار بگیرد تنها با کمی چشم پوشی شاید بتوانیم جواب مثبت دهیم اما تردیدی در این وجود ندارد که کارگردان تونسی تبار فرانسوی عبدالطیف کشیش و هم فیلمنامه نویسی که فیلم «زندگی ادل» را بر اساس رمان تصویری جولی مارو نوشته، درونمایه و روح حاکم بر داستان را دیگرگونه فهمیده است، به همین دلیل است که اغراق زیادی در مورد نمایش همخوابی دخترها دارد. موضوعی که از سوی زنان همجنسگرا با واکنشهای منفی زیادی روبهرو شد. لزبینهایی که بیننده این فیلم بودند میگفتند لطیف هیچ درکی از رابطهٔ میان دو دختر لزبین ندارد و هدف دیگری را از ساخت این سکانس دنبال میکرده؛ با نیم نگاهی به گیشه! تا جایی که منتقد ورایتی اذعان کرد «فیلم به ژانر اروتیسم پهلو میزند».
از یک منظر به اعتقاد من خود مارو نیز عشق دخترهای لزبین را به خوبی نشان نمیدهد. وقتی اِما برای مادرِ کِلِم توضیح میدهد که اگر من پسر هم بودم، باز او عاشق من میشد! نشانهای واضح از تجربه نکردن دنیای لزبینها از سوی نویسنده است.
هانس برتز و دیگران در مقام بررسی تئوری ادبی، نظریه سکسوالیته را فصل مشترک با خوانش همجنسگرایانه میدانند اگرچه خود برتز تصریح میکند که موضوع تئوری کوییر در نظریه ادبی گی/ لزبین باید مجزا شود. باری خود او نیز همچون پیتر بری این دو را از یک زیر شاخه نمیدانند. همانگونه که یک تصویر برهنه الزاما در پیش چشم مخاطب هزار معنی میتواند داشته باشد. هر داستانی که درونمایه ارتباط دو همجنس را به تصویر کشیده باشد نیز به یقین طرح این موضوع را نمیکند. داستانهای چند سطحی سوژه و ابژه جایشان عوض میشود، یک چنین متنی با خوانش پدیدارشناسانه شاید در رده ادبیات پورن قرار بگیرد! «آبی گرمترین رنگ است» هم به آرامی به مرزهای اروتیسم نزدیک میشود اما همچنان نخ محوری داستان را از دست نمیدهد. بله اگر نخواهیم خیلی طفره برویم، «آبی گرمترین رنگ است»، از طیفی از موضوعات اجتماعی سخن میگوید، نابرابری طبقات، جنبشهای اجتماعی، جدال سنت و محافظهکاری مذهبی، خانواده، و... با این همه آبی...، روایتی چند وجهی دارد که تنها فریمهای انگشت شمار از آن حاوی همخوابگی دو زن است. سوژهٔ عشق این دو زن از یک سو یک رابطهٔ همجنسگرایانه و از سوی دیگر یک عشق پاک و بدون گناه است. عشقی که به باور کلمانتین با گناه آلوده است. تلاش میشود انکار شود. نادیده گرفته شود، چون با کلیشههای خانوادهٔ کاتولیک او جور در نمیآید. به این ترتیب است که او خود را در آغوش توما دوست همدانشکدهایاش میاندازد تا شاید از کابوسی که شبها میبیند رها شود. نمیشود و میل کلمانتین به اِما از بین نمیرود.
عشق محور اصلی این کتاب است در کنار روایتی چند سطحی دربارهٔ موضوعهای دیگر. اگر خواننده کتاب پس از تماشای فیلم باشد که به خواندن بنشیند، باید انتظار مواجه شدن با داستانی دیگر را بکشد. در کتاب نخ اصلی داستان، عشق پاک دو انسان است که درگیرودار کلیشههای اجتماعی از میان میرود. برخلاف باور رایج این داستان در ژانر ادبیات لزبین قرار نمیگیرد. این داستانی عاشقانه است که اگرچه روایت عشق میان دو همجنس است اما وارد عمق زندگی لزبینها نمیشود.
این چنین است که بری میگوید الزاما همهٔ کتابهایی که درباره زنان و مردان نویسنده لزبین/گی نوشته شده و یا توسط مردمان منتقد همجنسگرایی نقد شده و میشوند، بخشی از مطالعات ادبیات همجنسگرایی [۷] نیست. عشق و گناه چیزی است که درون تصاویر این کتاب تراوش میکند. یک حُسن ترجمهٔ سپیده جدیری از این کتاب شاید این باشد که بار دیگر بر لزوم طرح نظریه فمنیستی در نقد ادبی فارسی دامن زده شود و به روشنی مشخص شود که وقتی از ادبیات لزبین سخن میگوییم دقیقا از چه سخن نمیگوییم!
نکتهٔ پایانی را در خارج از این بحث مطرح میکنم، اینکه مخاطب فارسی زبانی که تنها با نسخهٔ فارسی روبهرو باشد و یا فیلم این کتاب را ندیده باشد، دوست دارد داستانهای حاشیهای را نیز بداند. به عنوان یک نمونه خردهای که شاید بتوانیم به مترجم بگیریم این است که چرا مثلا در تظاهرات جوانان شعارهای آنان را نشان نمیدهد و به جای استفاده از یکی دو واژه که میتواند معنای پرباری داشته باشد از «فلان و فلان» استفاده کرده است. کارکرد تنها یک واژه شاید به منظور نویسنده خللی وارد نمیکرد اما برای مخاطب فارسی زبان که بستر اجتماعی رخداد را نمیشناسد اندکی گنگ به نظر بیاید.
پانوشت:
* «آبیتر از گناه» نام عنوان رمانی از نویسنده ایرانی محمد حسینی است که برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادب ۱۳۸۳ و جایزه گلشیری شد.
۱ - آبی گرمترین رنگ است، نوشته جولی مارو، برگردان فارسی سپیده جدیری، ۲۰۱۴، نشر ناکجا.
۲ - آشکار سازی هویت و گرایش جنسی در همجنس گرایان برای خانواده و جامعه را برون آیی یا از در بیرون آمدن میخانند.
۳ - تئوری کوییر
۴ - پیتر بری، تئوری کوییر در ادبیات و نقد، ترجمه پاکسیما مجوزی
۵- sex and sexuality
۶ - gender
۷ - همان