(در بخش قبلی سلسله مطالب سقوط، از حضور و نفوذ روحانیون در سیاست داخلی ایران - از بدو مشروطه تا جنبش ملی کردن نفت - خواندیم. همچنین دیدیم که چگونه در دهه ۲۰ خورشیدی، آیتالله ابوالقاسم کاشانی آرام آرام به عنوان یک چهره مخالف مطرح شد و سرانجام در انتخابات مجلس شانزدهم وارد مجلس شد و به ریاست این دوره از مجلس رسید. این قسمت به بررسی سازمان زیرزمینی فدائیان اسلام اختصاص دارد.)
در میان نامهایی که در حال حاضر بر روی خیابانهای شهرهای مختلف ایران وجود دارند، شاید نام هیچ گروهی به اندازه «جمعیت فدائیان اسلام» تکرار نشده است؛ گروهی که یکی از مهمترین پدیدههای اسلامگرایی سیاسی در دهه ۲۰ خورشیدی است.
در این دهه طلایی که فعالیتهای سیاسی و روزنامههای بسیار، رنگ و روی جامعه ایران را به کلی تغییر داده بودند، احتمالا اسلامگرایان و در راس آنها روحانیون شیعه، بیش از هر گروه دیگری از شاه شدن محمدرضا شاه خوشحال بودند، چرا که شاه جدید از نظر نگاه مذهبی و موضعگیری در برابر دین اسلام، رفتاری به کلی متفاوت نسبت به پدرش پیش گرفت.
عباس میلانی مورخ ساکن آمریکا معتقد است که از همان ابتدای دهه ۲۰، محمدرضا شاه، راه تنفس اسلامیون را باز کرد و به واسطه اقدامات شاه در این دوره، نفوذ روحانیون روز به روز بیشتر شد.
میلانی میگوید: «شاه نسبت به پدرش نگاه متفاوتی به روحانیون داشت و میخواست با آنها از در آشتی دربیاید. شاه اوقاف را به آنها پس داد، لایحه حجاب را لغو کرد، تعلیم شرعیات را در دبستانها و دبیرستانها – زیر نظر روحانیت – اجباری کرد و مدارس دخترانه و پسرانه را جدا کرد. یعنی همه خواستههای اینها را اجرا کرد. و خب اینها ادعاهایشان و نفوذشان هر روز بیشتر شد.»
کسروی و دشمنانش
اما در این دوره، آزادیهای نسبی فقط شامل اسلامگرایان و روحانیون شیعه نمیشد. مخالفان و منتقدان اسلامگرایان – از روشنفکرهای سکولار و مدرن گرفته تا دین ستیزان – همه فرصت یافتند که عقاید خود را بیان کنند، روزنامههای خودشان را داشته باشند و حتی برای ترویج اعتقادات خود، گروه و انجمن تاسیس کنند.
یکی از این روشنفکران منتقد، احمد کسروی نام داشت. نویسندهای تندخو که هم مورخی سرشناس بود و هم زبانشناسی منحصربهفرد.
او بعد از شهریور ۲۰، در روزنامه اش به نام «پرچم» با کمک گروهش «باهماد آزادگان»، مقابله باآنچه را خرافات مذهبی میخواند، تبلیغ میکرد.
و البته این تبلیغ به گفته برخی آخوندها «ضداسلامی»، خشم جامعه مذهبی را برمیانگیخت. در میانشان طلبهای جوان به نام مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، به شدت فعال بود تا جلوی کسروی را بگیرد.
به گفته مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ شیعه در لندن، نواب صفوی، ابتدا یک دانشآموز مدرسه صنعتی آلمانها در ایران بود که مدتی به عراق رفت و درس طلبگی خواند، اما «هیچ وقت از نظر مذهبی در جایگاهی نبود که اساسا به عنوان روحانی کسی او را جدی بگیرد».
آنگونه تفرشی زندگی نواب را مرور میکند، او در عراق از آیتاللهی به نام حسین طباطبایی قمی، اجازه میگیرد تا در ایران به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دست بزند.
این پژوهشگر میگوید: «وقتی به ایران برمیگردد اول از همه شروع میکند به تبلیغات علیه سیاستهای فرهنگی رضا شاه. همان زمان با دختر فردی به نام نواب احتشام رضوی ازدواج میکند. این آقای نواب احتشام رضوی یکی از چهرههای اصلی قیام یا شورش گوهرشاد در مشهد بود [که در تیرماه سال ۱۳۱۴ رخ داد] و از زمان رضا شاه او تبعید شده بود به تهران. پدر زن نواب در واقع یک انقلابی ناکام و از مخالفان اسلامگرای حکومت پهلوی بود. آنها روزنامهای داشتند و بین بازاریها نفوذی داشتند و رفتارهای ویژهای هم داشتند؛ مثلا به شکل مقطع و بلند و در واقع با حالتی چریکی صلوات می فرستادند. یا تکبیر میگفتند تا مردم را تهییج کنند.»
قتل کسروی و تولد فدائیان اسلام
نواب صفوی با روحیه تند و انقلابی در سالهای آغازین دهه ۲۰، یک هدف بیشتر نداشت: اینکه کسروی را متوقف کند. او در این راه، الگویی را در پیش میگیرد که پیشتر نیز در جریان مبازرات سیاسی ایرانیان سابقه داشته: ترور.
نواب خیلی زود دست به کار شد تا احمد کسروی را به قتل برساند. او در فروردین سال ۱۳۲۴ کسروی را در تهران ترور کرد اما در کشتن او ناکام ماند و در عوض خودش به زندان افتاد.
همزمان محاکمه احمد کسروی نیز به اتهام توهین به دین اسلام آغاز شد. طرفداران نواب در همین دادگاه، احمد کسروی را در برابر چشمان قاضی، با چاقو به شکلی فجیع به قتل میرسانند و آنگونه که مجید تفرشی میگوید، این ترور به نقطه آغازین شکلگیری گروه فدائیان اسلام تبدیل میشود.
بر اساس اسنادی که به عنوان مانیفست این گروه به قلم نواب صفوی باقی مانده، هدف اصلی گروه فدائیان اسلام، تشکیل حکومت اسلامی در ایران بوده است.
بدین ترتیب دهه ۲۰ هنوز به میانه نرسیده بود که سیاستمداران، روزنامهنگاران و روشنفکران ایرانی، با گروهی روبهرو بودند که معتقد بود باید به کمک اسلحه، نظام سیاسی جدیدی پایه نهاد که اسلامی باشد؛ جایی که گویی سرنوشت ایران امروز، برای لحظهای در تاریخ ۶۰ سال پیش از پرده برون میافتد.
عباس میلانی استاد علوم سیاسی در استنفورد میگوید: «ما در این مقطع با نوعی رادیکالیسم سیاسی روبهرو هستیم که در نواب صفوی متجلی است. حالا آقای خامنهای میگوید که اصولا به خاطر نواب صفوی سیاسی شده. گویا در جوانی ایشان یک بار نواب به مشهد میرود و سخنرانی میکند و آقای خامنهای که طلبه جوانی بیش نبوده، در سخنرانی نواب حضور داشته و به شدت تحت تاثیر او قرار میگیرد. الآن هم در ایران خیلی سعی میکنند از نواب صفوی که یک تروریست بود، یک قهرمان ملی بسازند.»
ترورهای پیدرپی
در نیمه دوم دهه ۲۰ و تبدیل شدن مساله نفت به اصلیترین دغدغه افکار عمومی ایرانیان، گروه فدائیان اسلام در دو مقطع سرنوشتساز، مجادلات سیاسی بر سر نفت را زیر و رو کرد.
در سال ۱۳۲۸ خورشیدی و در میانه مبارزه برای انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، عبدالحسین هژیر – وزیر دربار وقت – که به تقلب در انتخابات و کارشکنی متهم بود، به دست یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام به نام حسین امامی ترور شد.
روزنامههای آن زمان مینوشتند که هژیر میخواهد با تقلب در انتخابات، مجلس را از وکلای طرفدار انگلیس پر کند تا بتوانند قراردادالحاقی – یا همان قرارداد گس گلشائیان – را تصویب کنند و کار نفت را یکسره کنند.
ترور هژیر موجب شد تا دولت محمد ساعد در پاییز سال ۲۸، به کلی عقبنشینی کند و بعد از متوقف کردن انتخابات، نتایج به دست آمده را باطل کند.
در نهایت فراکسیون قوی جبهه ملی در مجلس شکل گرفت و محمد مصدق، وکیل مردم تهران شد. در ظاهر قضیه اقدام مسلحانه فدائیان اسلام عملا به مخالفان کمک کرد.
در فاصله کوتاهی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی و در زمانی که مساله نفت این بار به بن بست حاجعلی رزمآرا خورده بود و مشهور بود که نخست وزیر رزم آرا با ملی کردن نفت مخالف است، بار دیگر راه عبور نهضتملی کردن نفت از سد پیش رویش، از لوله تفنگ یک عضو فدائیان اسلام بیرون آمد.
رزمآرا هم به دست یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام ترور شد.
این بار مردی به نام خلیل طهماسبی از این گروه اسلامگرا به اتهام ترور رزمآرا دستگیر شد و به زندان افتاد. در پی این ترور، مصدق فرصت یافت تا مساله ملی کردن نفت را در مجلس مطرح کند و در پی تصویب این قانون خود نخست وزیر شود.
این بار دیگر مانند ترور هژیر که قاتل در فاصله کوتاهی اعدام شده بود، نمایندگان ملیگرای مجلس، قتل نخستوزیر را بیپاداش نگذاشتند.
در واقع در این دوره، چناکه عباس میلانی میگوید کم نبودند کسانی که اصولا معتقد بودند وجود گروهی چون فدائیان اسلام برای نهضت ملی کردن نفت، بیفایده هم نیست.
میلانی در تشریح موضع برخی نیروهای دموکرات در برابر این اسلامگرایان تندرو میگوید: «قاتل نخست وزیر ممکلت که در دادگاه هم مجرم شناخته شده بود، یعنی قاتل رزمآرا را با تصویب مجلس و با رای طرفداران کاشانی و طرفداران مصدق و جبهه ملی، آزاد کردند. یعنی یک تروریست را به عنوان قهرمان ملی آزاد کردند».
«بازیچه بریتانیا و دربار»
و این در حالی است که مجید تفرشی میگوید، گروه فدائیان اسلام «به دلیل اینکه بینش سیاسی دقیقی نداشتند» در برخی موارد تحت تاثیر نظرات کسانی بودند که رهبران این گروه مدعی بودند در حال مبارزه با آنها هستند!
تفرشی میگوید: «دوره طولانی از حکومت مصدق، نواب در زندان بود و معروف بود که فدائیان اسلام را کسانی اداره میکردند که به جناح راست بودند. مثلا یک کسی بود به نام حاج ابراهیم صرافان که بازاری بود و اساسا طرفدار گروه سیدضیا و حزب اراده ملی بود. الآن گفته میشود که سوءقصد فدائیان علیه دکتر فاطمی که نوجوانی به نام محمد مهدی عبدخدایی انجام داد، تحت تاثیر همین ابراهیم صرافان و نیروهای سید ضیا انجام داده. این موضوع در آثار خود فدائیان اسلام هم آمده است.»
این در حالی است که در آن زمان، دولت ایران به رهبری محمد مصدق در یک نبرد دیپلماتیک همه جانبه با دولت بریتانیا به سر میبرد و سید ضیاءالدین طباطبایی نیز یکی از معروفترین سیاستمداران هوادار انگلیسیها در ایران بود!
چنانکه مجید تفرشی میگوید ضدیت گروه فدائیان اسلام با نهضت ملی کردن نفت، به تحت نفوذ بودن هواداران بریتانیا خلاصه نمیشد و حتی شخص شاه نیز با وعدههایی آنها را به خود جلب میکرد.
او میگوید: «اینها به جای اینکه نگاهشان به ملی کردن صنعت نفت و مبارزات ضد استعماری باشد، مسالهشان این بود که قمارخانهها باید تعطیل شوند، زنها باید چادر سرشان کنند، مشروب فروشیها باید بسته شوند. و در ملاقاتهایی که [میان نمایندگان فدائیان اسلام] و رجال دولتی و شخص شاه پیش آمده، شاه با زیرکی به آنها میگفته که میخواهد همه این کارها را انجام بدهد اما مصدق نمیگذارد و اگر شما شر مصدق را کم کنید، ما خواستههای شما را انجام میدهیم. یعنی فدائیان اسلام به نوعی بازیچه دست دربار قرار میگرفتند.»
در نهایت هم همین گروه فدائیان اسلام اگرچه در جریان وقایع روز ۲۸ مرداد، نقشی تعیین کننده و جدی نداشت، اما به عنوان یک مخالف دولت ملی، بعد از ۲۸ مرداد، به حیات خود ادامه داد تا جایی که خشونت و اعتقادات تروریستی گروه از سوی حاکمیت تحمل نشد و رهبران این گروه از جمله نواب صفوی، در سال ۱۳۳۴ دستگیر و اعدام شدند.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از بنبست مذاکرات نفت خواهیم گفت. پیشنهاد انگلیس چه بود؟ درخواست ایران چه بود؟ آیا واقعا مصدق نمیخواست پای هیچ قراردادی را امضا کند یا واقعا تا آخرین روز، منافع ایران در این مذاکرات نادیده گرفته شده بود؟ همه اینها در قسمت پانزدهم سقوط که سه شنبهها ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)
در میان نامهایی که در حال حاضر بر روی خیابانهای شهرهای مختلف ایران وجود دارند، شاید نام هیچ گروهی به اندازه «جمعیت فدائیان اسلام» تکرار نشده است؛ گروهی که یکی از مهمترین پدیدههای اسلامگرایی سیاسی در دهه ۲۰ خورشیدی است.
در این دهه طلایی که فعالیتهای سیاسی و روزنامههای بسیار، رنگ و روی جامعه ایران را به کلی تغییر داده بودند، احتمالا اسلامگرایان و در راس آنها روحانیون شیعه، بیش از هر گروه دیگری از شاه شدن محمدرضا شاه خوشحال بودند، چرا که شاه جدید از نظر نگاه مذهبی و موضعگیری در برابر دین اسلام، رفتاری به کلی متفاوت نسبت به پدرش پیش گرفت.
عباس میلانی مورخ ساکن آمریکا معتقد است که از همان ابتدای دهه ۲۰، محمدرضا شاه، راه تنفس اسلامیون را باز کرد و به واسطه اقدامات شاه در این دوره، نفوذ روحانیون روز به روز بیشتر شد.
میلانی میگوید: «شاه نسبت به پدرش نگاه متفاوتی به روحانیون داشت و میخواست با آنها از در آشتی دربیاید. شاه اوقاف را به آنها پس داد، لایحه حجاب را لغو کرد، تعلیم شرعیات را در دبستانها و دبیرستانها – زیر نظر روحانیت – اجباری کرد و مدارس دخترانه و پسرانه را جدا کرد. یعنی همه خواستههای اینها را اجرا کرد. و خب اینها ادعاهایشان و نفوذشان هر روز بیشتر شد.»
کسروی و دشمنانش
اما در این دوره، آزادیهای نسبی فقط شامل اسلامگرایان و روحانیون شیعه نمیشد. مخالفان و منتقدان اسلامگرایان – از روشنفکرهای سکولار و مدرن گرفته تا دین ستیزان – همه فرصت یافتند که عقاید خود را بیان کنند، روزنامههای خودشان را داشته باشند و حتی برای ترویج اعتقادات خود، گروه و انجمن تاسیس کنند.
یکی از این روشنفکران منتقد، احمد کسروی نام داشت. نویسندهای تندخو که هم مورخی سرشناس بود و هم زبانشناسی منحصربهفرد.
او بعد از شهریور ۲۰، در روزنامه اش به نام «پرچم» با کمک گروهش «باهماد آزادگان»، مقابله باآنچه را خرافات مذهبی میخواند، تبلیغ میکرد.
و البته این تبلیغ به گفته برخی آخوندها «ضداسلامی»، خشم جامعه مذهبی را برمیانگیخت. در میانشان طلبهای جوان به نام مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، به شدت فعال بود تا جلوی کسروی را بگیرد.
به گفته مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ شیعه در لندن، نواب صفوی، ابتدا یک دانشآموز مدرسه صنعتی آلمانها در ایران بود که مدتی به عراق رفت و درس طلبگی خواند، اما «هیچ وقت از نظر مذهبی در جایگاهی نبود که اساسا به عنوان روحانی کسی او را جدی بگیرد».
آنگونه تفرشی زندگی نواب را مرور میکند، او در عراق از آیتاللهی به نام حسین طباطبایی قمی، اجازه میگیرد تا در ایران به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دست بزند.
این پژوهشگر میگوید: «وقتی به ایران برمیگردد اول از همه شروع میکند به تبلیغات علیه سیاستهای فرهنگی رضا شاه. همان زمان با دختر فردی به نام نواب احتشام رضوی ازدواج میکند. این آقای نواب احتشام رضوی یکی از چهرههای اصلی قیام یا شورش گوهرشاد در مشهد بود [که در تیرماه سال ۱۳۱۴ رخ داد] و از زمان رضا شاه او تبعید شده بود به تهران. پدر زن نواب در واقع یک انقلابی ناکام و از مخالفان اسلامگرای حکومت پهلوی بود. آنها روزنامهای داشتند و بین بازاریها نفوذی داشتند و رفتارهای ویژهای هم داشتند؛ مثلا به شکل مقطع و بلند و در واقع با حالتی چریکی صلوات می فرستادند. یا تکبیر میگفتند تا مردم را تهییج کنند.»
قتل کسروی و تولد فدائیان اسلام
نواب صفوی با روحیه تند و انقلابی در سالهای آغازین دهه ۲۰، یک هدف بیشتر نداشت: اینکه کسروی را متوقف کند. او در این راه، الگویی را در پیش میگیرد که پیشتر نیز در جریان مبازرات سیاسی ایرانیان سابقه داشته: ترور.
نواب خیلی زود دست به کار شد تا احمد کسروی را به قتل برساند. او در فروردین سال ۱۳۲۴ کسروی را در تهران ترور کرد اما در کشتن او ناکام ماند و در عوض خودش به زندان افتاد.
همزمان محاکمه احمد کسروی نیز به اتهام توهین به دین اسلام آغاز شد. طرفداران نواب در همین دادگاه، احمد کسروی را در برابر چشمان قاضی، با چاقو به شکلی فجیع به قتل میرسانند و آنگونه که مجید تفرشی میگوید، این ترور به نقطه آغازین شکلگیری گروه فدائیان اسلام تبدیل میشود.
بدین ترتیب دهه ۲۰ هنوز به میانه نرسیده بود که سیاستمداران، روزنامهنگاران و روشنفکران ایرانی، با گروهی روبهرو بودند که معتقد بود باید به کمک اسلحه، نظام سیاسی جدیدی پایه نهاد که اسلامی باشد؛ جایی که گویی سرنوشت ایران امروز، برای لحظهای در تاریخ ۶۰ سال پیش از پرده برون میافتد.
بدین ترتیب دهه ۲۰ هنوز به میانه نرسیده بود که سیاستمداران، روزنامهنگاران و روشنفکران ایرانی، با گروهی روبهرو بودند که معتقد بود باید به کمک اسلحه، نظام سیاسی جدیدی پایه نهاد که اسلامی باشد؛ جایی که گویی سرنوشت ایران امروز، برای لحظهای در تاریخ ۶۰ سال پیش از پرده برون میافتد.
عباس میلانی استاد علوم سیاسی در استنفورد میگوید: «ما در این مقطع با نوعی رادیکالیسم سیاسی روبهرو هستیم که در نواب صفوی متجلی است. حالا آقای خامنهای میگوید که اصولا به خاطر نواب صفوی سیاسی شده. گویا در جوانی ایشان یک بار نواب به مشهد میرود و سخنرانی میکند و آقای خامنهای که طلبه جوانی بیش نبوده، در سخنرانی نواب حضور داشته و به شدت تحت تاثیر او قرار میگیرد. الآن هم در ایران خیلی سعی میکنند از نواب صفوی که یک تروریست بود، یک قهرمان ملی بسازند.»
ترورهای پیدرپی
در نیمه دوم دهه ۲۰ و تبدیل شدن مساله نفت به اصلیترین دغدغه افکار عمومی ایرانیان، گروه فدائیان اسلام در دو مقطع سرنوشتساز، مجادلات سیاسی بر سر نفت را زیر و رو کرد.
در سال ۱۳۲۸ خورشیدی و در میانه مبارزه برای انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، عبدالحسین هژیر – وزیر دربار وقت – که به تقلب در انتخابات و کارشکنی متهم بود، به دست یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام به نام حسین امامی ترور شد.
روزنامههای آن زمان مینوشتند که هژیر میخواهد با تقلب در انتخابات، مجلس را از وکلای طرفدار انگلیس پر کند تا بتوانند قراردادالحاقی – یا همان قرارداد گس گلشائیان – را تصویب کنند و کار نفت را یکسره کنند.
ترور هژیر موجب شد تا دولت محمد ساعد در پاییز سال ۲۸، به کلی عقبنشینی کند و بعد از متوقف کردن انتخابات، نتایج به دست آمده را باطل کند.
در نهایت فراکسیون قوی جبهه ملی در مجلس شکل گرفت و محمد مصدق، وکیل مردم تهران شد. در ظاهر قضیه اقدام مسلحانه فدائیان اسلام عملا به مخالفان کمک کرد.
در فاصله کوتاهی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی و در زمانی که مساله نفت این بار به بن بست حاجعلی رزمآرا خورده بود و مشهور بود که نخست وزیر رزم آرا با ملی کردن نفت مخالف است، بار دیگر راه عبور نهضتملی کردن نفت از سد پیش رویش، از لوله تفنگ یک عضو فدائیان اسلام بیرون آمد.
قاتل نخست وزیر ممکلت که در دادگاه هم مجرم شناخته شده بود، یعنی قاتل رزمآرا را با تصویب مجلس و با رای طرفداران کاشانی و طرفداران مصدق و جبهه ملی، آزاد کردند. یعنی یک تروریست را به عنوان قهرمان ملی آزاد کردندعباس میلانی
این بار مردی به نام خلیل طهماسبی از این گروه اسلامگرا به اتهام ترور رزمآرا دستگیر شد و به زندان افتاد. در پی این ترور، مصدق فرصت یافت تا مساله ملی کردن نفت را در مجلس مطرح کند و در پی تصویب این قانون خود نخست وزیر شود.
این بار دیگر مانند ترور هژیر که قاتل در فاصله کوتاهی اعدام شده بود، نمایندگان ملیگرای مجلس، قتل نخستوزیر را بیپاداش نگذاشتند.
در واقع در این دوره، چناکه عباس میلانی میگوید کم نبودند کسانی که اصولا معتقد بودند وجود گروهی چون فدائیان اسلام برای نهضت ملی کردن نفت، بیفایده هم نیست.
میلانی در تشریح موضع برخی نیروهای دموکرات در برابر این اسلامگرایان تندرو میگوید: «قاتل نخست وزیر ممکلت که در دادگاه هم مجرم شناخته شده بود، یعنی قاتل رزمآرا را با تصویب مجلس و با رای طرفداران کاشانی و طرفداران مصدق و جبهه ملی، آزاد کردند. یعنی یک تروریست را به عنوان قهرمان ملی آزاد کردند».
«بازیچه بریتانیا و دربار»
و این در حالی است که مجید تفرشی میگوید، گروه فدائیان اسلام «به دلیل اینکه بینش سیاسی دقیقی نداشتند» در برخی موارد تحت تاثیر نظرات کسانی بودند که رهبران این گروه مدعی بودند در حال مبارزه با آنها هستند!
تفرشی میگوید: «دوره طولانی از حکومت مصدق، نواب در زندان بود و معروف بود که فدائیان اسلام را کسانی اداره میکردند که به جناح راست بودند. مثلا یک کسی بود به نام حاج ابراهیم صرافان که بازاری بود و اساسا طرفدار گروه سیدضیا و حزب اراده ملی بود. الآن گفته میشود که سوءقصد فدائیان علیه دکتر فاطمی که نوجوانی به نام محمد مهدی عبدخدایی انجام داد، تحت تاثیر همین ابراهیم صرافان و نیروهای سید ضیا انجام داده. این موضوع در آثار خود فدائیان اسلام هم آمده است.»
این در حالی است که در آن زمان، دولت ایران به رهبری محمد مصدق در یک نبرد دیپلماتیک همه جانبه با دولت بریتانیا به سر میبرد و سید ضیاءالدین طباطبایی نیز یکی از معروفترین سیاستمداران هوادار انگلیسیها در ایران بود!
چنانکه مجید تفرشی میگوید ضدیت گروه فدائیان اسلام با نهضت ملی کردن نفت، به تحت نفوذ بودن هواداران بریتانیا خلاصه نمیشد و حتی شخص شاه نیز با وعدههایی آنها را به خود جلب میکرد.
او میگوید: «اینها به جای اینکه نگاهشان به ملی کردن صنعت نفت و مبارزات ضد استعماری باشد، مسالهشان این بود که قمارخانهها باید تعطیل شوند، زنها باید چادر سرشان کنند، مشروب فروشیها باید بسته شوند. و در ملاقاتهایی که [میان نمایندگان فدائیان اسلام] و رجال دولتی و شخص شاه پیش آمده، شاه با زیرکی به آنها میگفته که میخواهد همه این کارها را انجام بدهد اما مصدق نمیگذارد و اگر شما شر مصدق را کم کنید، ما خواستههای شما را انجام میدهیم. یعنی فدائیان اسلام به نوعی بازیچه دست دربار قرار میگرفتند.»
در نهایت هم همین گروه فدائیان اسلام اگرچه در جریان وقایع روز ۲۸ مرداد، نقشی تعیین کننده و جدی نداشت، اما به عنوان یک مخالف دولت ملی، بعد از ۲۸ مرداد، به حیات خود ادامه داد تا جایی که خشونت و اعتقادات تروریستی گروه از سوی حاکمیت تحمل نشد و رهبران این گروه از جمله نواب صفوی، در سال ۱۳۳۴ دستگیر و اعدام شدند.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از بنبست مذاکرات نفت خواهیم گفت. پیشنهاد انگلیس چه بود؟ درخواست ایران چه بود؟ آیا واقعا مصدق نمیخواست پای هیچ قراردادی را امضا کند یا واقعا تا آخرین روز، منافع ایران در این مذاکرات نادیده گرفته شده بود؟ همه اینها در قسمت پانزدهم سقوط که سه شنبهها ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)