در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که با آغاز جنگ جهانی اول در اروپا، سیاستمداران ایرانی در سومین دوره مجلس شورای ملی تصمیم گرفتند که ایران در این جنگ بیطرف بماند. همچنین شنیدیم که هر دو طرف درگیر در جنگ برای استراتژی جنگی خود در خاورمیانه، مصمم بودند که از موقعیت ایران بهره ببرند. این قسمت به واکنش قدرتهای جهانی به بیطرفی ایران اختصاص دارد.
بیطرفی، ایران دوام چندانی نداشت. روسیه و بریتانیایی که شش سال قبل از جنگ، ایران را بین خودشان تقسیم کرده بودند، در فاصله کوتاهی بعد از اعلام بیطرفی، ایران را به شکل رسمی اشغال کردند. هر چند پیش از اشغال و حرکت نیروهای نظامی روسیه تزاری به سوی تهران، نظامیان این کشور، عملا کنترل بخشهای بسیاری در شمال کشور را در اختیار داشتند.
این در حالی بود که اصولا بهانه بریتانیا برای شرکت در جنگ جهانی اول و کمک به فرانسه و بلژیک، نقض بیطرفی بلژیک توسط آلمان بود.
پس چرا بیطرفی ایران از سوی همین بریتانیا و با همراهی روسیه تزاری، نقض شد؟
یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه در نیویورک که برخی از کتابهایش به رویدادهای این دوره از تاریخ ایران اختصاص دارد، در پاسخ به این سئوال ضمن یادآوری قرارداد ۱۹۰۷ و این واقعیت که حتی پیش از جنگ، ایران به منطقه تحت نفوذ روسیه و بریتانیا تبدیل شده بود، میگوید:
«از آنجایی که ایران ارتشی نداشت تا بیطرفی خود را اعمال کند، خیلی زود از نظر من به قربانی بیگناه جنگ جهانی اول تبدیل شد. چرا که به محض آغاز درگیری نظامی روسیه و بریتانیا با عثمانی در مرزهای ایران، به شکل اجتنابناپذیری، جنگ به داخل مرزهای ایران هم سرایت کرد. ابتدا نیروهای عثمانی، وارد خاک ایران در آذربایجان شدند و روسها که از قبل آنجا بودند و بریتانیاییها هم بر فعالیتهایشان افزودند. بدین ترتیب ایران هر چند که به میدان اصلی نبرد تبدیل نشد اما عملا در حاشیه، میدان جنگ آنها شد و این جنگ، برای جامعه و اقتصاد ایران، ویرانی بسیار بزرگی به بار آورد.»
به سوی تهران
در پی اشغال ایران، نیروهای نظامی روسیه به سوی تهران حرکت کردند. آنگونه از خبرهای حرکت نیروهای روسیه برمیآمد، دیر یا زود پایتخت به اشغال قوای بیگانه در میآمد.
به گفته علی گرانمایه استاد روابط بینالملل و از کارشناسان تاریخ روسیه، از همان ابتدای اشغال، عدهای از سیاستمداران ایرانی، ایده انتقال پایتخت را مطرح کردند تا در واقع مرکزیت حاکمیت سیاسی ایران به منطقهای که تحت اشغال بیگانگان نباشد منتقل شود و در نگاه آنان، استقلال حاکمیت ایران حفظ شود.
وقتی روسها به نزدیکی تهران رسیدند، سفرای روس و انگلیس به احمدشاه فشار آوردند که برخلاف نظر ملیون، تهران را ترک نکند. به او گفتند که اگر از تهران خارج شود، شاید دیگر به او اجازه بازگشت ندهند.علی گرانمایه
آقای گرانمایه میگوید: «دولت ایران در مقابل ورود نیروهای خارجی و بیاعتنایی آنها به بیطرفی ایران، ناچار شد که ایده انتقال پایتخت و انتقال پادشاه به مرکز ایران را مطرح کند. چرا که روسها با بهانههایی چون مبارزه با نیروهای عثمانی یا ملحق شدن به قوای انگلیس و حفظ منافع روسیه، به نزدیکی تهران رسیده بودند. وقتی روسها به نزدیکی تهران رسیدند، سفرای روس و انگلیس به احمدشاه فشار آوردند که برخلاف نظر ملیون، تهران را ترک نکند. به او گفتند که اگر از تهران خارج شود، شاید دیگر به او اجازه بازگشت ندهند. در مقابل هم قبول کردند که قوای روس وارد تهران نشوند. همینطور هم شد و قوای روس به قزوین عقبنشینی کردند.»
عقبنشینی نیروهای روسیه به قزوین عملا موجب شد تا پادشاهی احمد شاه به پایان نرسد و چه بسا قاجاریه در ابتدای جنگ جهانی اول منقرض نشود.
این میان چنانکه مجید تفرشی، سندپژوه ساکن لندن میگوید، بر اساس اسناد بریتانیایی، این کشور همزمان با رسیدن قوای روسیه به دروازههای تهران، نقشی فعال بازی کرده و این انگلیسیها بودهاند که از روسها خواستهاند تا تهران را اشغال نکنند.
آقای تفرشی در تشریح علل این موضع بریتانیا میگوید: «بر اساس یک سند توجیهی که توسط دولت بریتانیا در اوایل قرن ۱۹ تهیه شده و من من آن را در وایت هال ]محل وزارت امور خارجه بریتانیا در لندن[ دیدهام، سیاست بریتانیا در ایران، هیچ وقت سیاست تکه تکه شدن ایران نبوده. البته علاقهمند بودند که بخشهایی از ایران، جدا بشود، اما به دنبال تجزیه کامل ایران نبودند. همزمان علاقهای هم نداشتند که یک دولت مقتدر مرکزی در ایران شکل بگیرد. آنها به دنبال یک دولت ضعیف متمایل به بریتانیا و یکپارچگی مرکز ایران بودند و اینکه در مرکز ایران یک دولت یکپارچه به نام ایران از بین برود را به ضرر منافع خود میدانستند. بر همین اساس با اشغال تهران ]و فروپاشی کامل دولت مرکزی در ایران[ مخالفت کردند.»
کشتار مسیحیان
همزمان با این تحولات در نخستین سال جنگ، مرزهای غربی ایران نیز با تجاوز ارتش عثمانی روبهرو شد.
امپراتوری عثمانی که قرنهای پیاپی با سلسلههای گوناگون حاکم بر ایران، بارها جنگیده بود، همزمان با آغاز جنگ بزرگ، این بار با هدف ضربهزدن به منافع روسیه و بریتانیا و البته با حمایت و مشورت افسران آلمانی، به ایران حمله کرد.
ورود نیروهای عثمانی به غرب ایران که از دیرباز اقلیتی از مسیحیان آشوری و ارمنی در آنجا زندگی میکردند، فارغ از تلفات رایج درگیریهای نظامی، بعدی دیگر نیز داشت: کشتار مسیحیان توسط ارتش عثمانی.
به گفته یروآند آبراهامیان، آنچه در غرب ایران برای مسیحیان رخ داد، بخشی از یک برنامه پاکسازی نژادی بوده که ارتش عثمانی آن را از خاک خود شروع کرده بود.
آقای آبراهامیان میگوید: «این اتفاق در واقع گسترش یک نسلکشی بود که ارتش عثمانی آن را در شرق آناتولی آغاز کرده بود. ارتش عثمانی در منطقه وان و ساسون در شرق آناتولی مشغول پاکسازی نژادی بود و به محض اینکه از مرز رد شدند و پایشان را در ایران گذاشتند، همان کار را در ایران هم انجام دادند. در این زمان تعداد بسیاری از آسوریها و ارمنیهای آناتولی به ایران گریخته بودند و نگران حمله عثمانیها بودند. بخشی از این جمعیت هم به مناطق قفقاز پناه بردند.»
درگیریهای پراکنده با آشوریها و کشتار آنها تا سال پایانی جنگ جهانی اول ادامه یافت و بر اساس تخمینها، دهها هزار نفر از آشوریها توسط عثمانیها کشته شدند.
مجید تفرشی نیز میگوید که درباره کشته شدن تعداد بسیاری از اقلیت مسیحی مناطق غربی ایران، ارجاعات بسیاری در اسناد بریتانیایی وجود دارد و گزارشهای به جا مانده کشیشان از کشتار در این منطقه نیز، تصویر دقیق و غیرقابل انکاری از کشتار مسیحیان به جا گذاشته است.
درگیریهای پراکنده با آشوریها و کشتار آنها تا سال پایانی جنگ جهانی اول ادامه یافت و بر اساس تخمینها، دهها هزار نفر از آشوریها توسط عثمانیها کشته شدند.
بیثباتی سیاسی
در کشور اشغال شده، هر چند پایتختش در ظاهر بر پای خود ایستاده بود، اما عملا اختیار امور اصلی در دست نیروهای اشغالگر بود و همین موضوع نیز موجب شد تا در سال ۱۹۱۴، بیثباتی سیاسی حکومت مرکزی به اوجی کم سابقه برسد.
در این دوره، نخست وزیران بیشماری یکی پس از دیگری به قدرت رسیدند و هر کدام به دلیلی در فاصلهای کوتاه این پست را از دست دادند.
بعد از مستوفیالممالک که در در واقع نامزد دموکراتها برای نخستوزیری بود، مشیرالدوله، دیگر نامزد دموکراتها به قدرت رسید. او جایش را دوباره به مستوفیالممالک داد. اعتدالیون که به دنبال نخستوزیری رجالی چون سپهدار تنکابنی یا عبدالحسین میرزا فرمانفرما بودند، در ابتدای جنگ که هنوز سومین دوره مجلس شورای ملی فعال بود، نتوانستند به قدرت برسند.
این میان سومین مجلس شورای ملی نیز به دلیل شروع جنگ جهانی اول و اشغال ایران، عمری کمتر از یکسال پیدا کرد و تعطیل شد. با تعطیلی مجلس، ائتلافی از سیاستدمداران دو حزب دموکرات و اعتدالیون اعلام کرد که برپایی انتخابات برای تشکیل مجلس، در زمان اشغال کشور ممکن نیست.
آنها تصمیم گرفتند که پایتخت را ترک کنند و با تشکیل دولت موقت در تبعید، در برابر اشغال ایران، مقاومت نشان دهند. راهحل این گروه کمک گرفتن از نیروهای مرکزی در اروپا برای مقابله با متفقین اشغالگر در ایران بود.
(بخش بعدی سلسله برنامه جنگ اول به بررسی دولت موقت در تبعید اختصاص دارد که در تاریخ جنگ به نام دولت مهاجرین معروف است. آنها چه کسانی بودند و چه کردند؟ جنگ اول را برای نخستین بار، دوشنبهها ساعت هشت شب از رادیو فردا بشنوید.)