سادات، طبقهای در جامعه اسلامی که خود را فرزندان و نوادگان پیامبر مسلمانان میدانند، گروهی که عنوان و احترامی موروثی را حمل میکنند. راه راستیآزمایی ادعای سیدی چیست؟ بر فرض هم که گروهی حقیقتاً سید باشند آیا باید برای آنها امتیازات ویژهای از جمله دریافت «خمس» قائل شد؟
مجید محمدی، جامعهشناس، باور به نسب داشتن با پیامبر مسلمانان از طریق سیدی را عامل تبعیض و ایجاد اشرافیت مذهبی میداند اما حجت الاسلام محمدحسین طبرسی، امام جمعه در کانکتیکت آمریکا موقعیتهای ویژه برای سادات در جامعه اسلامی را به محبت مردم به خاندان پیامبر اسلام تعبیر میکند نه برتری خانوادهای خاص در متن دین.
برنامه این هفته را با آقای طبرسی آغاز میکنیم. خواهش میکنم که به طور خلاصه نگاهی بکنیم به اینکه اساساً سید چه تعریفی دارد؟ در دورههایی از تاریخ ایران حتی حکومت راههایی برای کنترل ادعای سیدی در پیش گرفته بوده. مثلاً در دوران صفویه یا قاجار نمونههایش را میبینیم. چه راههایی برای تشخیص سیدها وجود دارد؟
محمدحسین طبرسی: بسماللهالرحمنالرحیم. اولاً کلمه سید در قرآن آمده است. آنجا که قرآن حضرت یحیای پیامبر را معرفی میکند او را به عنوان سید پارسا خطاب میکند و همچنین به صورت جمع که «سادتنا» هست هم در قرآن آمده است اما در اصطلاح فقهی معنای سید آن شخصی است که به پیغمبر اکرم و همچنین به هاشم، جد دوم پیامبر نسبشان متصل بشود. به همین خاطر بنیعباس هم طبق این تعریف جزو سادات محسوب میشوند. حتی بعضی از مراجع در عصر اخیر نسبشان در حقیقت به پیغمبر برنمیگردد بلکه به عباس عموی پیامبر برمیگردد و اینها سید عباسی هستند. به همین خاطر ما میبایستی توجه داشته باشیم که سید گستره بزرگی در فقه دارد نسبت به آن تصوری که در ذهن مردم هست.
نکته دیگر اینکه متأسفانه در فرهنگ عرب قبل از اسلام استمرار نسل فقط از طریق پدر امکانپذیر بود و به همین خاطر سوره کوثر که دلیلی است بر اینکه سیادت از طریق مادر هم منتقل میشود نازل شده است. اما راه اثبات سیادت یکی این است که دو نفر عادل بر سید بودن شهادت بدهند و بعضیها یک نفر شاهد را هم کافی میدانند. دوم اینکه اگر در شهری کسی را افراد آن منطقه به سیادت می شناسند همین کافی خواهد بود هرچند که این شهرت سبب یقین نشود و فقط منجر به گمان و ظن بسیار بالا باشد.
همچنین اگر سیادت کسی از طریق یکی از دانشمندان علم نسب ثابت شود آنگاه شهادت او هم کفایت بر ثبوت نسب میکند. راههای دیگری که بعضیها فکر میکنند کفایت بر ثبوت سیادت دارد مثل اینکه شحصی در خواب ببیند که سید است ظاهراً مورد قبول فقهای شیعه نیست.
آقای طبرسی به اختصار میخواهم خواهش کنم به این پرسش هم پاسخ بدهید. حالا چه فرقی هست بین اینکه کسی در خواب ببیند که سید است یا اینکه کسی بیاید شهادت بدهد درباره سیدیِ او؟ یعنی هر دو خیلی شفاهی به نظر میرسند. چهگونه میشود تردید نکرد؟
طبرسی: ظن یا گمان مورد قبول در شریعت برای ثبوت سیادت کفایت میکند و اینکه انسان به یقین کامل برسد در این زمینه به عنوان شرط قرار نگرفته.
اجازه بفرمایید که با این توضیح شما ما به آقای محمدی، مهمانم دیگر برنامه برویم. آقای محمدی داریم از موضوعی صحبت میکنیم که به هر حال امتیازاتی در طول تاریخ برای گروهی از جامعه به همراه آورده. گفته شده که حدود هشت درصد جمعیت ایران سیدها هستند. من میخواهم قبل از اینکه به شکلگیری یک طبقه بپردازیم؛ اساساً از شما بپرسم که چهگونه جمعیت سیدها در ایران تشکیل شدند؟
مجید محمدی: خب ببینید آنچه که در تاریخ نقل شده این است که عمدتاً فرزندان امام هفتم شیعیان به ایران منتقل شدند. بعد از امام هفتم و هشتم هم این ماجرا منقطع میشود چون امامان بعدی، امام نهم، دهم و یازدهم عمدتا در عراق ساکن بودند و کاری به ایران نداشتند. چنین جمعیتی که امروز ادعا میشود، حدود شش میلیون نفر که حدود هشت درصد جمعیت کشور هستند را معتقد هستند که دو نفر به ایران مهاجرت کردند و امروز حدود هشت درصد جمعیت کشور دنباله و سلاله آن دو نفر هستند که اصلا ادعای بسیار عجیب و غریبی به نظر میآید.
باید سه احتمال برای آن قائل شویم. یکی اینکه همه این شش میلیون نفر زاد و ولد آن دو نفر هستند. دوم اینکه مهاجرت متأخری بوده که بر اساس آن این جمعیت به ایران آمده و در ایران ساکن شدهاند و احتمال سوم هم این است که بخش عظیمی از کسانی که امروز ادعای سید بودن میکنند، این سید بودن در ایران خرید و فروش شده باشد که البته نمونههای تاریخی بسیار قابل توجهی برایش وجود دارد. در دوره قاجار و پهلوی این ماجرا کاملاً رواج داشته.
ادعایی که آقای طبرسی میکنند که با شهادت دو عادل، سید بودن فردی اثبات میشود سؤال اساسی دربارهاش این است که عدالت آن دو نفر را شما از کجا به دست میآورید که آنها عادل بودهاند؟ امروز در دادگاههای ایران در بسیاری از موارد شهادت افراد را میخواهند و آن کسانی که شهادت نیاز دارند میروند در خیابان و کسانی را استخدام میکنند و میآورند به دادگاه و آنها شهادت میدهند. خب مسئله را هم خیلی سهل کردهاند که به ظن و گمان میشود اکتفا کرد.
این جمعیت شش میلیونی که امروز در ایران خودش را سید معرفی میکند احتمال اینکه از سلاله آن دو نفر باشد نزدیک به صفر است. دلیل جمعیتشناسانهاش این است که ایران قبل از اینکه افرادی از کشورهای عربی به ایران مهاجرت کنند، یک سرزمین خالی نبوده، کشوری و امپراتوریای بوده و مردمی در مناطق مختلف ایران زندگی میکردهاند. دوم اینکه حتی اکر امامان شیعه دارای مثلا ۴۰ فرزند بودهاند، در مورد امام موسی کاظم گفته میشود که تا ۳۶ فرزند داشتهاند؛ در دوره قبل از مدرن، قبل از پهلوی باروری خانمها بالا بوده اما مرگ و میر کودکان هم در ایران بسیار بالا بوده. دورههای قحطی داشتیم، دورههای بیمارهای واگیردار داشتیم. بسیاری از افراد از بین میرفتند. احتمال اینکه شما از دو نفر امروز یک جمعیت خدود شش میلیونی، هشت درصد جمعیت ایران را داشته باشید نزدیک به صفر است.
بسیار خوب آقای محمدی! توضیح دادید درباره چهگونگی شکلگیری جمعیت حدود هشت درصدی سیدها در ایران. آقای طبرسی حالا این جمعیت در ایران وجود دارند. سادات موقعیت خودشان را دارند. پرسشی که عدهای مطرح میکنند این است که وجود طبقهای مثل سادات را نوعی طبقهبندی کردن جامعه یا حتی تولید اشرافیت دینی میدانند. شما چه پاسخی میتوانید به این گروه بدهید که میپرسند چه فرقی هست بین ابنای بشر؟
طبرسی: عرض کنم به حضورتان که این ادعا که مسئله سیادت منجر به ایجاد نظام طبقاتی میشود ظاهرا بیشتر ناشی از فرهنگ و سنتهاست و به تعلیمات خود اسلام مربوط نمیشود. در اسلام روابط عموماً بر اساس تقوا و ایمان بنا نهاده شده است نه بر اساس خون و لذا آیهای هست در قرآن که میگوید «تنها مومنین هستند که برادر هستند» و در یک آیه دیگر قرآن میگوید که هنگامی که در صور دمیده میشود نسبتها همه از بین میرود و همچنین «تبت یدی ابی لهب» آیهای است در قرآن که خداوند میفرماید بریده باد دست ابولهب با اینکه ابولهب عموی پیامبر بوده است و از آن طرف پیغمبر سلمان را که از نوادگان ایرانیان بوده است میگوید که از اهل بیت ماست و این نشان میدهد که اسلام نمیخواسته نظام طبقاتی ایجاد کند.
پیغمبر اسلام بین مهاجرین و انصار برادری ایجاد کرد و این برادری بر اساس روابط نسبی نبوده است. عموما سیدها شاهدان زنده امامان و پیامبر هستند و از آنجا که قرآن به مسلمانها دستور داده است که دوستی داشته باشند با اهل بیت پیامبر، برای همین است که مقام سیادت مورد اهتمام قرار گرفته است. به این اعتبار که وجود سیدها در جامعههای اسلامی سبب میشود که آن رابطه روحی و رابطه بسیار مهم عاطفی بین مسلمانها و ائمه توسط سیدها تضمین بشود.
آقای محمدی آقای طبرسی تأکید دارند که مزایای خاصی برای طبقه یا گروهی که از آنها به عنوان سادات یاد میشود در نظر گرفته نشده - حالا مگر اینکه اجتماعی باشد- اما ما میدانیم که به هر حال در جامعه ایران دست کم، مزایایی برای سیدها به صورت تاریخی وجود داشته، حتی مزایای سیاسی.
محمدی: دقیقاً همینطور است. به نظر من چهار دسته امتیازات ویژه برای سادات در نظر گرفته شده. دسته اولش امتیازات اقتصادی است. اینکه در شیعه شما نیمی از خمس را به طبقه سادات اختصاص میدهید یک منزلت اقتصادی ویژه برای اینها به وجود میآورد. بخشی از منابع را اختصاصا [به آنها میدهید]. صرفاً به دلیل اینکه اینها عضو خانواده خاصی هستند، ادعا میکنند که هستند. چون این که مشخص نیست.
دسته دیگری که ایجاد میکند منزلتهای اجتماعی است. در یک جامعه که اکثریتش باورمند باشند طبعا کالای سید بودن خریدار پیدا میکند و بسیاری تمایل پیدا خواهند کرد که در جنب با جوف این طبقه قرار بگیرند. احادیث بسیاری از پیامبر و ائمه برای احترام به سادات نقل شده.
امتیاز سوم امتیاز بیولوژیکی است که درواقع برای خاندان پیامبر قائل شدهاند. اینها دیگر عجیب و غریبتر از آنها ادعاهای اجتماعی و اقتصادی است. فقهای شیعه به جای واگذاری مثلاً تشخیص یائسگی به خود زنان برای یائسگی که یک مسئله بیولوژیک است سن مشخص اعلام میکنند و بعد معتقد هستند که سن یائسگی برای زنانی که سیده هستند طولانیتر است. مثلاً آقای خویی میگوید ۶۰ سال. اکثر فقهای شیعه چنین نظری دارند و برای آن ادعای شهرت میکنند. هیچ تحقیق علمی نشان نمیدهد که یک تفاوت ساختاری میان زنان سیده و غیرسیده در مورد مسئله یائسگی وجود دارد.
حالا چرا این موضوع اهمیت دارد؟ از دو جهت. یکی مسئله باروری است. در واقع ادعا میشود که زنان سیده میتوانند باروری طولانیتری داشته باشند و همچنین در مورد کسانی که تصور میکنند با یائسگی میل جنسی کاهش پیدا میکند - که البته چنین چیزی را تحقیقات علمی نشان نمیدهند- خب این تأخیر در یائسگی هم میتواند برای عدهای مطلوب باشد.
اما امتیاز چهارم هم امتیاز سیاسی است که همین بحث قریشی و غیرقریشی و هاشمی و غیرهاشمی را ما در بحثهای سیاسی هم [داریم]. اتفاقاً به مذاکرات مجلس خبرگان نگاه کنید. آنجا هم اینها را میبینید که مطرح شده حداقل. [اینکه] اولاد پیامبر برای نشستن در کرسی ولایت صلاحیت بیشتری دارند، ولایت فقیه را برای آنها که دارای عمامه سیاه هستند تسهیل میکند و یک نوع امتیاز سیاسی برای آنها به وجود میآورد. نتیجه همه اینها این است که شما از یک داستانی که یک عدهای عضو یک خانواده خاصی هستند - که راهی هم برای اثباتش وجود ندارد- یک مبنای اجتماعی درست میکنید برای این که اینها طبقه برخوردارتری هستند.
بسیار خوب آقای طبرسی شما توضیحات آقای محمدی را شنیدید. شاید پاسخی برای آقای محمدی داشته باشید ولی ممکن است شنوندگان ما هم این پرسش برایشان به وجود بیاید که اساساً چرا باید خمس به سیدها تعلق بگیرد؟ اگر این را یک مسئله معنوی میدانید که در قرآن آمده چرا باید امتیاز مادی برای گروه سادات در نظر گرفته شود یا از مزایایی که شامل حال عمامه سیاه میشود؛ آقای محمدی در حوزه سیاست گفتند… اینها را شما چه پاسخی میتوانید دربارهشان بدهید؟
طبرسی: موضوع خمس در قرآن به آن اشاره شده آنجا که قرآن میفرماید که هنگامی که چیزی را به غنیمت گرفتید قسمتی از آن برای خداست و قسمتی برای پیغمبر و قسمتی برای خویشاوندان و قسمتی برای یتیمان و فقیران و آنهایی که مانندگان در راه هستند. یعنی اینکه این خمس بایستی برای افراد فقیر و یتیم و درراهماندگان باشد و علت اینکه خمس را برای سادات قرار دادهاند به خاطر این است که زکات که یک نوع مالیات دیگر است بر سادات حرام شده است و ظاهرا به این خاطر است که شاید نمیخواستند که به طور مستقیم مخارج فقرای سادات مستقیم از مردم گرفته شود.
بایستی این واقعیت را قبول کنیم که این نوع فرقها بیشتر ناشی از فرهنگها و سنتهاست. بله مثلاً در مورد تعیین مرجع در فقه هیچ شرطی قرار داده نشده است که حتما بایستی که مرجع از سادات باشد ولیکن اگر شما مراجعه بکنید به وضعیت شیعه در عصر ما میبینید که این مراجع سادات هستند که بیشترین مقلدان را دارند و این برنمیگردد به اینکه اسلام درخواست کرده و این شرط را قرار داده که مرجع باید حتما سید باشد. به خاطر اینکه مردم احساس محبت بیشتری به خاندان پیامبر میکنند در مسئله مرجعیت هم مسئله سیادت را مورد نظر قرار میدهند.
آقای محمدی نکته دیگری که بحث سیدها و طبقه سادات را از سوی برخی مورد تردید قرار میدهد و نسبت به آن پرسش دارند بحث سیدهای دروغین است. حالا ما کمابیش به راههای اثبات سیدی اشاره کردیم ولی تعدد امامزادهها در ایران هم یکی از نکاتی است در این بحث عدهای به آن نگاه میکنند. به هر حال همه این امامزادهها هم خیرات و نذر و نیاز دریافت میکنند. بخصوص بعد از انقلاب ۵۷ عدهای این را زیر سؤال بردند که امامزادههایی که همان طور که آقای طبرسی هم گفتند مردم به آنها اعتقاد دارند ممکن است امامزادههای جعلی باشند. به هر حال از یک سو بحث اعتقاد مردم است که آقای طبرسی به آن اشاره کردند و از یک سو تعدد این امامزادهها که میتواند اساساً پرسشبرانگیز باشد.
محمدی: من ابتدا دو اشاره کوتاه بکنم به صحبتهای آقای طبرسی. آقای طبرسی مبانی استدلالیشان خیلی جالب است. ایشان از تبعیض میان اهل یک خانواده و بقیه جمعیت دفاع میکنند و بعد معتقد هستند که اسلام دین برابری است. اتفاقا در مورد روحانیت که گفتید مورد خیلی جالبش این است که شهریه طلابی که سید هستند از شهریه طلابی که سید نیستند بیشتر است و این یک روال است.
در مورد امامزادهها هم ساختگی بودنشان از روز روشنتر است. تعداد امامزادههای ثبتشده در ایران در سال ۱۳۵۷ هزار و ۵۰۰ تا بوده، امروز تعداد اینها به بالای ۱۰هزار تا رسیده یعنی هفت برابر شده. مشخص است که این محصول دست بشر است. افرادی که در هر منطقهای هستند حالا چه از روی چشم و همچشمی، چه برای اینکه بنیادی را درست کنند و آنجا مردم دور هم جمع شوند، تعلقات مذهبی ایجاد کنند...
ایجاد این نهادها همهاش دلایل اجتماعی دارد. این نهادها هیچ ربطی به این ندارند که فردی آمده آنجا و از سلاله امام موسی کاظم بوده. بعد هم برای همه اینها شجرهنامه هست. بسیاریشان هم بر اساس خواب و رویاست. شجرهنامههایش قلابی است. چون اصولاً در ایران ما قبل از دوران رضاشاه نمیتوانیم تبارشناسی کنیم چون ثبت ولادت صورت نمیگرفته. شجرهنامهها هم شکلهای امروزینش، گرافیکش و همه چیزش میگوید که اینها مخلوق دست همین بشر امروزین در صد سال اخیر است. روحانیون و اهل دین نهادهایی را تأسیس کردهاند و برای تدوام این نهادهامنابع مالیاش را درست کردهاند. برای تداوم اقتدار اجتماعیاش مکانیسمهای اجتماعیاش را درست کردند؛ هیچ نسبتی هم با خدا و قدس و مقدس بودن و اینها ندارد.
آقای طبرسی از چندبرابر شدن تعداد امامزادهها بعد از انقلاب ۵۷ که آقای محمدی صحبت میکنند پیش از این هم صحبت زیاد شده. این به ما چه میگوید؟
طبرسی: اولاً من میخواستم این نکته را تذکر بدهم که ساداتی که در ایران هستند مختص به نوادگان حضرت موسیابنجعفر یا امام هفتم نیستند. بعضی از مورخان نظرشان بر این است که از زمان حجاجبن یوسف ثقفی که حاکم اموی بوده بسیاری از سادات به خاطر اینکه امویها اینها را قتل عام میکردند به ایران پناهنده شدند. اصلاً سبب اینکه بنیامیه زائل شد این ارتباط بین ایرانیها و علویها بوده است.
همچنین مسئله این که کسی سید هست یا نیست این طور نبوده که بی در و پیکر باشد. از همان زمان عباسیان دفتر نقابت تشکیل میشد که در مورد سیادت اشخاص بحث و تحقیق میکرد و اشخاصی که به ادعای دروغ سیادت را مطرح میکردند اینها را طرد میکرد. یکی از دلایل امامزادهها این است که واقعاً بعضی از اینها سیدهای حقیقی هستند، مثل حضرت عبدالعظیم در منطقهای که شاهعبدالعظیم هست یا شاهچراغ در شیراز یا آستانه...
و اما نکته دومی که باید اشاره کرد این است که متأسفانه در زمان حکمرانی مغولها به این دلیل که آنها به مذهب تشیع رو آوردند بسیاری از حاکمان آنها دستور دادند که فقط قبرهای پزشکان و سادات حفظ شوند و قبرهای دیگر باید نابود شوند. به همین خاطر افراد متولی قبرهای بسیاری از دانشمندان ایرانی را به عنوان سادات معرفی کردند تا تخریب قبور آنها انجام نگیرد.
همچنین یکی از دلایل این امامزادههای جعلی این بود که وقتی که در شهرهای ایران هجومی واقع میشد و ثروتمندان نمیتوانستند اموال خودشان را با خودشان منتقل کنند مجبور بودند که این اموال را در زمین دفن کنند و از آنجا که مردم عموماً نسبت به امامزادهها یک احساس تقدسی داشتند بر این قبرها گنبد و دسته قرار میدادند و به همین خاطر میتوانستند اموال خودشان را حفظ کنند. یعنی دلایل بسیار مختلفی دارد…
من اینجا از شما میپرسم که آیا این اعتباری به عنوان امامزاده به اشخاص میدهد؟ چون این دلایلی که شما دارید میآورید... صحبت از چند برابر شدن تعداد امامزادههاست و اینها نقش دارند در فضای اجتماعی و فرهنگی اطراف خودشان. اینکه مثلاً کسی میخواسته اموالش را پنهان کند [و امامزاده راه انداخته] یعنی به این ترتیب اگر همین دلایل اعلام شود آن وقت آن بحث تقدس یا ریشههای خانوادگی با پیامبر و امامان مسلمانان شاید باید دیگر از آن صحبت نشود!
طبرسی: این یکی از وظایف اسلامی مسلمانان است. یعنی اینکه اگر واقعاً قبری نمایندگی امامزادگی نداشته باشد دلیلی ندارد که انسان بر آن اصرار بکند که تقدسی را ثابت بکند. آنگاه مسئله آمارهایی که در مورد تعداد امامزادها اعلام شده است من نمیدانم که تا چه حدودی دقیق و صحیح هستند. مسئولان اوقاف در ایران ادعا میکنند که تعداد امامزادههای ثابت شده در حدود ۹۷۰ تا هزار و ۱۰۰ نفر است.
بسیار خوب آقای محمدی ما در دقیقه پایانی برنامه هستیم. صحبتهای آقای طبرسی را شنیدید. شاید بخواهید جمعبندی داشته باشید در پاسخ به ایشان. البته کوتاه خواهش میکنم.
محمدی: نکته اول اینکه گفتند که سادات همه شیعه نبودند؛ ما داریم درباره سادات شیعه صحبت میکنیم. هیچ گاه در تاریخ ایران و امروز سراغ نداریم که گروهی از اهل سنت یک دستهای از خودشان را به عنوان سادات معرفی کرده باشند.
نکته دوم اینکه گفتند دفتر و دستکهایی بوده که بررسی میکردهاند. واقعیت امروز نشان میدهد که آن دفتر و دستکها کار نکرده. این حجم از افراد نشاندهنده این است که آن مکانیسم موفق نبوده. نکته سومی که ایشان در مورد مغول در صحبتهاشان هست میفرمایند در دوران مغول قبرهای غیرشیعه را خراب میکردند. اتفاقا در دوره مغول بیشترین آزادی مذهبی در ایران بوده. مغولها نسبت به ادیان مختلف رفتار مساوی داشتند. قوم خشنی بودند. خشونتشان مبتنی بر مذهب افراد نبوده. نکته چهارم فرمودند در مورد اینکه گروههایی تلاش میکنند اصلاحاتی را در مورد امامزادهها یا دیگر امور مذهبی انجام دهند.
ما در یکصد و پنجاه سال تاریخ اخیر، آنچه که ثبت شده و افراد گفتهاند و اتفاق افتاده نشان میدهد که روحانیت شیعه هیچ گاه در پی اصلاح هیچ کدام از این نهادهای دینی نبوده. میخواستهاند این نهادها را مرتباً تقویت کنند. در مورد امامزادهها هم که فرمودند اینها آمارهای رسمی است. اینکه تعداد امامزادهها امروز بیش از ۱۰هزار تاست آمارهای رسمی است.
ایشان یک سرچ ساده گوگل بکنند این آمارها را پیدا میکنند. خب ما باید اینجا یک تصمیم بنیادی بگیریم که آیا واقعاً میخواهیم این قدسی بودن این داستان را نگه داریم یا نه. اگر قدسی بودنش را کنار بگذاریم که مشخص است که اینها قدسی نیستند- وقتی نهاد دنیوی شدند؛ آن وقت به عنوان نهاد دنیوی میشود با آنها برخورد کرد.
مجید محمدی و حجتالاسلام محمد حسین طبرسی، ممنون از شما.