تقلید در لغت و در اصطلاح فقهی به معنای قلاده بر گردن انداختن است. مذهب شیعه داشتن مرجع تقلید را که عموماً مجتهدی است واجبالشرایط بر افراد مسلمان واجب کرده است. چرا فرد مسلمان باید تقلید کند؟ آیا مقید به تقلید بودن با استقلال فکری و مسئولیت فردی در تناقض و تضاد نیست؟ آیا قائل به مرجعیت گروهی ویژه، به ایجاد امتیازات و طبقهبندیهای خاص اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منجر نمیشود؟
حجتالاسلام محمد حسین طبرسی، امام جمعه در کنتیکت آمریکا در این برنامه از تابو با عبدالفتاح خدمتی، دینپژوه اهل سنت بر سر همین موضوع بحث میکنند.
آقای طبرسی در دین اسلام و به طور خاص در مذهب شیعه، وجوب داشتنِ مرجع تقلید تعیین شده و واجب است که مسلمانان مرجع تقلید داشته باشند. دلیل آن چیست؟
محمدحسین طبرسی: بله. بسماللهالرحمنالرحیم. وجوب تقلید و داشتن مرجع تقلید در فقه شیعه به حکم عقل ثابت شده است. البته قرآن هم آیاتی دارد که این مسئله را تذکر میدهد. از جمله آیاتی که مورد اتفاق بین اهل تشیع و تسنن است این آیه است که «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» بپرسید از آنها که اهل ذکر هستند، اگر نمیدانید. و همچنین آیه قرآن که میفرماید که نشاید که همه مؤمنان به جهاد روند؛ چرا از هر جمعیتی گروهی به سوی پیامبر کوچ نمیکنند تا دینپژوهی کنند و قوم خود را هنگام بازگشت از جنگ هشدار دهند تا پروا پیشه کنند.
تقلید در اصول عقاید نخواهد بود یعنی این که تقلید فقط مربوط به احکام شرعی غیرضروری است. یعنی در مسئله توحید، در مسئله وجود خدا، در مسئله معاد و امامت و تمام این مسائل که مسائل عقیدتی هستند تقلید جایز نیست و همچنین تقلید اجبار نیست یعنی این که شخص حتماً مجبور نیست که تقلید بکند.
راههای دیگری هم دارد و آن این که میتواند خود مجتهد شود و تحقیقات اجتهادی را انجام دهد و به مرحلهای برسد که ملکه اجتهاد را دارا باشد و بر اساس آن و بر اساس رأی خود عمل کند و در این صورت احتیاجی به تقلید نیست.
هر آنچه را که همه مردم نسبت به ضرورت آن در اسلام عقیده دارند در این مسائل تقلید وجود ندارد. هر حکمی دارای دو جنبه است؛ جنبه موضوعی و جنبه حکمی. مثلاً وقتی که ما میبینیم که در موضوع آبزیان، آن نوع آبزیانی قابل خوردن و حلال هستند که فلس داشته باشند مرجع تقلید فقط حکم میدهد که آبزی یا ماهی قابل خوردن است که فلس دارد اما آیا فلان ماهی فلس دارد یا ندارد این دیگر مربوط به فقیه نیست.
بسیار خوب حالا ما وارد جزئیات میشوم. در صحبتهای شما هم سؤالات بیشتری برای من به وجود آمد اما اجازه میخواهم که برویم به سراغ آقای خدمتی. آقای خدمتی به آیاتی از قرآن اشاره میکنند آقای طبرسی و در واقع داشتن مرجع تقلید را برای مسلمانان یک اتفاق عقلانی میدانند. میخواهم از شما که به عنوان دینپژوه اهل سنت در برنامه ما شرکت کردهاید بپرسم که در اهل سنت چهگونه است و چرا اگر که به آیاتی از قرآن مربوط است، اهل سنت داشتن مرجع تقلید را واجب نمیدانند؟
عبدالفتاح خدمتی: بسمالله، الحمدالله. اهل سنت برآنند که تقلید برای همه جایز نیست. تقلید برای عوام جایز است که استباط احکام از یک نص قرآنی یا احادیث را بلد نیستند در نتیجه از علما میپرسند.حالا جالب این است که اهل سنت طبق این آیه میفرمایند «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» اهل ذکر میتواند همان امام مسجد یا جماعت هم باشد که یک عامی از او حکمی از احکام شرعی بپرسد.
ولی اهل سنت مرجع تقلید ندارند مثل شیعه که حتما هم باید زنده باشد که آقای طبرسی هم این توضیح را بدهند که در دیدگاه اهل سنت این خاص افراد زنده نیست که هر کس که زنده است مرجع تقلید شما باشد. چیزی به نام مرجع تقلید نزد اهل سنت نداریم.
البته فرق این است که اهل سنت یا همان عامی اجازه دارد که مطالبه به دلیل کند یعنی زمانی که حکمی از احکام شرعی را یک نفر یا حرام میداند یا حلال یا واجب یا مباح؛ آن عامی حق دارد و محق است که بگوید آیا میتوانید دلیلی از قرآن یا حدیث برای من ذکر کنند. اهل سنت میگویند عوامالناس مجازند که بپرسند از مجتهد یا آن شخصی که اهل فتوا یا عالم است و ایشان را به دلیل مطالبه کنند و او نباید بگوید که شما حق ندارید که از من بپرسید و بگویید که دلیل بیاور و هر چه که من گفتم سمعا و طاعتا. این روش نزد اهل سنت نکوهیده است.
آقای خدمتی شما تأکید کردید که در میان اهل سنت چیزی به نام مرجع تقلید و این شرط که مرجع باید زنده باشد وجود ندارد. عدهای منتقد هستند که آنچه که در میان شیعیان وجود دارد -مرجع تقلید زنده- میتواند اشرافیت مذهبی تولید کند. شما اهل سنت چرا میگویید نباید الزاماً زنده باشد یا این که مرجع تقلید مشخصی باشد؟ آیا هدف شما از حمله پاسخ به این انتقاد و جلوگیری از قدرت گرفتن یک گروه است که آن را ممکن است سیاسی هم بکنند؟
خدمتی: خود به خود استبداد به وجود میآید. اگر ما بر این باشیم که تنها کسی که به حرفش نمیشود انتقاد کرد و بر او برگشت ندارد خود پیامبر اسلام است و بقیه قابل نقد هستند این مسئله حل میشود. یعنی ما نباید خود را ملزم کنیم به قول فلانی بلکه به قول پیامبر [ملزم باشیم] چون که «ما ینطق عن الهوی» از خود نمیگوید و به وحی متصل است. بعد از پیامبر هرگز ما مأموریت نداریم که خود را ملزم به اتباع از یک شخص معین بکنیم. فرمودید این حالت ممکن است خودرأیی یا استبداد به وجود بیاورد برای همین است که اهل سنت خود را ملزم به قول یک شخص نمیداند مگر این که دلیلی قویتر از دلیل آن شخص داشته باشد.
بسیار خوب برمیگردیم به آقای طبرسی. شما گفتید که تقلید در احکام شرعی است نه در چیزهای دیگر. ما میدانیم که احکام شریعت در همه موارد و همه شئون زندگی وجود دارند و آن چه شما میگویید یعنی تقلید در همه شئون زندگی. اولاً میخواهم خواهش کنم به این پاسخ بدهید و دوم این که نکتهای که آقای خدمتی گفتند که در نظر گرفتن مرجع تقلید میتواند به استبداد ختم شود و برای همین اهل سنت چنین چیزی ندارند. شما نظرتان چیست؟
طبرسی: عرضم به حضورتان که درباره این موضوع استبداد که مطرح شد، اسلام و فقه شیعه برای مانع شدن از این مسئله یک شرط دیگر را هم برای مرجع تقلید قرار دادهاند و آن موضوع عدالت و تقوا و پارسایی است. شخصی که میخواهد مرجع بشود باید از لحاظ تقوا و از این نظر که نسبت به دنیا تکالب نداشته باشد اینها جزو شرایط مرجع تقلید است.
حتی در فقه این سؤال مطرح شده که اگر یک مرجع اعلم باشد و مرجع دیگر اعلم نباشد ولیکن تقوا و پارسایی او بیشتر باشد، میباست از کدام اینها تقلید کرد؟ و بعضیها جوابشان این است که باید از آن کسی که پارساتر است تقلید کرد هرچند که او اعلم نباشد. پس بنابراین این موضوع که استبداد پیش میآید از لحاظ عقیده و فقه اسلامی حل شده است.
آقای طبرسی حالا میفرمایید که در نظر گرفته شده. شاید پیشبینی شده این مسئله در شیعه و در اسلام ولی تحقق آن چهطور ممکن است؟ چه کسی میخواهد تعیین کند که بنده عادل هستم یا نیستم؟ الآن لابد میخواهید بفرمایید شاهدانی هستند که شهادت میدهند اما این بحث عدالت قابل سنجش نیست.
طبرسی: از لحاظ عملی و تطبیقی ممکن است مشکلاتی پیش بیاید. اما این مسئله خیلی در کتب فقهیه هنگامی که درباره شرایط مرجع تقلید بحث میشود خیلی واضح است. مسئله عدالت از مسائل بسیار جوهری و ضروری است. این وظیفه خود مقلد است که درباره عدالت اشخاص مرجع تقلید کند و این عدالت همان طور که خدمتتان گفتم میبایستی که استمراری باشد یعنی این که اگر در حین تقلید مقلد متوجه شد که این شرط عدالت را دیگر مرجع دارا نیست، دیگر حق تقلید از او را نخواهد داشت.
بسیار خوب. آقای خدمتی! آقای طبرسی از عدالت مرجع تقلید و ضرورت این شرط صحبت میکنند که واقعا این پرسش وجود دارد که چهقدر این قابل درک و دریافت است قبل از این که کسی بخواهد مرجع تقلید انتخاب کند؟ این ما را به این پرسش [هم] میرساند که کسانی اساساً این که باید مرجع تقلید وجود داشته باشد در شیعه را موضوعی سیاسی و مرتبط با سیاستورزی و قدرتطلبی شیعه میدانند نه موضوعی مرتبط با دین. مثلاً ما میبینیم در ایران هم گفته میشود که مثلاً از این مرجع تقلید جایز نیست که تقلید شود؛ به دلیل این که ممکن است مواضع مورد نظر حکومت را نداشته باشند. شما نظرتان چیست؟
خدمتی: ضمن این که تکرار میکنم اهل سنت چیزی به نام مرجع تقلید ندارند و میتوانند از هر عالمی بپرسند و طلب فتوا کنند این را عرض میکنم که تقوا و پرهیزکاری و پارسایی را ما اگر معیار قرار بدهیم بسیار مشکل است.
چهطور می شود ما از عقیده و عمل افراد مطلع بشویم؟ بله اگر کسی یک فساد ظاهری، اخلاقی یا فساد عقیدتی ظاهری داشته باشد خب انسان از او پرهیز میکند ولی این که درجه تقوای چه کسی بالاتر است اینجا معیار نیست. معیار علم و دانش است و این که چه کسی اعلمتر است. آیه هم همین را میگوید. «اهل الذکر» یعنی اهل دانش.
خدا نمیخواهد که شما را در حرج و زحمت بیاندازد برای مسائل دینی. دین آسان است. نباید دین را سخت گرفت. بنابراین از هر کس که یک حکمی از احکام ساده شرعی بلد است ما حق داریم بپرسیم صرف نظر از اینکه تقوای باطنی او چیست یا بالاست یا پایین است، و این که ما درجهبندی کنیم [روا نیست]. بدیهی است درجهبندی با خداست. إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ نه این که افراد را به حکم ظاهر خود درجه تقوا بدهیم.
آن چیزی که ما میتوانیم بدهیم درجه علم است و دانش، نه درجه تقوا و پارسایی. بدیهی است در شیعه امر سیاسی است ولی در اهل سنت چنین نیست. برای همین هم اگر ما معیار را تقوا بدانیم من نمیدانم چهطور میشود به مرجع شیعه، مثلاً حالا در جای نزدیک همین ایران خودمان - که الآن ۳۹ سال است به تعبیر آقایان اسلامی شده و روی تمام مراجع تقلید علامت استفهام است که به یک نحوه به حکم پیامبر حکم نکردهاند و وارد مسائل سیاسی ظالمانهای شدهاند و تقلید از آنها میتواند باطل باشد با این چیزی که جناب طبرسی توضیح دادند پس بنابراین اگر کسی واقعا اهل پارسایی و تقوا باشد در این عرصه وارد نمیشود زیرا خود به خود فاقد اعتبار است.
آقای طبرسی شما پاسخی برای این بخش از انتقادات دارید؟
طبرسی: بله. عرضم به حضورتان که در مسئله عدالت علما تعریفشان است که اعلامرتبه عدالت این است که شخص به واجبات عمل کند و از محرمات اجتناب کند. خود قرآن هم درباره عدالت و پارسایی تذکر داده است؛ وقتی که درباره مراجع تقلید یهود و مسیحیها صحبت میکند میگوید که بسیاری از رهبانها اموال مردم را به باطل میخوردند. اینها جلوی طریق حقیقت و خدا را میگرفتند.
یک حدیثی در این رابطه از امام صادق هم هست که میفرماید علت این که خداوند اشخاصی را که از آنها (مراجع تقلیدی که عادل نیستند) تقلید میکند مورد مؤاخذه قرار میدهد به خاطر این است که تقلید آنها تقلید کورکورانه و متعبدانه بوده و با این که میدانستند اینها دروغگو هستند و به فسق و باطل عمل میکنند باز از آنها تقلید کردند و این نوع تقلید مورد مخالفت قرآن قرار گرفته است و این گونه نیست که اشخاص از هر کسی میتوانند تقلید کنند بدون آن شرایطی که مورد توجه قرآن بوده است.
ببینید این مسئله تقلید اختصاص به تشیع ندارد. تقلید در اهل تسنن هم مورد قبول است. جناب شیخ محمد ابی نور ظهیر در کتابشان میفرمایند که تقلید این است که انسان به قول مجتهد عمل کند بدون آن که نیاز داشته باشد که دلیل آن را بداند. البته فرق گذاشتهاند بین تقلید و اتّباع. تقلید یعنی این که شخص بر طبق نظر مرجع عمل میکند بدون این که از او مطالبه دلیل مند اما اتّباع به اضافه تقلید از مرجع دلیل آن را هم از او میخواهد.
اتفاقاً آیهای در قرآن هست که میفرماید که بشارت بدهید به بندگان من آنهایی که حرفها را میشنوند و بهترین آن را اختیار میکنند. من به فتوایی که یکی از امامان الازهر که در سال ۱۹۵۹ دادهاند [اشاره میکنم] که ایشان حتی تقلید کردن از مذهب تشیع را جایز دانستهاند. این نشان میدهد که در حقیقت ایشان تقلید از مراجع را نیز تجویز کردهاند.
این فتوایی که ایشان صادر کردهاند این گونه است که «مذهب جعفری معروف به مذهب امامی اثنی عشری مذهبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مذاهب اهل سنت جایز است و سزاوار است که مسلمانان این مطب را بدانند و از عصبیت و طرفداریهای بیجا و بدون حق و حمایت از مذهب معینی خودداری کنند».
در شیعه توجه شده به این که مرجع تقلید زنده باشد. به خاطر این که مسائل جدیده که احتیاج به حکم شرعی دارد زیاد است و ما اگر بخواهیم که همیشه از مراجع تقلید مرده تبعیت کنیم آن وقت در مقابل انبوهی از مسائل جدید خواهیم بود که در مقابل آن حکم شرعی جدید نداریم.
بسیارخوب. من برمیگردم به شما آقای خدمتی. اولاً که آقای طبرسی میگویند که در میان اهل سنت هم مسئله مرجع تقلید مطرح است. شاید بخواهید پاسخ کوتاهی به این بدهید.
خدمتی: بنده در فرمایشات ایشان پاسخهای زیادی دارم اگر اجازه بدهید. آن چیزی که ایشان اشاره کردند که در الازهر مصر مذهب شیعه یا اثنی عشری یا جعفری را جزو مذاهبی خواندهاند که میشود از آن تقلید کرد؛ این با آن واقعیتی که ما دیدهایم و در کتابها نوشته شده [همخوانی ندارد]. شیخ ازهر، شیخ شلتوک دقت کرد که اتحادی بین مسلماانان به وجود بیاورد که نتوانست. با آن لجاجتی که طرف مقابل داشتند نشد که مذهب شیعه را جزو مذاهب اسلامی وارد کند و بشود مذهب پنجم. این یک مسئله است که باید به آن توجه کرد.
موضوع دومی که جناب طبرسی به آن اشاره کردند که خیلی از اهل سنت از فقه شیعه میگیرند. هرگز چنین نیست. اصلاً و ابداً این طور نیست که به مذهب شیعه این جا توجه بشود. اهل سنت اصول و حدیث صحیح دارند و مستمسکشان حدیث است نه قول شیعه.
اتفاقاً اکثر علمای اهل سنت در مسئله استدلال به اقوال ادیان مختلف این گزینه را اضافه میکنند که «من یعتد بخلافه» ترجمهاش میشود کسی که اختلافش مورد اعتبار است. یعنی مثلاً اگر ما به مذهب شیعه اعتبار میدهیم میشود به اختلافش پرداخت و رفت در بحث فقهاش و اقوالی که در مذهب امامیه یا جعفریه یا شیعه شده ولی غالباً اهل سنت آن اعتبار را به مذهب شیعه نمیدهند که بعد در گام بعدی بروند از آن تبعیت کنند. در اکثر اهل سنت، بیش از ۹۰ درصد این است که فقه شیعه اعتبار شرعی ندارد که بشود به آن استدلال کرد.
و آقای خدمتی یک جا آقای طبرسی نکتهشان این بود که بدون این که دلیل را بپرسند تقلید کنند. این من را میرساند به پرسش از اساساً معنای تقلید. تقلید به معنای قلاده بر گردن انداختن است، حتی در اصطلاح فقهی هم همین طور است. آیا از اول به همین معنا و خیلی رایج و پذیرفته و مثبت بوده یا این که مفهومی بوده که بهتدریج بار معنایی مثبت پیدا کرده؟
خدمتی: از لحاظ لغوی بله. تقلید چیزی است که بر گردن میاندازند و انسان قبول میکند. حالا چیزی که شما به آن اشاره کردید قلاده که بر گردن آویزان میکنند یعنی کسی که مقلد است خود را ملزم میکند به پایبندی به قولی که به ایشان دادهاند یا فتوایی که طلب کرده و به او دادهاند. معنی تقلید میشود قبول قول قائل بدون دلیل.
این در دیدگاه اهل سنت مذموم است. انسان باید به دلیل مطالبه کند یا به بیان دیگر کسی که فتوا میدهد واجب است که دلیل بیاورد اگر که فتوایش قانعکننده نیست باید با دلیل قانع کند. تقلید بدون دلیل میشود تقلید کورکورانه و این مذموم است. مانند آن چیزی که برخی از علمای شیعه میگویند که زمانی که مرجع تقلید گفت بله این کار را انجام بده دیگر حق نداری بگویی چرا و باید بگویی چشم. این نزد اهل سنت مذموم است.
بسیار خوب آقای طبرسی سخن پایانی شما را میشنویم. اگر نکتهای دارید در پاسخ به صحبتهای آقای خدمتی.
طبرسی: در مورد این که مقلدان شیعه حق ندارند از مرجع دلیل بپرسند ظاهراً فکر نمیکنم این با واقعیت مطابقت داشته باشد. خصوصاً در عصر ما که شما میتوانید دلیل همه مسائل فقهی را با رفتن به اینترنت و آن جاهایی که این مسائل مطرح است بدانید و از خود مرجع هم میشود سؤال کرد و اصلاً تقلیدی که مورد قبول است همین تقلید محققانه است نه تقلید کورکورانه یا متعبدانه محض. یعنی این که اگر شخصی بخواهد دلیل حکم را بداند مرجع حق ندارد با او بگوید که تو نمیتوانی دلیل را از ما بپرسی. این عرضم به حضورتان که فکر نکنم با واقعیت امر منطبق باشد.
آقای خدمتی شما هم اگر صحبت پایانی دارید خیلی کوتاه بخواهید صحبت کنید، ممنون میشوم.
خدمتی: از توضیحات جناب آقای طبرسی خوشحالم. درباره تقلید خلاصه است است که اهل سنت آن را برای عوام و کسی که در خود ظرفیت استنباط احکام را نمیبیند جایز میداند که تقلید کند از یک عالم یا بپرسد. معنای تقلید این نیست که حرکاتش را تکرار کند بلکه بپرسد و از او طلب فتوا کند از احکام شرعی و معین هم نیست. یعنی میتواند امروز از یک نفر بپرسد و یک ماه دیگر در شهر و کشوری دیگر از کس دیگری بپرسد. اشکالی ندارد. ملزم نیست که فقط یک نفر مد نظر عامی باشد.
تجارت و کسب عمل برای هر عالمی ممدوح است و هر پیامبر از کسب خود خورده است. این چیزی نیست که مرجع تقلید منتظر حقوق نجومی از طرف حکومت وقت باشد. ما چنین چیزی در اهل سنت نداریم و اگر باشد هم آن شخصی که فتوا میدهد ابهت خود را از دست میدهد.
خیلی سپاسگزارم حجتالاسلام محمد حسین طبرسی و عبدالفتاح خدمتی.