لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۵۷

آلیس مونرو، «ملکه داستان کوتاه»، که بود؟


آلیس مونرو
آلیس مونرو

آلیس مونرو، نویسنده کانادایی که روز سه‌شنبه در ۹۲ سالگی درگذشت، با القابی چون «ملکه داستان کوتاه» و «چخوف کانادا» شناخته می‌شد.

مونرو که متولد و بزرگ‌شده نواحی روستایی انتاریو بود، با الهام گرفتن از این محیط، در آثار خود با تیزبینی شگرفی روی شکنندگی و آسیب‌پذیری وضعیت انسان تمرکز داشت.

او در سال ۲۰۰۹ جایزه ادبی مهم بوکر و در سال ۲۰۱۳ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده بود.

در سال ۲۰۱۳، این که یک نویسنده داستان‌های کوتاه برنده چنین جایزه معتبری شود، شگفتی بسیاری از منتقدان و نویسندگان و حتی خود آلیس مونرو را به دنبال داشت.

خانم مونرو پس از اعلام نامش به عنوان برنده نوبل، در پاسخ به این که آیا این جایزه، مخاطبان جدیدی را برای آثارش به ارمغان خواهد آورد، گفت: «من امیدوارم که اینطور باشد، و امیدوارم این اتفاق نه فقط برای من، بلکه برای داستان کوتاه به طور کلی رخ دهد.»

او افزود: «از آنجا که معمولاً داستان کوتاه به عنوان مقدمه نوشتن رمان در نظر گرفته می‌شود، به نوعی نادیده گرفته می‌شود و من دوست دارم داستان کوتاه بدون هیچ وابستگی، خودش دیده شود، به طوری که نیازی نباشد یک رمان در کار باشد.»

کتاب‌های مونرو در کشورهای زیادی از جمله ایران ترجمه و منتشر شده‌اند، با این حال، تا پیش از اهدای جایزه نوبل، بسیاری اهمیت ادبی او را نمی‌دانستند.

در همان زمان، در پاریس، ژان پی‌یر کاراسو مترجم آثار مونرو به زبان فرانسوی تایید کرد که در کشورهایی مثل فرانسه به اهمیت آثار مونرو به دلیل این که او داستان کوتاه می نوشت، پی نبرده بودند.

او گفت: «در جهان آنگلوساکسون او خیلی معروف است، افراد مشهوری می‌گویند که او مثل چخوف است، اما ما به ویژه در فرانسه خیلی وقت است فکر می‌کنیم آدم معروفی نیست و ارزش کار او را نمی‌دانیم به دلیل این که او داستان کوتاه می‌نویسد و داستان کوتاه به عنوان ژانر مهمی در نظر گرفته نمی‌شود.»

آلیس مونرو اولین داستان خود را دقیقاً در نیمه قرن بیستم و زمانی که دانشجو بود منتشر کرد، اما نویسنده شدن رویای نوجوانی او بود.

او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود که در سن ۱۱ سالگی تصمیم گرفت نویسنده شود و هیچ‌گاه در انتخاب این حرفه تردید و تزلزل نشان نداد.

خانم مونرو در این مصاحبه افزود: «شاید به این دلیل که استعداد دیگری نداشتم، در کار نویسندگی موفق شدم. من حقیقتاً یک روشنفکر نیستم. در زمینه خانه‌داری هم معمولی بودم. کار دیگری نبود که من واقعاً دوست داشته باشم انجام بدهم. بنابراین، برخلاف بسیاری از مردم هیچ چیز دیگری زندگی انتخابی من را مختل نکرد. هرگاه که به این موضوع فکر می‌کنم، به نظرم شبیه جادو است.»

اولین داستان آلیس مونرو به نام «ابعاد یک سایه» در سال ۱۹۵۰ زمانی که در دانشگاه غرب تورنتو مشغول تحصیل بود منتشر شد.

آن چه در کتاب‌های مونرو بیش از هر چیز برجسته است، جهان زنانه اوست.

این نویسنده درباره این که چرا داستان‌هایش از منظر یک زن روایت می شود گفته بود: «من هرگز به مهم بودن این موضوع فکر نمی‌کردم، همچنین هرگز فکر نمی‌کردم که چیزی جز یک زن هستم، و در آن زمان، داستان‌های خوب زیادی در مورد دختران و زنان معمولی وجود داشت.»

او افزود: «شاید وقتی نوجوان بودم بیشتر در مورد کمک به مرد برای رسیدن به نیازهایش و سایر مسایل فکر می‌کردم، اما وقتی یک دختر جوان بودم اصلاً در مورد زن بودن احساس حقارت نداشتم و این ممکن است به این دلیل باشد که در بخشی از انتاریو زندگی می‌کردم که در آن زنان بیشتر از مردان مطالعه می‌کردند، بیشتر داستان‌ها را تعریف می‌کردند، مردان بیرون بودند و کارهای مهمی را انجام می‌دادند و به دنبال داستان نمی‌رفتند.»

ژان پی‌یر کاراسو نیز بر هنر مونرو در تبدیل انسان‌های معمولی به شخصیت‌های داستان‌های جذاب تاکید کرده است.

او معتقد است: «مونرو دارای شناخت زیادی از انسان است. او تقریباً همیشه درباره آدم‌های معمولی که بین اونتاریو و ونکوور زندگی می‌کنند می‌نویسد و در عین حال، به سادگی آنها را جهانی می کند. شخصیت‌های او از نظر وجودی آدم‌های معمولی هستند اما ناگهان با وقوع اتفاقی متحول می‌شوند، همیشه اتفاقی می‌افتد، اما شیوه نگارش او هم درخشان است. وقتی ترجمه‌اش می کردم، اغلب تحت تأثیر آن قرار می‌گرفتم، او داستان‌ها را به شیوه‌ای به پایان می‌برد و ضربه‌ای می‌زند که آدم گاهی سرگیجه می‌گیرد.»

اما این شیوه شوکه‌کننده به ویژه در پایان‌بندی‌ها چگونه به دست آمده است؟ خودمونرو درباره شیوه‌اش در نوشتن و این که کدام مرحله از نوشتن برایش سختتر بوده، گفته بود: «من فکر می‌کنم احتمالاً آن زمانی که داستان را مرور می‌کنید و متوجه می‌شوید که چقدر بد است. مرحله اول نوشتن، هیجان است، مرحله دوم، رضایت کامل، اما یک روز صبح داستان را برمی‌‌دارید و فکر می‌کنید "چه قدر مزخرف" است و آن وقت است که واقعاً باید روی آن کار کنید. و برای من همیشه این کار، کار درستی به نظر می‌رسید، اگر داستان بد بود تقصیر من بود، نه داستان.»

داستان‌های کوتاه مونرو معمولاً در نشریات معتبر و مهمی نظیر نیویورکر و آتلانتیک به چاپ می‌رسیدند و آخرین مجموعه داستانش با عنوان «زندگی عزیز» در سال ۲۰۱۲ منتشر شد.

این که از روستایی در کانادا یک ستاره ادبی ظهور کرد، الهام‌بخش بسیاری از خوانندگانش به ویژه دختران و زنان کانادایی بود.

اما آلیس مونرو خود دوست داشت بیش از این که شخصیتی تأثیرگذار به شمار رود، نویسنده داستان‌های لذت بخش باشد.

او درباره این که انتظار دارد خواننده موقع خواندن داستان‌هایش چه احساسی داشته باشد، گفته بود: «تا زمانی که از خواندن کتاب لذت می‌برند، برایم مهم نیست که چه احساسی دارند. من می‌خواهم مردم بیش از آن که از داستان‌ها الهام بگیرند از آنها لذتی عالی ببرند. این همان چیزی است که من می‌خواهم؛ می‌خواهم مردم از کتاب‌های من لذت ببرند، آنها را به گونه‌ای مرتبط با زندگی خود بدانند. اما این نکته اصلی نیست. من سعی می کنم بگویم که وجود ندارم، حدس می‌زنم که یک سیاستمدار نیستم.»

XS
SM
MD
LG